🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 مناجات محرمی با امام زمان عج در شب هشتم محرم 💢
زمان زمان عجيبي ست، امتحان سخت است
طي زمانه ي بي صاحب الزمان سخت است
ببخش عزيز خدا! جان ندادم از هجرت
چقدر منتظرت جانعزيز و جانسخت است
"و لا تُري و أري الخلق" اين چه تقديري ست
تو را نديدن و ديدار اين و آن سخت است
گريستم كه مشرف شوم به پابوست
بدون گريه رسيدن به آسمان سخت است
رسيده است شب اكبر و زمان نماز
براي من چقدر لحظه اذان سخت است
و روضه را پدر يك شهيد مي فهمد
چقدر غصه ي دل كندن از جوان سخت است
تو را قسم به غم "بعدك العفا..." ي حسين
بيا... بيا و خودت روضه را بخوان... سخت است
مرا زيارت پايين پا مبر امشب
چرا كه پيش پدر خواندن از جوان سخت است
✅محمدعلي بياباني
#مناجات_محرمی_با_امام_زمان_عج
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
۱۶ تیر ۱۳۹۸
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 این هشتمین شب است .... 💢
این هشتمین شب است ؛ شب خونجگر شدن
همراه زخم های پدر خوب تر شدن
باید هوای شوق تو ما را بگیرد و
پروازمان دهد به هوای سحر شدن
آنگاه من کبوتر پایین پا شوم
مانند آسمان پر از بال و پر شدن
بر خیز خیمه ی آشفته را ببین
بعد از تو سهم خیمه شده دربه در شدن
از ناله حسین فلک خم شد و نوشت:
بعد از تو سهم عشق شده بی پسر شدن
آیا رواست پیش تو از زخم طعنه ها
سهم امام تو بشود خونجگر شدن
✅رحمان نوازنی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
۱۶ تیر ۱۳۹۸
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢از غصه می شوم آب پایینِ پای ارباب💢
ماندم کنار ارباب پایینِ پای ارباب
از بس که هست نایاب پایینِ پای ارباب
قلبش رود به تاراج گویا که رفته معراج...
...مَن زارَ اِبن الارباب پایینِ پای ارباب
امشب عجیب مستم ساقی گرفته دستم
نوشیده ام میِ ناب پایینِ پای ارباب
شبه پیمبر آمد هم نام حیدر آمد
امشب شده چومهتاب پایینِ پای ارباب
هستم فقیر و نوکر عبد علیِ اکبر
سجده کنم از این باب پایینِ پای ارباب
کلّ حرم بهشت است اما همیشه روی...
...دیوارِ خانه شد قاب پایینِ پای ارباب
بیچاره ام...فقیرم ...خیلی خدا حقیرم
بیچاره را تو دریاب پایینِ پای ارباب
بر من شده است روشن کرده بروز قطعا
این اسم ذاتِ وهّاب پایینِ پای ارباب
من از بهشت سیرم کرده حرم اسیرم
هستم خراب و بی تاب پایینِ پای ارباب
«در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند»
ما را بَرید در خواب پایینِ پای ارباب
شد کشته ارباً اربا در خون عزیز لیلا
از غصه می شوم آب پایینِ پای ارباب
یک روز پای عهدی تحت لوای مهدی
حاضر شوند اصحاب پایینِ پای ارباب
✅مهدی علی قاسمی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
#شب_زیارتی_اباعبدالله
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
۱۶ تیر ۱۳۹۸
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔷
💢تا از عقاب بی رمق افتاده ای زمین💢
چون گرگ روی بال و پرت پا گذاشتند
شمشیرها به فرق سرت پا گذاشتند
تسکین تشنگی تو با نیزه های داغ
روی جراحت جگرت پا گذاشتند
دیدند چونکه چشم تو مانند مرتضی ست
با کینه روی چشم ترت پا گذاشتند
تا از عقاب بی رمق افتاده ای زمین
پس دسته جمع بر کمرت پا گذاشتند
با علم اینکه خَلقأ و خُلقأ پیمبری
بر چهره ی چنان قمرت پا گذاشتند
با زهر خنده های جگرسوزشان علی
این قوم بر دل پدرت پا گذاشتند
از هر کرانه یاد تو را جمع میکنم
الباقی تو را به عبا جمع میکنم
✅حسن کردی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
۱۶ تیر ۱۳۹۸
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 قامتش خم شده از بار عزایت پدرت💢
