#روابط_زوجین
#در_سفر_عشق
🖊 #یادداشت_شبانه
من فِمنیست نیستم🙋♀
مِنيست!!! هم نیستم🙋♂
اما به عنوان یک مشاور، در صدها تجربه ی مشاوره خانواده و روابط زوجین
به یک قانون رسیدم! ⚖
به یک قضیه واضح!
قانون شناخت!👀
✋ خانم های زیبا و مهربون!🌹
لطفاً برای شناخت جنس آقایان وقت بذارید!
✋ آقایان شریف و دلاور! 💪
لطفاً برای شناخت جنس خانمها وقت بذارید!
قسم می خورم که با شناخت صحیح از همدیگه،
و یادگیری
مهارتهای ارتباط
مهارتهای کلامی
مهارتهای زناشویی
مهارتهای آشپزی🤭
۹۹ درصد نارضایتی ها و طلاق ها اتفاق نخواهد افتاد!
🖼 @Yaddasht_moshaver
#یادداشت_شبانه
✍ گاهی کلافه ای، خسته ای، بداخلاقی...دلت می خواد گریه کنی...دلت می خواد تنها باشی، یا نه! دلت می خواد همهی عزیزانت اطرافت باشن.... اصلاً نمی دونی چی می خوای!
اگه همسر یا مادر یا.... به شما بگه: چته؟! چی شده؟
یکی از چیزهایی که اون روز ناراحتت کرده رو میگی....
اما او به شما میگه:
همین؟!
همین ناراحتت کرده؟
واقعاً چقدر ضعیفی!
اون لحظه از اینکه درک نشدی، بیشتر به هم می ریزی!
اما شاید مخاطب حق داشته که برچسب ضعیف به شما بزنه!
میدونی چرا؟
چون شما نتونستی علت واقعی به هم ریختگی و ناراحتی ات رو بیان کنی!
ضعف در اندیشه
ضعف در کلام
بهت میگم! ماها معمولاً از یک اتفاق دچار خشم و غم نمی شیم،
قطعاً عوامل ریز نادیده ای وجود داره! که اون ها رو به حساب نیاوردی!
بارون نم نمی که فکر می کنی چتر نیاز نداره
اما بعد از چند دقیقه همهی لباسهای شما رو خیس کرده! ☔️
هر وقت دیدید غمگینی یا عصبی هستی فکر کن، چنتا نم نم ناخوشایند به قلبت زده؟
_ صبح دیر بیدار شدی و بعضی کارها عقب افتاد
_ تلفن رو جواب دادی و متوجه شدی مادرت مریضه
_ چند ساعت بیهوده در فضای مجازی گشتی و احساس خسارت و اتلاف وقت بهت دست داد
_ بچه ات بهانه گرفت و اونقدر سرحال نبودی که حمایتش کنی و یک ساعت تو گوشت جیغ و گریه داشت
_نوزادت بدخواب شده بود و اجازه استراحت بهت نداد
_گرسنه ات شد و نتونستی غذای خوبی بخوری!
همین ها بلکه کمتر از این کافیه تا یک زن رو به اندوه شدیدی دچار کنه
اما وقتی میخواد علت ناراحتیش رو بگه:
«بچه امروز خیلی گریه کرد و سرم درد گرفته!»
خب دیگران فکر می کنند شما چقدر ضعیف هستید که فقط با گریه بچه دچار این حجم از اندوه و عصبانیت میشید!
ما حق داریم گاهی غمگین باشیم، چون انسان هستیم! و اینجا بهشت نیست!
پس هر وقت غم داشتی،
یکی یکی بشمار!
فکر کن!
و خودت رو از دور نگاه کن! بعد نزدیک شو و خودت رو بغل بگیر و نوازش کن!
فقط سعی کن
برات موندگار نشه
#توسعه_فردی
یادداشت های مامان مشاور
🖼 @Yaddasht_moshaver
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#یادداشت_شبانه
✍ بعضی مامان ها مجبورند که شاغل باشند و بعضی پدرها مجبورند تمام وقت کار کنند!
مخاطبم این عزیزان نیستند!
