☝️🌸 سهگانهای در یاد مرحوم آیةالله خمینی 🌸
☘ ۱. از حجةالاسلام م. ا. شنیدم که آیةالله خمینی، استاد خود، آیةالله شاهآبادی را در خواب دید و استادش به او گفت: "رفیقان [ یعنی شاگردان ] به یاد من نیستند." و آیةالله خمینی به او گفت: "اما من به یاد شما هستم و هرشب میان نماز مغرب و عشاء یک فاتحه برای شما میخوانم."
آیةالله شاهآبادی به ایشان گفت: "پس نام نمیبری."
✍ در توضیح این خواب میتوان به هدایائی که در این دنیا برای داماد و عروس در مجلس عروسیشان میآورند، مثال زد.
به این شکل که گاهی کسانیکه به مجلس عروسی میآیند، هدایای خود را در جائی از آن مجلس میگذارند و داماد و عروس پس از مجلس عروسی، همهی آنان را برداشته و میبینند و شاد میشوند اما اگر افراد نام خود را روی کادوی خود ننویسند، آنان نمیدانند چه کسی، کدامیک از آنان را آورده است و شاید از برخی دلگیر شوند و گمان کنند آنان چیزی اهدا نکرده است.
💧یعنی هدایای ما به ارواح میرسد اما اگر نامی از خودمان و آن درگذشته نبریم، او فقط از هدیه استفاده میکند اما نمیداند این هدایای برزخی از سوی چه کسیست و آیا بالخصوص برای او فرستاده شده، یا رحمت عامیست که شامل همهی اموات شده است.
اما اگر بداند از سوی چه کسیست و مخصوص او فرستاده شده، از دو جهت خوشحال میشود. 👇
👆 ☘ ۲. در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۸۴ سید متعممی پس از درس از آیةالله بهجت پرسید: "معنای این جملهی آیةالله خمینی که فرمود: 'شهید نظر میکند به وجهُالله'، چیست؟"
آیةالله بهجت - سقیاللهتربته - فرمود: "نظر به وجهُالله، کار خِصّیصان بهشت، بلکه اخصّ خِصّیصان آن است و این جمله میگوید: شهید از خِصّیصان اهلِ بهشت [ بلکه از اَخصِّ خِصّیصان آن ] است."
☘ ۳. در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۸۷ پس از درس اصول، متعمم ترکی به آیةالله بهجت عرض کرد: "طلبهای در شهر ما دارد این را ترویج میکند که ممکن است مقام آیةالله خمینی از حضرت عباس - علیهالسلام - بالاتر باشد!
و با این حرفش فتنهای به وجود آورده و هرچه به او میگویم این حرف را نگوید، گوش نمیکند و میگوید: 'هرچه آقابهجت بگوید، قبول دارم.' و مرا هم راستگو میداند.
شما چیزی بفرمائید تا به او بگویم."
آیةالله بهجت - رضواناللهعلیه - فرمود: "با [ فرضِ ] تساوی در خصوصیات، شهید مقدم است."
- - - - - - - - - - -
✍ باید توجه کرد که آقابهجت خوب میدانست در چه جایگاهی قرار دارد و چقدر اهل مُدارا و دلسوزی به حال همین مردم نادان بود و بهجای خشمگین شدن و گفتن مُرِّ پاسخ، با حکمت و لطافت و مُماشات و بُردباری، چیزی میفرماید که هرکسی به فراخور فهم خود، بهرهاش را ببرد و جار و جنجالی هم بهپا نشود و در همین حال، کسی هم خوار و سبک نشود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ بیان اولِ خواب حاجآقاحسین فاطمی دربارهی توجه امامزمان به مرحوم آیةالله خمینی.
☘ این فایل را برای تعدیل فحوای مکاشفهی دیگری از حاجآقا حسین فاطمی که برخی دوستان از بنده شنیدهاند، این جا گذاشتم.
