💥 و همچنان ادعاهای معتبرِ ضد کیهانشناخت ما ( بیاعتباری دیگر دلیلها را در اللطیف ثابت کردیم ):👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆💥 کیهانشناخت - دلیلهای معتبر ضد کیهانشناختِ ما:
🤦♂ ۲. ضدیت با یافتهی ذوالقرنین
💧با دوربین نیرومند، خورشیدِغروبکرده، باز دیده میشود؛ فَاَینَ "وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ"؟!
🦋 قطع قلبی هذا المِقطع
ما کان یصفُو اَو یتقطع 👇
💥 کیهانشناخت - دلیلهای معتبر ضد کیهانشناختِ ما:
🤦♂ ۳ و ۴. مکاشفههائی در گردش زمین گِردِ خورشید و کرویبودنِ آن 🤦♂
🌸 اکنون که دستمان از اثبات حسی و مستند شکل زمين و حرکتداشتن یا نداشتنِ آن و اینکه اگر متحرک است، آن حرکت به چه شکل است، کوتاه میباشد، خوب است به مکاشفههای اهلِمعرفت - به عنوان یکی از منابع شناخت - در این زمینه توجه داشته باشیم؛ البته با علم و تاکید بر اینکه تعبیرِ مکاشفهها، سخت و تو در توست و گاهی ظاهرش کاملاً غلطانداز و ضد حقیقتیست که میخواهد نشان دهد و تنها یک نکتهی دور از ذهن را اثبات میکند و چندین پیچیدگی بزرگ دیگر دارد ...
🌸 مثلاً در دو مکاشفهی زیر، میتوان احتمال داد که چون این دو نفر که مکاشفهای برای آنان دست داده، بر این باور بودند که "زمین کرویشکل است و گِردِ خورشید میچرخد"، در مکاشفهشان نیز همین را دیدهاند و اگر باور دیگری داشتند، مکاشفه به این ریخت، رخ نمیداد.
💧۳. مرحوم مهندس سیدجلال تناوش - که مقامی در معنویت داشت - گفته است:
یکبار زمانی که در قم سوارِ درشکه بودم، ناگهان صدای غرش حرکت زمین به گِردِ خورشید به گوشم رسید که صدائی مهیب و ترسناک بود و اگر ادامه مییافت، میمُردم. (۱)
💧۴. مرحوم محمدحسن بیاتى گفته است: در مکاشفهای که در اواخر چلهای در مسجدِ پیغمبرِ همدان برایم دست داد، خودم را بر روی 'کره'ی زمین حس کردم و تمام کره ( یعنی نیمکرهی جنوبی و نیمکرهی شمالی آن ) را تماماً میدیدم، و بر آن سیطره داشتم.
در محور کره - از قطب شَمالی - ستونی از نور بود و باید تمام مردم کره، خود را بدان برسانند. بسیاری از افراد روی زمین در تاریکی به سر میبُردند ...
و در نیمکرهی جنوبی - دور از شعاع آن محور نورانی - زندگی میکردند و آنان، بیشترِ اهلِجهان را تشکیل داده بودند. آنان هرچه حرکت میکردند در تاریکی بود؛ چنان تاریکی آنها را فراگرفته بود که هیچچیز را نمیشناختند. (۲)
- - - - - - - -
۱. عارفترین مهندس قرن، ص۱۰۸ و ۱۰۹.
۲. نگ: مطلع اَنوار، ج۱، ص۲۱۳ الی ۲۱۶.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 کیهانشناخت
🤦♂ تا کنون میشنیدیم: "یکی از دلیلهای کرویبودنِ زمین، این است که هنگامیکه در ساحل با دوربین کشتیهائی که از ساحل دور میشوند نگاه کنیم، ابتدا قسمت پائینیِ آنها ناپدید میشود و سپس بخشِ بالائی آنها و هنگامیکه به ساحل نزدیک میشوند، ابتدا بخش بالائی و سپس بخش پائینیِ کشتیها دیده میشوند؛ یعنی کشتیها هنگام دورشدن از ساحل، به پائین میروند و هنگام نزدیکشدن به آن، به بالا میآیند."
