May 11
نقل مي كنند كه خواجه ابوسعيدابوالخير آن عارف مشهور را جهت موعظه به مجلسي دعوت کرده بودند، افراد زيادي براي شنيدن صحبت هاي او جمع بودند، بلندگو هم نبود كه صداي شيخ به همه برسد. براي اين كه جا براي افرادي که در عقب مجلس بودند باز شود و نزديك تر بيايند و صداي شيخ به همه برسد، فردي برخاست و گفت؛ «خدا رحمت كند كسي را كه برخيزد و قدمي جلو بگذارد». شيخ با شنيدن آن سخن از منبر پايين آمد. پرسيدند: «اي شيخ! كجا؟!» گفت: «حرف همين بود كه اين مومن زد، خدا رحمت كند كسي را كه برخيزد و قدمي جلو بگذارد!» قرآن هم در اين رابطه در آيه فوق مي فرمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّينِ حَنيفاً»؛ به پا خيزيد و جهت «خود» را در جهت دين حنيف که همان مسير فطرت است، قرار دهيد
#حکایات
«جان» همة انسان ها بر پايه و اساسي الهي سرشته شده است. و سرماية واقعي و ارزش حقيقي هركس به اندازه اي است كه توانسته باشد انتخاب هايش را بر اساس فطرتش انجام دهد
#تلنگر
♻️غذای لذیذ♻️
غذاي لذيذي كه يک نفر در 15 سال پيش خورده است فعلاً هيچ حضوري در جان او ندارد، اما حرف حقي كه در 15 سال پيش زده يا عبادتي كه كرده است همچنان در «جان» او گرم و شعله ور است
#نصایح
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ، وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ»(45)
اي فرزند آدم! مگر به شما سفارش نكردم و شما تعهد نكرديد كه شيطان را نپرستيد، زيرا كه او براي شما دشمني آشكار است، و مرا بپرستيد كه راه مستقيم همين است و بس؟
45- سوره يس، آيه 60 و 61
#نصایح
#تلنگر
وقتي كه انسان خواب مي بيند، «خودِ» اوست كه خواب مي بيند، صبح هم كه از خواب بيدار شد مي گويد: «خودم خواب ديدم.» مثلاً خواب مي بيند از اين طرف خيابان به آن طرف مي رود که ناگهان ماشيني به او مي زند. او از ترس فريادي مي زند و از صداي فريادش بيدار مي شود مي بيند تن او در اين مدّت در رختخواب بوده است. دقيقاً احساسش اين است که خودش هماني است که در خيابان بود و اين نشان مي دهد اولاً: «خود يا منِ» انسان غير از«تن» انسان است. ثانياً: اصلاً انسان همان مَنِ انسان است که بدون تن مي تواند موجود باشد، و به همين جهت انسان بدون «تن اش» باز هم «خودش» است!
#تلنگر
وقتي كه انسان مي گويد: «خودم»، اين «خود»، همان «خود» واقعي اوست. دست و پا جزء خود واقعي انسان محسوب نمي شود و همه ادراكات مثل ديدن و شنيدن و گفتن و لمس كردن وغيره همه و همه مخصوصِ «من» يا «نفس» او است. به عنوان مثال شخصي كه در كلاس درس نشسته است، و نَفْسِ او متوجه مسافرتي مي شود که سال گذشته انجام داده، همة آن اتفاقات را در نفس خود حاضر مي يابد، هر چند چشم و گوش ظاهري اش را به كلاس آورده، اما نه با چشم خود معلم را مي بيند و نه با گوش خود صداي معلم را مي شنود. تا اين كه مثلاً معلم لطيفه اي مي گويد و با خنده اي كه دانش آموزان كلاس مي كنند تازه او به خودش مي آيد و معلم را مي بيند و صدايش را مي شنود! و به هم کلاسانش مي گويد چه گفت؟ اين نشان مي دهد گوشش که به طور طبيعي مي شنيد و چشمش که به طور طبيعي مي ديد، چون «مَنِ» او در كلاس حاضر نبود، و در صحنه ي مسافرت سال گذشته حاضر بود، نه گوشش شنيد که معلم چه گفت، و نه چشمش ديد که معلم چه حرکاتي انجام داد، با خنده ي هم کلاسانش تازه به کلاس آمد و پرسيد معلم چه گفت؟ پس در عين اين که «مَنِ» انسان به وسيله گوش مي شنود و به وسيله چشم مي بيند اما اگر خودِ «من» يا نفس انسان در صحنه نباشد و متوجه صحنه ي ديگر بشود، ديگر نه گوش مي شنود و نه چشم مي بيند، هر چند هر دوي آن ها سالم باشند و كار طبيعي خودشان را انجام دهند
#تلنگر
گاهي چشم انسان باز است اما چون توجه منِ او در جاي ديگر است، چيزي را نمي بيند! به تعبير فيزيولوژيست ها، مكانيسم رؤيت انجام مي شود اما انسان چيزي را نمي بيند چون از نظر فيزيولوژي و زيست شناسي، رؤيت به اين صورت انجام مي شود كه ابتدا نور به شيءِ خارجي مي تابد، بعد در چشم انسان منعكس مي شود و عدسيِ چشم با تطابقي که انجام مي دهد باعث مي گردد تا تصوير شيئ خارجي روي لكه زرد شبكيه بيفتد. پس از آن با تحريكات عصبي آثار آن تصوير از روي لكه زرد به وسيله اعصاب بينايي به مراكز بينايي مغز منتقل مي گردد؛ در چنين حالي انسان آن شيء را مي بيند. اگر در همين هنگام نفس يا منِ شخص در عالم خود متوجه صحنه ي ديگري شود، ديگر چشم انسان آن شيء را - با آن که تصويرش روي لکة زرد افتاده است - نمي بيند چون آن «من» انسان كه با سيستم بينايي يعني عدسي و شبكيه و لكه زرد و اعصاب بينايي و مغز، آن شيء را مي ديد، در صحنه حاضر نيست!
