شهید ذبیحا... عاصیزاده،
روز ۲۴مرداد سال ۴۰ آفتاب اردکان مستقیم میتابید. محمد محله به محله دوید. رفت سراغ خانه «ماماچه». ماماچه درنگ نکرد. محمد که دیگر طاقتش طاق شده بود، رفت در ایوان خانه نشست. زهرا جیغ میزد و محمد بیتابی میکرد. زهرا درد میکشید و محمد بیقراری میکرد. زن همسایه، کمکدست ماماچه آمد وسط حیاط و رو به محمد کرد: «برو دم بازارچه یهبسته خرما بستون.» زهرا سپرده بود محمد را به بهانهای از خانه بیرون بفرستند. دل کوچک و کمتحمل محمد آشفتهاش میکرد. دردکشیدن زهرا به نهایت رسید. نماز ظهر محمد به نماز مغرب رسید. محمد در ایوان رو به قبله ایستاد و قامت بست: «ا...اکبر». صدای جیغ زهرا بلندتر شد: «بسما...الرحمنالرحیم». صدای گریه نوزاد درخانه پیچید: «الحمدللهربالعالمین.»لبخندی ریز وسط نمازمحمد آشکار شد. نفهمید سلام را چگونه داد.دوید به سمت اتاق زایمان. ماماچه، بچه را قنداقپیچ آورد. نامش را «ذبیحا...» گذاشتند. محمد چه میدانست که ذبیحا... قرار است روزی نامش در زمره شهدا ثبت شود. اذان واقامه را زیر گوش ذبیح زمزمه کرد. با خیالراحت قامت نماز عشاء را بست.
بیتابی برای حضور در خط مقدم
ذبیح قد کشید، درس خواند و دیپلم الکترونیک گرفت،اما پایش از مسجد محله بریده نمیشد. خبرهای انقلاب زود و پشت هم به اردکان میرسید. مردم همه در حال اعتصاب و اعتراض بودند. عصر روز ۲۶تیر سال ۵۷ ماموران شهربانی حکومت پهلوی به روی مردم آتشگشودند. محمدعلی قانعیاردکانی، پسر ۲۰ساله در خون خود غلتید و اولین شهید شهر شد. ذبیح همراه مردم به شهربانی هجوم برد. ایستاد و کتک خورد اما پیکر شهید به دست مردم افتاد. ذبیح لکه خون قرمزی روی پیشانی خود حک کرده بود و در تشییع باشکوه شهید شرکت کرد. انقلاب در سوز و گداز بود که صدام به ایران حمله کرد. ذبیح، آموزش رزم عمومی را دید. فرم عضویت سبزجامگان سپاه پاسداران را امضا کرد. همراه گروه نظامی به اصفهان منتقل شد و آموزش پدافندی را فراگرفت. روی پاهایش بند نبود تا راهی خط مقدم جنگ و جبهه شد.
چشمانش را بست
رزمندههای یزدی هنوز تیپ تشکیل نداده بودند. ۲۰ آذر سال ۵۹ نزدیک شکست حصر آبادان بود. حصر باید شکسته میشد. ذبیح چشم اطلاعات و عملیات لشکر نجفاشرف و حاجاحمد کاظمی شده بود. منطقه شرق کارون پر از سنگرها حفرشده تکنفری بود. ذبیح در اولین سنگر منتهی به جاده آبادان ــ ماهشهر دراز کشید. دوربین سبزرنگش را روی چشمانش گرفت. جاده را رصد کرد. شاسی بیسیم را برداشت: «احمد احمد ذبیح ... سیگار بفرست». لهجه یزدیاش به همه اطلاعات بهموقعش میچربید. بعد از خش ممتد، حاجاحمد شاسی بیسیم را برداشت: «ذبیح ذبیح احمدم ...سهم قطاب ما را نگهدار». ذبیح گردانش را بهراهانداخت. باید جاده آبادان از دیدرس لشکر عراق بیرون میآمد. بچههای گردان ذبیح پشت چند درخت نخل کمین کردند. نور آفتاب سر ظهر از تابیدن کوتاه نمیآمد. ذبیح ۴۲متر مانده به جاده را یکتنه دوید. جاده را که دید به حالت سینهخیز درآمد. ران پایش سوخت. چشمانش را بست. دستش را چپاند روی جای گلوله. صدا از گلویش درنیامد. خون فواره میزد. ذبیح، عرق پیشانیاش را پاک کرد. قطره خونین گوشه ابرویش خط انداخت. بعد از غروب که حصر آبادان شکست، بیسیم سنگر فرماندهی روشن شد: «احمد احمد ذبیح ... یک قطاب نوشجون کردم، کسی داوطلب نیست.» بیسیم قطع شد و خش ممتدی کشید. احمد با لهجه نجفآبادی پاسخش را داد: «ذبیح ذبیح احمد ... نوشجونت.» صدای خنده گردان بلند شد و خستگی ۴۲ساعت جنگیدن بیوقفه درآمد.
