هدایت شده از 🇮🇷💫 محافظانانقلاب 💫🇮🇷
14.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 عاقبت بیطرفها چه میشود؟
🔻حوادث و غربالهای قبل از ظهور نمیگذارد کسی «بیطرف»، و وسط «حق و باطل» بماند؛ تکلیف همه روشن میشود، یا به جبهۀ حق میپیوندند یا جبهۀ باطل؛ کسی وسط نمیماند
🔻 قرآن حق و باطل دارد؛ وسط ندارد
👈عاقبت مردمی که نه طرفدار یزید بودند و نه طرفدار سیدالشهدا(ع)
هدایت شده از یادداشتهای دم دستی یک مؤلف( فهیمه ایرجی )
🚨 تا دخترم رفت عکس بگیره ایشون به احترام چادر دخترم نشست چادرش رو بوسید
خدا میدونه چقدر دلگرم شدم وچقدر واسه دخترم و چادرمون حس غرور و ارزش کردم!
👇👇👇
✅ احسنت بر این برادر بزرگوارمان
ازین عکسها باید اون قدر نشر داده بشه تا رواج پیداکنه و باعث دلگرمی دهه نودی هاشه
نه نشر عکسهای چادر از سر کشیدن که نشرش قبحش رو بیشتر ریخت و ترس ایجاد کرد
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#من_انقلابی_ام
#من_عاشق_رهبرم
#پای_کار_نظام_و_شهدا_ایستاده_ایم
#یادداشت_های_دم_دستی_یک_مؤلف
هدایت شده از یادداشتهای دم دستی یک مؤلف( فهیمه ایرجی )
❇️ره آوردهای اغتشاشات اخیر برای نظاممقدس جمهوری اسلامی و انقلابباعظمت اسلامی
✅اگر چه اغتشاشات اخیر خساراتی به اموال عمومی و خصوصی وارد کرد و شهدایی از کل کشورعزیزمان گرفت؛ ولی دستاوردهای آن آنقدر زیاد است که خسارتها در مقابل آن ناچیز است؛ و به قوهالهی این وقایع تسریع درجهت ظهور منجی موعود حضرت بقیّة الله تعالیفرجه باشد؛ انشاءالله
🔰🔰🔰🔰🔰
۱- استکبار جهانی تمام مهره های سیاسی هنری ورزشی و... خود را در این ماجرا یکجا سوزاند.
طبیعی است جایگزین کردن این مهره ها کار آسانی نیست،
۲-تقریبا تمام جاسوسان سازمان سیا و موساد در این ماجرا شناسایی شده یا خواهند شد؛ نه تنها در ایران بلکه در خاورمیانه و افریقا، بطوری که خود موساد و سیا مجبور شدند؛ تعدادی از جاسوسان خود را به گمان همکاری با ایران اعدام کنند.
۳- موجبات قطع سکوهای پرتاب یا پلتفرمهای جاسوسی پیام رسانها و تقویت پلتفرمهای داخلی ومهاجرت بسیاری از کسب و کارها به این پلتفرمها شد؛ آنچه قبلا هیچ کسی جرات نمی کرد از آن سخن بگوید،
۴- موجبات اتحاد بیش از پیش نیروهای مسلح را فراهم آورد.
۵- بسیاری از مزدوران دشمن که در کنار مرز مستقر شده بودند؛ مثل کومله دموکرات جاسوسان رژیم صهیونیستی که درحال آماده شدن برای نفوذدرکشور بخصوص استانهای غربی کشور بودند؛ با حملات جانانه سپاه اسلام یکجا به جهنم واصل شدند.
۶- چون از اکثر شهرهای ایران شهید گرفتند خون تازه ای به رگهای انقلاب جاری شد.
۷- اتحاد شدید میان تمام اقوام ایرانی و مذاهب ایرانی بر قرار شد؛ چون همه خطر تجزیه را کنار گوش خود احساس کردند.
