جای برگشتن علی می رفت سوی کوفیان
گوئیا این بود تنها آرزوی کوفیان
راه باز کردند تا اکبر بیاید بینشان
عقده ی دیرینه باز شد از گلوی کوفیان
جزر و مد تیغ شمشیر عدو بی سابقه است
شد پر از خون علی اکبر سبوی کوفیان
بعد از آنکه جان سالم به تن اکبر مباد
صحبت از مرگ حسین شد گفتگوی کوفیان
دشمنی باهر که رنگ و بویی از حیدر گرفت
بر علی سوگند بوده خلق و خوی کوفیان
گوئیا زهرا بدنبال علی در کوچه هاست
دخت حیدر می دود گریان بسوی کوفیان
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
مرضیه عاطفی
حضرت علی اکبر(ع)-شهادت
کربلا دشتِ بلا خوانده و نامیده شده
دلم از داغِ علی(ع) خون شده! رنجیده شده
قامتِ تازه جوانم شده با خاک؛ یکی
جای-جایِ بدنش رفته و ساییده شد
نیزه ها آب-نداده پسرم را کشتند
با لب تشنه به خون خفته و غلتیده شده
روی پیشانی اش افتاده چه ردّ شمشیر
لبش از فرطِ عطش خشک و چروکیده شده
گلِ لیلا شده پرپر، چه به هم ریخته است
نه که با دست! که با تیر و کمان چیده شده
میگذارم نگران! صورتِ خود را با اشک...
به روی صورتِ زیبایِ خراشیده شده
شیشۂ عمر علی اکبرِ(ع) من خورد زمین
کمرم خم شده و... وای چه پاشیده شده
می برم بینِ عبا دار و ندارِ خود را
با همان دست که یخ کرده و لرزیده شده!
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
قد رعنای تو چون سرو سپیدار شده
کربلا محو رخ احمد مختار شده
دور تا دور سرت آیینه می چرخانم
بسکه گیسوی بلند تو دل آزار شده
تا کمی راه روی این دل من می لرزد
قد طوبایی زهراست پدیدار شده
چشم بد دور از آن قد رشیدت پسرم
قامتت شانه به شانه با علمدار شده
گر ترک خورده لبت غصه مخور ای بابا
تشنه ی وصلی و هنگامه ی دیدار شده
تا صدای تو شنیدم که پدر زود بیا
گفتم ای وای علی بی کس و بی یار شده
نیزه ها رفت چو بالا به سر خویش زدم
وسط معرکه این یاس گرفتار شده
کوچه ای باز شدو هر که زره آمدو زد
ماجرای تو شبیه درو دیوار شده
زشکافی که به پهلوی تو خورده پیداست
نوک نیزه اثرش چون نوک مسمار شده
دشمن آن بغض علی را سر تو خالی کرد
تن تو طعمه هر گرگ جگر خوار شده
بین محراب دو ابروی تو از هم شد باز
صورتت جلوه ای از حیدر کرار شده
خیز و زیر بغلم گیر و سوی خیمه ببر
ای جوانم ز غمت دیده ی من تار شده
اربا اربایی و کس معنی آن کی فهمد
این عبا تا به ابد محرم اسرار شده
(قاسم نعمتی)
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
نشد بلند شود هرچه سعی خود را کرد
نداشت فایده هر قدر که تقلّا کرد
دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت
غریب کرب و بلا کمی تماشا کرد
پدر کنار تن او شبیه ابر گریست
کشید آه و نگاهی به «ارباً اربا» کرد
گذاشت صورت خود را به صورت پسرش
دوباره مرگ خودش را پدر تمنّا کرد
دل امام دو عالم به یک نگاه شکست
نشست و زخم قدیمیِ کوچه سر وا کرد
شکافت بیشتر از پیش از دو سو پهلو
نداشت فایده هر قدر نیزه را تا کرد
کسی ز خیمه رسید و به دست زینبیاش
امام مردهی خود را دوباره احیا کرد
(سید محمد جوادی)
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
گمان مدار که گفتم برو، دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم، گهی زجای پریدم
دلم به پیش تو، جان در فغان، دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است، من چه کشیدم
دو چشم خود بگشا و سوال کن که بگویم
زخیمه تا سر جسم تو، من چگونه رسیدم
ز اشک دیده، لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم
نه تیغ شمر مرا می کشد، نه نیزه ی خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم
هنوز العطشت میزد آتشم که زمیدان
صدای یا ابتای تو را دوباره شنیدم
سزد به غربت من، هر جوان و پیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب، موی سفیدم
کنار کشته ی تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خون بهات خریدم
بگو به نظم جهان سوز میثم این سخن از من
که دست از همه شستم، رضای دوست خریدم
سازگار
نخل 1، ص 227
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
در روایات آمده قدّ ِ بلندی داشتی..