💧اما امروزه که دوربینهای نیرومندی ساخته شده، آنچه گمان میرفت به پائین رفته، دوباره دیده میشود! اگر زمین کروی باشد، چه توجیهی برای این دیدن هست؟
🤔 ناسازگاری این فیلم با عکسی که گفته شده فضاپیمای ژاپنی انداخته و فرستاده و زمین را کروی نشان میدهد، چه کنیم؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥حکایت دل ۳
🌺 بیحضور او ... 🌺
💧چه مبارک است این غم، که تو در دلم نهادی
به غمت که هرگز این غم، ندهم به هیچ شادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حکایت دل ۴
🌺 به سبب موسیقیاش حذف کرده بودم؛ سازندهی مهربانش به پای ناسپاسی نگذاراد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 فیلم مربوط به تفسیر آیهی "ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت" در تفسیر اللطیف - بارگذاری شده در کانال - است.
💥 دیوپای ماده پس از جفتگیری دیوپای نر را میخورَد!
🙈 آخوندک ماده هم پس از جفتگیری کلهی نرِ خود را میخورَد! 👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 فیلم مربوط به تفسیر آیهی "ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت" در تفسیر اللطیف - بارگذاری شده در کانال - است.
💥 نوزادان دیوپا پس از به دنیاآمدن، مادرِ خود را میخورَند!
🌺 دو صنف فوقَالعاده بیانصاف! 🌺
🌸 با حجةالاسلام ح. گ. برای دیدن مرحوم خلجا به قزوین میرفتیم ...
🙈 در راه - به شوخیِ جِدّیتر از جِدّی - گفت: "دو صنف از مردم هستند که حتی اگر پیامبری از آنان مبعوث و برانگیخته شد، نباید به او ایمان آورد: ناشران و بنگاهِاَملاکداران! از بس که دروغ میگویند تا ...!"
🦋 مُفاد و مضمون جملهی بانمکش را پیشتر، از خودِ بنگاهِاملاکداران و ناشران شنیده بودم.
🦋 در مَثَلهاست که "هر کس سرمایهای دارد و سرمایهی دَلّال، دروغ است = لِکلِّ اَحَد رأسُ مال و رأسُ مالِ الدَلّالِ الکذبُ" (۱)
این مَثَل، علت وجود آن صفت در بنگاهدارانِ املاک را روشن میکند اما ناشران که دلال نیستند، دیگر چرا؟!
- - - - - - - - -
۱. المُستَطرَف فِی کُلّ فَن مُستَظرَف، ص۳۰۹.
💥 اینکتاب - یکسره - نکتههای نغز و پُرمغزیست که نگارنده در سالهای طولانی، از آموزههای عرفانی و غیرعرفانی، سیره و سرشت، مقامها و کرامتها و گفتنیهای دیگر، دربارهی مُرتاض بزرگِ باکرامت، مرحوم نخودکی خوانده یا شنیده است که در کتابِ "نشان از بینشانها" و آن کتاب دیگر که مرحوم تولّائی نوشته، نیامده بود.
💧همچنین حاوی اصلاح پارهای از نکتههای "نشان از بینشانها" و نکتههائی در تقویت برخی از نوشتههای آن کتاب،
💧و چند گفتنیِ جالب دربارهی استادِ وی، حاج محمدصادق تختفولادی و استادِ استادِ وی، باباسید رستمبیک بختیاریست.
💧ویرایش دوم این کتاب، مطالب بیشتری از نگارشِ اولش دارد. ( مانند گفتوگوهای یکی از اهل سیروسلوکِ فِعلی با روح مرحوم حاج محمدصادق که خواندنی و مفید است. )
💧"در پی بینشانها" فنیتر، مستندتر، مرتبتر و شاید پُرمحتواتر از "نشان از بینشانها"ست اما کجا به پای نور و اخلاصِ "نشان از بینشانها" میرسد؟! گذشته از اینکه الفَضلُ لِلمُتَقَدِّمِ.
💧صفحهآرای "قصهی آفتاب" اینجا به تَأَسّی از آیهی"بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ آيَةً أُخْرَى"، توانائی و هنر خود را به پای مرحوم نخودکی ریخت و شرمندگی نگارنده از حروفچینی و صفحهآرائیِ بدِ چاپ اول را بهکُلّی شُست و بُرد.