مادری که برای داشتن موقعیت اجتماعی، و درآمد شخصی، موقعیت مادری رو به انزوا می بره
و پدری که به جای پر کردن #خلاءهای_عاطفی کودکانش،
برای پر کردن جیبِ اونها ، و پر کردن سبدِ اسباب بازی هایشان،
عرق می ریزه
تنها به خودش ظلم نکرده!
ناخواسته، اولین ظلم رو در حق دلبند خودش داشته....
به قول استاد عباسی ولدی،
بازی بازوی تربیت است!
چقدر ما مهمتر ها را ندیدیم به این بهانه که
کار مهم است!
و خرج گران
و بچه بهانه گیر!
بچه که به #تکامل_عاطفی برسد، خلأ همراهی پدر و مادر را نداشته باشد
نه بهانه گیر می شود و نه روزی ۴ تا کیمدی می خواهد!!😄
#مشاوره_کودک
#بازوی_تربیت
یادداشت های مامان مشاور
از تجربه های زنده و پرکنده!
🖼 @Yaddasht_moshaver
#یادداشت_شبانه
🔷 اگر نقل کننده ی این ماجرا کسی به جز شهید عارف آیت الله دستغیب بود، شاید با دیده تردید به آن نگاه می کردم.
اما این داستان چند روزیست که فکر مرا مشغول کرده و در نهایت امروز که در حال مطالعه ی قرآن بودم به این آیه رسیدم:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا (کهف/۹)
ﺁﻳﺎ ﮔﻤﺎﻥ ﻛﺮﺩﻱ ﻛﻪ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻛﻬﻒ ﻭ ﺭﻗﻴﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻱ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﻴﺰ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻧﺪ ؟ ( ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ; ﺯﻳﺮﺍ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﻬﻦ ﺩﺷﺖ ﻫﺴﺘﻲ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﻲ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﻧﮕﻴﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻛﻬﻒ ﺍﺳﺖ)
بله نشانه های شگفت انگیز تر زیادی وجود داره، مثل همین ماجرا و ماجراهایی که هیچ کسی از آنها با خبر نشده.....و همگی برای غفلت زدگانی چون من مایه ی تذکار است و برای خردمندان نشانه های تجلی اوصاف خداوند!
داستان را خلاصه می نویسم:
فاضل گرانقدر حاج شیخ محمد حسن مولوی قندهاری سالها در افغانستان و هندوستان به وعظ و تبلیغ خدمت می کردند
و ۱۰ سال مقیم نجف بودند. ایشان نقل کردند، سالی در قندهار وبا آمده بود.
محمد جمعه بزرگ و کدخدای محل بسیار خیرخواه و دلیر بود و شبها می رفت در قبرستان، برای جنازه وبازده ها قبر حفر می کرد.
روزی نزد عموی مادرم میرزا علی گوهر می آید و شکایت می کند که شبها در حین حفر ، حیوان پشمالویی می آید نزدیک و کار مرا نگاه می کند و تا به آن توجه می کنم، فرار می کند و غیب می شود،
مرحوم میرزا علی گوهر با چند نفر همراه محمد جمعه در شب می آیند در قبرستان و هر نفری در گوشه ای در کمین آن حیوان آماده می شوند و خودش پهلوی محمد جمعه بوده.
محمد جمعه مشغول حفر قبر می شود،
آن حیوان پیدا می گردد،
میرزا علی گوهر فریاد می زند:
او را بگیرید
می بینند در سوراخ قبری پنهان شد
قبر را می کنند،
می بینند یک خشت لحد کم است
میرزا علی دستور می دهد خشت ها را به آرامی برمیدارند
چراغ می آورند
می بینند جسد زنی است که پوسیده، اما یک سینه آن سالم است و از آن شیر تازه می چکد...
هر چه می گردند حیوان را نمی بینند
ناچار قبر را بیشتر می شکافند، جسد زن متلاشی می شود و صدای نفس تند حیوان را می شنوند...
#ادامه در پست بعدی
یادداشت های مشاور
🖼 @Yaddasht_moshaver