انقلاب.mp3
22.44M
🌺 بخشی از پیشگوئی عارف کامل، مرحوم آیةالله قاضی دربارهی نهضت مرحوم آیةالله خمینی ( از زبان آیةالله محمدعلی ناصری ).
🌸 عجیب است که شخص دیگری هم این بخش را به شکل مُعارِضی نقل کرده و او نیز سند خود را آیةالله عباس هاتف قوچانی معرفی کرده است!
🙊 بخشهای دیگر این پیشگوئی را نیز "این زمان بگذار تا وقت دگر."
🌺 ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّجْمُوعٌ لَّهُ النَّاسُ وَ ذَٰلِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ 🌺
🌸 و گواهی میدهم که تو مانند عمویت: جَناب زیدِشهید ( پسر امامسجاد علیهالسلام ) برای خدا قیام کردی؛ نه از سرِ هوا و هوس و سرخوشی و سرمستی!
💧همان زید که امام - علیهالسلام - او را از قیام نهی کردند اما داغیِ ایمان فراوان، و عدم تحمّل کفر و ستمِ زمانه، طاقت از کف او ربود و شد آنچه شد ...
💥 مردان خدا
🌺 تُف! تُف! 🌺
🌸 میان فقیهان رسم است که پس از درگذشت فقیهترین مجتهد، برای اینکه بدانند پس از او چه کسی فقیهتر از مجتهدان دیگر است، به دیدار کسانی که احتمال اَفقه بودنشان میرود، رفته و بحثی فقهی با او میکنند ...
💧پس از درگذشت مرحوم آیةالله محمدعلی اراکی نیز - بر همان قاعده - آیةالله سیدموسی شبیری و دوستش، احمد بیگدلی آذری به دیدن آیةالله بهجت - رضواناللهعلیه - رفتند.
💧دوست قدیمی، شیخ م. ص. برای نگارنده نقل کرد: روزیکه به این منظور آن دو پیش آیةالله بهجت آمده بودند، من از آقابهجت پرسیدم: "من هم میتوانم در جمع باشم؟" فرمودند: "منعی نیست."
💧پس از آنکه آیةالله شبیری و دوستش با آیةالله بهجت بحثی فقهی کردند و پایان گرفت، چند لحظهای همه ساکت شدند.
آنگاه آیةالله بهجت خود فرمودند: دو خاطره از مرحوم آقاخمینی بگویم که چون دو کلمهی خاص در آن بود، به یادم مانده است.
💧روزی ایشان به اینجا [ = خانهی آقابهجت ] آمده بودند. شرح ابنابیالحدید بر نهجالبلاغة که در خانه بود، برداشته و این جمله را از اول کتابش خواندند که " ... قَدَّمَ المَفضُولَ عَلی الاَفضَلِ لِمَصلَحَة اقتَضاهَا التکلیفُ."(۱)
و هماندم کتاب را بستند و گفتند: "تُف! تُف! چه مصلحتی؟! چه مصلحتی؟!"
💧و خاطرهی دیگر هم زمانی بود که ایشان میخواستند به زیارت عتبات بروند اما ... (۲)
✍ و نگارنده میافزاید:
💧گر چه ابنابیالحدید شیعه نبود اما شرحی که بر نهجالبلاغة نوشته است، از جهت ادبی و تاریخی و کلامی، بسیار مفید است.
💧و همهی شرحهائی که پس از آن تاکنون بر نهجالبلاغة نوشته شده، از شرح وی بسیار استفاده 👇
👆 کردهاند؛ بلکه نوعاً چندان چیزی از خود ندارند و عمدهی سخنانشان، همان نوشتههای ابنابیالحدید است.
💧وَ فِی القِصَّةِ لِطافَة لا تَخفی عَلی ذَوِیها!
- - - - - - - -
۱. شرح نهجالبلاغة لابنابیالحدید، ج۱، ص۹.
۲. نگارنده این داستان را در مقدمهای که بر کتاب "گوهرهای حکیمانه" نوشت، نقل کرده است؛ در آنجا بخوانید.
💥 مهدویت - تشرفها
🌺 ما بودیم که حفظت کردیم. 🌺
🌸 مرحوم حاجشیخ حسین فاضلی از دلدادگان و شیفتگان حضرت غایب - عجلاللهفرجَه - بود و تشرّفهائی هم روزیاش شده بود.
💧خودش میگفت: یک بار که به حج رفته بودم، با خود گفتم: "خوب است هر روز راهی که حضرت فاطمه - سلاماللهعلیها - از خانهشان در مدینه تا مدفن شهدای اُحُد و مزار حضرت حمزه میرفتند، بروم و در راه نیز به یاد مولایم، امامزمان باشم."
در همین راه، اماممهدی - علیهالسلام - منّت گذاشته و زیارت جمال دلرُبا و همراهی با خود را نصیبم کردند.
حضرت را که دیدم، به ایشان گله کرده و عرض کردم: "آقاجان! من یک عمر است که هر چه کار خوب کردهام، به یاد شما و برای شما کرده و پاداشش را هم به شما تقدیم نمودهام اما شما لطفی به من ندارید ..."
💧پس از این درد دلها که کردم، حضرت شروع کردند از آغاز جوانیام خاطراتم را یادآوری کرده و فرمودند: "آیا به یاد داری در فلان روز، نزدیک بود به فلان گناه مبتلا شوی اما ناگهان صحنه برگشت و آلوده نشدی؟ آیا به یاد داری در فلان روز، نزدیک بود به فلان مشکل دچار شوی اما نشدی؟ آیا به یادت هست ...؟ آیا ..."
و پس از یادآوری هر یک از آن مسالهها که من کلاً فراموششان کرده بودم، میافزودند: "این ما بودیم که نگذاشتیم گرفتار شوی؛ این من بودم که نگذاشتم دچار گناه شوی؛ ..."
و هرچه آقا میفرمودند، من از شرم و حیاء چنان میشدم که میخواستم زمین باز شود و مرا ببلعد تا این اندازه خجالت نکشم.
💧معلوم شد حضرت ولیّ عصر - علیهالسلام - پیش و بیش از من به یادم بودند و مرا حفظ کردند اما من گمان میکردم ایشان از حالم غافلند!
- - - - - - - - -
✍ اَنتَ الذّاکرُ قبلَ الذّاکرین ...
فخروفاضلی.mp3
2.56M
💥 مهدویت - تشرفها
🌺 حضرت غائب - علیهالسلام - به شیخحسین فاضلی فرمودند:
"سلام مرا به صاحبِ عبا برسان و بگو ..."
حسین فاطمی.m4a
1.45M
☘ بیان دومِ مرحوم حجةالاسلام فاطمینیا از خواب حاجآقاحسین فاطمی دربارهی توجه امامزمان به مرحوم آیةالله خمینی. ( بیان اولش، پیشتر در کانال بارگذاری شد. )
☘ این فایل را برای تعدیل فحوای مکاشفهی دیگری از حاجآقا حسین فاطمی که برخی دوستان از بنده شنیدهاند، این جا گذاشتم.
گودرزی.mp3
610.1K
🌺 تنها صداست که میمانَد. 🌺
🌸 الله اکبر!
💧بیمحتواترین نوشتهها را هم که میدادید علیاکبر گودرزی طائمه ( رفتهی ۱۲ آبان ۱۳۹۵ در ۶۱ سالگی ) با آن آوایش بخوانَد، گمان میکردید متنی نازلشده از آسمان است!
💧این آواهای افسونگر، شعبده است یا از شؤون نَفْس ( آن چنان که در حکمت متعالیه گفتهاند )؟!
اگر از شؤون نَفْس هم باشد، خوب شأنیست!
💧بیخود نبود که مرحوم جعفرآقا مجتهدی به کسانی که صوت و صدای خوبی داشتند، علاقه داشت.
🌸 - پرسش: آیا میتوانم نوشتههای شما در این جا را در جای دیگری استفاده و نقل کنم؟
🌸 - پاسخ: به این شرط که دومین شرطی که در تاریخ ۱۴ رمضان ۱۴۱۶ ق. از آیهالله بهجت برای نقل فرمایشهایش شنیده و در مقدمهی "گوهرهای حکیمانه، ص ۸" نقل کردم، رعایت کنید.
💧و چون احتمال میدهم بدون مراجعه به آن کتاب، الان بپرسید: "آن شرط چیست؟" عرض میکنم:
به این شرط که هیچ چیزی ( حتی یک واژه و حرف، مانند "از" یا "و" ) از آن کم یا به آن افزوده نشود.
💧اگر هم میخواهید چیزی به آن بیفزائید یا حتی نقدی کنید، مرز میان سخنان این ناچیز با سخن خودتان را مشخص کنید. ( گو این که گاهی خودم ویرایشی در آنها میکنم. )
☘ و اگر خواستید نقدی کنید، هرگز برداشت خود را نقل و سپس نقد نکنید؛ بلکه "عین نوشته" را ابتدا به صورت کامل نقل کرده و سپس هرچه خواستید، نقد کنید.
💧بارها شده که افرادی گفتهها و نوشتههای بنده را با تحریف نقل کرده و سپس استفسار یا اشکالی کردهاند و زمانی که به آنان توضیح دادهام که سرچشمهی پرسش یا اشکالشان، کم و زیاد شدن و تحریف سخن است، مبهوت ماندهاند که چگونه کم و زیاد شدن یک حرف کوچک، مرزهای حقیقت را فرسنگها جابجا کرده است.
🌺 خواهش میکنم پیش از پرسیدن چیزی، همهی نوشتههای کانال را با دقت بخوانید که "فِیها ما تَشتَهِیهِ الاَنفُسُ وَ تَلَذُّ الاَعیُنُ."
💧جُزْ بِالغرافَةِ تَحتَ ذَیلِ العارِضِ
وَ قُلِ: السَّلامُ عَلَیکَ یَا ابنَالفارِضِ!
اَبرَزتَ فِی 'نَظمِالسُّلُوکِ' عَجائِباً
وَ کَشَفتَ عَنْ سِرٍّ مَصُونٍ غامِضِ
وَ شَربتَ مِن بَحرِالمَحبَّةِ وَ الوِلا
فَرُویتَ مِن بَحرٍ مُحِیطٍ فائِضِ
🌸 کسانیکه خواهان شناخت علامه طباطبائی و خواندن اشعارش هستند، لازم است چهار کتاب را داشته باشند:
۱. جرعههای جانبخش؛ از گلی زواره.
۲. زِ مهر افروخته ( البته ویرایش سومش را )؛ نگاشتهی این کمترین که عکس جلدش را مشاهده میکنید.
۳. اقیانوس علم و معرفت؛ نوشتهی پارسا.
۴. ثمراتالحیات؛ نوشتهی سعادت پرور.
🌸 پس از ویرایش سوم تا کنون نیز گفتنیهای جالبی از علامه یافتهام اما توفیق تنظیم و نگارش آنها به عنوان جلد دوم کتاب، روزی نشده است.
🌸 داستان "آمدن مرتاضی از هند به قم و رفتنش به دیدن علامه طباطبائی و ... "، که در اینکتاب، ص ۲۰۷ تا ۲۰۹ نقل شده، به نقل از مرحوم آیةالله سیدمهدی روحانی قمیست اما آقامهدی طائب سهواً آن را به نقل از آیةالله سیدموسی شبیری بیان کرده است.
💧دیروز (۱۸ رمضان ۱۴۴۱) که به وی زنگ زدم و گفتم:"آیةالله شبیری نقل آن داستان از زبان خود را تکذیب کرده است؛ پس شما چهگونه از ایشان نقل کردهاید؟!"
پاسخ داد: "آن را از آیةالله سیدمهدی روحانی شنیدهام و در نامبرده از راوی دچار سهو شدم."
یعنی در سخنرانی خود ( که فایلش در اینترنت موجود است ) بهجای آیةالله روحانی، آن را به آیةالله شبیری نسبت داده است.
💧 این را اینجا نوشتم تا روشن شود که در اصلِ داستان، هیچ خدشهای نیست و تنها ناقلش باید اصلاح شود.
💧نکتهی دیگر اینکه پساز پاپیچ شدن به اعضای حزب موتلفهی اسلامی، معلوم شد آنان نه تنها سند مکتوبی در تائید حکم ترورِ حسنعلی منصور از سوی آیةالله میلانی ندارند، بلکه فرمان صریحی نیز از سوی ایشان برای آن کار نداشتند و تنها برداشت کردند که ایشان به آن کار راضیبودند!
🤦♂ صاحب عکس بالا ( که امضای هوادارانهاش را میتوانید پای هر بیان و بیانیهای که بیدینان، هر از چندی منتشر میکنند، ببینید ) پس از اطلاع از سهو و اصلاحی که راویِ داستانِ "دیدار مرتاض هندی با علامه طباطبائی" دچارش شد، متنی نوشته که چکیدهاش این است:
۱. چون راوی آن داستان تعویض [!] ناشیانه [؟!] شده، تاکید دیگری [؟!]ست بر اینکه اصل داستان ساختگی ست [!]
۲. من آن را نشنیدهام؛ پس دروغ محض است [!]
۳. چون راوی این داستان اصلاح شده، پس باید به دیگر نکاتی هم که در "زمهرافروخته" نقل شده، به دیدهی شک و تردید نگریست [!]
- - - - - - - -
💧ان شاء الله:
به بانگ چنگ بگوئیم آن حکایتها
که از نگفتنِ آن، دیگِ سینه میزد جوش"
💧 چند جملهای که عارف باکرامت آیةالله کشمیری - رحمهالله - دربارهی بابا رکنالدین فرمود و توجهی که به او داشت، انگیزه شد که از سال ۱۳۷۸ دربارهی بابا مطالعه کنم.
💧آن زمان با برهوتی دربارهی او مواجه بودم اما بالاخره هرچه یافتم، در مقالهای در روزنامهی کیهان ۲۷ تیر ۱۳۷۹ به چاپ سپردم و همان مقاله مدتها در بقعهی بابا قاب شده و آویخته بود.
💧سپس آن را با اصلاحات و افزودههائی در کتابی به نام "دو مسافر" گنجانده و در تیر ۱۳۸۲ منتشر کردم.
💧پس از آن، همان بخش مربوط به بابا را با اصلاحات و افزودههای دیگری در کتاب مستقل "مرد توحید" در سال ۱۳۸۸ چاپ و منتشر کردم.
💧 اما ناگهان خرمگسی در این میان پیدا شد! مطرب رقاص کودن کاملا بیسوادِ دزد فحاش بیتربیتی به نام افشین(مرتضی) نوذریان - لَعنةالله علیه - دور از اطلاع بنده، حاصل زحمات ۲۰ ساله را کفتارگونه، چند بار با بههمریختگی ابلهانه، به نام خود چاپ کرده و در همان اصفهان به فروش رساند و میرساند.
💧کار جامعه به کجا کشیده که مطربان بیسواد به اولیایخدا هم رحم نکرده و ساحت آنان را نیز عرصهی دزدی بیشرمانهی خود کردهاند و در همهی صفاهنه، یک شیرپاکخورده پیدا نشد و نمیشود که جلو او را بگیرد؛ خودم هم که میروم آنجا، از رو به رو شدن با بنده، فراریست.
💧و ماذا لقیَ امّتُک یا رسولَ الله مِن الصَفاهنة و الصَهاینة!
✍ پس از چاپ "مرد توحید" تا کنون، مطالب مهم زیادی دربارهی بابا یافتهام (مانند اینکه یکی از کتابهای ذکرشده برای او، برای وی نیست و در عوض، کتاب تازهای از او پیدا شده) اما آن دزدی، مرا از ویرایش تازهی کتاب دلسرد کرده است.
💥 مردان خدا
🌺 باباغیبی و داستان شگفت او 🌺
🌸 آقا ع. ( یکی از دوستان اهل شهرضا = قمشه ) در ۳۰ صفر ۱۴۳۲ق. داستان پدربزرگ مادری خود را اینگونه برای نگارنده نقل کرد:
💧پدرِ مادرم که نامش "میرزاحیدر قادری" و شغلش خشتمالی بود، سوادی نداشت اما به درآمد حلال اهمیت میداد و موذّن هم بود.
💧روزی بیمقدمه به اطرافیان گفت: "من دیگر نمیتوانم در این عالَم و میان شما باشم" اما آنان حرف و مقصودش را نمیفهمیدند و او هم توضیحی نمیداد و فقط همین جمله را تکرار میکرد.
مدتی که گذشت، در خانه تختی گذاشت و آشنایان، از جمله شیخ ... [؟] که با او دوست بود، به خانه دعوت کرد و در حضور آنان وصیت کرد و وصیتش را نوشتند و اضافه کرد که علاوه بر دختری که دارد، همسرش به فرزند دیگری هم باردار است.
سپس روی رَفّ [= مانند تاقچه ] رفت و مشغول نماز شد و در همان حال و جلوِ چشم حاضران به بالا رفت!
همسرش فوراً برخاست و قسمت پائین قبا یا عبائی که شوهر پوشیده بود، گرفت اما عبا از دستش بیرون رفت و شوهرش بالا رفت و غیب شد!
حاضران، خانه و بیرون خانه و بیرون شهر را به دنبال او گشتند اما اثری از او نیافتند و کسی هم نگفت که او را دیده است.
و مدتها پس از آن روز نیز به جستوجوی خود ادامه دادند اما خبری نشد تا اینکه چهار سال گذشت و حاجآقا رحیم ارباب به مادربزرگم فرمود: "طبق احکام اسلام، شما دیگر میتوانی طلاق بگیری و با مرد دیگری ازدواج کنی." و مادر بزرگم نیز همین کار را کرد.
💧زمانی که خالهام، پس از غیبشدن پدربزرگم به دنیا آمد و برای گرفتن شناسنامه به ادارهی ثبت احوال رفتند و داستان غیبشدن پدر نوزاد و بیخبربودن از حال او را گفتند، مامور ثبت احوال در محل"نام پدر" ( که باید مینوشت: 'میرزاحیدر قادری' )، از پیش خود نوشت: "باباغیبی"!
از پدربزرگم عکسی هم بهجا مانده که در همان ادارهی ثبت احوال است.
💧سالها بعد که خودم داستان غیبشدن او را نوشتم و به مرحوم آیةالله میرجهانی دادم، ایشان پس از خواندن نوشتهام، گفت بعداً پاسخ خواهد داد و مدتی بعد گفت: "داستان پدربزرگتان باید پنهان بماند و نباید بدانید او کجاست؛ در کاشان هم رخدادی مانند این اتفاق افتاده است."
💧در این مدت [ فقط ] یک بار مادرم [؟] او را در خواب در جامهای سبز دیده است.
- - - - - - - -
✍ ۱. تا اینجا سخن آقا ع. ( دوستِ شهرضائی ) بود.
اما داستان آن مرد کاشانی هم این است:
در کاشان مردی بود که شمشیر و اسبی تهیه کرده و در انتظار ظهور امامزمان بود.
تا اینکه روزی مردی برای شوخی و دستانداختن او به وی گفت: "چه نشستهای که امامزمان ظهور کرده!" او پرسید: "کجا هستند؟" آن مرد گفت: "در قم."
مردِ منتظر با خوشباوری فوراً شمشیرش را برداشت و سوار اسبش شد و به سمت قم شتافت اما به قم نرسیده، ناپدید شد و دیگر خبری از او نیست!
💧 و مانند این دو نفر، عدهی زیادی را در کتابها و همین اواخر نوشتهاند که رفتند و ناپدید شدند ... طوبی لهم!
✍ ۲. آیا درجامهیسبزدیدنِ باباغیبی در خواب، نشانهی این است که به جزیرهی خضرا رفته است آنچنان که عدهای را در کتاب "در پی بی نشانها" نام بردهام که به آن جزیره رفتهاند؟ الله اعلم.
💥 مردان خدا
🌺 بابا کرَم و داستانِ خواندنی او 🌺
🌸 "کرَمعلی کریمزاده " ساکن تهران و اهل زورخانه و در زیّ لاتها بود و چون هنگام گذر از کوچه، به بچههای محل آبنبات میداد، آنان وی را " بابا کرَم " میخواندند و از همینجا به این لقب مشهور شد.
💧مدتی بعد، خانمی شعری میسراید که مطلع آن این بود: "بابا کرَم! دوستت دارم."
پس از سرودن آن، مرحوم کریمزاده به وی خیلی علاقهمند میشود و از او خواستگاری میکند تا همسر دومِ این مرد شود اما اینخانم شرط ازدواج خود را این میگذارد که هر دو توبه کنند و بابا کرَم هم میپذیرد و برای اینکه خدا توبهشان را قبول کند، نذر میکنند که همهی نمازها را در مسجد محل و بهجماعت بخوانند.
💧مرحوم حجةالاسلام تنکابنی ( پیشوای مسجد محلهی آنها ) میگفت: "صبح روزی دیدم برف بسیار زیادی باریده است؛ بهگونهای که یقین داشتم آن روز کسی برای نمازِ جماعتِ صبح به مسجد نمیآید و از اینرو نخواستم به مسجد بروم اما به یادم افتاد که همسر بابا کرَم به نذر خود پابند است و با همین انگیزه به راه افتادم.
به مسجد که رسیدم، دیدم پشت در بستهی مسجد - در آن سوز برف و سرما - منتظر بازشدنِ در مسجد و خواندن نماز جماعتِ صبح است!
به مسجد رفتیم و نماز جماعت دونفره خواندیم."
💧بابا کرم از آن همسرِدوم خود، پسری به نام مرتضی پیدا میکند که بزرگ هیئتِ تفرشیهای تهران ( واقع در کوچهی بابل یا همان وزیری ) میشود ( و محسن مهدیان که راوی این تاریخ است، میگوید عکسی از این آقا مرتضی دارد. )
💧مدتی بعد، حسین همدانیان آن شعر را کامل میکند و برایش آهنگی هم میسازد. ( همدانیان بعدها بسیار فقیر میشود و سرانجام در آسایشگاه سالمندان وفات میکند. )
💧سپس همان شعر را ملوک آنغوز ( مشهور به "آفت" و "بلبلِ شرق" ) در کابارههای لالهزار به همان شکلی که معروف به "آواز تختحوضی" و "کوچهبازاری"ست ، بازخوانی میکند و بهقدری با خواندن آن معروف میشود که عکس وی را برای ترویج آدامس "خروسنشان"، روی آن میزنند.
💧اما سرنوشت او هم جالب است: یک بار که برای دیدار با پسرش به سوریه رفته بود، با اصرار یکی از دوستان به زیارت دختر امیرمومنان - علیهالسلام - میرود و همانجا "در اوج شهرت" برای همیشه از مطربی توبه میکند و بعدها درویش و همهی تلاشش رسیدگی به حال نیازمندان میشود و کتابی هم به نام " از فقر تا فقر " مینویسد که تا کنون چاپ نشده است.
نقدمقتل جامع.pdf
810.4K
💥 گزارش و نقد کتاب ( ۶ )
🌺 نگاهی به کتاب "مقتل جامع سیدالشهداء" 🌺
🌸 هشتسال پیش، این نقد را نوشته و به مرحوم حجهالاسلام مهدی پیشوائی دادم که تحسین بسیارِ او و گروه نویسندهی آن کتاب را به دنبال داشت.
و میگفتند: "برخی کتاب ما را نقد کردهاند اما برخلاف این نقد، به مبانی ما توجه نداشتند."
💧گر چه پس از نگارش آن، باز نکتهای به ذهنم رسید که در این نوشته نیست اما زحمت pdf کردنِ همین اندازه را یکی از اهل توفیق کشید ...
💧معرفی مقتلهای خوب و ضرورت مقتلخوانی و نکتههای مهم دیگر دربارهی پادشاه شهیدان - سلاماللهعلیه - در کانال هست که خواهش میکنم بخوانید.
💥 کیهانشناخت
🌸 - پرسش: شما اشاره کردید که "گروه زیادی در غرب معتقد به تختبودنِ زمین و گردش خورشید به گردِ زمیناند."
در ایران هم گروه زیادی همین اعتقاد را دارند و در پایگاههاشان سخنان دیگری هم میگویند؛ آیا سخنان دیگرشان هم درست است؟
🌸 - پاسخ: هرگز!
آنافراد ادعاهای بسیارِ دیگری هم دارند اما برای کسی چون بنده، تنها چیزهائی مهم، و برای درنگ و پیگیری و روشنشدن حقیقت در آن باارزش است که قرآن و روایتها متعرض آن شده باشند.
مسائل بیرون از این دایره، مربوط به پژوهشگرانِ همان رشتههاست.
✍ گذشته از این که فرصت نمیکنم نوشتههای آنان را بخوانم اما چهار - پنج نوشتهی کوتاهشان را که خواندم، معلوم شد بسیار بسیار در فهم متون دینی و روش استدلال دچار خطا هستند.
💧یکی از استدلالهای سخیفشان این است که میگویند: "اگر بگوئیم زمین دَورِ خورشید میگردد، یعنی معتقد شدهایم که اماممهدی که روی زمین زندگی میکند، دارد دَورِ خورشید میگردد و قربان - صدقهی او میرود"!
جوان نورسی که این را گفته، نمیداند:
💧اولاً: رسمِ "دورِچیزیگشتن" که به معنای قربان - صدقهرفتن برای آن است، در اسلام چنین معنائی ندارد و اصلاً چنین عبادت و رسمی در اسلام نیست. ( گمان میکنم از آئین یهویان که برای فدیه و قربانی چنین رسمی دارند، میان ایرانیان رواج یافته است. )
💧ثانیاً: اگر گِردِ چیزی گشتن به معنای "قربان آن چیز شدن" است، آیا پیامبر و امامان و خود امامزمان به گِردِ کعبه نگردیده و طواف نکردهاند؟!
✍ سوم این که - همانگونه که در اللطیف با ذکر منبع عرض شد - اِشکال اصلی نگارنده و پایهی روبرتافتنم از پارهای از باورهای اخترشناخت امروزی، به سبب "روشِ استدلالِ" آن است که تنها برای خلاصی از سختی هیئت قدیم، با حدس و گمان حرفهای خود را پیش بردند.
✍ علاوه بر این که
اولاً: هیچ انسانی تا کنون از زمین آن اندازه دور نشده و همهی طرفهای آن را ندیده تا به کرویبودنِ آن گواهی دهد.
ثانیاً: ماهوارهها و سفینههای فضائی نیز نتوانستهاند آن اندازه دُور شده و عکس و فیلمهای اطمینانآور از آن بفرستند.
ثالثاً: غلط و دروغبودنِ همهی دلیلهائی که برای آن دو ادعا آوردهاند و پیداشدن برهانهائی که آنها را نقض میکند.