eitaa logo
اشعارآئینی
116 دنبال‌کننده
86 عکس
10 ویدیو
98 فایل
اشعارآئینی با سلام، با استفاده از لینک زیر به فهرست هشتک گذاری شده عناوین منتقل خواهید شد. https://eitaa.com/ya_habibalbakin1/1 ولأَندُبَنَّكَ صَباحا و مَساءً و لأَبكِيَنَّ عَلَيكَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَما ارتباط @m_sanikhani
مشاهده در ایتا
دانلود
💢شام مصیبت💢 اشکی مرا به شامِ مصیبت نمانده است چشمی تو را در این شبِ غربت نمانده است ما را به سخت جانیِ خود این گمان نبود هرچند جانِ عرضِ ارادت نمانده است ما را ببخش زنده اگر مانده‌ایم باز گرچه نفَس گرفته و طاقت نمانده است ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست دخترت حالا که خیمه‌ای شبِ غارت نمانده است ما خسته‌ایم خسته‌تر از ماست خواهرت او مانده است حیف که قوَت نمانده است ما خسته و رُباب ولی خسته‌تر زِ ما عباس کو که یک رگِ غیرت نمانده است در علقمه سپاهِ حرم مانده رویِ خاک چیزی چرا از آنهمه قامت نمانده است من کربلا رسیدم و دیدم غروب شد چیزی به غیرِ رختِ اسارت نمانده است
شب غریبان سحر ندارد (2) سکینه امشب پدر ندارد غریب حسین جان، غریب حسین جان (2) بهار زینب خزان ز آه است (2) گهى دو چشمش به نور ماه است گهى نگاهش به قتلگاه است غریب حسین جان، غریب حسین جان (2) نسیم صحرا شده معطر (2) ز عطر روى على اکبر کجاست عمه، کجاست مادر غریب حسین جان، غریب حسین جان (2) بگو خلایق ز غم خروشند (2) بگو به اطفال لبن ننوشند بگو به سادات کفن نپوشند(2) غریب حسین جان، غریب حسین جان (2) کبوتران را ز لانه بردند زوادى خون نشانه بردند رباب دلخون پسر ندارد غریب حسین جان، غریب حسین جان در میان دشمن اى خدا شب شده و من چه کنم؟ یکتن و این همه دشمن چه کنم؟ اهل کوفه همه پیمان شکنند خوب نمک خوار و نمک دان شکنند صبح با من همگى پیوستند شب در خانه برویم بستند صبح من شمع و همه پروانه شب بیگانه تر از بیگانه صبح بر دامن من چنگ زدند شام از بام مرا سنگ زدند طوعه امشب تو مرا خانه بده مرغ بر بسته ام و لانه بده
ولی الله کلامی  حضرت زینب (س)-شام غریبان امشب به آسمان حرم یک ستاره نیست جز صبر بر بنات علی راه چاره نیست دیشب علی اکبراذان گفت در حرم امشب موذن نبوی در مناره نیست دیشب رقیه در بر ارباب نشسته بود امشب به گوش نازک او گوشواره نیست دیشب کشید یر سر قاسم سریه دست امشب یتیم خویش ببیند دوباره نیست دیشب به خیمه بود ابوالفضل پاسدار امشب نگاهبان حرم آن سواره نیست دیشب ز شیر خواره خجل بود مادرش امشب علی کجاست که در گاهواره نیست دیشب رباب شیر به پستان خود نداشت امشب که شیر هست چرا شیر خواره نیست داغی گذاشت تیر فلک بردل رباب در سینه مخفی است غمش آشکاره نیست گوید به فکر آب نباش اصغرم بیا این ما و این فرات کسی در کناره نیست زینب کنار خیمه سوزان نشسته است در منظرش به جز بدن پاره پاره نیست مانده به گوش صوت حسینش که رفت و گفت در راه عشق حاجت هیچ استخاره نیست زهرا عزا به منزل خولی گرفته است بهر شهید بهتر از این یادواره نیست کنج و تنور و راس حسین خاک بر سرم کردم اشاره ای مگر اهل اشاره نیست مرغان کربلا به شهیدان گریستند
حضرت زینب(س)-عصر عاشورا-شام غریبان به روی نیزه‌ها دیدم سرت را میان خون، رها بال و پرت را چگونه قلب من آرام باشد که دیده ساربان انگشترت را... *** چراغ عمر من پایان گرفته ببین باران الرحمان گرفته تمام دشت احیا دارد امشب که هر نیزه به‌سر قرآن گرفته
