#به_وقت_داستان
✨یلدا در جبهه
♦️سال ۶١ بود، که ما تو جبهههاى جنوب در منطقه چنانه براى عملیات خودمون را آماده می کردیم. من که تو قسمت تسلیحات بودم با فرمانده گردان شهید سارباننژاد و فرمانده هاى دسته ها شهید صرافنژاد و شهید رضا عزتى و سردار بیگلوئى قرار گذاشتیم در چادر تبلیغات که دوستان ما آقایان ملالو و ذوقى مسؤل آنجا بودند به مناسبت شب یلدا جمع بشیم.
بعد از اینکه نماز مغرب و عشاء را خواندیم و طبق معمول همه شب زیارت عاشورا خوانده شد، به چادر هایمان رفتیم و منتظر شدیم على بى غم که مسؤل تدارکات بود شام را از قرارگاه بیاورد.
اونشب شام نون و خرما بود، خوب یادم نیست بجز اینها سبزى یا پنیر بود یا نبود.
هر کس شام خود را گرفته بود و به چادرها میبرد.
من با یکى از دوستان به نام عباس صفادل کنار چادرمون پیاز کاشته بودیم و خیلى خوب سبز شده بود، من مقدارى از آن پیازچه ها را چیدم و در روغن سرخ کردم و چند تا تخم مرغ که از قبل در چادر نگهدارى کرده بودیم را نیز اضافه کردم و سپس خرماها را نیز به آن افزودم و غذاى بسیار لذیذى شد که به اتفاق خوردیم.
اون شب همه بعد از خوردن شام با فرمانده گردان و بقیه به چادر فرماندهى و سپس تبلیغات رفتیم تا شب یلدا کنار هم باشیم.
خیلى عجیب بود که حتى یک لحظه هم از اینکه از خانواده دور هستیم ناراحت نبودیم. وقتى در چادر جمع شدیم هر کدام از بچه ها از عملیات هایى که در آن شرکت کرده بودند تعریف میکردند از شکار تانکها با آر پى جى هفت تا زدن هواپیماهاى دشمن توسط دوشکا …
بسته هاى کوچکى که از طرف کمک هاى مردمى که آجیل فرستاده بودند را باز کردیم و از کمپوت ها به عنوان میوه شب یلدا براى یکدیگر تعرف میکردیم .
آن شب یکى از طلبه ها هم به نام محمود قربانى مهمان ما بود که از قضاء بچه محله ما نیز بود.
از شب قبل قرار شده بود بچه ها را براى آشنایى منطقه در شب براى مقدمات عملیات آماده کنیم، من که در طول روز با فرمانده گردان، شهید ساربان نژاد و مسؤل دسته ها شهیدان رضا عزتى و عادل صراف نژاد و شهید محمد مظهرى که مسؤل تعاون بود و چند نفر دیگر براى شناسائى منطقه رفته بودیم و کاملأ از نقطه صفر و نقطه قرمز عبور کردیم و تا نقطه رهائى منطقه را رصد کرده بودیم و با برنامه ریزى قبلى و آمادگى لازم منتظر شدیم همه بخوابند، بدون اینکه خودمان بخوابیم ،حال آنکه بسیار فعالیت کرده بودیم ولى خستگى را نمیفهمیدیم، بچه ها را بیدار کردیم و به ستون یک در حالى که بیسم چى در جلو و عقب و من که آن شب به عنوان بلد چى گردان بودم در کنار فرمانده گردان براى شناسائى منطقه به حرکت افتادیم و تا صبح پیاده روى کردیم در میان افراد که متاسفانه نامشان را فراموش کردم پیرمرد هفتادو پنج ساله و نوجوان چهارده ساله به چشم میخوردند که همگى از روحیه اى برخوردار بودند که انسان در کنار آنها اصلأ احساس خستگى نمیکرد.
وقتى از مناطق شناسائى بازگشتیم دقیقأ صبح شده بود که نماز صبح را به جماعت خواندیم و به چادرها رفتیم و همه خوابیدیم که میتوانم بگویم که آن شب یکى از بهترین شب یلدا هایم بود که از خواندن شاهنامه خبرى نبود و هیچ کس براى کسى فال حافظ باز نکرد، در آن شب از انار و هندونه خبرى نبود، در آجیلى که مردم فهیم ما برایمان فرستاده بودند از تخمه نیز خبرى نبود ولى نامه هایى که لابهلاى آجیل ها بود ما را سخت سرگرم کرده بود.
و روحیه مان را مضاعف میکرد .
ما چیزى نداشتیم که وصیت کنیم ، بخاطر همین وصیت نامه ها شبیه به هم بودند ، من دقیقأ یادم هست که من وشهید عادل صراف نژاد که متولد عراق بود و در خانه نیز عربى صحبت میکردند وصیت نامه هاى خود را به هم نشان دادیم و او نیمى از وصیت نامه مرا به وصیت نامه خود اضافه کرد و من نیز نیمى از وصیت نامه او را به وصیت نامه خود اضافه کردم.