💧طراح جلد کتابِ پیش نیز از آیهی "أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ؟! بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ" الگوبرداری کرد و خیال و خامهاش، طرح تازهای خلق کرد.
او هم با مرحوم نخودکی و خدای او معامله کرد.
💧کاغذ ضَخِم و بدِ چاپ اول نیز جای خود را به کاغذ خوب و نازکی داد.
💧و اکنون 👇
👆 کتاب، در ۲۶۱ صفحهی وزیری با جلد گالینگور و چاپ محدودِ دیجیتال، دوباره متولد میشود اما گویا بهایش - که ۳۰۰ هزارتومان باشد - کمی بیش از کتابهای هماندازه است.
گر چه خواننده پس از خواندنِ آن، حس زیانزدگی نخواهد داشت.
💧بااینحال اگر کسی چاپ اول آن را داشته باشد، میتواند با بازگرداندنِ آن، از بهای اینچاپ به همان مبلغ بکاهد.
💧و اما برای تهیهی آن ...
🌺 سه داستان از توجه فوری مولیعلی و حضرت فاطمه - علیهماالسلام - به شعرهای زیبا و پُرمحتوای آئینی 🌺
🌸 اول: از کوزه همان بُرُون تَراود که در اوست.
💧 نصرالله بن یحیی ( که شیعه هم نبود! ) گفت: علیبنابیطالب [ علیهالسلام ] را در خواب دیده و به ایشان گفتم: "شما مکه را که فتح کردید، گفتید: 'هر کس وارد خانهی ابوسفیان شود، ایمن است' اما سفیانیان وقتی در کربلا بر پسرتان چیره شدند، کردند آنچه کردند! [ یعنی شما که ذات پلید آنان را میشناختید، چرا در روز فتح مکه آن گونه آقامنشانه، آنها را بخشودید؟! ] "
علی گفت: "مگر ابیات ابنُالصیفی [ که او هم شیعه نبود! ] را نشنیدهای؟!"
گفتم: "نه".
گفت: "برو از خودش بشنو!"
بیدار که شدم، پیش ابنُالصیفی رفتم و خوابم را برایش بازگو کردم؛ ناگهان نالهای کرد و آهی کشید و گریست و به خدا قَسَم یاد کرد که همین دیشب آن را سروده و هنوز آن را برای کسی ننوشته و نفرستاده و بلکه اصلاً هنوز آن را برای کسی نخوانده است!
سپس آن ابیاتش را برایم خواند:
🦋 مَلکنا فَکانَ العَفوُ مِنّا سَجِیَّةً
فَلَمّا مَلکتُم سالَ بِالدَّمِّ اَبطَحُ
[ = زمانی که ما حاکم شدیم، دیدید و روشن شد که بخشودنِ دشمنان، عادت و خوی ماست.
اما زمانی که دَور دست شما افتاد، آنقدر از ما و دیگر دشمنانتان کشتید که در همهی سرزمین ابطح و حجاز، جوی خون راه افتاد! ]
🦋 وَ حَلَّلتُمُوا قَتلَ الاُساری وَ طالَما
عَدَونا عَلَی الاَسری فَنَعفُو وَ نَصفَحُ
[ = شما حتی کشتن اسیران ما را برای خود جائز دانستید اما ما همیشه پس از چیرهشدن بر اسیرانتان، آنها را بخشوده و جُرمشان را نادیده گرفته و آزادشان کردیم. ]
🦋 وَ حَسبُکُمُوا هذا التَّفاوُتُ بَینَنا
وَ کُلُّ اِناء بِالَّذِی فِیهِ یَنضَحُ
[ = همین یک تفاوت میان ما و شما بس که "از کوزه همان برون تراود که در اوست"! ] (۲)
🌸 دوم: "قصیدهیپذیرفته" و چهار بیتِ عالیاش.
💧شیخ عبدالحسین اَعسم گفته: شبی پدرم: شیخ محمدعلی شعری در سوگ امامحسین - علیهالسلام - سرود و آن را در سجادهی خود گذاشت.
سحرِ همان شب، دوستِ پدرم: شیخ محمدعلی جابری ( که سخنران مشهوری بود ) آمد و در خانهمان را زد و گفت: "شب در خواب دیدم که به زیارت امامعلی - علیهالسلام - رفتهام. ایشان را در همان مزارشان دیدم و سلام کردم.