#تلنگر
در مورد شنيدن هم موضوع از همين قرار است كه وقتي شيءِ خارجي مرتعش مي شود، اين ارتعاش از طريق هوا به گوش خارجي و بعد به گوش مياني و سپس به گوش داخلي مي رسد و از آن جا به وسيله اعصاب شنوايي به مراكز شنوايي در مغز مي رود و عمل شنيدن صورت مي گيرد. حال اگر نفس انسان در عالم خود متوجه صحنه ي ديگري شود، ديگر انسان صداي افراد اطراف خود را نمي شنود، هرچند تمام مكانيسم شنيدن انجام گيرد! چون آن كسي كه با سيستم شنوايي مي شنود، در صحنه نيست و به صحنه ي ديگري منصرف شده است. پس «من انسان» با گوش مي شنود و با چشم مي بيند و اگر «مَن» در صحنه نباشد نه چشم مي بيند و نه گوش مي شنود.
كسي كه «تن» خود را «منِ» خود بداند چون شکارچي اي مي ماند كه سايه مرغ را به جاي مرغ گرفته و مي خواهد سايه را شكار كند
#تلنگر
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
پیغمبری و قصه ی تکرار تو راز است
درهای جنان در حرم امن تو باز است
از بانگ اذان تو جهان مست نیاز است
در پشت سرت جن و ملک غرق نماز است
از باده ی پی در پی ساقی شده ای مست
در آینه ی چشم تو سیمای خدا هست
از گوشه ی چشم تو گرفته عشق حاجات
در طور تو موسی همه شب غرق مناجات
ذکر تو عبادت شده و افضل طاعات
بر گرد تو حاجی شده ام حضرت میقات
بر خرمن گیسوی تو سائل شده محتاج
با ذکر علی هر شبه دل رفته به معراج
با مهر تو کافر شده ، ای عشق مسلمان
حسرت به لب از قامت تو سروِ گلستان
محتاج دعای تو شده نم نم باران
از خنده ی تو خلق شده روضه ی رضوان
در حسرت لبهای تو سوزد دل دریا
اُف کرده حسین بعد تو بر قصه ی دنیا
از داغ لبت آب شده مادر مهتاب
با رفتن تو ریخت به هم لشگر مهتاب
پاشیده شده روی زمین پیکر مهتاب
در هلهله ی اجنبیان خواهر مهتاب
حتی به سر نیزه برایم تو پناهی
برقافله ی شب زده ام گرمی ماهی
مولانا یاعلی اکبر یا علی اکبر یا علی اکبر
✅سجاد احمدیان
#حضرت_علی_اکبر_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد
امدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست
چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرانچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
اینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست
تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است
از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر ایینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری
از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده
اتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود
شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها شده میشد
امده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی
مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است
هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی
در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو
سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ اوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است
ایه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است
گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد
کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند
گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو اه پدرت
نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد
ای که ممسوس خدایی کمی اهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی اهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی اهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی اهسته برو
می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد
از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است
اولین داغ حرم اینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده
✅حسن کردی
#حضرت_علی_اکبر_مدح
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷
حضرت آینه در خانه پیمبر دارد
خوش به حال پدری که علی اکبر دارد
دست این طایفه از عرش فراتر رفته
پسر ارشد این خانه به حیدر رفته
ماه ، باران ستاره به فلک میریزد
از گل خنده ی اکبر چه نمک میریزد
چقَدَر نسل اسد شیر دلاور دارد
کعبه شک کرده و میخواست ترک بردارد
نفس باد صبا مشک فشان شکل گرفت
روز میلادت علی روز جوان شکل گرفت
پسر حضرت خورشیدی و چون ماهی تو
گاه پیغمبری و گاه ید اللهی تو
ساحل امنی و دریا به شما رو بزند
کوه جا دارد اگر پیش تو زانو بزند
آنقدر نور پیمبر به تو واصل شده است
فکر کردیم که قرآن به تو نازل شده است
در ازل دور تو گشتیم که حج ساخته شد
ذوالفقار از خم ابروی تو کج ساخته شد
قامتت در دل عباس قیامت کرده
آسمان را به تماشای تو دعوت کرده
تا که هستی دو قدم پیش پدر راه برو
بیشتر در نظر باش پسر ! راه برو
پدرت بی تو یقیناً کمری خم دارد
به خودش آمده و دید تو را کم دارد
باید از نیزه و شمشیر تو را جمع کند
کار سختی ست تو را بین عبا جمع کند
✅امیر حسین آکار
#حضرت_علی_اکبر_مدح