دین و دنیای منی ، پیر دیانت پدرت
تو خودت رهبری و نور هدایت پدرت
اولین سوره ی در مصحف ایثاری تو
معنی واژه و تفسیر شهادت پدرت
به سلامت وسط عرش خدا خواهم رفت
هست و تا امن ترین راه سعادت پدرت
آمدی تا که در این ماه به یُمن قدمت
بکشد بر سرمان دست شفاعت پدرت
نمک چهره ی تو برده دل از مردم شهر
محو زیباییِ این صورت ماهت پدرت
اشبهُ الناسِ به احمد ز همه خلق خدا
یاد جدّش چقدَر کرده نگاهت پدرت
تا بزرگت کند ، آقا بشوی ، میدانی ؛
چقدَر خونِ جگر خورده به پایت پدرت ؟
تو خودت یک تنه یک لشکری و کرده حساب
وقت تنهایی خود روی توانت پدرت
قدری آهسته ، کمی راه برو ، پشت سرت
بشود هر دو لبش گرم دعایت پدرت
تا که چشمی نخوری ، وقت رجز خواندن تو
اِن یکادی ، نگران خوانده برایت پدرت
این درست است که او تشنه تر است از تو ، ولی
شده شرمنده ی این خشکی کامت پدرت
ارباً اربا ، مده زحمت پدر پیرت را
چند نوبت بنِشیند به کنارت پدرت ؟
تو بگو در دل این دشت چطور جمع کند
با عبا اینهمه اعضای جدایت پدرت
ای اذان گوی حرم ، رفتی و بعد از تو شده
چقدَر زود دلش تنگِ صدایت پدرت
کاش میشد نروی خوش قد و بالای حرم
قامتش خم شده از بار عزایت پدرت
به جهنم غم امروزه ی دنیا ، وقتی
میشود ضامن فردای قیامت پدرت
چه نمازی بشود جنت الاعلی وقتی
تو موذن شوی و شیخ جماعت پدرت
✅یدالله شهریاری
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
۱۶ تیر ۱۳۹۸
♻️مکشوف♻️
🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢هرچه کردم بدنت توی عبا جمع نشد💢
چه جوابی بدهم با دل لیلا چه کنم
پسرم بعد تو با واژه ی بابا چه کنم
آخرش قامت بانوی حرم رادیدند
عمه ات مانده و یک دشت تماشا چه کنم
هرچه کردم بدنت توی عبا جمع نشد
به علمدار بگویید که حالا چه کنم
خنده ی شمر ولی خنده ی معنی داریست
عمه را در وسط این همه معنا چه کنم
یک علی رفتی و یک دشت علی می بینم
مانده ام با تو این گونه معما چه کنم
مثل دریا همه جا موج نزن دور و برم
ریختی در همه جا حضرت دریا چه کنم
لخته خونی همه ی حجم گلو را بسته
چه شده حنجرت از حجم تبرها چه کنم
نشد آخر بدنت جور نشد پیش پدر
استخوانهای تو گم شد همه اینجا چه کنم
جای پاهای سنان روی گلویت مانده
دیر شد دیر رسیدم به تو بابا چه کنم
✅احمد شاکری
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶
۱۶ تیر ۱۳۹۸
♻️ مکشوف♻️
🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔶🔶🔷🔶🔷🔷🔶
💢تا دست میزنم به تنت پخش میشوی💢
ای نیمه جان برابر من جان مده علی
بنگر پدر کنار تنت آمده علی
تا دست میزنم به تنت پخش میشوی
داغت چه شعله ها که به جانم زده علی
این لشکری که در بر من خنده میکنند
چون آمده بلا سر من خنده میکنند
خیز و ببین که عمه رسیده کنار تو
خیز و ببین به خواهرمن خنده میکنند
این زخمها که روی تنت آرمیده اند
طوری شده که بند دلم رابریده اند
باتیغ و تیر و نیزه و خنجر حرامیان
از باغ سبز پیکر تو میوه چیده اند
حالاتوجای من؛چه کنم با غمت علی
با تکه تکه های تن درهمت علی
دارم ز روی خاک تو را جمع میکنم
هرسو دویده ام پی عضو کمت علی
✅محمد حسن بیات لو
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶🔷
۱۶ تیر ۱۳۹۸
♻️مدح و روضه عالی♻️
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 می شوم زائرِ پایینِ ضـریحِ ارباب 💢
شبِ هشتم شده و پُرشده درکرب و بلا
ذکـرِ یا حیدرِ کـرّار... علی یا مولا
می گذارند جوانانِ حرم سنگِ تـمام
می زند عرشِ خدا جار... علی یا مولا
اسداللهِ حـرم رفت به میدان و پدر
گـفت همـراهِ علـمدار... علی یا مولا
سخن از هجرِ علی اکبرِ لیلا شده و...