حضرت علی - علیهالسلام - برگهای به من دادند که قصیدهای روی آن نوشته شده بود و فرمودند: 'این قصیده در رَثای پسرم، حسین است؛ آن را بخوان.'
من هم خواندمش و آن امام - علیهالسلام - با شنیدنش گریستند.
بیدار که شدم، یک بیت از آن قصیده در حافظهام مانده بود که این بیت است:
🦋 قَسَت القُلُوبُ فَلَم تَکُن لِهدایَة
تَبّاً لِهاتِیکَ القُلُوبِ القاسِیَة!"
💧پدرم با شنیدن این بیت، مات و مبهوت شد و رفت و از سجادهاش کاغذی که سرودهاش را بر آن نوشته بود، آورد و آنگاه دوستش نیز با دیدنِ آن کاغذ، شگفتزده شد و گفت: "به خدا قَسَم این همان کاغذیست که در خواب آن را امیرمومنان به من دادند!"
💧و پدرم از این خواب فهمید که قصیدهاش از سوی امیرمومنان علی - علیهالسلام - پذیرفته شده است و بر همان پایه، این قصیده به 'قصیدهی مقبول' مشهور شد."
✍ دو گفتنی دربارهی این چکامه:
💧۱. سُرایندهی این چکامه، شیخ محمدعلی اَعسم ( رفتهی ۱۲۳۳ق. و مدفون در مقبرهی ویژهی آلاَعسم، در صحن حرم امامعلی ) اصالتاً زبدی ( تیرهای از حرب ) است اما برخی به اشتباه او را اصالتاً زبیدی ( که منسوب به منطقهای در حومهی یثرب است ) پنداشتهاند.
💧و برخی به اشتباه این قصیده را سُرودهی خودِ شیخ عبدالحسین (رفتهی ۱۲۴۷ق. در اثر طاعونی که در نجف گسترش یافته بود،) پسرِ محمدعلی اَعسم - که از پدرش در سرودنِ شعر ماهرتر بود - دانستهاند.
💧۲. از زیباترین ابیات این شعر، بیتیست که خطاب به پادشاه شهیدان - علیهالسلام - میگوید:
🦋 تـَبـكيكَ عَيني لا لأجلِ مَثُوبَة
لـكِـنّـَهـا عَينِي لِأَجلِكَ باكِيَة
[ = اشکم برای تو روان است اما نه برای پاداش و به امید رسیدن به چیزی.
بلکه با شنیدن مظلومیت تو، خود بخود گریهام میگیرد؛ فارغ و آزاد از هر پاداش و وعدهای. ]
🦋 و ابیاتی که در ادامه میگوید:
وإذْ أَتَتْ بِنتُ النَبِيِّ لِرَبِّهَا
تَشكُو وَلا تَخفَى عَليهِ خَافِيَة
رَبِّ انتَقِم مِمَّنْ أَبَادُوا عِترَتِي
وَسَبَوا عَلى عُجُفِ النِياقِ بَنَاتِيَه
وَاللهُ يَغضَبُ لِلبَتولِ بِدونِ أنْ
تَشكُو فَكيفَ إذَا أَتَتهُ شَاكِيَة؟!
[ = خدا که از خشمِ پنهان و نگفتهی حضرت فاطمه، غضبناک میشود، زمانیکه آن بانو در قیامت لب به شکایت باز کرده و آشکارا از ستمهائی که بر فرزندانش رفته، تَظَلُّم کند، چه خواهد کرد؟! ] 👇
👆🌸 سوم: چرا عائشه را مادر خواندی؟!
💧یکی از آلوسیهای بغداد در ردّ شیعه چیزهائی گفته بود و آیةالله سید محمدباقر حجت طباطبائی حائری ( رفتهی ۱۳۳۱ق. ) به زبان نظم، پاسخ او را داد اما چون نمیدانست که امیرمومنان علی - علیهالسلام - طبق تجویزِ پیامبر، عائشه را پس از ایشان طلاق داده و وی را از شرف "اُمّ المومنین" بودن ساقط کردند(۲)، در آن نظمش عائشه را "مادر" خطاب کرده بود.
