🌎 تولد در سائوپائولو
قسمت : 2⃣2⃣
🌅🕌 من یک مسلمانم 🕌🌅
🔶 علی چند دقیقهای با او صحبت کرد.گفت: مسلمان بودن یک مسئولیت بزرگ دارد،یکسری تکالیف در اسلام است که باید انجام بدهی.ما شیعیان به پیغمبر اعتقاد داریم.🍃🔸پیامبر(ص) قبل از اینکه به دنیا بروند،امامعلی(ع) را به عنوان جانشین خود انتخاب کردند.ولی بعضی از اصحاب پیغمبر این جانشینی رو قبول نکردند.شما با شهادتین،این اعتقاد را میپذیری.🍃
🔸کائیک گفت: این همان دینی است که من میخواهم.از کائیک اجازه گرفتم تا زمانیکه شهادتین را میگوید از او فیلمبرداری کنم.شهادتین را علی گفت و کائیک تکرار کرد و من برای او تکرار کردم.🍃
🔸روز بعد داخل سالن اصلی سخنرانی کردم.درباره فرهنگ ایران صحبت کردم.برای مردم خیلی جالب بود که یک برزیلی درباره زندگی در ایران حرف میزند.🍃
🔶همه با دقت به حرفهای من گوش میکردند.عکسهایی جمع کردهبودم درباره لباس زنانه و مردانه در ایرانهمه را نشان دادم.برایشان جالب بود که در ایران مردها هم باید تا حدودی پوشش را رعایت کنند و نمیتوانند با شلوارک و رکابی در خیابان باشند.🍃
🔸درباره قبرستانهای ایران صحبت کردم که پنجشنبههای هرهفته شلوغ است.در حالیکه برزیل فقط زمانی که کسی مرده را خاکسپاری یا روز مردگان یا اولین سالگرد و یا اولین کریسمس به قبرستان میروند.🍃
🔸بعد درباره بقیه آدابورسوم ایرانیها که این چندسال برای خودم جالب بودو متفاوت از برزیل بود صحبت کردم.
همان روزها دختر ۱۸ سالهای بهنام ژیلوانا به من زنگ زد. اهل پاراگوئه بود و دانشجوی پزشکی.🍃
🔸مادرش در سائوپائولو زندگی میکرد.گفت: مدتی است با اسلام آشنا شده و از من سوالاتی دارد.باهم در مسجد قرار گذاشتیم.قبل از ورود به مسجد یک روسری برایش آوردم که سر کند و وارد مسجد شود.🍃
🔶مسیحی بود و سوالاتی درباره خدا و جایگاه حضرتعیسی(ع) و حضرتمریم(س) در اسلام پرسید.همه را با جزئیات برایش توضیح دادم.مسجد را کامل به او نشان دادم.🍃
🔸چندماه با ژیلوانا صحبت کردم.بزرگترین و مهمترین مشکل ژیلوانا حجاب بود.شهر او مسلمان زیاد داشت و تعداد زیادی از دختران به دلیل ازدواج با پسران مسلمان،دین خود را تغییر میدادند.ژیلوانا دوست نداشت کسی بفهمد او مسلمان شدهاست.🍃
🔸از محجبه شدن خجالت هم میکشید.
به او گفتم: من هم زمانیکه مسلمان شدم تا یکسال حجاب نداشتم.شما هم وقتی مسلمان شوی اینقدر درباره اسلام کتاب میخوانی و این دین را میشناسی که خودت به این حقیقت میرسی که باید حجاب داشتهباشی.🍃
🔶ژیلوانا را دعوت کردم به مراسم ماه محرم.بهدلیل کرونا مراسم در فضای باز برگزار کردیم.ژیلوانا به همراه خواهرش آمدهبود.سخنرانی و مداحی به زبان عربی بود.کنارش نشستم و برایش ترجمه کردم.خیلی گریه میکرد.مراسم که تمام شد چشمانش قرمز شدهبود.🍃
🔸در راه برگشت در ماشین من رانندگی میکردم.از آینه نگاه کردم.دل توی دلش نبود و از چهرهاش حسی که درون قلبش داشت مشخص بود.خواهرش گفت: تو که اینقدر دوستداری چرا مسلمان نمیشوی؟ژیلوانا گفت: نمیدانم ، میترسم.🍃
🔸خواهرش که مسیحی بود
گفت: نترس...چه میخواهد بشود.این راهی که آمدهای را کامل کن.ژیلوانا همان لحظه تصمیمش را گرفت.به من گفت: بزن کنار میخواهم #مسلمانبشوم.🍃
🔶کنار خیابان پارک کردم،ژیلوانا نمیتوانست جلوی اشکهایش را بگیرد.مثل همیشه قبل از گفتن شهادتین گفتم: شما الان میخواهی مسلمان بشوی،باید به همه دستوراتی که در دین است عمل بکنی.🍃
🔸همهچیز را قبول کرد و شهادتین را من گفتم و او تکرار کرد. اسم زینب را برای خودش انتخاب کرد.چون ایام محرم بود و خودش حضرتزینب(س) را خیلی دوست داشت.همه به او تبریک گفتیم..ژیلوانا همچنان گریه میکرد و همراه او من و خواهرش هم گریه میکردیم.🍃
هروقت شهادتین را برای کسی میگویم و او همراه من تکرار میکند،برمیگردم به روزی که خودم شهادتین را گفتم و مسلمان شدم.🍃
🔸تمام سختیهایی که در این راه کشیدهام با همین لحظه مسلمان شدن یک انسان فراموش میشود. ناهیده،دختر سنی بود که در مغازه حاجعبدالله کار میکرد و حجاب هم نداشت بعد از اینکه من مسلمان شدم با گفتگویی که بین ما وجود داشت،او هم شیعه شد و هم محجبه.🍃
ادامه دارد...
#من_یک_مسلمانم
🥀 @yaade_shohadaa