خیمه زد پشتِ سرش زار... علی یا مولا
او اذان گویِ حرم بود و پس از تکبیرش
زد صدا یکـصد و ده بار علی یا مولا
از عـلی اکـبرِ ارباب بیا تا حُـججی
تپشِ قـلبِ علی وار عـلی یا مولا
می شوم زائرِ پایینِ ضـریحِ ارباب
ندبه خوان با دَم دلدار علی یا مولا
✅حسین ایمانی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
#شب_زیارتی_اباعبدالله
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
۱۶ تیر ۱۳۹۸
♻️حماسی/روضه♻️
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
💢 بر دهانش زد هر آنکس گفت حیدر نیستی 💢
بر زمین می ایستی...از ماه کمتر نیستی
روشنای چیستی؟! در حد باور نیستی...
کیستی ای "نام" در ابعاد دفتر نیستی؟
کیستی با هیچ مضمونی برابر نیستی؟
کیستی گر معنی ا...اکبر نیستی؟
شعر نازل شد ولی دفتر به شک افتاده است
مینویسم اکبر و جوهر به شک افتاده است
آسمان، خورشید، ماه، اختر به شک افتاده است
در میان معرکه لشکر به شک افتاده است
کیستی تکبیر میگویی؟ پیمبر نیستی؟
مرگ دارد با دم تیغت تفاهم میکند
مرد جنگی با نگاهت دست و پا گم میکند
جسم خود را بر زمین بی جان تجسم میکند
ای که با هر اخم تو لشکر تلاطم میکند
کیستی هو می کشی؟ ای مرد! حیدر نیستی؟!
آمدی و وحشت تکرار دارند از علی
انتظار ضربتی دشوار دارند از علی
خاطراتی زخمی و خونبار دارند از علی
این جماعت کینه ی بسیار دارند از علی
کاش میگفتی امیر بدر و خیبر نیستی...
در نبردت یک نفر با قصد قربت آمده
یک نفر در حسرت مشتی غنیمت آمده
یک نفر دنبال اثبات شجاعت آمده
یک نفر هم از سر بغض و حسادت آمده
آمده ثابت کند آنقدر محشر نیستی
تاختی و دست و پا از تن جدا کردی و بعد
هر کس آمد تیغ را در سینه جا کردی و بعد
پشت هم صد جسم را بی جان رها کردی و بعد
پیش چشم کورشان محشر به پا کردی و بعد
بر دهانش زد هر آنکس گفت حیدر نیستی
آن زمانی که سراغت را دل لیلا گرفت
اسب بین کینه ها رفت و دل دنیا گرفت
هر کسی یک تکه سهمش بود و سهمش را گرفت
هر چه میشد در تنت شمشیر و خنجر جا گرفت
حیف شد اندازه ی این حجم خنجر نیستی
باد زد در دشت... کاغذهای دفتر شد تنت
جای ثبت یادگاری های لشکر شد تنت
چند لحظه طی شد و یک شکل دیگر شد تنت
کم شد و هی کم شدو...آنقدر کمتر شد تنت-
من به شک افتاده ام آیا تو اصغر نیستی؟
✅حسن اسحاقی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔶🔷🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔶🔷
۱۶ تیر ۱۳۹۸
♻️مکشوف /دلی♻️
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔷🔶
💢 رویِ زانو چار دست و پا رسیده بر سَرَش ... 💢
خواست با دستش ببندد پلکِ اکبر را نشُد
خواست تا با گریه شویَد پلکِ دیگر را نشُد
رویِ زانو چار دست و پا رسیده بر سَرَش
خواست زینب نشنود لبخندِ لشگر را نشُد
گفت بابایی بگو اما فقط یک "با" شنید
هرچه میکوشید گویَد حرفِ آخر را نشُد
با دو انگشتش میانِ حَلق دنبال چه است؟
خواست تا بیرون کِشَد یک تکه خنجر را نشُد
خُردههایی استخوان از سینه بالا میروند
خواست تا خالی کُنَد هربار حنجر را نشُد
خواست زینب تا که بردارد حسینش را نشُد
خواست بابا هم کِشَد تا خیمه خواهر را نشُد
غیرتیاش کرد شاید چشمها را وا کند
هِی نشان میداد خاکِ رویِ معجر را نشُد
خواست بردارد از این پاشیده در آغوشِ خویش
دست را پا را نشُد تَن را نشُد سر را نشُد
✅حسن لطفی
#حضرت_علی_اکبر_شعرروضه
#شب_هشتم
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
۱۶ تیر ۱۳۹۸
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💢 القاب حضرت عباس بن علی علیه السلام 💢
🔷1. قمر بنىهاشم
بهره مندى بسيار عباس از جمال و جلال و سيماى سپيد و زيبا و سيرت سبز و نورانى، زمينه ساز اين لقب است.