داستان مردان آفتاب و آتش
ذبیح دیگر مرد شناسایی و اطلاعات شده بود. ذبیح باشی از سرزمین آفتاب و آتش و قبای فرماندهی نپوشی؟! بعد از عملیاتهای متعدد و برقراری نظم در خط مقدم جبهه، ۴مهرماه سال ۶۲ تیپ سپاه الغدیر یزد تاسیس شد. ذبیح، نیروی زبده و باتجربه عملیات، فرماندهی تیپ شد. بچههای یزد و تیپ الغدیر به ارتفاعات بانه کوچیدند. عملیات والفجر ۴ داشت شکل میگرفت. قدر آب، قنات و چاه را فقط مقنیهای کویرنشین یزد میدانند. ذبیح از بچههای گردان خواست در کنار یال تپهها سنگرهای تکنفره حفر کنند. کلنگ چاهکنی کوچکی را برداشت و پشت تکهسنگ خزید. با دستهای فرز و چابک شیاری حفر کرد و رو به معاون گردان گفت: «برادر، اگر یزد میموندم حتما چند تا قنات به نام خودم کنده بودم.» تا غروب نشده به تکتک فرمانده گردانها ماسک ضدشیمیایی تحویل داد. خمپارههای ۶۰ و ۱۲۰ عراق پراکنده و بیهدف مقر لشکر الغدیر را میکوبیدند. روز رو به تاریکی میرفت. ذبیح ۱۷روز بود که فرماندهی تیپ را به عهده گرفت. سرمای هوا نیش میزد. روز ۲۱ مهرماه سال ۶۲ جانگرفت که فرمانده تیپ شده. تمام روزها را دوید. بین گردانها هماهنگی ایجاد کرد. سنگر فرماندهی را به قصد همراهی بچههای شناسایی ترک کرد. دودل بود به همراه بچههای شناسایی به دل خط بزند یا نه. روی سینهکش آخرین خاکریز منتهی به دشت شیلر دراز کشید. بچههای شناسایی، خاکریز را رد کردند. ذبیح دوربینبهدست بین خاکریزها میدوید. گلوله خدانشناس نشست جلوی پای ذبیح. پیشانیاش پر از خون شد. جسمش روی خاکریز افتاد. فقط ۱۷روز فرماندهی در لوح محفوظ و پیشانینوشتش بود. در حین عملیات که عراق گاز خردل را نثار دشت شیلر و بانه کرد، بچههای گردان ذبیح، ماسک شیمیایی زدند و داخل شیارهای طراحیشده ذبیح پناه گرفتند... . این است داستان مردان آفتاب و آتش.