💧همان شبِ سرایش آن نظم، شیخ جابر در خواب، حضرت فاطمه - علیهاالسلام - را دیده بود که به وی میفرمایند: "برو به سیدمحمدباقر بگو: چرا از عائشه به عنوان 'مادر' تعبیر کرده است؟!" ( یا طبق نقلی دیگر میفرمایند: به او بگو: "کسی که مادری مانند من دارد، عائشه را مادر نمیخوانَد!"
و طبق نقلی دیگر میفرمایند: "من مادرِ تو هستم اما تو در شعرت عائشه را مادر خطاب کردی!" )
شیخ جابر، اولِ صبح به خانهی سیدمحمدباقر آمده و میپرسد: "آیا تو در شعرت عائشه را مادر خواندهای؟" او میگوید: "بله؛ در نظمی که در پاسخ آلوسی دارم میسازم، دیشب در بیتی چنین کردم اما هنوز آن را برای کسی نخواندهام!"
آنگاه شاعر به گریه افتاده و شعرش را اصلاح میکند؛ یعنی بیتِ
🦋 فَیا اُمَیما! سَبُّکَ مُحَرَّمُ
لِاَجلِ عَین اَلفُ عَین تُکرمُ
[ = ای مادرِ عزیز! دشنام به تو حرام است؛ زیرا گاهی برای احترامِ یک چشم، هزار چشمِ دیگر، احترام میشود! ]
را تبدیل میکند به این بیت:
🦋 فَیا حُمَیرا! سَبُّکَ مُحَرَّمُ
لِاَجلِ عَین اَلفُ عَین تُکرَمُ (۳)
💧عبارتِ "لِاَجلِ عَین اَلفُ عَین تُکرَمُ" مَثَلی در زبان عربیست که ناظم آن را در شعر خود به کار برده است.
💥 ملاحظه:
💧یکی از نکتههای مشترک در هر سه رویدادِ بالا، این است که خوابِ مربوطه را کس دیگری - غیر از شاعر - دیده است و "یکی از علتها"ی اینکه در خواب به خودِ شاعر نگفتهاند، این است که وی گمان نکند چون فکر و ذهن خودش، درگیرِ آن شعر و موضوع بوده، لابد خوابش دنبالهی ذهنیات خودِ وی و برخاسته از ضمیرِناخودآگاهِ اوست.
یعنی هنگامیکه فردی کاملاً بیخبر از ماجرا خواب میبیند، شنونده اطمینان مییابد که خواب، حقیقی و راست است.
💧و علتهای دیگری نیز دارد ...
- - - - - - - - -
۱. قاموسُالرجال، ج۱۲، ص۱۰۰ و ۱۰۱.
۲. زهرالربیع، ص۱۸۵.
۳. نگ: افکار و آمال، ص۳۹۴ و ۳۹۵ و ترجمهی محمد بیستونی بر مجمعالبیان، ج۲۰، ص۲۲ (پاورقیِ مترجم) و جرعهای از دریا، ج۲، ص۴۴۲ و ۴۴۳.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 آنان که علی خدای خود پندارند،
کُفرش به کنار، عجب خدائی دارند!
- - - - - - - - -
🤦 آخر این موسیقی نامبارک چیست در این کلیپها؟!
عربیترکی.mp3
2.88M
🌺 عربی ... ترکی ... چه فرقی می کنه؟
🦋 با هر چه رود،
نام تو را میتوان سرود
💥 پرسش از خوانندگان ( ۱۸ )
🌸 لطفاً منبع این داستان را یافته و به بنده معرفی کنید:
💧جاء رجل إلى قصر الحَجّاج بن یوسُف و طلب مقابلتَه؛ قال له الحارس: "الحَجّاج ماتَ."
عادَ الرّجل بعدَ ساعة و كرّر الطّلب ثانيةً؛ قال له الحارسُ: "قلت لك الحَجّاج ماتَ."
ثمّ عادَ الرّجل ثالثةً و كرّر الطّلب؛ قال له الحارسُ: "ألا تفهمُ؟! الحَجّاج ماتَ."
قالَ الرّجل: "أفهم لكنّني أستمتعُ بسماعِ الخبر عدّةَ مرّات."