حقیقتا یادش بخیر، لحظات مثل باد میگذشت و ما نیز احساس میکردم هر لحظه سبکبالتر میشویم.
دارایى همه معلوم بود، هیچ کس قفل و بست نداشت، هیچ کس از دیگرى چیزى پنهان نداشت.
چیزى نداشتند که غصه آن را بخورند ، یک پلاکى از گردنشون آویزون بود یا قرآنى تو جیب داشتند یا وصیت نامه اى . هیچ گاه احساس تنهایى نمى کردند.
همه میخندیدند، نمیدونم به چى؟
فقط میدونم همه عاشق بودند. نمیدونم عاشق چى بودند، فقط میدونم خودشونو متعلق به این دنیا نمیدونستند. اونا اینو فهمیده بودند که شاید تا لحظاتى دیگر زنده نمانند.
آنها نفس میکشیدند تا بمانند، ولى نه در قفس …….
براى آنها دیگر یلدا و نوروز معنا نداشت .
آنها افسانه رستم و اسفندیار را به فتح المبین و والفجرها تبدیل کردند.
آرى چنین بود قصه شب یلدائى ما، یادش بخیر.
#امام_زمان
#یلدای_مهدوی
🥀 @yaade_shohadaa
هدایت شده از مراقبه ی معنوی
1.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امــــشـــب راس سـاعــت 21:00 به نیت تجلی نور و ظهورش⏱
📌تا میــتوانـــیــد بازنشر کنیــد تا همه انـجام دهـند
شـــما هــم قــدمی برای ظــهور بــرداریـد🌟
#دعای_فرج🤲
#یلدای_مهدوی
#امام_زمان ❤️
@ostad_Mehrfarzi_1
زمان:
حجم:
3.62M
💔گرفته از این انتظار یلدایی
دقایقم همه غرق “چه وقت میآیی؟”
نوشتهاند “صدایش کنید میشنود!
صدات میزنم آخر کجای دنیایی؟
بگو چه وقت میآیی؟ ببین که دلهامان
دگر قبول ندارد هنوز و امایی
شنیدهام نمیآید بهار با یک گل
بهار من، گل نرگس! تویی که میآیی
و باز نقطه سر خط، نریز اشک ای چشم!
تمام میشود این انتظار یلدایی
💚در شب یلدا، برای سلامتی و ظهور یگانه منجی عالم، دعا میکنیم، باشد که شب یلدای انتظار به پایان برسد...
#یلدای_مهدوی
#الهی_عظم_البلا
❄️ شب یلدای رزمندگان
🥀در این شب بلند سال (شب چله) یاد کنیم از سفر کردگانی همچون شهدا، به ویژه شهیدان دوران دفاع مقدس، مدافع امنیت، حرم و سلامت که در راه دفاع از وطن و ماندن ما از جان و مال خود گذشتند و به سرای ابدی پر کشیدند و اینک در این روزهای خاص سال فرزندان، همسران، پدران و مادران شهدا، شب یلدای خود را بدون عزیز خود به صبح میرسانند و با یاد قهرمانان زندگیشان یلدایشان را سپری میکنند.💔
جانبازان و یادگاران جبهه و جنگ، رزمندگانی که شجاعتشان به بلندای شب یلدا بود اینک خاطرۀ رشادتهایشان قصۀ سفرههای یلداییشان میشود.
💔رزمندهها معتقد بودند شب یلدا شبی است که یک دقیقه فرصت بیشتری برای مناجات با خداوند وجود دارد به همین دلیل بسیاری از آنها این شب را با مناجات و راز و نیاز کردن با معبود خود سپری میکردند.
رزمندهها این شب را به همان چند اناری و هندوانهای که در سنگرها بود، بسنده کرده و همچنین با برگزاری مراسم زیارت عاشورا و مناجات با خداوند، آن شب را با توجه به فضای شاد و معنوی حاکم در سنگرها به یاد ماندنی میکردند.
💚 اینک بیاییم در بلندترین شب سال برای بلندترین انتظار دعا کنیم و اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج را زمزمه کنیم.
#یلدای_مهدوی
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥بستنی آب شد، ولی دلی آب نشد...
🥀در خیابان جمهوری من و غلامعلی داشتیم جایی میرفتیم، من از یک مغازه برایش بستنی خریدم.
ولی غلامعلی لب به بستنی نزد.
بستنیش رو تو آستینش قایم کرد آورد خونه!
گفتم: چرا مادر بستنیت را نمیخوری؟
گفت: شاید بچهای بستنی را دست من ببیند و خودش پول نداشته باشد بستنی بخرد، دلش بشکند...
حالا همهش ۷ سال داشت.