♦️سلام امام زمانم❣
🔹❪دَستمَنگیرکہایندَستهمـٰآناَستکہ
سـٰآلھـٰآستاَزغَمهجـرآنتۅبَرسرزدهاَم...❫
🔹السَّلامُعَلَيْكَيَاحُجَّةاللّٰهِفِىأَرْضِهِ:)🤍
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عبدالمحمود وصیت حاجی شهدا .mp3
1.26M
☫﷽☫
🌴🇮🇷🌴
#حاج_قاسم و #فرزندان
#شهدا #وصیتنامه
﴿ #مدافعان_حرم ﴾
•❁ #حرم ❁•
#جبهه_واحد #مقاومت
#عبدالمحمود_محمودی_راوی
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند،
عکسشان قاب شدو از تونیامد خبری…
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
#خصوصیات_بارز_اخلاقی
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسن_احمدی
برادرم فردی شوخ طبع و خوش اخلاق و مردمدار بود؛ با بچه ها همبازی می شد و دل آنها را شاد می کرد حتی زمانی که حکومت نظامی بود و همه جا تاریک بود و کسی حق رفت وآمد در شهر را نداشت در همان تاریکی بچه ها را کنار خودش می نشاند وبا آنها منچ بازی میکرد که بچه ها هم در تاریکی کمتر اذیت شوندو زمان بگذرد. برادرم به بزرگترها خیلی احترام می گذاشت و امرپذیر و کمک حال آنها بود. خیلی دست ودلباز بود؛ مثلا هر وقت از سفر برمی گشت و یا از پادگان به مرخصی می آمد برای اهل منزل سوغاتی می آورد واز اینکه می دیدیم برادرمان اینقدر به یادما بوده است خوشحال می شدیم؛ حسن اهل نماز شب بود، در نیمه شبها بلند می شد و وضو می گرفت و نماز شب می خواند، آنهم چه نماز شبهایی بقدری زیبا با خدا راز ونیاز می کرد و اشک می ریخت که من هنوز سوز صدای نماز شبهایش در خاطرم مانده است و بسیار احترام برای مادرمان قائل بود و همیشه حامی مادر بود؛ خیلی مراقب بود که کسی بی ادبی و بی احترامی به مادر نکند و اگر کسی حرفی به مادر میزد که ایشان رنجیده خاطر می شدند خیلی ناراحت می شد و می گفت باید حرمت مادرمان حفظ شود؛ البته نسبت به پدر هم همینطور بود اما روی مادر حساس بود و خیلی به فکر مردم نیازمند و فقیر بود و همیشه به یاد مردم مظلوم و ستم دیده ی دنیا مانند کشورهای لبنان و فلسطین بود و هر کاری از دستش بر می آمد برای آنها انجام می داد تا یاری رسان باشد و نسبت به آنها بی تفاوت نبود و روحیه ی جهادی داشت و صادقانه در راه خدا خدمت می کرد و حرف وعملش یکی بود.
@Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#وصیتنامه
#شهید_دفاع_مقدس
#سید_جلال_فاطمی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر سرور شهیدان حسین ابن علی(ع) که با ایثار جان خود به همه انسانها طریقه زندگی صحیح را به ما آموخت و با درود به رهبرکبیر انقلاب حضرت امام خمینی رهبر جهان اسلام که روز چون شیر می خروشد و شب چون جد بزرگوارش امام سجاد(ع) به دعا و نیایش پروردگار مشغول است این حامیان امام حسین(ع) که مانند سرورشان غریبانه جنگیدند و شهید شدند و سلام بر شهیدان انقلاب اسلامی ایران از آغاز تا کنون که نهال جمهوری اسلامی را آبیاری کرده اند و سلام بر برادران روحانی و طلاب مسئول و متعهد این پیام آوران عصرمان که مردم را از نقشه های شوم منافقان آگاه می کنند و سلام بر خانواده های شهدا و نابود باد مستکبرین و مشرکین و کفار و منافقین و شیطان بزرگ شرق و غرب بخصوص آمریکا.