گلی گم کرده ام می‌جویم اورا به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا گل من یک نشانی‌در بدن‌داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت اگر پیدا کنم زیبا گلم را به آب دیدگان می‌شویم اورا گل گم کرده ات خواهر منم من سرور سینه ات خواهر منم من نشانی را که گفتی جان خواهر که دارد در بدن خواهر منم من در آندم زینب غم دیده ی زار روان اشک از دو چشمان گهربار شتابان رفت و آن محزون نالان بسوی قتلگه با حال افکار  صدای آشنائی آمدش گوش که‌شد از کف‌برونش طاقت و هوش بسوی آن صدا شد زار و نالان گل خود را بدید و کرد افغان
عالم همه محزون و پریشان حسین است شام است ولی شام غریبان حسین است از خـون جگـر لالـه فشـانید کـه امشب در مقتل خون، فاطمه مهمان حسین است نازل شده قرآن همه در مطبخ «خـولی» یا کوفـه پر از نغمۀ قرآن حسین است؟ دریا جگـرش سوختـه و آب شـده، آب لب‌تشنۀ لعل لب عطشـان حسین است ای بـاد بـه زخـم تن اکبـر که رسیدی آهسته بزن بوسه که این جان حسین است زینب نگهش بر قـد خم‌گشتۀ زهرا زهرا نگهش بـر تن عریان حسین است صحرای بـلا گشتـه پـر از لالـه و ریحان گل‌هاش همه زخم فـراوان حسین است در تشنگــی روز جــزا چشمــۀ کوثــر چشمی‌ست که می‌گرید و گریان حسین است از بس‌که کریم است کریم است کریم است در مقتل خون شمر، ثناخوان حسین است ترسـم کـه بـه آتش بکشانـد همه‌جـا را «میثم» که پر از شعلۀ سوزان حسین است
خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده در شب بیماریم آتش پرستارم شده ♬♫ ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم ♬♫ از چه پس این شعله ها یار دل زارم شده ♬♫ ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز ♬♫ مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده ♬♫ مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده ♬♫ خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده در شب بیماریم آتش پرستارم شده  جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند در شب تنهائیم تنها همین یارم شده ♬♫ من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع ♬♫ از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده ♬♫ بس که اشک آید به چشمم خواب شب را راه نیست ♬♫ دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده ♬♫ جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت مردم چشمان من تنها وفا دارم شده
خدا حافظ ای برادر زینب به خون غلطان در برابر زینب حسین جان ای آبروی دو عالم نگین سلیمان به حلقه ی خاتم برادر جان بی تو در دل صحرا شده تنها خواهرت گل زهرا ز زخم تنت روی ریگ بیابان به اشک دل و سوز و آه یتیمان تنت بی سر مانده در دل صحرا سرت هر دم روی نیزه اعدا سرت بر نی خون چکد به بیابان ------ کند گریه خواهر تو به هر شب شده محمل جای روضه ی زینب تو ای سوره ی پاره در بر زینب مزن دست و پا در برابر زینب ------ به شهر شام در هجوم نظر ها کند خنده دشمنت به غم ما زند سیلی دشمنت به رخ من دلم خون است از جسارت دشمن حسین جان ای آبروی دو عالم نگین سلیمان به حلقیه خاتم