۸- مردم فهمیدند که معاندین نظام اعم از داخلی و خارجی به هیچ امر مقدسی معتقد نیستند؛ از قبیل دین، قران کریم، ائمه اطهار علیهمالسلام و عظمت راه سرخ امام حسین علیهالسلام، مفاهیم وارزشهایی چون ناموس و حتی یکپارچگی کشور.
۹- جاسوسهای داخلی دشمن در دانشگاهها و بسیاری از وزارتخانه ها شناسایی شدند؛ یا میشوند.
۱۰- مردم در سراسر ایران اهمیت و نقش امنیت و ارزش واقعی آن را با گوشت و پوست خود احساس کردند؛ و بعد از آن دیدید که مردم دستهای نیروهای انتظامی و نیروهای حافظ امنیت را میبوسیدند.
۱۱- لزوم تجدید نظر در متون درسیو فعال کردن معاونت تربیتی درمدارس کاملااحساس شد.
۱۲- لزوم بازنگری در صدا و سیما و جلو گیری از تبدیل شدن این سازمان به کار خانه ی سیلیبریتی سازی به جِد احساس شد.
۱۳-سازمانهای اطلا عاتی کشور قوی بودند؛ وانشاءالله، از این پس قویترهم خواهند شد؛ چون شیوه های تهاجم دشمن چند لایه بود؛ لذا شیوه ها ی اطلاعاتی هم چندین لایه خواهد شد.
۱۴-خواص در این جریان خود را خوب نشان دادند؛ و عده ای برای همیشه خود را سوزاندند.
۱۵-دولت انقلابی و مردمی به شدت تقویت شد؛ و با همهی وجود فهمید مردم از اقدامات اصلاحی او پشتیبانی می کنند.
۱۶-فعالیت نخبگان برای بر داشتن گامهای بلند وجدیترقوت گرفت؛ و از این به بعد به حول قوه الهی شاهد نوآوریهای بسیاری در زمینههای علم وفناوری خواهیم بود.
۱۷- گستاخیهای امریکا و اتحادیه اروپا برای ملت ایران کاملاً آشکار شد؛ یعنی دستهای پولادین زیر دستکشهای زیبا و مخملی بهتر نمایان شد.
۱۸-دست پلید وهابیون در این ماجرا کاملاً آشکار و به امید خداوند متعال بزودی ضربهی سنگینی خواهند خورد.
۱۹-زمستان اروپا سرد بود؛ با این ما جرا سردترخواهد شد؛ و همچنان که درخبرهاشاهد هستیم ترس و دلهره سراسر اروپارا فراگرفته؛ و پیشبینی حضرت امام خامنهای مدظلهالعالی درسال۱۳۸۴ که فرمودند: (به زودی، روزی فراخواهد رسید که ما اروپا را تحریم خواهیم کرد؛ و جوانان عزیز خواهند دید.) علی رغم اینکه برای خیلیها قابل باور و پذیرش نبود به خوبی تحقق پیداکرد.
۲۰-آمریکای جهانخوار خود را به لبه ی پرتگاه سقوط برد؛ و از این به بعد شاهد خواهیم بود که تمام منافع امریکا در سراسر جهان مورد حمله و هجمه قرار خواهد گرفت و...
🤲باآرزوی سلامتی سکاندارانقلاب حضرتامامخامنهای ارواحناه فداه و تعجیل در فرج ولیعصر عجلالله تعالیفرجه الشریف و برقراري حکومت عدلالهی، انشاءاللهتعالی.
✌️🇮🇷🤝🇮🇷
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#من_انقلابی_ام
#من_عاشق_رهبرم
#پای_کار_نظام_و_شهدا_ایستاده_ایم
#یادداشت_های_دم_دستی_یک_مؤلف
هدایت شده از یادداشتهای دم دستی یک مؤلف( فهیمه ایرجی )
من و تو کار نکنیم
منوتو کار میکنه
🌸🌸🌸🌸
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
#من_انقلابی_ام
#من_عاشق_رهبرم
#پای_کار_نظام_و_شهدا_ایستاده_ایم
#یادداشت_های_دم_دستی_یک_مؤلف
خبر خوشی در راه است😃
اثر دیگری از خانم فهیمه ایرجی
✅ پر از هیجان
✅ پر از کشمکش
✅ پر از ماجراهای جذاب
و.....