این بنده ی حقیر وصایایی دارم که به ملت و به خانواده گرامی و ارجمند خود می نمایم اگر چه خود به این نکات آگاهید ولی به عنوان تذکر می گویم اول خدا را به تقوا و پرهیزگاری دعوت می کنم بدانید که سعادت در اطاعت از قرآن است و هر که دنبال کتاب آسمانی خدا باشد و به آن عمل کند به سعادت واقعی خواهد رسید این قرآنی که تا بحال خونها برایش ریخته شده و ما وظیفه داریم در مقابل خون شهدا از این قرآن حراست نماییم و آن را در جامعه پیاده کنیم و خدای ناکرده اگر غیر از این عمل کنیم به ذلت و بدبختی در دو دنیا می افتیم. دوم اینکه امام خمینی را<**ادامه مطلب...**> در زندگی خود سرمشق قرار دهید و هر چه امام گفت قبول کنید و بدان عمل کنید چه در مسائل عبادت و معنویات و چه در مسائل سیاسی و اجتماعی مبادا امام را تنها گذارید و پی مسائل مادی خویش بروید که خشم خداوند بر شما مستولی خواهد شد و بدانید دشمن امروز قصد دارد امام و روحانیت را از صحنه کنار بزند و آگاه باشید و هیچ وقت از امام و روحانیت جدا نشوید و همواره پشتیبان امام و روحانیت باشید.
ای خدا ما را برآن دار که رضای تو در آن است سپاس خداوند یکتا را که به ما توفیق این را داده است که امروز اسلام را حمایت کنیم و ما را جزو جهاد گرانش قرار داده و امیدوارم که بتوانیم تا آخرین لحظه زندگی از اسلام و قرآن کریم دفاع کنم.
ای ملت، امروز روز فداکاری و ایثار در راه دین رسول ا... است و هر کس در این امر کوتاهی کند خیانت به اسلام و مسلمین کرده است و این گناهی است نابخشودنی، من به سرزمینی آمده ام که هر وجب آن را برایش شهید داده ایم و با خون خود از کیان اسلام دفاع کرده اند، انشاء ا... بتوانیم راه این شهدا را ادامه دهیم.
ای خانواده ی عزیز بدانید که جماعات در اسلام خیلی مهم و تاکید شده مخصوصاً در این زمان که به وحدت و اطلاع داشتن از مسائل سیاسی و اجتماعی و اسلامی است.
بروید در نماز جمعه و مساجد که به قول امام امت یک تکالیف شرعی است و همینطور جلسات و راز و نیاز و دعاها را فراموش نکنید و مرتب در این جلسات شرکت کنید. تا از وسوسه ها به دور باشید و همیشه به یاد خدا باشید امیدوارم که در زندگی خویش در راه قرآن و اسلام قدم بردارید و دیگر اینکه چون عاشورا فرا رسیده است و یاران حسین زمان خمینی بت شکن هستند که اینچنین در راه رسیدن به یگانه معشوق خویش و برای یافتن رضای پروردگار و نجات دین اسلام و مکتب قرآن مشتاقانه و آگاهانه بر خصم زبون هجوم برده و در دل تاریکی شب بر خصم حمله می برند و از مادر و برادرهایم و فامیل هایم می خواهم که اگر من شهید شدم لباس سپاه نپوشند و در عزاداری و سوگواریم گریه نکنند چون دشمن خوشحال می شود و چون شب دامادی من است و خوب می دانید قلب و روحم همیشه معبودی بود که از همه کس به او نزدیکترم و این آرزوی من بود و می خواهم شیرینی و نقل و میوه بدهید و افتخار بکنید که برپا اسلام و جهاد رفتم که در حقیقت نائب الزمان می باشد که همان خمینی عزیز است و از تمام مردم ده و کسانی که مرا می شناسند امیدوارم که اگر از من بدی دیدند و پشت سر آنها غیبت کردم مرا حلال کنند و دیگر اینکه یکی از فامیلها برود جبهه و جای مرا بگیرد چون ما می خواهیم همیشه یکی در جبهه داشته باشیم و دعا به امام را فراموش نکنید و امام را همواره در دعاهای خود دعا کنید و در آخر اکنون که در راه تو قدم بر میدارم از تو میخواهم که مرا بر هوی و هوس که همانا مبارزه با نفس محسوب می شود مسلط گردانی و از خدا می خواهم که توفیق شهادت در راه خودش را نصیبم گرداند اگر چه لیاقت آن را ندارم و جوانان عزیز موقعیت ما مانند موقعیت حسین ابن علی(ع) است و اسلام به خون احتیاج دارد و قربانی می طلبد و من هم به پیروی از حسین زمان خون می دهم تا اسلام پیروز بماند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398