🔷2. باب الحوائج
كريمى از دودمان كريمان كه چون حاجتمندى سوى او روى كند، خواسته هايش را برآورده مىسازد.
🔷3. طيار
بيانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.
🔷4. الشهيد
شهادت، كه نشان نمايان ابوالفضل(ع) است و در چهره حيات او درخشندگى بسيار دارد، زمينه ساز اين لقب است.
🔷5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حيرت آور آبرسانى به تشنگان، سبب اين لقب شد.
🔷6. عبد صالح
لقبى كه حضرت صادق(ع) در زيارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:
السلام عليك ايها العبد الصالح.?
سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.
🔷7. سپه سالار
صاحب لواء يا سپه سالار لقب بزرگترين شخصيت نظامى است و عباس در روز عاشورا اين لقب را از آن خود ساخت.
🔷8. پرچمدار و علمدار
يادآور دلاوى و حفظ لشكر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) اين لقب را برايش به ارمغان آورد.
🔷9. ابوقربه (صاحب مشك)، عميد (ياور دين خدا)، سفير (نماينده حجت خدا)، صابر (شكيبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات ديگران) و ... از ديگر لقبهاى ابوالفضل است.
#حضرت_اباالفضل_متن_روضه
#مقتل
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
۱۶ تیر ۱۳۹۸
💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸💠🔸
💢 مقتل -جریان شهادت حضرت عباس علیه السلام 💢
🔹نقل اول
صاحب اخبارالطُّوال گوید:
عباس علیه السلام همچنان پیشاپیش امام علیه السلام ایستاده بود و جنگ میکرد و به هر سو امام علیه السلام میرفت او نیز به همان سوی میرفت تا شهید شد. (۱)
🔹نقل دوم
خوارزمی و ابن اعثم کوفی درباره چگونگی شهادت آن بزرگوار چنین نوشته اند: حضرت ابوالفضل علیه السلام به میدان شتافت در حالی که این رجز را میخواند:
أُقْسِمْتُ بِاللَّهِ الأَعَزُّ الأَعْظَمِ •
وَبِالْحُجونِ صادِقاً وَزَمْزَمِ
وَبِالْحَطیمِ وَالْفَنَا الْمُحَرَّمِ
لِیَخْضِبَّنَ الْیَومِ جِسْمی
بِدَمیدُونَ الْحُسَینِ ذِی الفِخارِ الأَقْدَمِ •
إِمامِ أَهْلِ الْفَضْلِ وَالتَکُّرمِسوگند راستین به خدای بزرگ و ارجمند و به حجون و زمزم و به حطیم و آستانه آن خانه ای که مورد احترام است؛ هر آینه تن خود را به خون خود رنگین میسازم.در راه دفاع از حسین علیه السلام که پیوسته با افتخار بوده و پیشوای اهل فضل و کرم است.آن حضرت پس از کشتن شماری از نیروهای دشمن به درجه رفیع شهادت رسید.
