صدرا در اینجا می فرماید لازم نیست قبل از شناخت هرچیزی، خود آن شی را یافته باشیم. این صرفا در علم شخص به خود است.
به دلیل اینکه
۱. لازمه این امر علم به علم در هر علمی است که این خود شی نیست بلکه مثال شی است.
۲. علم به اشیائی که نزد ما حاضر تبوده اند ممکن نمی شود. در حالی که این خلاف وجدان است.
(حکمه الاشراق، ج۲، نشر حکمت، ص۲۳)
در نقد سخن ایشان می توان گفت: اتفاقا علم به هر شی به نحوی متوقف بر علم حضوری است. در مورد اشیا غایب نیز ما آن ها را با تصورات اندوخته خود، تصور می کنیم.
از جمله مخالفان صدرا علاوه بر شیخ اشراق، فخر رازی و علامه طباطبایی است.
فخر رازی در نمط۳اشارات، فصل۷
و علامه در مقاله۵اصول فلسفه به این نکته اشاره کرده اند.(شهید مطهری نیز در مقدمه همراهی و تصریح کرده است)
عقل نظری و عملی.docx
49.5K
#عقل_نظری_و_عملی از نگاه استاد جوادی حفظه الله
چیستی، مراتب و...
ویرایش دقیق نشده است، اما قابل خوندن و استفاده کردن از آدرس هاست.
حکمت نظری و عملی.docx
37.8K
#حکمت_نظری_و_عملی در نگاه استاد جوادی
مباحث مثل برهانی بودن حکمت عملی به صورت اجمالی مورد دقت قرار گرفته.
البته مطلب ویرایش نشده اما قابل استفاده است.
#روش_برخورد_با_روایات(ناظر به روایات معراج)
1- يا خصوصياتى هستند كه هم اخبار متضمن آنها، متواتر است و به هيچ وجه نمىتوان انكارش نمود و هم اينكه علم ما مىتواند به صحت آنها حكم كند.
2- و يا جزئيات و خصوصياتى هستند كه هر چند اخبار در دلالت بر آنها به حد تواتر نمىرسد و ليكن از آنجايى كه امورى غير معقول و مخالف با اصول نيستند، و خلاصه عقل حكم به امكان آنها مىكند، كه ما نيز آنها را انكار ننموده، و تجويزش مىكنيم، و مىگوئيم ممكن است چنين وقايعى اتفاق افتاده باشد و با فرض تواتر حكم قطعى مىكنيم كه اينگونه امور در بيدارى اتفاق افتاده.
3- و يا امورى است كه ظاهرش با اصول مسلمه ما مخالفت دارند و ليكن وضع رواياتى كه بر آنها دلالت مىكند طورى است كه مىتوان ظاهرش را تاويل نمود و محمل معقولى برايش درست كرد، در اين صورت از ظاهر آن روايات صرفنظر نموده بر آن معانى معقول حمل مىكنيم، حملى كه هم با حق بسازد و هم با دليل و روايت.
4- و يا امورى است كه نه ظاهرش معقول و صحيح است و نه ممكن است بر محمل صحيحى حملشان نمود، و حمل نمودن آنها به اصطلاح بدون سريش صورت نمىگيرد، اينگونه جزئيات و خصوصيات راجع به معراج را قبول ننموده ادله آنها را رد مىكنيم.
#المیزان، ج13، ص42
فلاسفه ما شرح و حاشیه ابن سینا هستند، سعی می کنند مباحث او را توضیح بدهند و فهم خود را مساوی با حرف ابن سینا می گیرند
یک بحث که ابن سینا مطرح کرده اینه واجب وجود محض است و ممکن زوج ترکیبی(خودم: به گمانم اشارات این متن رو داره، نمط۴یا۵)
حالا معرکه ارا شده که این ترکیب چگونه است، هرکسی چیزی گفته و سعی کرده بگه ابن سینا هم همین رو می گه.
صدرا هم به همین سبک است(مبدا و معاد) دقت کنیم صدرا وارد مسئله وجود میشه اصلا سیستم و تقریر اصالت وجودی مارا ندارد، سریع می رود روی اینکه وجود فلان است و بعد تقدم و تاخر وجود و ماهیت مطرح می کند و بعد هم مستند می کند به شیخ، در واقع او هم دغدغه توضیح همین مطلب را داشته نه سوال اصالت وجودی که در معاصر شکل گرفته. استادشم همین دغدغه را داشته و متفاوت توضیح داده.(ذات جعل شده و موجودیت به ربط است. خودم)
صدرا در مبدا و معاد به این دغدغه تصریح داشته، پس دغدغه صدرا این نبوده که در مقابل نیستی چیست؟که جوابشم واضح باشه، دغدغه اون توضیح متن ابن سینا در بحث ترکیب ممکن و مسائل پیرامون اوست.
دکتر داود حسینی، جلسه شهر کتاب(فهم بنده)
ج143-ت01.03.18-ج1ص44.mp3
12.46M
استاد کرمانشاهانی در درس نهایه سال قبل، در قالب بحث وجود رابط نکات بسیار زیبایی را در مورد سلوک و تمدن اسلامی و رشد می فرمایند
طرح مباحث الهیات به وسیله ائمه اهل بیت علیهم السلام و تجزیه و تحلیل آن مسائل- که نمونه آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است- سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی درآید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود، راهی است که خود قرآن پیش پای مسلمانان نهاده است و ائمه اهل بیت علیهم السلام به تبع تعلیمات قرآنی و به عنوان تفسیر قرآن آن حقایق را ابراز و اظهار نمودند. اگر توبیخی هست متوجه دیگران است که این راه را نرفتند و وسیله را از دست دادند.
تاریخ نشان میدهد که از صدر اسلام، شیعه بیش از دیگران به سوی این مسائل گرایش داشته است. در میان اهل تسنن گروه معتزله که به شیعه نزدیکتر بودند گرایشی بدین جهت داشتند، ولی چنانکه میدانیم مزاج اجتماعی جماعت آن را نپذیرفت و تقریباً از قرن سوم به بعد منقرض شدند. بودند که در احتجاجات خود، در خطابههای خود، در احادیث و روایات خود، و در دعاهای خود عالیترین و دقیقترین مسائل حکمت الهی را طرح کردند.
نهج البلاغه یک نمونه از آن است. حتی از نظر احادیث نبوی، ما در روایات شیعه روایات بلندی مییابیم که در روایات غیر شیعی از رسول اکرم روایت نشده است.
عقل شیعی اختصاص به فلسفه ندارد، درکلام و فقه و اصول فقه نیز امتیاز خاص دارد و ریشه همه یک چیز است.
برخی دیگر این تفاوت را مربوط به «ملت شیعه» دانستهاند و گفتهاند: چون شیعیان ایرانی بودند و ایرانیان شیعه بودند و مردم ایران مردمی متفکر و نازکاندیش بودند، با فکر و عقل نیرومند خود معارف شیعی را بالاتر بردند و به آن رنگ اسلامی دادند.
برتراند راسل در جلد دوم کتاب تاریخ فلسفه غرب بر این اساس اظهار نظر میکند. راسل همچنانکه مقتضای طبیعت و یا عادت اوست، بی ادبانه این مطلب را ادا مینماید. البته او در ادعای خود معذور است، زیرا او فلسفه اسلامی را اساساً نمیشناسد و کوچکترین آگاهی از آن ندارد تا چه رسد که بخواهد مبدأ و منشأ آن را تشخیص دهد.
ما به طرفداران این طرز فکر میگوییم: اولاً نه همه شیعیان ایرانی بودند و نه همه ایرانیان شیعه بودند. آیا محمدبن یعقوب کلینی و محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی و محمدبن ابیطالب مازندرانی ایرانی بودند، اما محمدبن اسماعیل بخاری و ابوداود سجستانی و مسلم بن حجاج نیشابوری ایرانی نبودند؟ آیا سید رضی که جمع آوری کننده نهج البلاغه است ایرانی بود؟ آیا فاطمیین مصر ایرانی بودند؟...
چرا با نفوذ فاطمیین در مصر فکر فلسفی احیا میشود و با سقوط آنها آن فکر میمیرد و سپس به وسیله یک سید شیعه ایرانی مجدداً احیا میشود؟!
حقیقت این است که سلسله جنبان این طرز تفکر و این نوع تمایل، فقط و فقط ائمه علیهم السلام بودند.
شهید مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۵۳تا۵۶
#عقل_شیعی
#ائمه علیهم السلام
#فلسفه
شاید علت اصلی این کندی همان فلسفه یونان بود که قیاسی و تعقلی محض بود و حتی در طبیعیات هم از این روش استفاده میکرد. البته همانطور که تاریخ علوم گواهی میدهد دانشمندان اسلامی روش تجربی را مانند یونانیان بکلی به دور نیفکندند. مسلمین، مبتکر و مخترعِ اولی روش تجربی به شمار میروند. اروپا برخلاف آنچه معروف شده است مبتکر این روش نیست، بلکه دنباله رو مسلمین است.
سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری، ص۶۳
#روش_تجربی
#مسلمانان