eitaa logo
یادِ شهدا
1.1هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
2 فایل
مقام معظم رهبری: گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.‌ 💌این دعوتی از طرف شهداست؛ شهدا تو رفاقت سنگ تموم می‌ذارن و مدیون هیچکس نمی‌مونن! کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅ ادمین کانال @yade_shoohada
مشاهده در ایتا
دانلود
یادِ شهدا
✨یادبود شهدای مخاطبین 💔شهید ابراهیم هادی ✍🏻شهید والامقام «ابراهیم هادی»، شهیدی بود که همیشه دوست د
🌹برای یادبود شهید بزرگوارتان در کانال «یادِ شهدا»، عکس و اطلاعات شهید را به آیدی زیر ارسال کنید.👇🏻 @yade_shoohada 🥀 @yaade_shohadaa
12.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ 💔تو قبلا منو دوست داشتی‌‌... اللهم الرزقنا زيارة الحسين فى الدنيا و شفاعة الحسين فى الاخرة🤲🏻 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ💚 وَعَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ💚 وعَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ💚 وَعَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْن💚 ❤️برای سلامتی و تعجیل در فرج (عج) صلوات 🥀 @yaade_shohadaa
🥀ماجرای نماز 💔 علاقه خاصی به نماز داشت در دوران سربازی دوستی داشت که اهل نماز نبود عباس همه تلاش را کرد تا او نماز خواندن را یاد بگیرد تمام سهمیه‌ای که از پادگان می‌گرفت به او می داد [تا بیشتر تشویق شود] و بالاخره دوستش نماز خواندن را یاد گرفت و اهل نماز شد. ❤️‍🔥یک روز ظهر عباس زنگ زد و گفت مادر مهمان داریم مهمان ها همان دوستش [که نماز خوانده شده بود] به همراه پدر و مادرش بودند که برای تشکر آمده بودند. 💔با وجود اینکه در دوران نوجوانی به سر می‌برد اعتقاد عجیبی به نماز و دعا داشت هیچ وقت بدون وضو ندیدمش. ❤️‍🔥یکی از دوستای عباس می‌گفت شب جمعه بود همه در خوابی شیرین فرو رفته بودند اما عباس مشغول خواندن دعای کمیل بود. 🥀خاطره‌ای به یاد شهید معزز عباس حکیمی 🥀 @yaade_shohadaa
💔بخوان دعای فرج را؛ دعا اثر دارد... 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 💫وَاقْتُلْ بِهِ الْكُفَّارَ وَالْمُنافِقِينَ وَجَمِيعَ الْمُلْحِدِينَ حَيْثُ كانُوا 💫مِنْ مَشارِقِ الْأَرْضِ وَمَغَارِبِها وَبَرِّها وَبَحْرِها 💠و کافران را به قتل برسان و منافقان و همه بی‌دینان را از میان بردار هر کجا که باشند 💠از مشارق زمین و مغارب کره ی خاکی و خشکی ها و دریاها «روزتون پر از نگاه خاص امام زمان عجل الله و شهدا» 🌹 🥀 @yaade_shohadaa
* 🌱ای آخرین امام من،ألغوث ألاَمان ✨عَجِّل عَلی ظُهُورکَ یا صاحبَ الزّمان... 🌱 وقتی که نیستی تو،خزان است روزگار ✨وقتی که می رسی،همه جا می شود بهار... 🌥 * ☀️ 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«۲۰ مهر ماه» 🌹زندگی زیباست؛ شهادت زیباتر🌹 💔 ۶ اسفند ماه سال ۱۳۶۷ در افشاریه تاکستان به دنیا آمد. پدرش محمدعلی و مادرش محترم نام داشت. تحصیلاتش را تا مقطع کارشناسی مهندسی تکنولوژی ادامه داد. در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۴ ازدواج کرد. پاسدار هوافضای سپاه پاسداران تهران بود و به عنوان مدافع حرم و توسط سپاه قدس در جبهه دفاعی سوریه حضور یافت. بیستم مهر ماه سال ۱۳۹۴ در قنیطره سوریه و درگیری با گروهک داعش بر اثر انفجار خمپاره و جراحات وارده شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهرک مدرس از توابع بویین زهرا واقع است. ♦️هدیه به روح شهید بزرگوار رسول پورمراد «صلوات» 🥀 @yaade_shohadaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀امام خمینی«ره»: اگر روزی اسراء برگشتند و من نبودم، درود مرا بـه آن‌ها برسانید و بگویید خمینی در فکرتان بود. ❤️‍🔥شهید والامقام «محمدرضا ارحمی» 💔 آزاده و جانباز «محمدرضا ارحمی» از دیار باخرز خراسان رضوی پس از تحمل چند ماه بیماری، در خرداد ماه ۱۴۰۳ به دیدار حق شتافت تا خاطرات او در دل و جان همرزمانش ابدی و جاودانه گردد. محمدرضا ارحمی در جریان عملیات بدر به اسارت درآمد و حدود ۵ سال در کمپ ۷ در اسارت رژیم بعث عراق قرار داشت. سرانجام وی همراه با سایر آزادگان عزیز به وطن برگشت، و در قامت یک آزاده به کشورش خدمت کرد. این آزاده گرانقدر پس از تحمل چند ماه بیماری بر اثر عوارض ناشی از سختی های دوران اسارت به دیدار حق شتافت. ♦️قرائت «سوره حمد» هدیه به روح مطهرش. سی‌وهشتم 🥀 @yaade_shohadaa
