eitaa logo
یادداشتهای علمی
638 دنبال‌کننده
47 عکس
6 ویدیو
49 فایل
این کانال به منظور انتشار فیش‌هایی است که در طول مطالعات خود یادداشت نموده ام شاید برای برخی سودمند باشد. @mhey2000 ادمین @halgeyoola @mostafa_khomaini
مشاهده در ایتا
دانلود
بی زحمت یه توضیح بدین که معانی حرفیه مثل من استعال بلا وضع است مگه میشه معنی موضوع له داشته باشد ولی وضعی برای ان نباشد چون اگر وضعی ندارد پس معنی موضوع له نیز نباید داشته باشد. سوال شما مربوط به حلقه ثالثه مبحث معانی حرفیه است. مرحوم آخوند قدس سره در معانی حرفیه قائل به اتحاد ذاتی معنای حرفی و معنای اسمی هستند. اشکالی به ایشان شده که اگر معنا متحد است پس چرا جابجا استعمال نمی شوند در مواردی که اسم ابتدا استعمال می شود من استعمال شود و بالعکس. در جواب مرحوم آخوند فرموده علت اینکه به جای هم استعمال نمی شود تفاوت معنای اسمی و حرفی در لحاظ است. باز مجدد اشکال شده به ایشان که این تفاوت لحاظ اگر جزء موضوع له است چون این قید لحاظ آلی و استقلالی امر ذهنی است دیگر معنای حرفی و اسمی حاکی از خارج نخواهند بود و اگر جزء موضوع له نیست و صرفا شرط وضع یا غایت وضع باشد(طبق اختلافی که در تفسیر کلام مرحوم آخوند است) نهایتا استعمال حرف به جای اسم و اسم به جای حرف باید مستلزم مجازیت استعمال بشود نه غلط بودن استعمال و کلام. مرحوم شهید صدر رحمه الله به گونه ای مطلب مرحوم آخوند را توضیح داده اند که این ایراد وارد نشود و توضیح این است که طبق نظر آخوند خود علقیه وضعیه در مقام وضع و ایجاد علقه مقید و مشروط به لحاظ آلیت و استقلالیت است لذا لحاظ جزء موضوع له نیست بلکه اساسا اگر کسی معنای ابتدائیت را لحاظ استقلالی کند برای او من موضوع له ندارد زیرا وضع مشروط به لحاظ آلیت بود و اگر وضع نیست پس موضوع له هم نیست. بنابراین علت اینکه استعمال اسم به جای حرف و بالعکس غلط است این است که استعمالِ بدون وضع است نه استعمال در غیر موضوع له که به صورت استعمال مجازی درست باشد و استعمال بدون وضع نه همیشه ولی در اینجا غلط است. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام روز بخیر ...در کتاب اصول ،حلقه ثالثه در بحث المعانی الحرفیه نظر مشهور محققین بعد از زمان صاحب کفایه رو توضیخ بدید ..با تشکر سلام طبق این نظر معنای حروف و معنای اسمها ذاتا باهم متفاوت هستند زیرا معنای حروف از سنخ موجودات فی غیره هستند و معنای اسمها از سنخ موجودات فی نفسه هستند پس سنخ وجودی آنها متفاوت می باشد و اختلاف در لحاظ معنا در حروف و ایماء ناشی از تفاوت ذاتی آنها است. در مقام تنظیر می توان چنین گفت که همانطور که مقولات عرضی با مقوله جوهر ذاتا دو ماهیت متمایز هستند و در ظرف تقرر ماهیت تباین ذاتی دارند همچنین معنای حرفی و معنای اسمی تباین ذاتی دارند و هیچ سنخیتی باهم ندارند. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم چرا نمیشود امر ذهنی را در خارج امتثال کرد ممنون سلام علیکم اگر امر ذهنی مورد امر مولا قرار گیرد و آن امر ذهنی به وصف ذهنی بودن مطلوب باشد و مکلف مصداق خارجی آن را ایجاد کند مطلوب را ایجاد نکرده است. بنابراین وصف ذهنی بودن مناقض با وصف خارجیت است و اساسا ذهنی بودن و خارجی بودن نقطه مقابل هم هستند و قابل جمع نمی باشند. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم وقتتون بخیر باتوجه به کتاب لمعه شهید بحث نکاح بفرماییدمنظور از طلاق عدی چیست ؟ آیا جزئی از طلاق بائن است یاطلاق رجعی یا طلاق مستقلی محسوب می شود؟وچگونه طلاقی است؟ سلام علیکم وقت شما بخیر طلاق عدی زیر مجموعه طلاق بائن نیست بلکه به گونه ای تحت طلاق رجعی است. طلاق رجعی طلاقی است که حق رجوع برای زوج هست اعم از اینکه رجوع بکند یا نه ولی طلاق عدی یعنی حق رجوع دارد و رجوع هم کرده است و بعد از رجوع مواقعه هم نموده است. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم. وقت به خیر. سوال از فقه استدلالی شیخ باقر ایروانی ___________________ لطفا توضیح مختصری درباره ضرورت دین و ضرورت مذهب بفرمایید. به عنوان مثال در کتاب الصلاة درباره وجوب دو سجده در هر رکعت فرمودن اقتضای ضرورت دین هست. تشکر. سلام علیکم ضروری دین عبارت است از احکامی که انتسابش به شارع و جزو دین بودنشان بدیهی و روشن است در حدی که نیاز به اقامه برهان ندارد و مرحوم علامه مظفر در کتاب اصولشان فرموده اند حکمی که مورد اجماع تمام مذاهب اسلامی در تمام زمانها باشد و از ضروریات دین است. بنابراین حکم ضروری اولا باید انتسابش به شارع در فضای دین اسلام قطعی باشد و ثانیا روشن و بیّن باشد به گونه ای که نیاز به اقامه برهان نداشته باشد اعم از اینکه برهان دارد یا ندارد. ضروری مذهب هم تفصیلات فوق را دارد با این تفاوت که در فضای مذهب شیعه معنا می شود. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام فرق حدترخص با حد شرعی چیست ؟! سلام مسافت شرعی همان هشت فرسخ است با اختلاف فتوا و جزئیاتی که دارد و حد ترخص بیرون شهر است جایی که اذان شهر شنیده نشود و دیوار شهر دیده نشود. اگر کسی قصد سفر شرعی داشته باشد یعنی قصد کند هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد اگر قبل از رسیدن به مسافت شرعی و بعد از حد ترخص نماز را شکسته بخواند و می تواند افطار کند ولی اگر قصد رفتن تا حد ترخص داشته باشد مسافر حساب نمی شود. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم معذرت می خواهم توی حلقه اولی ، نقد شهید صدر به نظریه اعتبار دقیقا این نقد چیه ؟ نفهمیدم چه ارتباطی بین لفظ و معنا ، با ، حمرة الحبر و حرارت الماء وجود دارد ؟؟ سلام علیکم ایشان سوالی را مطرح می کنند که پاسخش را در نظریه اعتبار نمی یابند. سوال این است که چگونه بین لفظ و معنا رابطه دلالت وجود دارد به گونه ای که تصور لفظ موجب تصور معنا می شود؟ ایشان در این سوال معتقدند تصور لفظ سبب تصور معنا است مانند اسباب خارجی مثل اینکه آتش سبب حرارت است با این تفاوت که آتش در خارج سببیت دارد و تصور لفظ در ذهن سببیت دارد. طبیعی است که سببیت ولو سببیت در ذهن باشد نمی تواند ناشی از اعتبار یک شخص باشد و باید یک اتفاق خاصی بیافتد نه صرف یک اعتبار. صد بار هم بگوید این جوهر قرمز که بر کاغذ می کشم را سبب حرارت آب قرار دادم سببیتی حاصل نمی شود. همانطور که با اعتبار در خارج سببیت حاصل نمی شود در ذهن هم سببیت با اعتبار حاصل نمی شود. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم بیزحمت در بحث علامت تشخیص حقیقت و مجاز، در علامت دوم بحث حمل اولی اون قسمت تغایر اعتباری میشه توضیح بدین؟ باتشکر سلام علیکم در حمل اولی باید بین موضوع و محمول اتحاد مفهومی و طبعا اتحاد مصداقی باشد و از آنجا که در حمل باید تغایر هم بین موضوع و محمول باشد گفته اند تغایر در حمل اولی اعتباری است مثلا در قضیه الانسان حیوان ناطق، حیوان ناطق و انسان یک مفهوم را دارند ولی در حیوان ناطق تفصیلی است که در انسان نیست و همین مقدار در تغایر کفایت می کند. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام وقت بخیر.‌ببخشیدتفاوت مکتب با جریان و مدرسه رومیشه بفرمایید؟ متشکرم.. سلام. وقت شما بخیر در اطلاق مکتب این چند امر لازم است: اول دیدگاه های ویژه و خاص، دوم: تحول در ساختار علم. سوم: ایجاد خط مشی فکری حاکم بر اوساط علمی. چهارم مرکزیت علمی یافتن. برخی از این خصوصیات جهت ثبوتی مکتب هستند و برخی جهت اثباتی آن. مدرسه نیز ظاهرا به معنای مکتب است ولی در برخی استعمالات طرز تفکر خاص و لو به حد مکتب نرسیده باشد مدرسه نامیده شده است مثل اینکه می گویند مدرسه میرزای نائینی و غیره. در تحقق جریان فقط مورد سوم لازم است مثلا مرحوم آیت الله خوئی رحمه الله در رجال صاحب مکتب نبوده اند ولی یک جریان رجالی ایجاد نموده اند یعنی یک خط مشی خاصی را در حوزه علمیه ایجاد نمودند. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
با سلام و عرض خسته نباشید تفاوت شهرت فتوائیه و اجماع منقول لطفا باسلام شهرت فتوائیه مانند اجماع به محصل و و منقول تقسیم می شود. بنابراین فرق شهرت فتوائی محصل با اجماع محصل در این است که شهرت فتوایی معمولا مفید ظن است ولی اجماع مفید قطع است. شهرت فتوای مشهور علما است و اجماع فتوای همه علما. فرق شهرت فتوایی منقول و اجماع منقول این است که گرچه هردو مفید ظن هستند ولی آنچه در شهرت منقول نقل می شود فتوای اکثریت است ولی در اجماع منقول فتوای همه نقل می شود. فرق شهرت فتوائی محصل با اجماع منقول(که ظاهر سوال بود) بعد از اشتراک در افاده ظن می تواند در وجه حجیت آنها باشد. ممکن است عالمی حجیت شهرت فتوائی محصل را بپذیرد ولی حجیت اجماع منقول را نپذیرد و یا بالعکس همانطور که ممکن است وجه و دلیلی که برای حجیت اجماع منقول لقامه می کند با دلیلی که برای حجیت شهرت فتوائی محصل اقامه می کند فرق بکند همانطور که برخی برای حجیت شهرت به روایت مقبوله که فرموده خذ بمااشتهر بین اصحابک تمسک کرده اند. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام مصحح عبادیت فعل یا قصد امتثال امر است یا محبوبیت ذاتیه این رو ممنون میشم به صورت مفصل توضیح بدید. سلام فعل اگر بخواهد به عنوان عبادت تحقق پیدا کند یا باید در انجام آن مکلف قصد امتثال امر مولا را داشته باشد که در این صورت در واقع فاعل کار را انجام می دهد تا ابراز و اظهار بندگی خود را بکند و این فعل را عبادت می کند. یا اینکه فعل را به قصد محبوبیت ذاتی فعل برای مولا انجام دهد یعنی با خود چنین بگوید که من این فعل را محقق می کنم تنها به این جهت که ذاتا محبوب مولا است در این صورت نیز در واقع این شخص با این کارش بندگی خود را اظهار و ابراز نموده است و این سبب می شود که فعل عبادت باشد. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام میشه قطع موضوعی طریقی و قطع موضوعی وضعی رو برام توضیح بدید. سلام قطع به عنوان یک امر واقعی گاهی در موضوع حکم شرعی دخالت دارد این قطع دارای دو حیثیت است. اول حیثیت کاشف واقع بودن دوم حیثیت وصف و صفت نفسانی بودن برای شخص قاطع. حال اگر از ادله چنین فهمیده شد که قطع از حیث اول در موضوع حکم دخالت داده شده به آن قطع موضوعی طریقی گفته می شود و امارات معتبره می توانند جایگزین او شوند. اما اگر قطع از حیث دوم در موضوع حکم شرعی دخالت داده شده به آن قطع موضوعی وصفی گفته می شود و جایگزینی غیر قطع به جای او دلیل خاص می خواهد یعنی دلیل حجیت اماره کفایت نمی کند. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام روز بخیر در حلقه ثالثه شهید صدر در بحث شبهات مربوط به حکم ظاهری لطفا جواب شبهه تضاد ونقض غرض رو بیان کنید ...با تشکر سلام وقت بخیر شبهه تضاد: مکلف شاک از آن جهت که مکلف است و احکام مشترک بین عالم و جاهل می باشند محکوم به حکم واقعی است و از آن جهت که شاک است حکم ظاهری دارد اینجا اگر هردو یکی باشند اجتماع مثلین لازم می آید و اگر متفاوت باشند اجتماع ضدین می شود. جواب: 1- میرزای نائینی قدس سره فرموده اند این اشکال یک پیشفرض غلط دارد که اگر آن را برداریم اشکالی به وجود نمی آید. پیشفرض غلط این است که آقایان حکم ظاهری را ازباب اینکه جعل حجیت برای امارات به معنای جعل حکم مماثل است، یک حکم تکلیفی فرض کرده اند لذا اجتماع ضدین پیش آمده است. در حالیکه جعل حجیت برای طرق و امارت از باب منجز قرار دادن اماره به واسطه تتمیم کاشفیت اماره است یعنی شارع کاشفیت ظنی اماره را به منزله علم قرار می دهد که در نتیجه اماره ظنیه نیز منجز تکلیف باشد. 2- مرحوم آیت الله خوئی قدس سره فرموده اند: بین احکام در مرحله اعتبار بدون لحاظ مبادی احکام و مقام امتثال، تضادی وجود ندارد و اگر تضادی هست یا مربوط به مبادی احکام یعنی مصالح و مفاسد احکام است یا مربوط به مقام امتثال و استحقاق ثواب و عقاب است لذا اگر یک چیز هم حرام باشد و هم واجب این محال است نه به این دلیل که وجوب و حرمت تضاد دارند بلکه به این دلیل است که یک شیئ نمی تواند هم مبغو باشد هم محبوب هم مصلحت داشته باشد هم مفسده؛ هم استحقاق عقاب بر فعلش باشد و هم استحقاق ثواب؛ هم انبعاث عملی داشته باشد و هم انزجار. بعد ایشان فرموده است در حکم ظاهری ما گفته ایم که متعلق حکم ظاهری مصلحت و مفسده ندارد بلکه حکم ظاهری تابع مصلحتی است که در نفس جعل آن می باشد. پس به لحاظ مبادی مشکلی نداریم. اما به لحاظ مقام امتثال و استحقاق ثواب و عقاب: اگر حکم واقعی واصل نشود لزوم امتثال ندارد لذا انبعاث و انزجار ندارد و به تبع آن و به واسطه حکم ظاهری، حکم واقعی استحقاق ثواب و عقاب در آن نیست. 3- شهید صدر قدس سره می فرماید: حکم ظاهری به حرمتِ محتمل الحرمه ناشی از مفسده ی حرام واقعی است (و این حکم ظاهری حاکی از این است که محتمل الحرمه هایی که در واقع مباحند اباحه لااقتضائی دارند لذا حرمت ظاهری با اباحه آنها در تنافی نخواهد بود). (حکم ظاهری به وجوب هم ناشی از مصلحت وجوب واقعی است به همان گونه که در حرمت گفته شد). اما حکم ظاهری به اباحه ناشی از اباحه اقتضائی واقعی است یعنی ملاکی که در جعل اباحه بوده است و مقتضی جعل اباحه واقعیه شده است همو مقتضی جعل اباحه ظاهریه برای همه محتملات شده است و چون ملاک اباحه اقوی بوده است برای همه محتملات جعل حکم ظاهری اباحه شده است ولو در برخی موارد یک محتمل در واقع حرام بوده باشد. به طور کلی مولا ملاکات را برانداز می کند و می سنجد هر کدام اقوا و اهم باشد طبق آن برای محتملات هم حکم ظاهری جعل می نماید. شبهه نقض غرض: بنابر مبنای اشتراک احکام بین عالم و جاهل در فرض جهل ملاکات احکام که غرض مولی از جعل احکام واقعی استیفای آنها بود، کماکان وجود دارند و اگر حکم ظاهری مخالف حکم واقعی باشد لازم می آید اولا شارع راضی به عدم استیفای ملاک باشد و ثانیا شارع مکلف را در مفسده افکنده باشد. جواب: در احکام ظاهری غرض اهمی وجود دارد که به همین سبب جعل شده اند. این مطالب خلاصه فرمایشات شهید صدر بود. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم به نظر حضرات آیا جمله حالیه مفهوم دارد یا داخل در مفهوم وصف است؟؟ آیا جایی هست که جمله حالیه فی المثل مفهوم داشته باشد؟؟ سلام علیکم جمله حالیه مانند ظرف مکان و ظرف زمان و نعت نحوی، جار و مجرور و تمیز زیر مجموعه مفهوم وصف می باشد. در آیه وَلاَ تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاکِفُونَ فِی الْمَسَاجِدِ جمله حالیه آمده است که منطوق آن حرمت مباشرت با زنان در حال اعتکاف در مسجد می باشد به دلیل قرینه دارای مفهوم نیز می باشد یعنی جواز مباشرت در غیر حال اعتکاف. آمدی وصف را اینگونه تعریف نموده است: الخطاب الدالّ على حكم مرتبط باسم عام مقيّد بصفة خاصة. این تعریف شمول نسبت به حال و مانند آن دارد. برای اینکه جمله حالیه را از تحت مفهوم وصف خارج کنیم باید خصوصیت منحصر به فردی برای حال در نظر بگیریم که دلالتش بر مفهوم را تقویت بکند مثل دلالتش بر علیت انحصاری و مانند آن و ظاهرا فهم عرفی اینگونه نیست. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام وقتتون بخیر ببخشید قاعده صحت در کتاب قواعدفقه آیت الله بجنوردی که میفرمایند بعد از احراز عنوان عمل است یعنی چه؟و در عنواین قصدی و غیرقصدیه مثال می آوررند چطور است؟ ممنونم. سلام وقت بخیر عنوان عمل را بداند یعنی بداند این کاری که غیر انجام داد چه بوده است که می خواهد حمل بر صحتش بکند مثلا معامله ای که شده بیع بوده اجاره بوده هبه بوده یا غیر آن. اموری که از غیر صادر می شود و بنا هست که حمل بر صحت آنها بشود از امور قصدیه هستند یعنی نیاز به قصد عنوان دارند و بدون قصد در واقع محقق نمی شوند مثلا بیع بدون قصد بیع محقق نمی شود یا صلات بدون قصد صلات محقق نمی شود حال در فرض احراز عنوان و شک در اتیان تمام اجزاء و شرایط توسط غیر بنای عقلا بر این است که حمل بر صحت شود یعنی بگوییم تمام اجزاء و شرایط را انجام داده است ولی اگر عنوان احراز نشده باشد یعنی شک داریم اساسا قصد بیع کرد یا نه اینجا موضوع صحت مشکوک است یعنی اینکه چه چیزی میخواهد حمل بر صحت شود مشکوک است و در اجرای اصل صحت لازم است موضوع احراز شده باشد. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام وقتتون بخیر ببخشید صحت واقعی یا نزد فاعل و صحت حامل که در کتاب قواعدفقه آیت الله بجنوردی در بخش قاعده صحت بحث میشود یعنی چه؟و اینکه میگونید چه بناعقلا باشد چه اجماع و چه اختلال نظامی که از نادیده گرفتن این اصل حاصل میشود همه صحت واقعی را قبول دارند چون اگر بنا باشد حمل بر صحت به اعتبارصحت عندالفاعل باشد حمل بر صحت اثر و فایده ندارد و لغویت لازم می آید چرا که اعتقاد صحت عندالفاعل با عدم صحت واقعی برای سایر مردم موجب ترتب آثار صحت نمیشود و حال بیشتر مردم آثار صحت را برآن مترتب میکنند یعنی چه؟ لطفا با مثال توضیح و کدام صحت را قبول دارند؟ممنونم سپاس. سلام وقت بخیر 1- اگر فرضاً شخصی نماز قضای پدرش بر عهده ی اوست و او نماز را به صورت استیجاری به زید می دهد گاهی ممکن است شک کند در اینکه زید نمازها را خوانده یا نه؟ این شک مورد بحث نیست ولی گاهی شک می کند نمازهایی که زید خوانده صحیح بوده یانه؟ اینجا حمل بر صحت می شود. صحت واقعی یعنی این نماز مطابق با واقع و مامور به حقیقی است. صحت عندالفاعل یعنی نمازها به حساب زید که نماز را خوانده صحیح است یعنی او مطابق با آنچه از احکام نماز می دانسته نماز را خوانده خواه مطابق با واقع هم بوده یا نه. صحت عندالحامل یعنی همین فردی که نماز پدرش را داده به زید بخواند و می خواهد نمازهای خوانده شده را حمل بر صحت نماید. 2- در مثال فوق اگر فاعل تنها حق حمل بر صحت داشته باشد برای حامل ثمره ای نخواهد داشت لذا فقط با صحت واقعی است که این اصل صحت از لغو بودن خارج می شود. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
عالم اعتبار سهل المؤونه است یعنی چی بی زحمت توضیح کامل میدین تصور شایع بین اصولیان این است که عالم اعتبار خفیف المؤونه است و این عبارت در مواردی بکار برده می شود که می خواهند بفرمایند قوانین حاکم بر عالم تکوین در عالم اعتبار حکومت ندارد لذا موانعی که در تحقق یک امر تکوینی هست در بسیاری از موارد در تحقق امر اعتباری نیست مثلا در بحث اجتماع امر و نهی برخی فرموده اند نمی توان با توجیه تضاد بین احکام قائل به امتناع شد زیرا احکام امور اعتباری اند و امور اعتباری تضاد ندارند و تضاد مربوط به موجودات تکوینی است. از آن جهت که مباحث اعتباری منضبط مورد بررسی قرار نگرفته بود در مسائل اصولی گاهی بین اصولیان اظهار نظرهایی دیده می شد که شاید برخی افراط و برخی تفریط در این جهت بوده باشند یعنی گاهی ممکن است با تیغ خفیف المؤونه بودن امور اعتباری نظرهای غیرقابل قبولی دیده شود و گاهی کم توجهی به تفاوت وعاء اعتبار و وعاء تکوین با قواعد حاکم بر تکوین نتیجه هایی در وعاء اعتبار گرفته شده است. برای اطلاع بیشتر در این خصوص به کتاب فلسفه علم اصول ج5 آیت الله صادق لاریجانی و اصول فلسفه و روش رئالیسم مقاله ششم مراجعه کنید. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم فرق بین جعل و حکم چیست؟ سلام علیکم معمولا در علم اصول از جعل معنای مصدری و از حکم معنای اسم مصدری اراده می شود لذا حکم متعلق جعل و همان مجعول است و جعل، انشاء حکم و ایجاد حکم در وعاء اعتبار است. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم فرق نص با ظاهر درییان حکم شرعی چیست. مثلا قم الیل الا قلیلا. یا فاغسلو وجوهکم نص است یا ظاهر؟ سلام علیکم مشهور اصولیان گفته اند:متن قطعی الدلاله را نص می گویند و متن ظنی الدلاله را ظاهر گویند. این دو آیه که سوال فرمودید از جهت دلالت بر وجوب ظاهر حساب می شوند. در مقابل برخی از علمای اصول نص و ظاهر را قطعی الدلاله دانسته اند و فرموده اند ظواهر در دلالت بر مراد استعمالی قطعی هستند و احتمالاتی که موجب ظنی دانستن ظواهر شده است اولا در نص هم وجود دارد و ثانیا مربوط به مراد جدی است و دلالت بر مراد جدی بر عهده لفظ نیست تا به خاطر آن لفظ ظنی الدلاله حساب شود و ثالثا عندالعقلاء این احتمالات مغفول بوده و نادیده گرفته می شود که گویا احتمال خلاف نیست.(رجوع شود به الموجز ص158 و رسائل اصولیة آیت الله سبحانی ص 160 و منتقی الاصول ج4 ص209 به بعد) یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام استاد گرامی دلیل تواتر حدیث (حدود را با شبهات ساقط کنید)در کتاب صاحب ریاض(کتاب ریاض سید علی) که میفرماید این حدیث متواتر است چیست؟ سلام بر شما طلبه عزیز مراد از تواتر تواتر معنوی است که مویداتی دارد. از جمله روایاتی که مضمون موافق با این روایت دارند گرچه در موارد خاص باشند. همچنین اجماع. همچنین اینکه همه فقها در موارد مختلف موافق مقتضای روایت فتوا داده اند و در هیچ موردی خلاف مقتضای آن فتوا نداده اند. همچنین قبل از ایشان مرحوم ابن ادریس حلی تعبیر خبر مجمع علیه دارند. به منابع ذیل مراجعه کنید: السرائر ابن ادریس حلی ج3 ص446، مهذب الاحکام ج27، 229، قاعدة الدرء استاد شیخ محمدحسن ربانی ص59 یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام الله علیکم خدمت اساتیدعزیز فرق حکومت و ورود راتوضیح بدین؟ سلام علیکم 1- دلیل وارد هیچگاه دلیل مورود را توسعه نمی دهد ولی دلیل حاکم گاهی موجب توسعه دلیل محکوم می شود. مثلا: دلیل محکوم: علما را اکرام کن. دلیل حاکم: فرد با تقوا عالم است. 2- از بین رفتن موضوع دلیل مورود بعد از تعبد به دلیل وارد واقعی است مثلا: دلیل مورود: عقاب بدون بیان بر حکم شرعی قبیح است. دلیل وارد: خبر واحد حجت و بیان بر حکم شرعی است. بعد از تعبد به دلیل وارد موضوع دلیل مورود که عدم بیان است از بین می رود. اما در حکومت حتی بعد از تعبد به دلیل حاکم، موضوع دلیل محکوم از بین نمی رود و فقط ما متعبد می شویم که موضوع از بین رفته است. مثلا: دلیل محکوم: علما را اکرام کن. دلیل حاکم: فاسق عالم نیست. 3- در حکومت معروف باید دلیل حاکم ناظر بر دلیل محکوم باشد و مفسر آن باشد به گونه ای که اگر دلیل محکوم نباشد بیان دلیل محکوم لغو و بی معنا است. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام علیکم مراحل استناد واستدلال به ادله لفظی رو بیان میکنید ممنون سلام علیکم سخن معروف در این باب این است که برای استناد به ادله لفظی باید اولا اصل صدور الفاظ از شارع احراز شود. ثانیا جهت صدور و اینکه این الفاظ به غرض ابلاغ و تعلیم حکم بیان شده است احراز شود. ثالثا دلالت الفاظ بر مراد احراز شود. و در مرحله دلالت یابی ابتدا از احراز موضوع له الفاظ شروع می شود و بعد قرائن عامه مثل حکم عقل به وجوب در مثل صیغه امر و مثل مقدمات حکمت در بحث اطلاق و بعد قرائن خاصه مثل مخصص و مقید های لفظی. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
سلام خدمت بزرگواران و عرض تسلیت یه سوال دارم ...آیه 45 سوره یس ..لعلکم ترحمون از کجا بفهمیم که تُرحَمون ثلاثی مجرد بوده و یا باب افعال؟ این نمونه کلمات رو زیاد داریم البته سلام نائب فاعل رو مبتدا قرار بدید و اسم مفعول باب رو خبر قرار بدید و یک بار دیگر اسم مفعول ثلاثی مجرد رو خبر قرار بدید ببینید کدوم معنی میده و کدوم مطابق با معنای جمله است. مثلا یُضرَبُ زید. زيد مضروب معنی میده ولی زيد مُضرَب معنی نمیده. یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi
معیار وجوب اقتران جواب شرط به فاء وأمّا الجزاء فليس شيئا مفروضا ، بل هو مترتب على أمر مفروض ،فجاز وقوعه طلبية وإنشائية ، نحو : إن لقيت زيدا فأكرمه ، وإن دخلت الدار فأنت حرّ ، ولبعده عن كلمة الشرط جاز وقوعه اسمية وفعلية ، مصدّرا بأي حرف كان ، فنقول : إن كان الجزاء مما يصلح أن يقع شرطا ، فلا حاجة إلى رابطة بينه وبين الشرط لأن بينهما مناسبة لفظية من حيث صلاحية وقوعه موقعه ، وإن لم يصلح له فلا بدّ من رابط بينهما ، وأولى الأشياء به [١] : الفاء. لمناسبته للجزاء معنى ، لأن معناه : التعقيب بلا فصل ، والجزاء متعقب للشرط كذلك ، هذا إلى خفتها لفظا ؛ وأمّا «إذا» [٢] فاستعمالها قبل الاسمية أقلّ من الفاء لثقل لفظها ، وكون معناها من الجزاء أبعد من معنى الفاء ، وذلك لتأويله بأنّ وجود الشرط مفاجئ لوجود الجزاء ومتهجّم عليه ؛ فثبت بهذا ، أن الجزاء ، إن كان جملة طلبية كالأمر والنهي والاستفهام والتمني والعرض والتحضيض والدعاء والنداء ، يجب مقارنتها لعلامة الجزاء ؛ وكذا إن كانت إنشائية ، كنعم وبئس ، وكل ما تضمّن معنى إنشاء المدح والذم ، وكذا : عسى ، وفعل التعجب ، والقسم ، وكذا إن كانت جملة اسمية ، سواء تصدّرت بالحرف [٣] نحو قوله تعالى : (مَنْ يُضْلِلِ اللهُ فَلا هادِيَ لَهُ)[٤] ، و : (إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُكَ)[٥] ، أو ، لا نحو : إن جئتني فأنت مكرم. شرح کافیه ج۴ ص ۱۰۹ و ۱۱۰ یادداشتهای علمی من: @yaddashtha_elmi