🥀آمدی جانم به قربانت، ولی بیسر چرا...
❤️🔥شهید والامقام «ایرج کنشلو»
💔به روایت مادر شهید: ایرج مثل همیشه شاد بود. خداحافظی کرد و مثل همیشه رفت. هر زمان که میرفت، پشت سرش را نگاه میکرد و او را از زیر قرآن رَد میکردم و آب میپاشیدم. سِری آخر هم همینطور رفت. خانواده عمویش میدانستند که شهید شده، اما به من نگفتند. یک نفر از نیروی انتظامی آمد و گفت: «مادر! یک چیزی بگویم، ناراحت نمیشوی؟» گفتم: «چی؟» گفت: «پسرت به شهادت رسیده، باید بروی و شناسایی کنی.» پسر رشیدم در کردستان، پادگان باباضیائی خدمت میکرد که با کومله درگیر شدند و به شهادت رسید. پسرم را بهخاطر اینکه بیسیمچی بود، زنده گرفته بودند و بعد از چند روز جنازهاش را در کوههای اطراف پادگان پیدا کردند و سربازان دیگری هم که همراه ایشان بودند، به شهادت رسیدند. بعد از چند روز یک چوپان که گوسفندانش را در آن منطقه میچراند، در کوههای کردستان میبیند که در جایی کلاغ جمع شده، جلوتر میرود و میبیند که یک سرباز آنجا است که سر ندارد. بعد از چند روز نامهای داده بودند که لب مرز ترکیه بیایید و سر سربازتان را ببرید که به آنجا رفته بودند و سر پسرم را آورده بودند.
♦️قرائت «زیارت عاشورا» هدیه به روح مطهرش.
#شهدای_بیسر
#پانزدهمینچلهتوسلبهشهدا
#روز سیوشش
🥀 @yaade_shohadaa
#وصیت_شهید
👈🏻دخترم، عزیزم! یادت باشد دشمن هر زمانی در کمین است تا امثال شما را گول بزند؛ پس حواست را بیشتر جمع کن. تو باید ثابت کنی که فرزند شهید هستی. با شجاعت تمام با مشکلات مبارزه و با این کارَت روح مرا شاد کن.
✍🏻فرازی از وصیتنامه شهید روحالله صمدی
#اربعین
#رفیق_شهید
#امام_حسین
🥀 @yaade_shohadaa
🌾 رمان #بی_تو_هرگز (بدون تو هرگز)
🌾قسمت: ۱۴
🌾 عشق کتاب
زینب، شش هفت ماهه بود ...
علی رفته بود بیرون ... داشتم تند تند همه چیز رو تمیز می کردم که تا نیومدنش همه جا برق بزنه ... نشستم روی زمین، پشت میز کوچیک چوبیش ... چشمم که به کتاب هاش افتاد، یاد گذشته افتادم ...
عشق کتاب و دفتر و گچ خوردن های پای تخته ... توی افکار خودم غرق شده بودم که یهو دیدم خم شده بالای سرم ...
حسابی از دیدنش جا خوردم و ترسیدم ... چنان از جا پریدم که محکم سرم خورد توی صورتش ...حالش که بهتر شد با خنده گفت ...
_عجب غرقی شده بودی... نیم ساعت بیشتر بالای سرت ایستاده بودم ...
منم که دل شکسته ... همه داستان رو براش تعریف کردم... چهره اش رفت توی هم ...
همین طور که زینب توی بغلش بود و داشت باهاش بازی می کرد ... یه نیم نگاهی بهم انداخت ...
- چرا زودتر نگفتی؟ ... من فکر می کردم خودت درس رو ول کردی ... یهو حالتش جدی شد ... سکوت عمیقی کرد ... می خوای بازم درس بخونی؟ ...
از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... باورم نمی شد ... یه لحظه به خودم اومدم ...
- اما من بچه دارم ... زینب رو چی کارش کنم؟ ...
- نگران زینب نباش ... بخوای کمکت می کنم ...
ایستاده توی در آشپزخونه، ماتم برد ... چیزهایی رو که می شنیدم باور نمی کردم ... گریه ام گرفته بود ... برگشتم توی آشپزخونه که علی اشکم رو نبینه ...
علی همون طور با زینب بازی می کرد و صدای خنده های زینب، کل خونه رو برداشته بود ...
خودش پیگر کارهای من شد ... بعد از 3 سال ... پرونده ها رو هم که پدرم سوزونده بود ... کلی دوندگی کرد تا سوابقم رو از ته بایگانی آموزش و پرورش منطقه در آورد ... و مدرسه بزرگسالان ثبت نامم کرد ...
اما باد، خبرها رو به گوش پدرم رسوند ...
هانیه داره برمی گرده مدرسه ...
ادامه دارد...
✍نویسنده: شهید مدافع حرم طاها ایمانی
⛔️کپی بدون ذکر نام نویسنده حرام است.
🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست،
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست...
🖤شهادت امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد.
یا کریم اهل بیت ادرکنا...🤲🏻
#اربعین
#کربلا
#امام_حسین
🥀 @yaade_shohadaa
💔ایشان عنایت خاصی به اهل بیت و خصوصاً به کریم اهل بیت حضرت امام حسن مجتبی(ع) داشتند و در همه کارها به ایشان متمسک میشدند.
زمانی که نوه ایشان به دنیا آمد از ایشان پرسیدم که میخواهید چه اسمی برایش انتخاب کنید و پاسخ دادند که چه اسمی بهتر از حسن..!
همچنین نزدیک به ۱۰ روز مانده به شهادت امام حسن مجتبی (ع) مانده بود.
حاج رسول تصمیم گرفتند تا ۵۰۰ هزار نفر را سفره اطعام بدهند.
و خب زمانی که این رقم را به زبان گفتند همه ما در حیرت بودیم چرا که تعداد بسیار بالایی بود و هزینه و تدارکات لازم نیز محیا نبود.
اما با تمسک ویژه ایشان به کریم اهل بیت دیدیم که ۴ روز مانده به شهادت همه ی هزینه ها و وسایل لازم جهت این اطعام فراهم شده و با نظر خاص امام حسن و همچنین مدیریت بی نظیر حاج رسول این سفره اطعام به خوبی برگزار شد.
✍🏻به یاد شهید سرلشکر حاج عبدالرسول استوار محمود آبادی به روایت همرزمش سردار مصطفی شایق
#اربعین
#رفیق_شهید
#امام_حسین
🥀 @yaade_shohadaa