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 مرحوم آیةالله کشمیری ( ۹ ) 🌺
🌸 با کلاه عکسم را برندارند! با عمامه [ فیلم و عکس بردارند. ]
🌸 سورهی توحید، سورهی امیرمومنان علی - علیهالسلام - و ذکر ایشان است.
هر کس آن را در روز یا شب، ۱۰۰۱ بار بخوانَد، و هدیه به روح امیرمومنان کنَد، خدا وی را دوست خواهد داشت.
💧پیامبر فرمود: مثَلِ علی، مثَلِ سورهی توحید است ... (۱)
- - - - - - - -
۱. اِحقاقُالحقّ و اِزهاقُالباطل، ج۵، ص۶۱۹ به نقل از چند منبع.
💥 گزارش کتاب ( ۹ )
🌸 - پرسش: آیا کتابهای آقاصداقت که دربارهی آیةالله کشمیری نوشته، معتبر است؟
🌸 - پاسخ: روزی آیةالله کشمیری - بیمقدمه - نزد یکی از شاگردان خود، فرمودند: "به صداقت بگوئید [ پس از درگذشتم، ] دربارهی من کتاب ننویسد؛ یک نفر پیدا خواهد شد و خواهد نوشت."
آن شاگرد عرض کرد: "پس این را بر کاغذی بنویسید؛ زیرا او از بنده نخواهد پذیرفت."
و کسانی که برای آوردنِ کاغذ و قلم رفتند، مشغول چیزهای دیگر شدند(!) و به این فرمایش مرحوم کشمیری به همین سادگی بیاعتنائی شد!
💧و پس از اینکه آقاصداقت نخستین کتاب خود را چاپ کرد، مرحوم شیخ محمدهادی مروی وی را سرزنش کرد و به او گفت: "آقا [ ... ] و آقا [ ... ] باید دربارهی آیةالله کشمیری کتاب مینوشتند؛ نه تو!"
💧و این سخن، بر آقاصداقت سخت آمد؛ چه آنکه مدتها پس از آن، هنگامی که بنده به وی زنگ زده و از لزوم اصلاح کتابهایش سخن گفتم، در گرگان بودنش را بهانه کرده و تمکین نکرد.
💧نوشتههایش دربارهی مرحوم آیةالله کشمیری نیاز به اصلاح دارد و همچنان که میبینید، حتی سخنان مکتوب بنده دربارهی آیةالله کشمیری را با کمی تحریف نقل کرده ( مانند نقل داستان پذیرائی بابا رکنالدین ) که البته علت تحریفش هویداست.
💧سخنان دیگران را نیز تحریف کرده است؛ مانند داستان دروغِ دیدار مرحوم حداد با مرحوم مجتهدی؛ که البته با اینکه بنده و دیگران، نادرستیاش را در "زمهرافروخته" و کتابهای دیگر، بیان کردیم و خود آقاصداقت هم دانست و در کتاب بعدیاش نوشت اما تیری بود که از کمان پرتاب شده بود و دیگر نمیشد به جای خود برگردد و هنوز هم برخی میپندارند درست است!
💧یا سنجشی که بنده از زبان آیةالله کشمیری میان مقامات معنوی آیةالله قاضی و آیةالله محمدحسین اصفهانی نقل کرده بودم و چون برای وی باورکردنی نبود، نشنیدن خودش را عامل نادرستی آن پنداشت و نوشت (!)
که بنده هم در ویرایش سوم "زمهرافروخته"، ص ۱۰۱ ( پاورقی ) متذکر شدم که در راستی صدور آن از آیةالله کشمیری، هیچ شکی نیست و صرف شگفتبودن آن، نباید باعث تشکیک در راستی نقلش شود.
💧نکتهی دیگری را هم به نقل از یکی از شاگردان آیةالله کشمیری نوشته است که وقتی از آن شاگرد پرسیدم، گفت: "سخن مرا درست و دقیق نقل نکرده است" و هنگامی که به آقاصداقت این مورد را گفتم، گفت: "من همان هنگام که وی آن نکته را میگفت، در حضور خودش مینوشتم"! ( حالا کدامیک اشتباه کرده؟ خدا میداند اما به هر حال، اکنون میدانیم که آن نکته درست و دقیق نقل شده است. )
💧و باز هم از ایندست خطاها در نوشتههای او هست اما با همهی این حرف و حدیثها، باید برای همینهائی هم که نوشته و در دسترس ما قرار داده، سپاسگزارش بوده و برای او رحمتِ خدا را بخواهیم.