اوّلین شهزاده…گیسوی کمندی داشتی
نامِ زیبایت علی بود و علی اکبر شدی
در سخن گفتن..کلامِ پُر ز قندی داشتی
(وصفِ تو آسان نباشد ای نگارِ دلربا)
(جانِ بقربانِ مقامت ای رسولِ کربلا)
خَلقاً و خُلقاً رسول الله اعظم بوده ای
منطقاً ختمِ رسولانِ مکّرم بوده ای
چشم ها را دوخته بر قدّ و بالایت حسین
دلربایی و در این عرصه..مجسّم بوده ای
(عشقِ تو در سینه ی سالارِ دلها جا گرفت)
(مهرِ تو بدجور در قلبِ محبّان پا گرفت)
اوّلین آئینه ی طاها..نگارِ زینبی..
در کنارِ هودجِ بانو ..قرارِ زینبی…
تکیه گاهی می شوی مانند عباسِ علی
در حقیقت ای جوان..عزّ و وقارِ زینبی
(عمّه ات آرام می گردد کنارت یاعلی)
(غیرتت باشد همه دار و ندارت یا علی)
مادرت لیلا به تو دل می دهد بی اختیار
می کِشد نازِ تو را ای مقتدای روزگار
رزمِ تو تا دید..لبهای حسین اینگونه گفت:
لافتی الّا علی لا سیف الّا ذوالفقار..
(آبرویی!!..آبرو دارِ همه اهلِ زمین)
(رزمِ خود آموختی از تکیلِ امّ البنین)
یا علی اکبر…نجاتی ده به ماها از کرم
پای هیئت ها ثباتی ده به ماها از کرم
جانِ بابایت حسین ما را ببر کرببلا
خواهشاً آقا براتی ده به ماها از کرم
(زائرِ ششگوشه بودن ارزش اش بالاتر است)
(هر کسی شد عاشقِ تو از همه شیداتر است)
محسن راحت حق
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
خِس خِس سینه ات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را
پیرمردم!همۀ دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را
دشت پُر گشته ز تو یا که تو از دشت پری؟
به زمین ریخته ای مینگرم هر جا را
سهم آهوی من از زندگی اش صیاد است
بست با نیزه به رویش ره این صحرا را
پهلویت آمدم و پهلویت آزارم داد
باز دیدم وسط آتش در، زهرا را
خُنکای جگرم بی تو نمیخواهم من
به خدا لحظه ای از زندگی دنیا را
تو تجلای غم پنج تنی یا ولدی
که به هر زخم به تصویر کشیدی ما را..
سید پوریا هاشمی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
و از این پیر جوانمرده کمانی تر نیست
دست و پایی ،نفسی ،نیمه نگاهی ،آهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
در کنار تو ام و باز به خود می گویم
نه حسین!، این تن پوشیده به خون ،اکبر نیست
هر کجا دست کشیدم زتنت گشت جدا
از من آغوش پر و از تو تنی دیگر نیست
دیدنی گشته اگر دست و سر سینه تو
دیدنی تر زمن و خنده آن لشگر نیست
استخوانهای تو و پشت پدر هر دو شکست
باز هم شکر ،کنار من و تو ،مادر نیست
حسن لطفی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
زمزمه حضرت علی اکبر(ع)
پسرم(۲)کمتر پیش من دست و پا بزن عزیزم
خودت بگو چه خاکی رو سرم بریزم
پسرم(۲)چطور بلند کنم تنت رو از رو خاکا
از لای دستام میریزی به روی صحرا
آه،قاتلاتو خدا الهی که نبخشه
آه،شبیه برگ گل تنت تو صحرا پخشه
آه،از لای جوشنت میاد خونای تازه
آه،موندم چجوری بگیرم تشییع جنازه
نفس بکش قرار ندارم
سرروی صورتت میزارم
برای بردن تو باید
هرچی عبا که هست بیارم
(علی علی علی پسرم)
پسرم(۲)مثه بابام فرق سرت واشد تا ابروت
شبیه مادرم دهن واکرده پهلوت
پسرم(۲)باور نداشتم که یه روز اینو ببینم
تنت رو تیکه تیکه تو عبا بچینم
آه،بالاسرت جون بابا به مویی بنده
آه،تو خون بالا میاری و دشمن میخنده
آه،غیرتتو نشون بده پاشو دلاور
آه،پاشو تا خیره نشدن به عمه ،اکبر
عمه رسیده پیش بابا
زبون درازن این ناکسا
برای تسلیت رو بروم
میرقصن این حروم زاده ها