صبور باشید
#فهیمه_ایرجی
یادداشتهای دم دستی یک مؤلف( فهیمه ایرجی )
خبر خوشی در راه است😃 اثر دیگری از خانم فهیمه ایرجی ✅ پر از هیجان ✅ پر از کشمکش ✅ پر از ماجراهای جذ
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
برشی از رمان جذاب و آموزندهی
"برج... واحد۲۱۳"
سراسر هیجان و کشمش
نویسنده:فهیمه ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
با صدای زنگ گوشی از لاک خود بيرون پریدم. از جا بلند شدم و لب تخت نشستم. همان شمارهی ناشناس بود. اشکهايم را پاک کردم و جواب دادم: بله؟
_ چرا گريه میکنی رؤيا؟ نمیدونی دل من میگيره.
به عقب تخت تکيه دادم. پاهايم را توی شکمم جمع کردم.
_ تو کی هستی؟
_ قبلاً هم گفتم، یک دوست.
از لحن خونسرد او به تنگ آمدم. چهار زانو شدم. موهايم را کنار زدم و با تندی گفتم: منم قبلاً گفتم ديگه مزاحم نشو آشغال!
_ چه بد اخلاق! مثل اين که حرفای فرشاد خيلی بههمت ريخته. اما فقط گفت که میخواد وابستهاش نشی، همين!
_ فرشاد؟! تو از کجا میدونی؟! اصلاً تو کی هستی؟
با شنيدن صدای قهقهههای او، لبانم را روی هم فشار دادم.
_ گفتم که يه دوست... راستی تاپ قرمز و اون گيرهی نقرهای خيلی بهت مياد. فعلاً بای.
تماس که قطع شد، گوشی را کناری پرت کردم. ناخودآگاه دستم را روی تاپم کشیدم. او واقعاً کی بود؟ از کجا مرا میدید؟ نگاهم دور تا دور اتاق چرخید؛ حتی روی سقف، گوشه و کنارها. روی میز، زیر ميز. با کلافگی گيرهی سرم را باز کردم و کنار گوشی انداختم.
حرفها و نبودنهای فرشاد کم بود که اين افکار مزاحم هم به آن اضافه شد.
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمانی که علاوه بر بیان آموزههای اخلاقی، غیر مستقیم آثار بدحجابی را در زندگی به تفسیر میکشاند و فلسفه حجاب را بیان میکند.
رمان ۴۲۸صفحهای #فهیمه_ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
جهت اطلاع بیشتر و دریافت کد تخفیف وارد کانال شوید
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
برشی از رمان جذاب و آموزندهی
"برج... واحد۲۱۳"
سراسر هیجان و کشمش
نویسنده:فهیمه ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
کلید را چرخاندم.
_ مثل اين که بازم حالت رو گرفتن؟!
به دنبال صدا پشت سرم را نگاه کردم.
_ بله؟! متوجه نشدم.
جوان سرش را کج کرد؛ پشت گوشش را خاراند. نگاهم به انگشتر طرح اژدها افتاد. تازه از روبهرو میتوانستم صورت گرد تراشیدهاش را ببينم. چهرهام درهم کشيده شد.
_ اون شب حالت خيلی خراب بود. گفتم خبری ازت بگيرم ببينم رو به راهی که میبينم بازم...
وسط حرفش پريدم.
_ شما هميشه نگران مسافراتون میشين؟!
با حرفم يک قدمی به جلو آمد. من يک قدم به عقب رفتم. با چشمکی کشيده گفت: نه همه شووون. اما واقعاً نگرانت شدم. اون شب خيلی خراب بودی.
_ به تو هيچ ربطی نداره. ديگه هم اين دور و برا نبينمت که پلاکت رو دارم. يک وقت ديدی از کار بيکار شدی.
اين را گفتم و در را باز کردم.
_ اون ماشين من نبود. خيالت راحت.
به سمتش نگاهی انداختم. انگشت اشاره¬اش را دیدم که به نشان خداحافظی از پيشانیاش کنده شد و به سمتم نشانه رفت. ماهيچههای صورتم سفت شد. سوار یک موتور تريل نارنجی شد. کلاه کاسکت را روی سرش انداخت و دور شد.
سریع وارد خانه شدم و در را بستم. پفی کشيدم و داخل آسانسور شدم. در آينه خودم را نگاه کردم. چهرهام از حال درونم خبر میداد. دستی به گونههايم کشيدم. شالم را مرتب کردم. با اين که سرم درد میکرد لبخندی مصنوعی به خودم زدم و از آسانسور خارج شدم.
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمانی که علاوه بر بیان آموزههای اخلاقی، غیر مستقیم آثار بدحجابی را در زندگی به تفسیر میکشاند و فلسفه حجاب را بیان میکند.
رمان ۴۲۸صفحهای #فهیمه_ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
جهت اطلاع بیشتر و دریافت کد تخفیف وارد کانال شوید
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
مژده مژده
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمان برج واحد ۲۱۳ منتشر شد
نویسنده:فهیمه ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
بزودی کد تخفیف فوق ویژه و استفاده از مزایای چاپ اول در کانال بارگزاری خواهد شد و تا زمان بودن آن کد در کانال فرصت استفاده از مزایای آن میباشد.
پس صبور باشید.
#فهیمه_ایرجی
🌸🌸🌸🌸🌸
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
کانال را به دوستان خود نیز معرفی بفرمایید
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
برشی از رمان جذاب و آموزندهی
"برج... واحد۲۱۳"
سراسر هیجان و کشمش
نویسنده:فهیمه ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
ساعت دو نيمه شب بود. جاده و راه، تنگ و تاريک. هوا رو به سردی میرفت. چهل دقيقهای طول کشيد که به شهر رسيدیم. ناگهان مأمور پليسی کنار جاده فرمان ايست داد. فرشاد ماشين را کنار زد. دستش روی فرمان بود و گاهی از آينه نگاهی به پشت سرش میکرد. با يک انگشتش مدام روی فرمان ضربه میزد. سینهاش داشت از جا کنده میشد و موهایش از عرق به پیشانیاش چسبیده بود. صدای به¬ هم خوردن آروارههايش را به وضوح میشنیدم.
_ چيزی شده فرشاد؟
_ خفه شو تا ببينم چکار بايد بکنم.
لرزش صدایش دلشورهی مرا بيشتر کرد. پليس جلو آمد. بيسيم دستش را به دست ديگرش داد. سرش را خم کرد تا پلاک را بخواند، اما فرشاد دنده عقب گرفت و با سرعت بالا از آنجا دور شد. صدای ايست پليس از پشت سر با صدای کشيدگی لاستيکها درهم آميخته بود.
_ چه کار میکنی فرشاد؟
نگاهم مدام بین ماشين پليسی که تعقیبمان میکرد و چهرهی درهم¬کشيدهی فرشاد ردوبدل میشد.
_ فرشاد وايستا... چرا فرار میکنی؟
_ خفه شو لعنتی بذار کارم رو بکنم.
_ خفه نمیشم... الان من رو به کشتن میدی.
با پشت دست چنان به دهانم کوبيد که تا رسيدن به خانه نتوانستم حرف بزنم. از بينیام خون میآمد. دستم را جلوی بينیام گرفتم. بغض و تنفر در وجودم میجوشيد.
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمانی که علاوه بر بیان آموزههای اخلاقی، غیر مستقیم آثار بدحجابی را در زندگی به تفسیر میکشاند و فلسفه حجاب را بیان میکند.
رمان ۴۲۸صفحهای #فهیمه_ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
جهت اطلاع بیشتر و دریافت کد تخفیف وارد کانال شوید
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
برشی از رمان جذاب و آموزندهی
"برج... واحد۲۱۳"
سراسر هیجان و کشمش
نویسنده:فهیمه ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
با شنيدن صدای زنگ موبايل به داخل باغ رفتم. کنار استخر ايستادم.