💥 معارف
🌸 - پرسش: چرا عکسهائی که از عالمان در خانهشان میبینیم، با شبکلاه و عرقچین است؟ آیا اینکار مستحب است؟ و چرا آیةالله کشمیری - در کلیپی که در کانال گذاشتهاید - خواستند با کلاه از ایشان عکس و فیلم گرفته نشود؟
🌸 - پاسخ: پوشیدهبودنِ سر برای مرد - در دین یهود و اسلام - نشانهی تواضع و ترس او از خداست اما سنت پیامبر در درونِ خانه، گویا مختلف بوده؛ یعنی گاهی روی سرشان پارچهای میانداختند و گاهی نه. ( لابد عکسهائی از آیةالله بهجت و بسیاری از عالمان و اولیای غیرِعالِم دیدهاید که به عشق پیامبر، گاهی پارچهای روی سر انداختهاند تا تشبّهی به ایشان کنند. )
در بیرون از خانه نیز، نوعاً دستاری به سر داشتند و اینپوشش، مستحب است: العِمامَةُ تِیجانُ المَلائِکةِ.
💧گذشته از اینکه برای سرزمینهای گرم و بیابانی، پوشیدهبودنِ سر با کلاه و پارچه و عمامه، برای تندرستی انسان خوب است؛ یعنی تابش مستقیم آفتاب به مدت طولانی بر سر، ایبسا آسیبرسان باشد.
همچنین پوشیدهبودنِ سر، گذشتگان را از گرد و خاک - که همهی گذشتگان و روستانشینان کنونی گرفتار آناند - حفظ میکرده و میکند.
💧اما اینکه آیةالله کشمیری - رضواناللهعلیه - ابتدا از عکس و فیلمگرفتن از خود با آن کلاه، نهیِ نمکینی کردند، برای این بود که آن کلاه برای دسته و صنف ویژهای از مردم است ( که نامنبردن از آنان اَولیست ) و شنیدم آن کلاهِ ویژه را نیز یکی از همان صنف به ایشان هدیه کرده بود و آیةالله کشمیری میخواستند بفرمایند از آن دسته نیستند؛ بلکه از صنف عالمانِ شریعتاند.
💧گر چه چندان هم این چیزها برای ایشان مهم نبود اما برای آیةالله بهجت - رضواناللهعلیه - این ملاحظهها مهم بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 إِي وَ رَبِّي إِنَّهُ لَحَقٌ ( یونُس:۵۳ )
🌺 آنجا که معرفت هم به درد نمیخورَد 🌺
🌸 ۱. معرفت بالاترین هدف و غرض از آفرینش است تا جائی که وقتی خدا میفرماید: "جن و انس را برای چیزی جز عبادت نیافریدم"، امامان - علیهمالسلام - آیه را چنین توضیح و تفسیر میکنند: "یعنی جن و انس را برای چیزی جز معرفت نیافریدم." یعنی امامان غرضِ پائینتر که انسان را به عبادت میرساند یا غرضِ هم سطح با عبادت که روی دیگر آن است یا غرضِ بالاتر از عبادت که عبادت وسیلهی رسیدن به آن است، را معرفت میدانند.
خلاصه: هر اندازه در ارزش و اهمیت معرفت گفته شود، کم است و آیات و روایات بسیار زیادی در تبجیل و ستایش از معرفت وارد شده است.
🦋 گر معرفت دهندت، بفروش کیمیا را
وَ ر کیمیا دهندت بیمعرفت، گَدائی
💧۲. امّا - و هزاران امّا! - که معرفت، آخرین ایستگاه نیست؛ بلکه یک ایستگاه دیگر - پس از آن - تا حضرت مقصود عَزَّوَجَلَّ مانده است. ( گرچه شاید این جداسازی، کار ذهن و برای تصور و تفهیم بهتر موضوع است و گرنه معرفت اگر واقعی و حقیقی باشد، خودبهخود انسان را به ایستگاه بعدی خواهد رساند. )
حالا آن گام بعدی و ایستگاه پایانی چیست؟ عاشقی! عاشقی!