✍🏻به روایت مادر شهید غلامعلی پیچک
💔حالا الآن ما آدمهای همین مملکت به جایی رسیدیم که عکس غذاها و نوشیدنیها و بستنیها و وسایل خونه و پوشیدنیهامونو لحظه به لحظه میفرستیم تو اینستاگرام و تلگرام و... برامون فرقی نمیکنه که مخاطبمون داراست یا نداره!
گرسنهست یا سیره؟!
اندکی تأمل!!!
😭تفاوت است بین آنکه راهش از کرب و بلا میگذرد و آنکه دلش در مسیرِ گناه
صعود و سقوط میکند...اما؛
✨لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ.
#یلدای_مهدوی
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
زمان:
حجم:
3.62M
💔گرفته از این انتظار یلدایی
دقایقم همه غرق “چه وقت میآیی؟”
نوشتهاند “صدایش کنید میشنود!
صدات میزنم آخر کجای دنیایی؟
بگو چه وقت میآیی؟ ببین که دلهامان
دگر قبول ندارد هنوز و امایی
شنیدهام نمیآید بهار با یک گل
بهار من، گل نرگس! تویی که میآیی
و باز نقطه سر خط، نریز اشک ای چشم!
تمام میشود این انتظار یلدایی
💚در شب یلدا، برای سلامتی و ظهور یگانه منجی عالم، دعا میکنیم، باشد که شب یلدای انتظار به پایان برسد...
#یلدای_مهدوی
#الهی_عظم_البلا
❄️ شب یلدای رزمندگان
🥀در این شب بلند سال (شب چله) یاد کنیم از سفر کردگانی همچون شهدا، به ویژه شهیدان دوران دفاع مقدس، مدافع امنیت، حرم و سلامت که در راه دفاع از وطن و ماندن ما از جان و مال خود گذشتند و به سرای ابدی پر کشیدند و اینک در این روزهای خاص سال فرزندان، همسران، پدران و مادران شهدا، شب یلدای خود را بدون عزیز خود به صبح میرسانند و با یاد قهرمانان زندگیشان یلدایشان را سپری میکنند.💔
جانبازان و یادگاران جبهه و جنگ، رزمندگانی که شجاعتشان به بلندای شب یلدا بود اینک خاطرۀ رشادتهایشان قصۀ سفرههای یلداییشان میشود.
💔رزمندهها معتقد بودند شب یلدا شبی است که یک دقیقه فرصت بیشتری برای مناجات با خداوند وجود دارد به همین دلیل بسیاری از آنها این شب را با مناجات و راز و نیاز کردن با معبود خود سپری میکردند.
رزمندهها این شب را به همان چند اناری و هندوانهای که در سنگرها بود، بسنده کرده و همچنین با برگزاری مراسم زیارت عاشورا و مناجات با خداوند، آن شب را با توجه به فضای شاد و معنوی حاکم در سنگرها به یاد ماندنی میکردند.
💚 اینک بیاییم در بلندترین شب سال برای بلندترین انتظار دعا کنیم و اللّهُمَ عَجِّل لِوَلیِکَ الفَرَج را زمزمه کنیم.
#یلدای_مهدوی
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
2.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اولین یلدای بی تو
از طولانیترین شب سال چیزی نگویید...
امسال شب یلدای ما، در آخرین شب اردیبهشت رقم خورد...
شبی که تا صبح بیدار بودیم...
منتظر بودیم...
دعا کردیم که شما زنده و سالم باشین...
و صبح...
امیدمان نا امید شد...
امروز میفهمیم که چه گوهر نایابی رو از دست دادیم ای بزرگمرد💔💔💔
💔شب یلدا ۱۴۰۰:
در جمع ایتام و کودکان معلول
💔شب یلدا ۱۴۰۱:
در منزل شهید آرمان علیوردی
💔شب یلدا ۱۴۰۲:
در جمع سربازان گلستانی
#یلدای_مهدوی
#امام_زمان
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥اگر خدا لطف کرد شهادت را نصیبمان کرد، بنده از شهدایی هستم که حتماً یقهی بیحجابها و کسانی که ترویج بیحجابی میکنند را میگیرم در آن دنیا.
✍🏻فرازی از وصیتنامهی شهید مدافع حرم جواد محمدی
کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅
#رفیق_شهید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یلدای_مهدوی
🥀 @yaade_shohadaa
❤️🔥از اینجا شروع شد؛
فراموش نمیکنم یک بار زمستان بسیار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بودیم. پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما میلرزید. فوراََ کاپشن گرانقیمت خودش را درآورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دستهای اسکناس از جیبش، به آن مرد داد و حرکت کرد. پیرمرد که از خوشحالی نمیدانست چه بگوید، مرتب میگفت:«جوون، خدا عاقبت به خیرت کنه!»
💔به یاد شهید شاهرخ ضرغام، حرّ انقلاب اسلامی
کپی با ذکر صلوات برای سلامتی و فرج امام زمان✅
#رفیق_شهید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#یلدای_مهدوی
🥀 @yaade_shohadaa