📚مهاجر سرزمین آفتاب کونیکو یامامورا که تا ۲۱ سالگی‌اش تحت آموزه‌های بودا پرورش‌یافته بود، آشنایی خود را با همسر مسلمانش، یک نقطۀ عطف می‌داند؛ نقطه‌ای که همه چیز بعد از آن تغییر کرد و او را به دنیای جدیدی از ارزش‌های اسلامی و انقلابی وارد کرد و ثمرۀ زندگی او، یعنی فرزند ۱۹ساله‌اش را در راه پاسداری از این ارزش‌ها به مقام رفیع شهادت رسانید. کتاب مهاجر سرزمین آفتاب به روایت خاطرات کونیکویامامورا می‌پردازد. فرزند شهیدش جوان ۱۹سالهای بود که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت‌های زیادی داشت و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبهه‌ها شد تا از اسلام و ایران دفاع کند که در عملیات والفجر یک، در منطقه فکه به شهادت رسید. 🥀 @yaade_shohadaa
🥀«مادربزرگم، ماتسو، بوداییِ معتقدی بود که با پدرم، که پسر اولش بود، زندگی می‌کرد؛ پیرزنی هشتادساله که انس زیادی با او داشتم و او هم علاقهٔ بسیار زیادی به من داشت و سعی می‌کرد در هر کاری که رنگ مذهبی و اخلاقی بر اساس تعالیم بودا داشت من را هم شرکت دهد. او، هر روز صبح، پیش از خوردن صبحانه، همراه کتاب بودا وارد اتاقی می‌شد که محل یادبود مردگان بود و شروع می‌کرد به خواندن دعا و به من هم می‌گفت مثل او آداب دعا را به جا بیاورم. خودش زنی راست‌گو و درستکار بود و به من گوشزد می‌کرد: «کونیکو، سعی کن هیچ وقت به هیچ کس دروغ نگویی، زیرا اگر مرتکب دروغ شوی، تو را به جهنم می‌برند و آنجا حیوانات ترسناکی مثل اژدها و مار و عقرب هستند و زبانت را از دهانت بیرون می‌کشند.» تذکرات مادربزرگ در من تأثیر می‌گذاشت و سعی می‌کردم هیچ گاه دروغ نگویم. پدر و مادرم می‌کوشیدند من و سایر اعضای خانواده را با سنت‌های ژاپنی، که رنگ ملی و آیینی داشت، آشنا کنند. من از هر گونه جشنی خوشم می‌آمد و سنت‌های ژاپنی پُر بود از جشن‌های خرد و کلان. در کنار بازی و شیطنت در جشن‌ها، همیشه پرسش‌هایی در ذهنم شکل می‌گرفت. یکی از این جشن‌ها در فصل تابستان، در روز پانزدهم آگوست، برگزار می‌شد. بودایی‌ها اعتقاد داشتند که مردگان در این روز برمی‌گردند. طاقچه‌های خانه را پُر از میوه می‌کردند تا مردگان وقتی برمی‌گردند از میوه‌ها بخورند و به احترام آنان این میوه‌ها تا سه روز روی طاقچه‌ها می‌ماند. از همین رو، جشن سه روز طول می‌کشید. در پایان جشن، همهٔ آن خوراکی‌ها را برمی‌داشتیم و به دریا می‌ریختیم. من جرئت نمی‌کردم از پدر و حتی مادرم بپرسم اگر مردگان برمی‌گردند، چرا خوراکی‌ها را نمی‌خورند؟! دیده بودم که وقتی کسی می‌مرد، جسدش را، طبق آیین تدفین بودایی‌ها، در مکانی که محل سوزاندن مردگان بود می‌سوزاندند و همان‌جا راهب بودایی۳۰ با آن سرِ ازبیخ‌تراشیده و لباسِ گشاد و بلند و یک‌دست نارنجی‌اش می‌آمد و دعا می‌خواند. وقتی جسد به‌طور کامل می‌سوخت، خاکستر آن را در کوزه‌ای می‌ریختند و یک شب در خانهٔ قوم‌وخویش نگه می‌داشتند تا همهٔ بستگان بیایند و ببینند و وداع کنند و روز بعد، کوزه را داخل قبر می‌گذاشتند و اسم او را روی سنگ قبر می‌نوشتند. بعد، صبر می‌کردند تا روز پانزدهم آگوست فرابرسد و میوه و خوراکی‌ها را روی طاقچه بگذارند و چشم‌انتظارِ آمدن مردگان، سه روز جشن بگیرند. با این وصف، من حق داشتم در عوالم کودکی‌ام از خاکستر توی کوزهٔ بالای طاقچه بترسم و برنج و حبوبات و میوه‌های سه روز معطل را با کمک بزرگ‌ترها به دریا بریزم و فقط از بوی خوش عود سوخته در معبد شینتو و شنیدن نغمهٔ سازی که وسط دعا زده می‌شد سرِ شوق بیایم.» 🥀 @yaade_shohadaa