رسم است هر که داغ جوان ديد، دوستان رأفت برند حالت آن داغديده را يک دوست زير بازوي او گيرد از وفا وان يک ز چهره پاک کند اشک ديده را آن ديگري برو بفشاند گلاب و شهد تا تقويت کند دل محنت رسيده را جمع دگر براي تسلاي او دهند شرح سياهکاري چرخ خميده را القصه هر کسي به طريقي ز روي مهر تسکين دهد مصيبت بر او رسيده را آيا که داد تسليت خاطر حسين چون ديد نعش اکبر در خون تپيده را؟ آيا که غمگساري و انده بري نمود ليلاي داغديده‏ي زحمت کشيده را؟ بعد از پسر، دل پدر آماج تير شد آتش زدند لانه‏ي مرغ پريده را سرگشته بانوان وسط آتش خيام چون در ميان آب، نقوش ستاره‏ها اطفال خردسال، ز اطراف خيمه‏ها هر سو دوان چو از دل آتش، شراره‏ها غير از جگر که دسترس اشقيا نبود چيزي نماند در بر ايشان ز پاره‏ها انگشت رفت در سر انگشتري به باد شد گوشها دريده پي گوشواره‏ها سبط شهي که نام همايون او برند هر صبح و ظهر و شام فراز مناره‏ها در خاک و خون فتاده و تازند بر تنش با نعلها که ناله برآمد ز خاره‏ها جلال الممالک ايرج ميرزا
امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است شام غریبان است امشب نوای کودکان بر بام کیوان است شام غریبان است امشب به دشت کربلا نالان یتیمانند تا صبح گریانند امشب به روی کشته ها در ناله مرغانند چون نی در افغانند بر خاک بی غسل و کفن رعنا جوانانند خوابیده عریانند بر غربت اجسادشان عالم پریشان است شام غریبان است امشب به صحرا بی کفن جسم شهیدان است شام غریبان است امشب عیال مصطفی در گوشهء صحرا بی منزل و ماوا اموالشان تاراج کین از فرقهء اعدا ای آه و واویلا خون می رود امشب ز چشم دختر زهرا اف بر تو ای دنیا آل علی ویران نشین اندر بیابان است شام غریبان است امشب یتیمان جهان در گوشهء هامون غلطان به بحر خون اندر هوای خاتم او بزدل ملعون دیوانه و مجنون سازد جدا انگشت او آن بی حیای دون ای چرخ شو ویران کی خاتم محبوب حق در خورد دیران است شام غریبان است امشب به بالین حسین زینب عزادار است بر غم گرفتار است امشب سکینه بر سر نعش پدر زار است از دیده گریانست زهرا به دور کشته ها با خیل حوران است از دیده خونبار است امشب فلک گریان به حال آل اطهار است شام غریبان است امشب تن پاک حسین در قتلگاه بی سر در بحر خون اند خوابیده بی غسل و کفن با اکبر و اصغر با یاوران یکسر آثار ظلم خولی مردود سگ کمتر در کنج خاکستر گاهی به حال دختران اندر پرستاری از راه غمخواری گاهی کند در مطبخ خولی آن عصمت باری از ماتمش خائف نواخوانست و گریان است شام غریبان است زینب پریشان است
مقتل به فصل ذبح عظیم خدا رسید راوی داستان به غروب منا رسید پیچید بانگ هَل مِن مردی میان دشت او یار خواست لشگر تیر از هوا رسید افتاد بر زمین تن مجروح آفتاب باد مخالف آمد و ابر بلا رسید بازی تیر و نیزه و خنجر تمام شد وقت هنرنمایی سنگ و عصا رسید از تل زینبیه سرازیر شد زنی آری رسید خواهرش اما کجا رسید جایی که حنجری شده درگیر خنجری جایی که جان او به لب تیغ ها رسید جشن است! دور هلهله‌ ها هم گذشت و حال هنگام پایکوبی اسبان فرا رسید برگشت ذوالجناح ولی شاه برنگشت ساحل گریست، کشتی بی ناخدا رسید
هیچ کس ازروی جسمش نیزه ها رابر نداشت دور تا دورش نگاه انداخت ، یک یاور نداشت خواهرش در آن شلوغی ها چطور آمد ندید خواست برخیزد ز جا ، اما رَمَق دیگر نداشت گرچه او را قبل گودال از نفس انداختند شاه جانی در تنش بعد از علی اکبر نداشت مادرش با چادرش او را در آغوشش گرفت تا تنش عریان نماند چاره ای دیگر نداشت روی نیزه هم نگاهش از حرم غافل نشد آنچه را می دید با چشمان خود باور نداشت خواهرش تا دید سر تا پا به غارت رفته گفت: کاش دست کم عزیزم دستت انگشتر نداشت پادشاهان تاجدارند، ای بمیرم شاه ما تاج بر سر داشت؟ نه، حتی به پیکر سر نداشت بر زمین خدالتریب افتاد جانِ بوتراب لااقل ای کاش قاتل کینه ازخیبرنداشت تا شنیدم از اسارت آرزو کردم به دل کاش ،شاه کربلا در کربلا دختر نداشت…