eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
404 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
‌♥💭!
هیچَم‌وَلی‌رِزق‌ِدِل‌ِماچِه‌فُزُون‌اَست شُدعِشق‌ِحُسینی‌سَبَب‌بَرکَت‌ِاین‌دِل..♥ ✨ •
🕊 「 شھدا‌قلب‌بزرگۍداشتند‌کھ‌ براےقلب‌هاۍما‌پرواز‌ڪردند..✨」 ☁️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"...🍃 نماز اول وقت، مثل میوه‌ای‌ست که وقت چیدنش شده..☝️🏼✨ +شهید‌ابراهیم‌هادی(: آغوش‌خدا
باوضونام‌تورامی‌برم‌ومعتقدم، بردن‌نام‌تومانندنمازاست‌حسن!
–آرزوت چیــه!؟ +شهــٰادت♥️ –خیلی خوبه؛اما میدونستی طبقِ ڪلام ،مقام و پاداش کسی که میتونه گناه کنه ولی الوده نمیشه از شهیــد ڪمتر نیست...؟! 🍃نهج البلاغه حکمت۴۷۴
مدعی‌گویدکه‌بایک‌گل‌نمی‌آیدبهار؛ من‌گلی‌دارم‌که‌دنیاراگلستان‌میکند.. 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت رمان عاشقی زودگذر👇❤️
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 #paet102 عاشقی زودگذر صبح از گرمای شدید بلند شدم نگاه به ساعت کردم که نزدیک های
👑💛👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑 💛👑 👑 عاشقی زودگذر رفتم تو اتاق و در رو قفل کردم که حمید سریع در اتاق رو زد و گفت=کیانا در رو باز کن جوابش رو ندادم که گفت=خب به منم حق بده نگرانت شدم +کسی که نگران میشه با دادو بیداد نگرانیش رو بر طرف نمیکنه، به قول مامان فردا پس فردا همش میخوای داد و بیداد کنی لبخند خبیثی زدم و گفتم=بخواد این طوری باشه من برم تهران به بابام میگم اخلاق هامون بهم نخورد... حمید=کیانا خواهشا ببند +ببین چه قدر بی ادبی حمید=خب تو که میدونی من روی این کلمه حساسم بدم میاد از این کلمه و حرفا چرا میگی؟؟؟کیانا در رو باز کن خب +نج باز نمیکنم ،الانم برو میخوام تست فیزیک بزنم حمید=باشه باز نکن باشه،منم تا موقعه ای که تو از اون اتاق نیایی بیرون از اینجا نمیریم +میل با خودته عزیزم حمید=بابا شب تا صبح بیدار بودم خوابم میاد بیا بیرون دیگع +میخوام درس بخونم ساکت بعدش بالشت رو گذاشتم رو دهنم شروع کردم خندیدن😂 تست فیزیک و ریاضی رو زدم و کتاب هارو چند دور خوندم... درسم که تموم شد یه یک ساعتی خوابیدم... بیدار که شدم در اتاق رو باز کردم که دیدم حمید خوابیده جلو در😂 بنده خدا چه قدر خوش قولِ.... یه چادر انداختم سرش و رفتم تو حال که مامان زهرا از تو آشپزخونه گفت=مادر بیا اینجا... رفتم تو آشپزخونه که دیدم هستی نشسته داره گوجه سبز میخوره... یه دونه زدم پَس گردنش و گفتم=بی معرفت بدونه من میخوری؟ هستی=آخخخخ گردنم شکست دستات چه قدر سنگینه، خوب فکر کردم خوابی منم خوردم ولی برا تو و داداش حمید گذاشتم.... +دستت طلا هستی=شنیدم با مامانم حمید رو اذیت کردید +وای اره نقشه مامان بود😂باورت نمیشه هستی اومدیم خونه منو که دید مثل گوجه فرنگی بود😅وقتی اومد طرفم،با خودم گفتم الان حداقل دوتا سیلی رو میخورم ازش😂 مامان زهرا=بیخود کرده دست بلند کنه هستی=واییی مامان کیانا در اتاق رو قفل کرده حمید بیچاره هم پشت در اتاق خوابیده +ولیی خیلی زن ذلیله😂😂😂 هستی=رو آب بخندی داداشم رو اذیت میکنی بعد غش غش میخندی؟ +دوست دارم مشکلیه‌.... داشتم حرف میزدم که باز صدای حمید اومد=واییی مامان کیانا تو اتاق نیست نکنه رفته تهران واییی مامان بدبخت شدم منو هستی داشتیم منفجر میشدیم از خنده اومد تو آشپزخونه که اوضاعش خنده دار تر بود😂 جوراب پای راستش پاش بود و پای چپش جوراب نداشت دکمه های پیرهنش هم که یکی بود یکی نبود بسته بود چادری که سرش انداخته بودم هم سرش بود😂 هستی=داداش چه قدر چادر بهت میاد😂حیف که ریش داری از خنده زیاد دل درد گرفته بودم... حمید=کیانا امروز منو سکته میدی اخر اخه از این که منو اذیت میکنی چی بهت میرسه؟ +آش جو بهم میرسه😂 حمید=نمکدون بی نمک هستی=داداش شماهم قندون بی قندی😂 حمید=لیمو شیرین،مامان ولی مامان کیانا راست میگفت هر کاری ازش بر میاد +مامانمم گفت جنس فروخته شده پس گرفته نمیشود.... تلفن حمید زنگ زد که گفت=وایی کیانا مامانته +خب باشه تلفن رو ازش گرفتم و جواب دادم=به سلام مامان خانم حال و احوال چه طوره، میدونم زندگی بدون من معنی نداره، ولی میام نگران نباشید مامان=سلام نفس بگیر دختر، نه اتفاقا تو نیستی زندگی آرومه فقط دلم به حال حمید میسوزه +اتفاقا امروز یه بلایی سرش آوردم😅 مامان=چه کار کردی +نگران نباش زنده اس😂 مامان=خب چه کار میکنی بی معرفت،تو نمیخوای یه یادی از ما کنی ؟ +مامان به جان خودت از صبح درگیر درسا و شیطونی کردنم اصلا یادم رفت شرمنده مامان=اذیت نکنی +مامان مگه بچه ام😂 مامان=خب دیگه من برم مراقب خودت و حمید باش ، سلام برسون خدافظ😘 با مامان خدافظی کردم و گوشی رو گذاشتم رو میز که دیدم حمید داره گوجه سبز میخوره +هستی آدم فروش چرا گوجه سبز های منو دادی به اون هستی=مال توهم پیش داداشه +نمیخوام برو سهم منو ازش بگیر حمید=هرکی گوجه میخواد بیاد اینجا +کوفت هم خوردم من حمید=بچه بازی نکن بیا اینجا گوشی منم‌ بیار نمک هم بیار +نوکر خودت غلام سیاه حمید=خب توهم سیاه هستی +من به این سفیدی،اصلا پوست سیاه به موه بور میخوره عقل کل؟ حمید=خب نوکر خودم غلام سفید خوبه مامان با خنده گفت=حمید بس کن حمید=مامان بَس نیست گلرنگِ😂 👑 💛👑 👑💛👑 💛👑💛👑 👑💛👑💛👑 نویسنده