_ باز که تو هستی؟
_ زنگ زدم بگم امشب خيلی خوشگل شدی. فقط کاش رژ لبت رو تيرهتر میزدی تا خودش رو بيشتر بکَنه.
_ خفه شو... آشغال.
اين را با لرز گفتم و در حالی که با نگرانی به اطراف نگاه میکردم، روی صندلی نشستم. ساسان کنار در ورودی با فرشاد گرم حرف زدن بود. چند نفری هم در حال خوردن جامشان بودند.
_ قرار بود با من قشنگ حرف بزنی.
نگاهم را روی ميز انداختم. با ناخنهای مصنوعیام بازی بازی کردم. آب دهانم را به سختی فرو دادم.
_ چیزه... از من چی میخوای؟
_ آفرين... حالا شدی دختر چيزفهم.
با دستی که به شانهام خورد از جا پريدم.
_ ببخشيد ترسوندمت؟
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمانی که علاوه بر بیان آموزههای اخلاقی، غیر مستقیم آثار بدحجابی را در زندگی به تفسیر میکشاند و فلسفه حجاب را بیان میکند.
رمان ۴۲۸صفحهای #فهیمه_ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
جهت اطلاع بیشتر و دریافت کد تخفیف وارد کانال شوید
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
برشی از رمان جذاب و آموزندهی
"برج... واحد۲۱۳"
سراسر هیجان و کشمش
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
انگار از سکوت خانه متوجه تنهایی من شده بود.
_ حاضر شو باید بریم مهمونی.
در واحد را بستم.
_ من جایی نمیام.
این را گفتم و روی مبل نشستم. کنترل تلویزیون را برداشتم.
_ بهت میگم بايد بيای. پاشو حاضر شو.
_ منم گفتم که با توهيچ جا نميام. بيام که ولم کنی بری دنبال خوشگذرونی خودت.
فرشاد به سمتم آمد. مچ دستم را گرفت و به زور مرا از روی مبل بلند کرد و به سمت اتاق کشاند. کنترل از دستم روی زمین افتاد. شايد اگر مادرم بود مانع اين کار فرشاد میشد. مدام مچم را میچرخاندم تا از داخل دستان مردانهاش آزادشان کنم. اما فايده نداشت. داخل اتاق روی تخت پرت شدم. موهايم، پريشان به اطراف صورتم ريخت. نفسم تند شده بود. به سمت فرشاد چرخيدم.
_ چرا دست از سرم برنمیداری؟ چی میخوای از جونم؟ گفتم دوستت دارم بهم خنديدی؟ حالا چرا راحتم نمیذاری؟
فرشاد بیتفاوت به حرفهايم به سمت کمد لباسها رفت. يک لباس ماکسی سبز را از چوب لباسی برداشت و به سمتم پرت کرد.
_ پاشو اين رو بپوش بريم. هوا امشب خوبه.
_ گفتم من نميام.
فرشاد چرخی توی اتاق زد. دستی لای موهای حالتدارش کشيد. از جیب شلوارش پاکت سيگار را درآورد. نخ سيگاری را توی دهانش گذاشت. با پک عميقی آن را روشن کرد.
_ رؤيا! داری حوصلهم رو سرمیبری. گفتم سريع حاضر شو!
اين را گفت و با پک ديگری به سيگارش، به سمت در رفت. لحظهای در چارچوب در ايستاد. نگاهی به سيگار داخل دستش کرد و يک آن به سمت من برگشت.
_ تو ماشين منتظرم. يک ربع ديگه پايين باشی.
چشمانش کاسهی خون شده بود و من چارهای جز رفتن نداشتم.
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمانی که علاوه بر بیان آموزههای اخلاقی، غیر مستقیم آثار بدحجابی را در زندگی به تفسیر میکشاند و فلسفه حجاب را بیان میکند.
رمان ۴۲۸صفحهای #فهیمه_ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
جهت اطلاع بیشتر و دریافت کد تخفیف وارد کانال شوید
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