eitaa logo
یادداشت های فلسفی من
517 دنبال‌کننده
145 عکس
3 ویدیو
91 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
۱.ما دو نوع عقل داریم، یک قبل از دین و یک عقل بعد از دین، عقل با اندیشیدن ما را به ساحت دین می برد و احیانا به انکار دین می پردازد ۲. عقل وقتی بر ساحت می رسد حجیت خود را حفظ می کند چرا که خود دین را اثبات کرده بود و لذا کاربرد هایی دارد: الف. در مقام حیرت میان ظهورات مختلف می تواند رجحانی برای ترجیح یکی از موارد باشد ب. در مقام فهم گزاره های معارفی عقل تربیت یافته است که می تواند فهم مطلب کند و عقل بدوی قدرت فهم عمق مطالب را ندارد و چه بسا حکم به و تاویل کند، لذا این عقل است که می تواند میان گزاره های دینی انسجام ایجاد کند و یک نظام منظم ارائه دهد، نظامی که به شکل نفس الامری و نه اقناعی ارائه گردیده است، نمونه این مطلب را مثلا در بحث اراده انسانی به وضوح می توان دید ۳.انسان دارای ساحت های مختلف وجودی است، ، و...، هرکدام از این ساحت ها نوع معرفت خاص خود را طلب می کنند، هیچگاه معرفت عقلی، پرکننده معرفت شهودی نیست و برعکس، لذا نباید گفت تو که شهودا به مطلب رسیدی دیگر تو را چه نیاز به فلسفه، تو که به شکل به مطلب رسیدی تو را چه نیاز به فلسفه، اتفاقا به همه این ها نیاز است و به هماهنگی تمام این ساحت ها نیز نیاز است وگرنه انسان از تعارض این ساحت ها رنج می برد، مشهور است که ویتگنشتاین وقتی مباحث خود را در حلقه وین نقل می کرد خود از بیان نظریات خود رنج می برد چرا که با ساحتی که خود به اون رسیده بود هماهنگ نیست ۴. از بحث تمدنی مطلب نباید چشم پوشی کرد، زبان و زبان دین زبان شاید نباشد، فلسفه زبان تمدنی دارد که به شکل برهانی ایجاد مفاهمه می کند ۵. درک عقلانی مطالب دینی و نه درک خود کمالی است که قابل انکار نیست و لذا از این زاویه هم فلسفه ارزشمند می گردد( البته این مطلب انکار کننده بحث برای کسی که توانایی درک مطلب را ندارد نیست) ۶. هر فیلسوف با کار عقلانی خود به عقل خود هایی می دهد، مثلا فلان فیلسوف می گوید نمی توان به واقع رسید و فلان فیلسوف می گوید می توان به واقع رسید، فلان فیلسوف می گوید تجربه ما را به یقین می رساند و فلان فیلسوف می گوید نمی تواند، همه این ها تعین های عقل هستند و کسی آن ها را محکوم نمی کند که چرا اینچنین تعینی به عقل خود دادی؟چرا؟ چون این تعین را عقلا به آن رسیده، لذا اگر فیلسوف مسلمان هم عقلا به دین برسد و دین را به عنوان یک تعین عقلانی بپذیرد هیچ حرجی به آن نیست(البته عرض کردم فیلسوف در ساحت فلسفه فلسفیا می اورد و خلط روشی نمی کند) ۷. گزاره های معیار سنجش گزاره های دینی هستند و در مقام متن دینی حاضر هستند، در واقع ما میان دین و عرفان و عقل یک دور هرمونیتکی برای فهم واقع داریم، بله قیاس مرکب طولانی از این بحث من خارج است اما گزاره های بدیهی اولیه قضیشان فرق می کند( اتفاقا خود دین با دعوت به تفکر و ندادن روش تفکر به این روش فطری تفکر مهر تایید گذاشته است)