💧۳. اصلاً به گفتهی آن عارف، "خداوند عقل را برای این در انسان آفریده است که با آن بداند چگونه بندگی کند؛ نه برای این که با کمک آن خدا را بشناسد."
و اگر کسی بخواهد به عقل و معرفتش تکیه کند، بیچاره و بدبخت خواهد شد. ( کار ما نیست شناسائی راز گل سرخ/ کار ما شاید این است/که در افسون گل سرخ، شناور باشیم. )
💧در تورات میخوانیم: "درختی که خدا میوهی آن را بر آدم و حوّا حرام کرده بود، درخت معرفت و شناخت خیر و شرّ و خوبی و بدی بود." ( و متاسفانه آیهالله ... - دام ظلّه - چند سال پیش در افتتاحیهی حوزه این فقره را از فقرههای تحریفشدهی تورات دانست! در حالی که از لطیفترین و نابترین و پُرمحتواترین فقرههای تحریفنشدهی آن است. )
💧بندگی خالصانهی خدا، تنها از این راه ممکن است که انسان عقل و فهم خود را به کار نبُرده و هرچه خدا درست میدانَد، درست دانسته و هرچه او نادرست میدانَد، نادرست بدانَد.
🌺 حضرت عیسی - علینبیناوآله وعلیهالسلام - نیز فرمود:" هر کس بگوید: 'میخواهم علم و معرفتم بیشتر شود'، او خدا را نمیخواهد."
💧عارف مجذوب، مرحوم د. هم میگفت: "پایان علم، بیدینی ست؛ علم حاصلی جز شک و تردید ندارد."
💧مرحوم جعفرآقامجتهدی نیز میفرمود: "نهایت سیروسلوک این است که انسان به هر جائی که خداوند قَلّادهی او را بَست، راضی باشد و هوس جای دیگر و مقام دیگری را نکنَد؛ درست مانند سگان."
💧عزازیل (ابلیس) هم فریبِ فهم و شعور و معرفت خودش را خورد و استدلال کرد و رانده شد؛ در حالی که اگر به معرفت و عقل و فهمش بیاعتنا میشد و سجده میکرد، بعداً خدا به او میفهماند که سجدهاش بجا و درست بود اما امان از این معرفت و عقل و استدلال راهزن!
💧 شخصی گنجنامهای یافت که در آن نوشته بود: "برو بیرون فلان دروازه شهر، پشت به تپهی آنجا و رو به قبله بایست و تیری را بینداز؛ هر جا افتاد، همان جا را بکن تا به گنج برسی."
رفت و تیر را در کمان گذاشت و پرتاب کرد و زیرش را کند اما گنج را نیافت. این کار را چند روز تکرار کرد و باز هم خبری از گنج نشد؛ خبر آن گنج به حاکم شهر رسید؛ او تیراندازان نیرومند را به این کار گماشت و آنان تیر را به مکان دورتری انداختند اما گنجی زیرِ زمینی که تیر افتاده بود، نیافتند.
تیرانداز اول دعا کرد و از عالَم بالا به او گفتند: "ما کی گفتیم تیر را پرتاب کن؟! ما گفتیم تیر را در کمان بگذار و هرجا افتاد، گنج همان جاست." و تازه فهمید که فهم خود را که در کار دخالت داد، کار خراب شد!
💧و اگر به شمس تبریزی لطف کنیم و محمل درستی برای آن سخنش که گفته: "قرآن برای من سودی ندارد؛ مرا رسالهی خود باید؛ اگر هزار رساله بخوانم، تاریکتر میشوم"، در نظر بگیریم، باید بگوئیم: منظورش همین بوده؛ یعنی سرگرم شدن به معارف قرآن و دور ماندن از حقیقت آن، انسان را از خدا دورتر میکند ( نه آنکه مقصودش جسارت به قرآن و کفری باشد که از ظاهر جمله فهمیده میشود. )
💧۴. باری؛ ساعتهای طولانی میتوان این سخن را کِش داد اما آن را به همین جا پایان داده و به غرض از آن بپردازیم:👇