حجه الاسلام و المسلمین #رشاد حفظه الله(دین پژوهی معاصر، فصل نهم)
ایشان #فلسفه و #عقلانیت_اسلامی را به شش دوره تقسیم بندی می کنند:
. #پیدایش_اسلام و ظرفیت های عقلانی که در #منابع_دینی وجود دارد.
. تامل مسلمانان بر روی متون دینی که سبب شکل گیری نحله های مختلف فکری در جهان اسلام می گردد.
. #نهضت_ترجمه که از قرن دوم تا نیمه دوم قرن چهارم ظهور و بروز دارد و موجب ورود افکار مختلف به جهان اسلام می شود.
. نیمه دوم قرن چهارم تا جناب #صدرا که همراه با تامل و تعقل جدی فیلسوفانی مانند فارابی و ابن سینا بر روی متون دینی و فلسفی می باشد که منجر به شکل گیری فلسفه اسلامی می گردد.
. از جناب صدرا تا جناب #علامه_طباطبایی رحمه الله علیهما؛ در این دوره فیلسوف بزرگ، جناب صدرالمتالهین، با سبک منحصر به فرد خویش توانستند میان #عرفان، برهان و #قرآن را جمع کرده و به این ترتیب ضمن نوآوری های بسیار در فلسفه اسلامی، به نزاع بلندمدت میان فلاسفه، عرفا و متکلمین پایان دهند.
. از جناب علامه و شاگرد بزرگ ایشان #شهید_مطهری رحمه الله علیهما تا به الان که در این دوره فلاسفه ما با حفظ مبانی صدرایی به نوآوری های صوری و محتوایی دست زدند که توانست قدرت فلسفی را ما را در مقابل اندیشه های رقیب و مسائل روز نشان دهد.
از جمله نقاط مثبت این دوره بندی توجه به ظرفیت های اسلامی و زمینه هایی است که دین برای رشد عقلانیت ایجاد کرده است، این دوره بندی گام به گام ما را تا تکوّن فلسفه اسلامی جلو می برد و بالندگی و اهمیت آن را در زمان #معاصر نمایان می کند، اما وجه ضعفی که در آن دیده می شود این است که ایشان دوره چهارم را بسیار گسترده لحاظ کرده اند، در صورتی که این دوره با وجود فیلسوفی مانند #شیخ_اشراق و ظهور مکتب او، حداقل این ظرفیت را داشت که خود به دو دوره تقسیم گردد.
#دوره_بندی
#رشاد
#کابرد_های_عقل_و_دین
۱.ما دو نوع عقل داریم، یک #عقل قبل از دین و یک عقل بعد از دین، عقل #قبل_از_دین با اندیشیدن ما را به ساحت دین می برد و احیانا به انکار دین می پردازد
۲. عقل وقتی بر ساحت #دین می رسد حجیت خود را حفظ می کند چرا که خود دین را اثبات کرده بود و لذا کاربرد هایی دارد:
الف. در مقام حیرت میان ظهورات مختلف می تواند رجحانی برای ترجیح یکی از موارد باشد
ب. در مقام فهم گزاره های معارفی عقل تربیت یافته است که می تواند فهم مطلب کند و عقل بدوی قدرت فهم عمق مطالب را ندارد و چه بسا حکم به #تعارض و تاویل کند، لذا این عقل است که می تواند میان گزاره های دینی انسجام ایجاد کند و یک نظام منظم ارائه دهد، نظامی که به شکل نفس الامری و نه اقناعی ارائه گردیده است، نمونه این مطلب را مثلا در بحث اراده انسانی به وضوح می توان دید
