[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
شده با عکس کس حرف دلت را بزنی...؟! و دلت را به همین شیوه تسلا بدهی...! .. #شهید_ابراهیم_هادی #شهید
#شهیدابراهیمهادی #شهید_ابراهیم_هادی
#خواندی #شهیدگمنام
در یکی از #مغازه ها مشغول #کار بود .
یک روز در وضعیتی دیدمش
که خیلی #تعجب کردم.
دوکارتن بزرگ #اجناس روی دوشش بود.
جلوی یک مغازه کارتن ها را روی #زمین گذاشت
وقتی کار تحویل تمام شد .
جلو رفتم و سلام کردم .بعد گفتم:
آقا #ابرام برای شما زشته ، این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب
نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که
من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی #غرورم رو می گیره!
گفتم : اگه کسی شما رو اینطوری ببینه
خوب نیست! شما #ورزشکاری و...
خیلی ها می شناسنت.
#ابراهیم خندید و گفت:
ای بابا ، همیشه کاری کن که، اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
.
.
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
#خـادِمـاݪشٌهـداٰ
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💠رمان جذاب✌️، عاشقانه👌 و پلیسی👊 💞 #ݐلاڪ_ݐنـــــہان
❂◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○•
💠رمان جذاب✌️، عاشقانه👌 و پلیسی👊
💞 #ݐلاڪ_ݐنـــــہان💞
💠قسمت #صدوپنجاه_وسه (قسمت آخر)
سر از مهر برداشتند،✨✨
وقتی نگاهشان به حرم امام حسین(ع) 💚 افتاد،
لبخندی بر لبان هر دو نشست،
نور گنبد،چشمان سمانه را تر کرد،
با احساس گرمای دستی،
که قطره اشکش را پاک کرد،سرش را چرخاند،که نگاهش در چشمان کمیل گره خورد.
کربلا... بین الحرمین...
و این زیارت عاشورای دو نفره...
بعد از آن همه مشکلاتی که در این چند سال کشیدند،لازم بود.😍💚😍
سمانه به کمیل خیره شد،
این #موهای_سفید، که میان موهایش خودنمایی میکردند،نشانه ی #صبر و #بزرگی این مرد را می رساند،
در این ۳سال،
که زیر یک سقف رفته بودند،مشکلات زیادی برایش اتفاق افتاد،
و کمیل چه #مردانه پای همه ی #دردهایش و #مشکلاتش ایستاد.
مریضی سمانه،
که او را از پا انداخته بود، و دکترها امیدی به خوب شدنش نداشته اند،
و درخواست طلاقی،📃
که خودش برای او اقدام کرده بود،حالش را روز به زود بدتر کرده بود،
اما کمیل مردانه پای همسرش ایستاد، زندگی اش را به #خدا و بعد #امام_حسین(ع) سپرد، و به هیچ کدام از حرف های پزشکان اعتنایی نکرد،
وقتی درخواست طلاق را دید ،
سمانه را به آشپزخانه کشاند، و جلوی چشمانش آن را آتش زد،
و در گوشش غرید..
که "هیچوقت به جدایی از من حتی برای یه لحظه فکر نکن"،
با درد سمانه درد میکشید،
شبهایی که سمانه از درد، در خود مچاله می شد، و گریه می کرد، او را در آغوش می گرفت، و پا به پای او اشک می ریخت، اما هیچوقت نا امید نمی شد.
در برابر فریادهای سمانه،
و بی محلی هایش که سعی در نا امید کردن کمیل از او بود،صبر کرد،
آنقدر در کنار این زن، #مردانگی خرج کرد، که خود سمانه دیگر دست از مبارزه کشید.
خوب شدن سمانه،
و به دنیا آمدن حسین،👶🏻زندگی را دوباره به آن ها بخشید.
ــ چیه مرد به جذابیه من ندیدی اینجوری خیره شدی به من!😉
سمانه خندید، و پرویی گفت!😁
حسین که مشغول شیطونی بود،
را در آغوش گرفت، و او را تکان داد، و غر زد:
ــ یکم آروم بگیر خب،مردم میان بین الحرمین آرامش بگیرن، من باید با تو اینجا کشتی بگیرم😑
کمیل، حسین را از او گرفت، و به شانه اش اشاره کرد:
ــ شما چشماتونو ببندید، به آرامشتون برسید،من با پسر بابا کنار میام😁
سمانه لبخندی زد،
و سرش را روی شانه ی کمیل گذاشت، و چشمانش را بست،آرامش خاصی داشت این مکان.
کم کم خواب بر او غلبه کرد،
و تنها چیزی که می شنید، صدای بازی کمیل و حسین بود....
#پایان🌹
💠نویسنده؛ بانو فاطمه امیری زاده
💠 #کپی_باذکرنام_نویسنده
❂◆◈○•---------------------------❂◆◈○•
🔺شهید #ابراهیم_هادی در یکی از مغازه ها مشغول کار بود.
یک روز در وضعیتی دیدمش که خیلی تعجب کردم. دوکارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود.
جلوی یک مغازه کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد جلو رفتم و سلام کردم.
بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب
نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که
من انجام میدم برای خودم خوبه،
مطمئن میشم که هیچی نیستم.
جلوی غرورم رو می گیره!
گفتم: اگه کسی شما رو اینطوری ببینه
خوب نیست! شما ورزشکاری و...
خیلی ها می شناسنت.
ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که، اگه #خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مردم!
#سلام_بر_ابراهیم
.
تنها برای #شهدا نیست
میتونی #زنده باشی
و #سرباز حضرت زهرا «سلام الله علیها» باشی
اما یه #شرط داره
باید فقط برای #خدا کار کنی نه ریا
#شهید_ابراهیم_هادی
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
̪̺͍̽ @ebrahimdelhaa ͛ ⃔
•┈┈••✾❀🍃🩹🍃❀✾••┈┈•
#خـادِمـاݪشٌهـداٰ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•🌱•
" ۈَ قَلِ ألحَمَدُلِلهُِ...🧡
اللهِ ألنۈر...♥️
اللهِ ألقلۈب...🤍
#خدا
اگه دلشکسته ای...
غمگینی...
تنهایی....
خودتو به #خدا بسپار
خودتو به عزیزای خدا بسپار
دلتو به #امام_حسین علیه السلام بسپار
دلتو به #امام_زمان عجل الله بسپار
باهاشون حرف بزن...
درد دل کن...
#تلنگرانه
استادقراںٔتۍ میگفتن :
یه روز #شیطان ڪه از مسںٔله #توبه آگاه
میشه
میره به اصحابش میگه : ما این همہبنده رو
فریب میدیم .
اما #خدا راه توبه رو براش قرار داده،
پسماچه ڪنیم؟!
یڪۍاز یاراش بھش میگه بھش اِلقا ڪنیم ڪه
براۍ توبه هنوز زوده؛ جوونه؛ وحالا حالاها
وقت داره توبه ڪنه ..
اینجوري توبه رو برآش
عقب میندازیم تآ مرگش فرابرسھ ..
- دیر نشه رفیق!'🚶🏿♂-
«♥️✨»
خدایا..
چیزۍکہمامیخوایمرو
باچیزۍکہخودتبرامون
میخواۍیکۍکن!
♥️¦↫#خــدا
✨¦↫#قربونتبرمخدا
「عـاشقاݩ کربلا❥︎︎」
بنده؛
اگه بخوای، گذشته رو فراموش میکنیم!
ناراحت نباش
بیا باهم از نو بسازیم(:
#خدا
「عـاشقاݩ کربلا❥︎︎」
چرا عاشـ♡ـق #خدا نباشم؟!وقتے که به من گفت تو ریحانه ی خلقت منے❤️ ️
「عـاشقاݩ کربلا❥︎︎」
میخای شاد باشی😉
میخای به همه خواسته هات برسی🤲 😍
یه سر بیا کانال، ببین چه خبره‼️
راه های رسیدن به شادی و ثروت رو با حضور #خدا بشناسین
👆☺️👆☺️👆☺️👆☺️👆☺️👆
همراه ما باشید، لذتی بی پایان نصیبتان خواهد شد.👌
دریافت این پیام توسط شما اتفاقی نیست☺️
https://eitaa.com/joinchat/558170135Cdca989f17f