•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
برشی از رمان جذاب و آموزندهی
"برج... واحد۲۱۳"
سراسر هیجان و کشمش
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
با زنگ گوشی چشمانم باز شد؛ باز همان ناشناس. نمیدانستم جواب بدهم يا نه؟ اما بايد میفهميدم که او کيست؟
_ بله؟
_ چرا تو فکری رؤيا؟
سريع نشستم. دستی به موهايم کشيدم.
_ تو واقعاً کی هستی؟ از من چی میدونی؟
_ باز که سؤالهای تکراری میپرسی! گفتم که يه دوست. من خيلی چيزها ازت میدونم. آهان راستی سارا کوچولو خيلی بامزه است. واقعاً دوستش دارم.
چشمانم از حدقه بيرون زد.
_ خفه شوعوضی!
_ آی آی... اگه بیادبی کنی به روحا خبرکشی میکنم... الانم اون تيشرت مسخره رو از تنت بيرون کن و کمی به خودت برس.
با غيظ گوشی را قطع کردم. از جا بلند شدم. کمی دور اتاق چرخ زدم. انگشت شَستم مدام لای دندانم بود. مکثی کردم. توی آينه نگاهی به خودم انداختم. تيشرت توی بدنم زار میزد. دوباره دور اتاق چرخيدم. انگشتانم را به هم فشردم. باز لحظهای ايستادم. چشمم به سمت در رفت. شايد بهتر بود این قضیه را با روحا در ميان میگذاشتم.
به سمت در رفتم. از لای در صدایش زدم.
_ روحا! میشه يه لحظه بيای؟
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمانی که علاوه بر بیان آموزههای اخلاقی، غیر مستقیم آثار بدحجابی را در زندگی به تفسیر میکشاند و فلسفه حجاب را بیان میکند.
رمان ۴۲۸صفحهای #فهیمه_ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
جهت اطلاع بیشتر و دریافت کد تخفیف وارد کانال شوید
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از یادداشتهای دم دستی یک مؤلف( فهیمه ایرجی )
#معامله_با_شهدا
امشب نام برادر شهیدمون که ما توفیق پیدا کردیم براش یک فاتحه بخونیم و صلوات بفرستم،
شهید دهه هفتادی بود که وقتی ضارب اون رو با چاقو می زنه، پیرمردی میاد و بهش میگه: خوب شد؟ همین رو میخواستی؟ به تو چه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟
شهید با صدای ضعیفی میگه:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست. من از ناموس شما دفاع کردم.😭
تا لحظهی شهادتش زخم زبان زیاد شنید تا بالاخره برای تسکین دلش، یک نامه به رهبری مینویسه که در پیام بعدی مگیذارم😭
آری!ایشان هم ستاره شد و رفت.
کاش ماهم ستاره شویم
✅ شهید امربه معروف علی خلیلی
برای شادی روحش فاتحه و صلوات
برادر! برای ما هم دعا کن 😔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌹شب تون مهدوی🌹
هدایت شده از یادداشتهای دم دستی یک مؤلف( فهیمه ایرجی )
نامه شهید علی خلیلی به رهبر انقلاب قبل از شهادت
متن زیر نامه شهید علی خلیلی می باشد که 15 روز قبل از شهادتش خطاب به رهبر معظم انقلاب نوشته است.
سلام آقا جان!
امیدوارم حالتان خوب باشد. آنقدرخوب که دشمنانتان از حسودی بمیرند و از ترس خواب بر چشمانشان حرام باشد.اگر از احوالات این سرباز کوچکتان خواستار باشید؛ خوبم.
دوستانم خیلی شلوغش می کنند، یعنی در برابر جانبازی هایی که مدافعان این آب و خاک کرده اند، شاهرگ و حنجره و روده و معده من عددی نیست که بخواهد ناز کند... هر چند که دکتر ها بگویند جراحی لازم دارد و خطرناک است و ممکن است چیزی از من نماند...
من نگران مسائل خطرناک تر هستم... من میترسم از ایمان چیزی نماند. آخر شنیده ام که پیامبر(ص) فرمودند: اگر امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، خداوند دعاها را نمی شنود و بلا نازل می کند. من خواستم جلوی بلا را بگیرم.
اما اینجا بعضی ها می گویند کار بدی کرده ام. بعضی ها برای اینکه زورشان می آمد برای خرج بیمارستان کمک کنند می گفتند به تو چه ربطی داشت؟!! مملکت قانون و نیروی انتظامی دارد!