۳.انسان دارای ساحت های مختلف وجودی است، #ساحت_عقلانی ، #ساحت_شهودی و...، هرکدام از این ساحت ها نوع معرفت خاص خود را طلب می کنند، هیچگاه معرفت عقلی، پرکننده معرفت شهودی نیست و برعکس، لذا نباید گفت تو که شهودا به مطلب رسیدی دیگر تو را چه نیاز به فلسفه، تو که به شکل #دینی به مطلب رسیدی تو را چه نیاز به فلسفه، اتفاقا به همه این ها نیاز است و به هماهنگی تمام این ساحت ها نیز نیاز است وگرنه انسان از تعارض این ساحت ها رنج می برد، مشهور است که ویتگنشتاین وقتی مباحث خود را در حلقه وین نقل می کرد خود از بیان نظریات خود رنج می برد چرا که با ساحتی که خود به اون رسیده بود هماهنگ نیست
۴. از بحث تمدنی مطلب نباید چشم پوشی کرد، زبان #عرفان و زبان دین زبان #تمدنی شاید نباشد، فلسفه زبان تمدنی دارد که به شکل برهانی ایجاد مفاهمه می کند
۵. درک عقلانی مطالب دینی و نه درک #تقلیدی خود کمالی است که قابل انکار نیست و لذا از این زاویه هم فلسفه ارزشمند می گردد( البته این مطلب انکار کننده بحث برای کسی که توانایی درک مطلب را ندارد نیست)
۶. هر فیلسوف با کار عقلانی خود به عقل خود #تعین هایی می دهد، مثلا فلان فیلسوف می گوید نمی توان به واقع رسید و فلان فیلسوف می گوید می توان به واقع رسید، فلان فیلسوف می گوید تجربه ما را به یقین می رساند و فلان فیلسوف می گوید نمی تواند، همه این ها تعین های عقل هستند و کسی آن ها را محکوم نمی کند که چرا اینچنین تعینی به عقل خود دادی؟چرا؟ چون این تعین را عقلا به آن رسیده، لذا اگر فیلسوف مسلمان هم عقلا به دین برسد و دین را به عنوان یک تعین عقلانی بپذیرد هیچ حرجی به آن نیست(البته عرض کردم فیلسوف در ساحت فلسفه فلسفیا #برهان می اورد و خلط روشی نمی کند)
۷. گزاره های #بدیهی_عقلی معیار سنجش گزاره های دینی هستند و در مقام متن دینی حاضر هستند، در واقع ما میان دین و عرفان و عقل یک دور هرمونیتکی برای فهم واقع داریم، بله قیاس مرکب طولانی از این بحث من خارج است اما گزاره های بدیهی اولیه قضیشان فرق می کند( اتفاقا خود دین با دعوت به تفکر و ندادن روش تفکر به این روش فطری تفکر مهر تایید گذاشته است)
#دین
#فلسفه
#عقل
#نهضت_ترجمه از جمله حوادث مهم تاریخی است که به علت ابعاد مختلفی که در آن وجود دارد نمی توان به سادگی از آن کنار آن گذشت و بدان نپرداخت.
لذا لازم است که این نهضت را از زوایای مختلف مورد بررسی قرار دهیم و به شرح و بسط آن بپردازیم، برای مثال
می توان به عنوان اولین مسئله به این مطلب توجه کرد که این نهضت یک جریان ساده تاریخی نیست، بلکه کنشی #تمدنی است، که اثرات آن را حتی تا تمدن جدید #غرب می توان پیگیری کرد.
یا می توان این جریان را از حیث #دینی مورد دقت قرار داد و پرسش کرد که نحوه تعامل #اهل_بیت_علیهم_السلام با این نهضت به چه نحو بوده؟ شکل تعامل #فلسفه و #دین در این مقطع، که همراه با اولین فلسفه ورزی های اسلامی می باشد، چه حالتی دارد؟ و...
یا با پرسش از فرآیند ترجمه و سیر گذار آن تا تفکر مستقل اسلامی به الگویی دست یافت که اکنون و در دوره دوم نهضت ترجمه( که بخصوص از زمان مشروطه شروع شده) راهنمای ما باشد و کمک کند همانطور که در آن بازه زمانی از ترجمه عبور کرده و به تمدن مستقل اسلامی رسیدیم، در این دوره نیز این مهم را تکرار کنیم.
#نهضت_ترجمه
#وجه_اهمیت
بارى، بر خلاف بسيارى كه معتقدند: در ابتداء خوبست محصّلين كاملًا به اخبار و روايات ائمّه طاهرين عليهم السّلام اطّلاع پيدا كنند، و سپس فلسفه بخوانند؛ ايشان مىفرمودند: معناى اين كلام همان كَفانا كِتابُ اللَه است. روايات ما مشحون از مسائل عقليّه عميقه و دقيقه و مستند به برهان فلسفى و عقلى است؛ بدون خواندن فلسفه و منطق و ادراك طريق برهان و قياس كه همان رشد عقلى است، چگونه انسان مىتواند به اين درياى عظيم روايات وارد شود؟ و از آنها در امور اعتقاديّه بدون عنوان تقليد و شكّ، اطمينان و يقين حاصل كند؟ روايات وارده از ائمّه معصومين، غير از روايات وارده از اهل تسنّن است، و غير از روايات و اخبار وارده در سائر مذاهب و اديان؛ كه آنها همگى
++++++++++
***{مهر تابان ( طبع جديد )، متن، ص: 47}
بسيط و قابل فهم عامّه است.
چرا كه ائمّه معصومين عليهم السّلام شاگردان مختلفى داشتهاند، و بيانات متفاوتى؛ بعضى از آنها ساده و قابل فهم عموم است؛ و غالباً آنچه در اصول عقائد و مسائل توحيد آمده مشكل و غامض است، كه براى افراد خاصّى از اصحاب خود كه اهل فنّ مناظره و استدلال بودهاند بيان مىكردهاند، و همان شاگردان بر اساس ترتيب قياسات برهانيّه با خصم وارد بحث مىشدند. آن وقت چگونه مىتوان بدون اتّكاء به عقل و مسائل عقليّه و ترتيب قياسهاى اقترانى و استثنائى تحصيل يقين نمود؟
#فلسفه
#دین
طرح مباحث الهیات به وسیله ائمه اهل بیت علیهم السلام و تجزیه و تحلیل آن مسائل- که نمونه آنها و در صدر آنها نهج البلاغه است- سبب شد که عقل شیعی از قدیم الایام به صورت عقل فلسفی درآید و البته این یک بدعت و چیز تازه در اسلام نبود، راهی است که خود قرآن پیش پای مسلمانان نهاده است و ائمه اهل بیت علیهم السلام به تبع تعلیمات قرآنی و به عنوان تفسیر قرآن آن حقایق را ابراز و اظهار نمودند. اگر توبیخی هست متوجه دیگران است که این راه را نرفتند و وسیله را از دست دادند.
تاریخ نشان میدهد که از صدر اسلام، شیعه بیش از دیگران به سوی این مسائل گرایش داشته است. در میان اهل تسنن گروه معتزله که به شیعه نزدیکتر بودند گرایشی بدین جهت داشتند، ولی چنانکه میدانیم مزاج اجتماعی جماعت آن را نپذیرفت و تقریباً از قرن سوم به بعد منقرض شدند. بودند که در احتجاجات خود، در خطابههای خود، در احادیث و روایات خود، و در دعاهای خود عالیترین و دقیقترین مسائل حکمت الهی را طرح کردند.
نهج البلاغه یک نمونه از آن است. حتی از نظر احادیث نبوی، ما در روایات شیعه روایات بلندی مییابیم که در روایات غیر شیعی از رسول اکرم روایت نشده است.
عقل شیعی اختصاص به فلسفه ندارد، درکلام و فقه و اصول فقه نیز امتیاز خاص دارد و ریشه همه یک چیز است.
برخی دیگر این تفاوت را مربوط به «ملت شیعه» دانستهاند و گفتهاند: چون شیعیان ایرانی بودند و ایرانیان شیعه بودند و مردم ایران مردمی متفکر و نازکاندیش بودند، با فکر و عقل نیرومند خود معارف شیعی را بالاتر بردند و به آن رنگ اسلامی دادند.
برتراند راسل در جلد دوم کتاب تاریخ فلسفه غرب بر این اساس اظهار نظر میکند. راسل همچنانکه مقتضای طبیعت و یا عادت اوست، بی ادبانه این مطلب را ادا مینماید. البته او در ادعای خود معذور است، زیرا او فلسفه اسلامی را اساساً نمیشناسد و کوچکترین آگاهی از آن ندارد تا چه رسد که بخواهد مبدأ و منشأ آن را تشخیص دهد.
ما به طرفداران این طرز فکر میگوییم: اولاً نه همه شیعیان ایرانی بودند و نه همه ایرانیان شیعه بودند. آیا محمدبن یعقوب کلینی و محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی و محمدبن ابیطالب مازندرانی ایرانی بودند، اما محمدبن اسماعیل بخاری و ابوداود سجستانی و مسلم بن حجاج نیشابوری ایرانی نبودند؟ آیا سید رضی که جمع آوری کننده نهج البلاغه است ایرانی بود؟ آیا فاطمیین مصر ایرانی بودند؟...
چرا با نفوذ فاطمیین در مصر فکر فلسفی احیا میشود و با سقوط آنها آن فکر میمیرد و سپس به وسیله یک سید شیعه ایرانی مجدداً احیا میشود؟!
حقیقت این است که سلسله جنبان این طرز تفکر و این نوع تمایل، فقط و فقط ائمه علیهم السلام بودند.
شهید مطهری، سیری در نهج البلاغه، ص۵۳تا۵۶
#عقل_شیعی
#ائمه علیهم السلام
#فلسفه
تفاوت #دین و #فلسفه
البته، چون راه ظواهر دينى منتهى به وحى آسمانى است، كه به منظور تكميل و هدايت عموم مردم به انبيا رسيده، و آنان مأموريت تبليغش را به عموم مردم: عالم و جاهل و حضرى و بدوى يافتند، در نتيجه حقايق آفرينش و دقايق اسرار هستى، با سادهترين بيانى در همان ظواهر دينى ذكر شده، كه هر كس به اندازه سطح فهم خود چيزى دريافت داشته باشد.
ولى مطالب فلسفى درخور فهم عامه- يعنى غير اخصائيين اين فن- نبوده و در انحصار جمعى است كه با «رياضيات عقلى» ورزيده شده، و مىتوانند ميان برهان منطقى، و ميان افكار اجتماعى و قياسات جدلى و خطابى تميز دهند.
همچنين مطالب كشفى و ذوقى، مخصوص كسانى است كه با تعليمات دينى، و رياضيات شرعى، بدون ضم ضمايم، آيينه نفوس خود را صيقل زده، و طبق عنايتهاى باطنى خدايى، حقايق را مشاهده نمايند.
#علامه_طباطبایی
#کتاب_شیعه
دلیل مشکل بودن علم #فلسفه که همین امر موجب اختلاف نظر های بیش تر در آن می شود:
الالهي هو أغمض العلوم و أرقّها على الأذهان، لأنه ينظر في الأمور المجردة عن المواد، و لهذا قال الحكيم الأجل أرسطوطاليس من أراد أن يشرع في هذا العلم فليستعد لنفسه فطرة ثانية. و لدقة هذا العلم و شدة غموضه و بعد مرامه، قل من يفهم مقاصد أهله، أو يقف على أسرارهم، أو يشرف على نورهم و أعراضهم.
لا جرم أكثر الخائضين في هذا العلم لا تزيدهم كثرة النظر فيه إلا حيرة و ضلالة، إلا من تأيد بتأييد إلهي
زندگی نامه خود نوشت بوعلی، محبوب القلوب، ج۲، ص۱۶۴، ۱۶۵
نکاتی در مورد حکمت عملی.mp3
6.47M
نکاتی در مورد سیر #حکمت_عملی در تاریخ فلسفه اسلامی و نسبت آن با شریعت و...
#فلسفه
#استاد_کرمانشاهانی