امام علیه السلام بر بالین وی آمد و چنین فرمود: «الآنَ انْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حیلَتی» اینک پشت من شکست و چارهام اندک گشت. (۲)
🔹نقل سوم
صاحب ملهوف و مثیرالاحزان شهادت ابالفضل علیه السلام را به گونه دیگر بیان کرده اند: چون تشنگی بر امام حسین علیه السلام غالب گشت همراه برادرش، عباس، روانه فرات شد، دشمن راهشان را از هم جدا کرد؛ و حضرت عباس به شهادت رسید. (۳)
🔹نقل چهارم
ابن شهرآشوب درباره شهادت آن بزرگوار گفته است: عباس سقّا، قمر بنی هاشم و پرچمدار امام حسین علیه السلام که از دیگر برادران -مادری- خود بزرگتر بود، جهت تهیه آب بیرون شد. دشمن بر او حمله کرد و او نیز بر آنان حمله نمود و چنین رجز خواند:
لا ارْهَبُ الْمَوْتَ إِذِ الْمَوْتُ رُقا •
حَتَّی اواری فی الْمَصالِیتِ لِقا
نَفْسی لِنَفْسِ الْمُصْطَفی الْطُّهر وَقا •
إنّی أَنَا الْعَبَّاسُ أَعْدُو بِالسَّقا
وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقی
از مرگ هراسی ندارم زیرا مرگ مایه کمال است تا آنکه پیکرم همانند پیکر دلیرمردان در خاک نهان شود.جانم فدای جان پاک مصطفی، من عبّاسم و سقّا لقب دارم. و هرگز روز ستیز با دشمن ترس و هراسی ندارم.آنگاه حمله برد و دشمن را تار و مار کرد. زید بن ورقاء جهنی پشت درختی در کمین وی ایستاد و با یاری حکیم بن طفیل سُنْبُسی ضربتی بر دست راست وی فرود آورد.
عباس شمشیر را به دست چپ گرفت و چنین رجز خواند:
وَاللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ یَمینی •
إنّی أُحامِی أبَداً عَنْ دینی
وَعَنْ إمامٍ صادِقِ الْیَقینِ •
نَجْلِ النَّبىِّ الْطَّاهِرِ الأَمین
ِبه خدا سوگند اگر دست راستم را قطع کنید، من پیوسته از دین خود و از امامی که به راستی به یقین رسیده و فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم پاک و امین است حمایت میکنم!پس جنگ نمایانی کرد تا ضعف بر او چیره شد.
در این هنگام حکیم بن طفیل طائی که پشت درختی در کمین وی بود ضربتی -دیگر- بر دست چپ او فرود آورد و عباس علیه السلام چنین رجز خواند:
یا نَفْسِ لا تَخْشی مِنَ الْکُفَّارِ •
وَأَبْشِری بِرَحْمَهِ الْجَبَّارِ
مَعَ الْنَّبی السَّیِّد الْمُختار •
قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِم یِسار
یفَأصْلِهِمْ یا ربِّ حَرِّ النَّار
ِای نفس از کافران مهراس و به رحمت ایزد بزرگ؛ و همنشینی با پیامبر اکرم بشارت باد، اینان به ستم دست چپم را بریدند؛ پروردگارا ایشان را به آتش شرربار دوزخ درافکن!سپس آن ملعون با عمود آهنین ضربتی بر سر آن حضرت فرود آورد و او را به شهادت رساند. (۴)
🔹نقل پنجم
در این میان مرحوم مجلسی پس از نقل کلام صاحب مناقب، به نقل از برخی منابع مرسل کیفیت شهادت حضرت را چنین بیان میکند:
آنگاه که عباس علیه السلام تنهایی برادر را مشاهده نمود نزد وی آمد و از او اجازه خواست تا به میدان رود.
امام فرمود: تو پرچمدارم هستی و اگر بروی لشکرم از هم پاشیده میشود. عرض کرد: سینه ام تنگ شده و از زندگی سیر شده ام و میخواهم از این منافقین انتقام خود را باز ستانم.امام علیه السلام فرمود: پس مقداری آب برای این کودکان تهیه نما. عباس به سوی دشمن آمد و هر چه آنان را پند و اندرز داد سودی نبخشید. نزد برادر بازگشت و او را آگاه ساخت.در این هنگام شنید که کودکان فریادِ العَطَش سر دادند. مشک را برداشت و بر اسب سوار شد و راهی فرات گردید.
چهار هزار تن موکّلین فرات او را محاصره و تیرباران کردند.آنان را پراکنده نمود و بنابر روایتی هشتاد تن از آنان را به قتل رساند.وارد فرات شد کفی از آب برداشت تا بنوشد.
اما به یاد تشنگی حسین علیه السلام و خاندان وی افتاد. آب را بر روی آب ریخت و مشک را پر از آب نمود. آن را بر شانه راست خود قرار داد و به سوی خیمهها روانه گردید. دشمن راه
۱۶ تیر ۱۳۹۸