ولی آن شب اگر من جلو نمیرفتم، ناموس شیعه به تاراج می رفت ونیروی انتظامی خیلی دیر می رسید. شاید هم اصلا نمی رسید...
یک آقای ریشوی تسبیح بدست وقتی فهمید من چکار کرده ام گفت: پسرم تو چرا دخالت کردی؟ قطعا رهبر مملکت هم راضی نبود خودت را به خطر بنندازی!
من از دوستانم خواهش کردم که از او برای خرج بیمارستان کمک نگیرند، ولی این سوال در ذهنم بوجود آمد که آقاجان واقعا شما راضی نیستید؟؟ آخر خودتان فرمودید امر به معروف و نهی از منکر مثل نماز واجب است.
آقاجان!
به خدا دردهایی که میکشم به اندازه ی این درد که نکند کاری بر خلاف رضایت شما انجام داده باشم مرا اذیت نمی کند. مگر خودتان بارها علت قیام امام حسین(ع) را امر به معروف و نهی از منکر تشریح نفرمودید؟
مگر خودتان بارها نفرمودید که بهترین راه اصلاح جامعه تذکر لسانی است؟
یعنی تمام کسانی که مرا توبیخ کردند و ادعای انقلابی گری دارند حرف شمارا نمی فهمند؟؟؟ یعنی شما اینقدر بین ما غریب هستید؟؟؟
رهبرم!
جان من و هزاران چون من فدای غربتت.بخدا که دردهای خودم در برابر درد های شما فراموشم می شود که چگونه مرگ غیرت و جوانمردی را به سوگ می نشینید.
آقا جان!
من و هزاران من در برابر درد های شما ساکت نمیشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمیگذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد.
بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت
سر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبویی
منبع:http://bdadi.ir/post/4
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
کانال #یادداشت_های_دم_دستی_یک_مؤلف
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
برای دوستان خودفورواردکنید🙏
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#معامله_با_شهدا
امشب نام برادر شهیدمون که ما توفیق پیدا کردیم براش یک فاتحه بخونیم و صلوات بفرستم،
شهید دهه هفتادی که عاشق ورزش بود. متنی در وصیت نامه اش نظرم رو گرفت که در پیام بعدی مگیذارم.
آری!ایشان هم ستاره شد و رفت.
کاش ماهم ستاره شویم
✅ شهید مدافع حرم محمد رضا دهقان
برای شادی روحش فاتحه و صلوات
برادر! برای ما هم دعا کن 😔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌹شب تون مهدوی🌹
قال الحسین (ع):
«إن کان دین محمّد لمیستقم الاّ بقتلی فیاسیوف خذینی»
اگر دین محمد تداوم نمییابد مگر با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا در بر گیرید.
بال هایم هوس با تو پریدن دارد
بوسه بر خاک قدمهای تو چیدن دارد
من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست
و از آن روز سرم میل بریدن دارد
غالبا آن گذری که خطرش بیشتر است
میشود قسمت آنکه جگرش بیشتر است
قیمت عبد به افتادن در سجادست
سنگ فرشی حرم دوست زرش بیشتر است
خانهای است در این جا که کریم از همه
سر این کوچه اگر رهگذرش بیشتر است
دل ما سوخت در این راه، ولی ارزش داشت
هر که اینگونه نباشد ضررش بیشتر است
بی سبب نیست که آواره هر دشت شدیم
هر که عاشق شود اصلا سفرش بیشتر است
هر گدایی برسد لطف که دارد، اما
به گدایان برادر نظرش بیشتر است
ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺧﺪﯾﺠﻪ ﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﺩﺭ ﺟﻤﺎﻟﺶ ﻛﻪ ﺟﻼﻝ ﭘﺪﺭﺵ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ
وسعت روح بدن را به فنا میگیرد
غیر زینب چه کسی درد سرش بیشتر است
و من الله توفیق
محمد رضا دهقان امیری
۹۴/۶/۱۴
تهران
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
برشی از رمان جذاب و آموزندهی
"برج... واحد۲۱۳"
سراسر هیجان و کشمش
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
ساعتهای هشت شب بود که صدای زنگ آيفون و بعد واحد به صدا درآمد. تا صدای احوالپرسی فرشاد را با پدرم شنيدم هندزفری را داخل گوشم گذاشتم و با سرعت روی تخت دراز کشيدم. سرم را زير پتو فرو کردم. ديگر دوست نداشتم او را ببينم. صدای بینشاط مادرم بلند شد.
_ بله بفرمايين... تو اتاقشه... رؤيا جان! آقا فرشاد اومده.
چند لحظه بعد در اتاق باز و بسته شد. فکر اين که کنار من لب تخت نشسته باشد، حالم را خرابتر میکرد. با صدايش، پتو کنار زده شد.
_ پاشو رؤيا خودت رو به خواب نزن.
_ ولم کن میخوام بخوابم.
اين را با چشمان بسته گفتم و دوباره پتو را روی سرم کشيدم. تحمل ديدن نگاههای بیرحمش را نداشتم. اين بار پتو محکمتر کنار رفت. هندزفری از توی گوشم بيرون کشيده شد.
_ نذار اون روی سگم بالا بياد... گفتم پاشو لعنتی.
با چهرهی درهمکشيده سر جايم نشستم و توی صورتش خيره شدم.
_ مگه تو روی ديگهای هم داری؟
با حرفم برافروخته شد. دستش را برای سيلی زدن بالا برد. نگاهی به دستش انداختم و دوباره با خشم توی نگاهش زل زدم. از بوی تند عطرش حال تهوع گرفتم.
_ بزن... تو که خوب میزنی... خجالت نکش تو اتاق خودم هم بزن.
چشمهایش سرخ شده بود. سريع دستش را پايين آورد و صورتش را برگرداند.
_ حيف که نمیخوام آخرين روزمون خراب شه... وگرنه حالیت میکردم.
چشمانم گرد شد. بريده گفتم: آخرين... روز...؟! منظورت... چيه؟
خشم فرشاد به خندهی موذيانهای تبديل شد. دستش را مثل هواپيما به طرف بالا کشيد:
_ دو روز ديگه... سسسسسيو... میپرم...
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
رمانی که علاوه بر بیان آموزههای اخلاقی، غیر مستقیم آثار بدحجابی را در زندگی به تفسیر میکشاند و فلسفه حجاب را بیان میکند.
رمان ۴۲۸صفحهای #فهیمه_ایرجی
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
جهت اطلاع بیشتر و دریافت کد تخفیف وارد کانال شوید
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
✅✅✅✅✅
برخی از بزرگواران سوال میکنند که فروش رمان برج واحد ۲۱۳ کی آغاز میشود؟
🔻باید گفت: که این رمان در نوبت چاپ قرار دارد... از صبوری شما متشکرم.
تا اینجا برشهای خیلی کوتاهی از ۷۰ صفحهی ابتدای این رمان جذاب ۴۲۸ صفحهای گذاشته شد تا ان شاءالله با دعای خیر شما خوبان کار چاپ زودتر انجام گیرد.
✅✅✅✅✅✅✅
هدایت شده از یادداشتهای دم دستی یک مؤلف( فهیمه ایرجی )
27.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به همه ی فرزندان شهدای مدافع امنیت و مدافع حرم😍
و تقدیم به همه ی زنان و مردان دلاوران سرزمینم😃
دلتون شاد لبتون خندون
#روشنگری در چند دقیقه
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
کانال #یادداشت_های_دم_دستی_یک_مؤلف
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
برای دوستان خودفورواردکنید🙏
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ شیر مادر حلالت
توضیح جالب
قدرت مردم و امربه معروف یعنی امت برود به کمک امام
@asatid_enghelabi
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
کانال #یادداشت_های_دم_دستی_یک_مؤلف
╭┅─────────┅╮
🌺 @yaddashthaye_damedasti
╰┅─────────┅╯
برای دوستان خودفورواردکنید🙏
•••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#معامله_با_شهدا
وقتی شهدا از ما جدا می شوند ، خون آنها تبدیل به عزمی برای ادامه راه می شود. شهید علی بلوط علی یوسف الهادی بلوط از نیروهای حزب الله در دیروز در سوریه در نبرد با تروریست های بادیه شام به شهادت رسید.
آری!ایشان هم ستاره شد و رفت.
کاش ماهم ستاره شویم
✅ شهید مدافع حرم علی الهادی بلوط
برای شادی روحش فاتحه و صلوات
برادر! برای ما هم دعا کن 😔
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌹شب تون مهدوی🌹
✅✅✅✅✅
برخی از بزرگواران سوال میکنند که فروش رمان برج واحد ۲۱۳ کی آغاز میشود؟
🔻باید گفت: که این رمان در نوبت چاپ قرار دارد... از صبوری شما متشکرم.
تا اینجا برشهای خیلی کوتاهی از ۷۰ صفحهی ابتدای این رمان جذاب ۴۲۸ صفحهای گذاشته شد تا ان شاءالله با دعای خیر شما خوبان کار چاپ زودتر انجام گیرد.
✅✅✅✅✅✅✅