مجتبی صمدی شهاب
#زمزمه_ده_شب_محرم ۱۴۰۱
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
اى يكه تاز عرصه ى پيكار يا على
اى ترجمان آيه ى ايثار يا على
آيينه ى حسينىِ زهرا كه مى شود
هر لحظه با وجود تو تكرار يا على
يك لشكراست برق نگاهت كه مى زنى
چون صاعقه به قلب شب تار يا على
پا در ركاب و دست به شمشير، كرده اى
در كارزار ، كار همه زار يا على
از رزم حيدرى تو پاشيده شد سپاه
فرياد زد ز شوق، علمدار يا على
بازوى لافتايى تو ذوالفقار شد
اى هيبت تو حيدر كرار يا على
اى قله ى غرور و قرار دل حسين
تنها مؤذن حرم يار يا على
اى حامى رقيه ز خيمه سفر نكن
گر مى روى برو جگرم را خبر نكن
وقتی تن تو طعمهء شمشیر می شود
آیینهء وجود تو تکثیر می شود
هر کس که از هراس هجوم تو می گریخت
برگشته و به کشتهء تو شیر می شود
اى نازنين جوان رشيدم، كمان شدم
داغ تو بر دل پدرت تیر می شود
برخیز ای تمام ادب، پیش پای من
دارد کنار تو پدرت پیر می شود
اى كه مدافع حرمى ، كوه غيرتى
بعد تو خيمه ها همه تسخير مى شود
سرو امید من ، همهء آرزوی من
برخيز خیمه بى تو زمینگیر می شود
بعد تو خاک بر سر دنیای بی وفا
بی تو ز زندگی دل من سیر می شود
اى آيه ى مقطعه ى مصحف عبا
اى قاب تكه تكه ى تصوير مصطفى
🔸شاعر:
#سعید_نسیمی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
ای که در حسن و خرد، شهره ی عالم بودی
«اشبه الناس» به پیغمبر خاتم بودی
پیش حسن تو دم از یوسف کنعان نزنم
که تو زیباتر از او، در همه عالم بودی
ای علی اکبر لیلا! که تو در رتبه و جاه
پسر خاتمی و مفخر آدم بودی
ای نبی روی و علی صولت و زهرا شوکت!
گوهر حلقه انگشتر خاتم بودی
احمدی حسن و حسن خلق و حسینی خصلت
صاحب این همه عنوان، تو مسلم بودی
در همه ملک عرب، شهره به زیبایی و حسن
در سماوات ادب، نیر اعظم بودی
از همان خال سیاهی که به کنج لب توست
می توان گفت که تو ماه مجسم بودی
بالب تشنه شدی کشته چرا؟ ای که ز لب
تو شفا بخش دم عیسی مریم بودی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
یا به جایی خبر مرگ پسر را نبرید
یا که بردید به تشییع پدر را نبرید
پدری داغ جوان دید ملامت نکنید
روی زانو اگر افتاد شکایت نکنید
چونرمق نیست تکانی بدهد پایش را
پس بگیرید همه زیر بغل هایش را
نکند ناله که زد طبل برایش بزنید
جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید
آی مردم جگر سینه زنان غم دارد
غم سنگین شب هشت محرم دارد
غم ان لحظه که ارباب به شهزاده رسید
ولدی گفت نشست و ز جگر ناله کشید..
ای جوانمرد، جوانمرگ شدی یا نشدی؟
پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی
خنده ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است
نیستی و همه دشت، پیمبر شده است
زرهت حرز علی داشت،دریدند چرا
گرگها چنگ به روی تو کشیدند چرا
داغ سنگین تو را شانه من تاب نداشت
تشنه بودی، پدر تشنه تو آب نداشت
قوت چشم تر من، کمرم را نشکن
حرمت ریش من و اهل حرم را نشکن
نیزه نگذاشت که آه تو پایان برسد
جان به لبهای تو ای محتضر آسان برسد
مانده ام با تو و اینگونه گرفتار شدن
رشته رشته شده ای مثل عبای تن من
آیه ها چیده شد افسوس که کوثر نشده
نه هنوز این تن پاره علی اکبر نشده
زخم های تنت از موی سرت بیشتر است
بردن پیکر تو کارهزاران نفر است
چشم زد قامت طوبای تورا چشم حسود
پای جسم تو می افتادم اگر عمه نبود
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم