eitaa logo
[عُـشاقُ الحُسِین❥︎︎]
402 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
40 فایل
‌‌‌‌تنہابہ‌شوق‌ڪرب‌وبلا‌میکشم‌نفس دنیاےِبی‌حُ‌ـسِین‌بہ‌دردم‌نمیخورد")💔 الهم‌عجل‌لولیک‌الفرج🤲🏻 ┅═══••✾••═══┅ راه‍ِ‌ ارتباطے: ☑️ @Mahdi1220 ⤵️جهت تبادل و تبلیغات @ya_hossien110 ⤵️همه کانال های ما @ya_hossien134 @Jok_city134 @steker128
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹 بی اختیار لبخند پر کرد صورتم رو آرزویی که از موقع خواب رو دلم سنگینی می کرد رو گفتم – راستش یک کم می ترسم برام قرآن می خونی قبل اینکه قطع کنی...البته اگه خسته ای... پرید وسط حرفم- خسته نیستم بخونم برات ! مثل بچه ها ذوق زده از مهربونیش گفتم: نه نه صبر کن دراز بکشم که خوابم ببره و دیگه نتونم فکرو خیال بکنم امشب امیرعلی به همه حرفهای من می خندید! -باشه صاف شدم و سرم رو روی بالشتم گذاشتم و گوشی رو به گوشم چسبوندم که گفت: بخونم محیا خانوم! صداش هنوزم ته مایه خنده داشت - آره ممنون ...فقط امیرعلی اگه یک بار جواب خداحافظیت رو ندادم بدون که خوابیدم باز صدام نزنی بیدارم کنی ها بدخواب بشم ...خودت گوشی رو قطع کن ...پیشاپیش شبت بخیر با اخطار گفت:بخونم؟؟ چشمهام رو بستم-آره بخون صوت قشنگ قرآنش بلند شدو من آرامش می گرفتم از سوره های کوچیک قرآنی که امیر علی برام می خوند ! سوره توحیدش رو که تموم کرد چشمهام داشت گرم میشد... آروم و با صدای پر از خوابی گفتم: دوستت دارم مکث کرد و بعد چند ثانیه با بسم الله الرحمن الرحیم سوره بعدی رو شروع کرد به خوندن و من پلکهام با آرامش عجیبی روی هم افتاد! .... نگاهم رو روی خانومی که کل می کشید ثابت نگه داشتم و فاطمه خانوم که کنارم نشسته بود در ادامه کل کشیدن اون خانوم همراه بقیه شروع کرد به دست زدن !همون موقع هم عروس با لباس سفید و دامن پفیش وارد خونه شد! اول از همه خاله لیلا رفت سراغش عروس هم اصلا مراعات صورت آرایش شده و موهاش رو نکردو مثل بچه ها خزید بغل مامانش!...از همین دور هم برق اشک رو تو چشمهای هردوشون می دیدم !یک لحظه دلم لرزید منم شب عروسیم از مامان جدا می شدم از بابا!حتی داداش دوقلوهایی که عاصی بودم از دستشون!چه لحظه تلخی که همه خوشی شب عروسی رو زایل می کرد ! نمیدونم چرا من اشک جمع کردم توی چشمهام آخه یکی نبود بگه عروسی هم جای گریه است ...به خودم نهیب زدم تقصیر من چیه اینا وسط عروسیشون سکانس احساسی اجرا می کنن ! -عروس خوشگل شده نه؟ با صدای فاطمه خانوم که هنوز داشت دست میزد نگاه از جای خالی عروس و خاله لیلا گرفتم و به عروس که حالا سرجای خودش محجوب و سربه زیر نشسته بود دوختم! موهاش فر شده بود و رنگ اصلی خودش همون خرمایی تیره ! با یک آرایش ملایم! -آره خیلی گمونم این سوال و جواب رو همیشه همه با ورود عروس از هم میپرسیدن چون سر که چرخوندم نگاه همه روی عروس بیچاره بود که نگاهش رو زیر انداخته بود و جرئت نمی کرد سر بلند کنه ! صدای دست و سوت و کل کشیدن هم که قطع نمیشد ... اون وسط هم یکی از خانومها شروع کرد شعر محلی رو در وصف عروس خوندن و بقیه هم با دستاشون و ماشاالله ماشاالله گفتن همراهیش کردن! خیلی وقت بود عروسی نرفته بودم که توی خونه برگزار بشه! همیشه تالار بود و صندلی هایی که باید سیخ روش مینشستی با صدای بلند ضبط و آهنگهای تندش و غریبی کردن با افراد حاظر در جلسه که هرکدوم با یک مدل مو و لباس بودن و با همه آشنا بودنت برات میشدن غریبه که مبادا با احوال پرسی و روبوسی آرایششون بهم بریزه !... برای همین امشب حسابی داشت بهم خوش می گذشت به خاطر جمعیت زیاد و خونه نقلی همه دایره وار و پشت بهم نشسته بودیم روی زمین هیچکس هم نگران چروک شدن لباس مجلسی اش نبود !همه با هم روبوسی می کردن و با خنده رد رژهایی که روی صورتهاشون می موند رو پاک ...شربتم رو تو لیوان شیشه ای می خوردم و شیرینی ام رو توی ظرف چینی گل سرخی! ↩️ 🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹 خبری از ظرف یکبار مصرف نبود و روی پیشونی هیچکس هم اخم نبود به خاطر این همه ظرفی که کثیف میشد ! تازه با اینکه با همه غریبه بودم نوع برخوردو تعارف کردنشون جوری بود که انگار چندساله میشناسمشون و من چه ذوقی کرده بودم به خاطر این همه محبت و دوستی اونم به صورت یکجابین این همه غریبه! -چیزی لازم ندارین ؟ با صدای خاله لیلا صورت خندونم رو که به جمعیت در حال شادی دوخته بودم گرفتم و بدون حذف کردن لبخندم به خاله لیلا دوختم فاطمه خانوم به جای من جواب داد- همه چی هست مرسی لیلا جان ! همون اول از برخورد فاطمه خانوم و خاله لیلا حدس زده بودم باید از قبل باهم آشنا بوده باشن وصمیمی! -محیا خانوم غریبی که نمی کنی؟ با این همه صمیمیت مگه آدم غریبی می کرد؟! لبخندم عمق گرفت-نه اصلا! -دوست داری باهم بریم جای محدثه؟ می دونستم محدثه دختر خاله لیلاست و عروس امشب ...خیلی دوست داشتم ولی گفتم شاید رسم ادب نباشه فاطمه خانوم رو تنها بزارم! فاطمه خانوم هم که حواسش هم به صحبت ما بود هم از دست زدن دست نمی کشید گفت:دوست داری برو محیا جون چرا معطلی! خوشحال تقریبا از جا پریدم و دست تو دست خاله لیلا از وسط جمعیت نسبتا زیادی که نزدیک عروس و سفره عقد ساده اش نشسته بودن با احتیاط که مبادا پای کسی رو لگد کنم رفتیم سمت عروس که حالا حواسش رو از آینه بختش گرفته بود و متوجه ما بود ! خاله لیلا با دیدن محدثه شروع کرد به قربون صدقه رفتن الهی قربون دختر خوشگلم برم که اینقدر ماه شده محدثه هم لبخندی صورتش و پر کرد- خدا نکنه مامان خاله لیلا دستش رو پشتم گذاشت-اینم محیا خانوم که برات تعریفش و کرده بودم لبخندی روی لبهام نشست یعنی این قدر مهم بودم که خاله لیلا راجع من بادخترش حرف هم زده بود! دستم رو جلو بردم-سلام...تبریک می گم خوشبخت باشین دسته گلش رو توی دستش جا به جا کردو بعد دست آزادش رو توی دستم گذاشت -سلام ...ممنون...خیلی خوشحالم که اومدین دستش رو فشار نرمی دادم که خاله لیلا گفت :خاله دوست داری پهلوی محدثه بشین فعال خبری از اقا دامادمون نیست... .از بچگی عاشق این بودم کنار عروس بشینم و باهاش حرف بزنم!...کلی از پیشنهاد خاله کیف کردم ولی نگاه پر تردیدم رو به محدثه دوختم -نمی خوام محدثه خانوم معذب بشن! محدثه پف دامنش رو جمع کرد-نه اصلا بفرمایید من هم سرخوش روی صندلی داماد جا گرفتم ...توی دلم قند آب می کردن چه حس خوبی بود! - -مامان خیلی از شما تعریف کردن...خیلی دوست داشتم شما رو ببینم ! با حرف محدثه نگاه از آینه دور نقره ای رو به روم و تصویر خودم که توش افتاده بود گرفتم ...همیشه دوست داشتم مثل فیلمها از تو آینه بختم زیر چشمی امیر علی رو دید بزنم ولی خب قسمت نشده بود چون عقد ما این قدر هول هولکی بود که فقط خریدمون حلقه بود و قرآن و بقیه خریدها مونده بود برای جلسه عروسی!...با خودم فکر کردم اگه محدثه هم مثل من همچین آرزویی داشته باشه الان چه حالی داره که به جای شوهرش تصویر من کنار خودش تو آینه جا خوش کرده! از فکرم خنده ام گرفت ولی الان خندیدن اصلا درست نبود ...سعی کردم خنده ام رو پشت لبخند مهربونی قایم کنم و به چشمهای آرایش شده محدثه نگاه کردم! ↩️ 🌹🍃🌹🍃🌹
11.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه رهبری کاریکاتور ساختن و میگن این آزادی بیان 😡😡😡 پس چرا مکرون برخورد کرد با کاریکاتور علیه زنش❓ چرا کسی حق نداره علیه هم جنس بازا کاریکاتور بسازه❓ چرا در فرانسه سفیر روسیه احضار شد بخاطر کاریکاتور علیه اروپا❓ راستی از چی میسوزن که علیه رهبر ما کاریکاتور میسازن❓❓ این کلیپ رو ببین و ممنون نشر میدی ساختش با ما نشرش با شما https://eitaa.com/joinchat/2334982163C65bbc6af0d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋اولین ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
✌️🏻🕶~ 👨‍🏫معلـم‌پرسید ↯ چندتابمب‌براۍنابودۍداعش‌ واسرائیل ‌لازمھ؟! 👱‍♂دآنش‌آموز : دوتا!(: همہ‌خندیدن..😅 👨‍🏫معلم : دوتا؟!چطورۍ؟! 👱‍♂دآنش‌آموز ↯ : 1⃣ فرمان‌ِ‌آسیدعلۍ😎🤞🏻 2⃣ سربند‌ِیازهرا😌🧡 ✌️♥️
🔴 عجب عکسی از رهبر پیدا کردم 🔹 ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند 🇮🇷 کانال رسمی 👇🏻 @antarnational