آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
از جاده های روشن فردا بیایی
دوری تو بغضی نشانده در گلویم
ای کاش میشد یا بمیرم یا بیایی
دارد توسل میکند چشمان خیسم
ای حاجت روز و شب دنیا بیایی
پیچیده شد کار تمام شیعیانت
باید برای رفع مشکل ها بیایی
دیشب دعا کردم برای دیدن تو
دیشب غزل گفتم ردیفش با بیایی
امشب دخیلم برعموجانت اباالفضل
شاید میان روضه ی سقّا بیایی
در انتظار تو تمام لحظه ها را
آقا نگاهم مانده بر در تا بیایی
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان
بد جور دلشکسته ای و گریه میکنی
از اشک چهره شسته ای و گریه میکنی
بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم
بر خاکها نشسته ای و گریه میکنی
امشب به صبح امر بفرما طلوع مکن
امشب عجیب خستهای و گریه میکنی
خونِ جگر برای شما قوت شب شده
با ناله عهد بستهای و گریه میکنی
زنجیرها که پشتِ تو را زخم کردهاند
هر روز بینِ دستهای و گریه میکنی
هیات تمام شد همه رفتند و تو هنوز
یک گوشه نشستهای و گریه میکنی
آبی بزن به صورتِ مادر،زِ دست رفت
چون مادرت شکستهای و گریه میکنی
شاعر : حسن لطفی
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان
مناجات با امام زمان علیه السلام شب دوازدهم محرم
ای آفتاب زهرا، عجل علی ظهورک
تنهای شهر و صحرا، عجل علی ظهورک
گم گشته وجودی، هم غیب و هم شهودی
در دیده و دل ما، عجل علی ظهورک
بی تو غریب، قرآن، بی تو اسیر، عترت
بی تو علی است، تنها، عجل علی ظهورک
نه طاقتی نه صبری، تا چند پشت ابری؟
ای مهر عالم آرا عجل علی ظهورک
دنیا در انتظار است، خون قلب روزگار است
پا در رکاب بنما، عجل علی ظهورک
حیدر کند دعایت، زهرا زند صدایت
الغوث یابن زهرا ! عجل علی ظهورک
زخمِ به خون نشسته، پیشانیِ شکسته
دارند با تو نجوا، عجل علی ظهورک
خون دو دیده گوید، دست بریده گوید
بر انتقام بازآ، عجل علی ظهورک
هم عمه ها پریشان، هم جد توست عطشان
هم چشم ماست دریا، عجل علی ظهورک
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان