eitaa logo
حدائِقَ ذاتَ بَهجةٍ
499 دنبال‌کننده
294 عکس
246 ویدیو
38 فایل
به نام خدا این کانال در ۲۷ بهمن ۱۳۹۸ در پی وبلاگی با همین نام ( حدائق ذات بهجت ) و به نشانیِ http://www.kashmiri.blogfa.com راه اندازی شد. 💖 برای ارتباط با نگارنده کانال: @s_a_tehrani
مشاهده در ایتا
دانلود
غدیرسه روزعید.mp3
598.1K
🌸 شاید عیدغدیر سه روز باشد. 🌸
46.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🌸 یکی از دفعاتی که حاج ماشاءالله داستان عنایت سیدالشهداء علیه السلام را بازگو می کند. 👇
این بود که رفتم ... 💧" نَزِیلُکَ حَیثُ مَا اتَّجَهَت رِکابِی / وَ ضَیفُکَ حَیثُ کُنتُ مِن البِلادِ " 💧صبح روز ۱۴۴۰/۱۱/۷ق. در حالی که کسی نبود، وارد همان عزاخانه ی حاج ماشاءالله شدم و آن صندلی و در و دیوار آن اتاق را بوسیدم و زیارت کردم اما حیف که خود آقا خدادادپور آن زمان آن جا نبود! ان شاءالله عمری باقی باشد و باز بتوانم کرمان رفته و خود او را هم ببینم. کسی که این گونه مورد عنایت امام حسین قرار گرفته نیز، دیدن دارد. اما هنگام رفتن بر مرقد حاج محمود، آقا م. هم مایل شد بیاید؛ ابتدا با پسر حاج محمود تماس گرفتم و قرار شد اول پیش او رفته و به اتفاق به گلزار شهدای کرمان برویم. پسر حاج محمود در راه گفت: " پدرم می گفت: ' من هرگاه سر قبر کسی بروم، بهتر می توانم با روح او مرتبط شده و او را ببینم. ' " و ادامه داد: " پدرم به حضرت آیه الله خمینی - رحمه الله - خیلی معتقد و ارادتمند بود اما از برخی مسوولان حکومتی ناراحت بود و می گفت: " اکبر هاشمی از همان زمان که وفات کند، باید پاسخگوی کارها و سیاستها[ی غلط و خطا ]ی خود باشد. " در گلزار شهداء ظرفی تهیه کردم و آب آورده و قبر ایشان را شستم. برخی به اشتباه گمان می کنند پاشیدن آب بر قبر یا گذاشتن شاخه ی تر بر آن، تنها هنگام دفن مستحب است اما در روایات آمده که این دو کار، در هر زمانی باعث تخفیف و آمرزش و رحمت رفتگان است. 👇
9.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 حاج محمود آرزومند رمضانی ۱ 🌸
16.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🌸 حاج محمود آرزومند رمضانی ۳ 🌸👇
👆💧گفتند خانم سیدی هم در شهر خانوک دفن است که مادر سه شهید بود و با دست خالی از پول اما پر از توکل، مسجدی ساخته و به دیگران هم کمک می کرده و همیشه در خانه اش مجلس مرثیه و توسل برپا و اهل عبادت و دعا بوده است. در شهر خانوک بر مرقد او هم رفتم. 💧و به برخی از ساکنان آن جا گفتم: م. شیرازی که ۱۲۵ سال پیش از شهر خانوک رد می شده، شبی در آن جا سپری کرده و از درخت چنار کهنی در آن جا گزارش داده که مردم به آن قندیل و ریسمان زیادی بسته بودند. یعنی در همان زمان هم این درخت قدیمی بوده و متاسفانه مردم گمان کرده بودند که مقدس است و از آن حاجت خود را می خواستند! و چشمه ی آب گوارائی را هم در پای آن چنار گزارش کرده ( ط ... ، ج ۳، ص ۷۳۰ ) هنوز هم آن چنار و چشمه برپا هستند اما مردم آن جا می گفتند در قدیم آب چشمه خیلی بیشتر از الان بود. و ادامه دادم: " خوب است قدمت چنارتان را بر تابلوئی نوشته و کنارش نصب کنید. " اما نه آنها همت این کار را داشتند و نه خودم صلاح دیدم این حرف را دوباره بگویم؛ از بس که مردم بی جهت یک چیز را مقدس می کنند! و توجه نمی کنند که این، تنها می تواند باعث شناخته شدن شهر و روستاشان باشد و تنها می توانند آن را دوست داشته باشند ( نه این که بی جهت مقدسش بپندارند! ) 💧چنار مقدس، چنار " زرآباد قزوین " است که چند صد سال است در هر روز عاشورا خون - خون ویژه ی خود، نه خون انسانی - گریه می کند و در کتابهای فقهی هم آمده که " از جمله خونهای پاک، خون درخت چنار زرآباد قزوین است. " خون - یا بهتر بگویم: اشک آن درخت - با توجه به این که ماه ها و روزهای قمری در گردش اند، نشان ربط آن پدیده به عاشوراست و دهان هر منکری را بسته است. و پیرمردهای زرآباد، سالها پیش می گفتند:" خون این درخت [ و به تعبیر بهتر: اشک قرمز این درخت ] در سالهای قبل بسیار بیشتر از الان بود و روی زمین جاری می شد و ..." 💧 باری؛ در آن شهر پرسیدم: " آیا این جا امامزاده هم هست؟ " یک خوش انصافی گفت:" بله؛ در همین نزدیکی، ' بی بی حیات ' دفن است. " گمان کردم لابد پنج یا ده دقیقه تا آن جا فاصله دارد اما وقتی راه افتادم و رفتم، معلوم شد ۴۳ کیلومتر تا آن جا راه بود! آن هم در دل کویر خاموش و ترسناک؛ نه پمپ بنزینی و نه تعمیرگاه ماشینی! واقعاً در تعجبم که مردمِ این جا، چگونه در این جا زندگی می کنند! اگر وسط این راه های طولانی بنزینشان تمام شود یا اتومبیلشان خراب شود، چه می کنند؟! تا چشمت کار می کند، بیابان است و بیابان! در سفر قبل هم این بیابانهای بی انتها مرا به خود مشغول کرده بود. 💧حس مشترکی که بیابان و کوه و وسطِ دریا و فضا به انسان می دهد، " حقارت " است اما بی تردید، در وسط کویر و دریا، حس " غربت " هم اضافه می شود و چه حسهای عجیب و غریبی دست می دهد که نامی برایِ شان نداریم و نمی شود وصف کرد! به یاد این جمله ی سوزناک مرحوم جعفرآقا مجتهدی افتادم که فرمود: " بیابان جای من است. " 💧در تعجبم که خدا چگونه همه ی انسانها را به شهرهای خودشان اُنس داده و آن جا را برایِ شان قابل تحمل می کند. 💧از یکی از اهالی همان جا پرسیدم:" شما به چه امیدی در این جا زندگی می کنید؟" فوراً پاسخ داد:" به امید ظهور امام زمان. " ... عجب پرده هائی خدا نشان می دهد! 💧به آرامگاه " بی بی حیات " رسیدم که می گویند بقعه اش برای سال ۷۵۰ ق. است. آقابهجت می فرمود: " این امامزاده ها مانند میوه ها هستند؛ هر کدام فایده ی ویژه ی خود را دارند. " امروز ۱۸ صفر ۱۴۳۹ است و فردا باید به شیراز بروم. 👇