1.64M
🪶نامه سی و چهارم
بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید.
بگذار صبورانه و مهرمندانه در باب هر چیز که مورد اختلاف ماست بحث کنیم؛ اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطهی مطلقاً واحدی برساند. بحث باید ما رابه ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل.
#چهلنامهکوتاهبههمسرم | #نادرابراهیمی
🪴یادداشتهایخطخورده
به بهانه چند تا اتفاق سر زدم به چهلنامه...
صحبتی که امروز با یکی از دوستانم درباره زندگی داشتم.
و مکالمه چند روزهام با یکی از رفقای دیگر...
هدایت شده از [ هُرنو ]
.
من تا یه موقعی خیلی خجالت میکشیدم بگم بعضی کتابا رو نخوندم.
گذشت.
خیلی گذشت و من خیلی با خودم کلنجار رفتم که حالیِ خودم بکنم که خجالت نداره. مگه چقدر عمر کردیم؟ مگه اصلا چند سال فرصت کتابخوندن داشتیم که قرار باشه تمام شاهکارهای ایران و جهان رو خونده باشیم؟
بیخیال :)
سخت نگیرید.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یادداشتهایخطخورده
. من تا یه موقعی خیلی خجالت میکشیدم بگم بعضی کتابا رو نخوندم. گذشت. خیلی گذشت و من خیلی با خودم کل
🧎🏻
من هنوز هم فکر میکنم آدم خودافشایی نیستم!
من هنوز هم خجالت میکشم!
نمیدانم میشود اسمش را گذاشت خجالت یا نه؟!
من میدانم ما ایرانیها برای این چارلزدیکنز و هوگو و تالستوی و کامو نمیشویم که جرأت هیچکدام را در نوشتن نداریم. جرأت نوشتنِ خود!
اصلش همه میدانند رمان خوب است. حتا میدانند تنها چیزی که آدم را در طول تاریخ بشر آیینهگی کرده و حاق حقیقتش را نشان داده، هیچگاه جامعهشناسی و مردمشناسی و روانشناسی و... نبوده! این داستاننویسها هستند که حقیقت آدم را به صلیبِ داستان کشیدهاند.
تالستوی در اعتراف سیر تطور خودش را گفته. سروش حبیبی توی مقدمه جنگوصلح از این سیر حرف میزند. او تأکید میکند ارزش جنگوصلح به دورانی است ویژه از زندگی تالستوی و البته شرایط روحی و فکری او. تالستوی پای تمام مراحل زندگیاش ایستاده. به این معنا که از هیچکدام خجالت نمیکشد. تالستوی بزرگ، نتیجه همین کندن از ایسمهای زمانه و ازدواج و سرخوردگیهای سرشار زندگیاش و ... بوده! مفتخر است به نوشتن آن و تلقی آشکار این واقعیت که تالستوی بزرگ نتیجه حرکت در این مسیر است.
نویسنده نه فقط با تمام علمش مینویسد، نه فقط با تمام تجربهزیستهاش مینویسد، بل با جرأتی تمامنشدنی مینویسد به سانِ اقیانوس. جرأتِ افشا کردن خودش. جرأت فریاد زدن °منچنینم° و با تمام وجودش بل بیشتر.
پای این °منچنینم° ماندن،
این گمشده ماست در نوشتن.
ما خجالت میکشیم پای خودمان بأیستیم...
من از سال ۹۶ درگیر یک تجربه دور از ذهن شدم. تاحدی خطرناک و فریبآور و بسیار عجیب! هفتسال، یک تجربه فقط. حتا نه چند تجربه! فقط یکی. لااقل در مورد یکی مطمئن هستم؛ اما حتا یک یادداشتِ کوچک از آن ننوشتم. و این ننوشتن اعتراف میکنم، فقط از ترس چیزی مبهم و آزاردهنده بوده به نام آینده. ترس هم نه! فقط گمانِ ضعیفِ این که در باقی زندگی شاید _و فقط شاید_ یک یا چند نگاه روزی توی خیابانی، کوچهای، جایی برایم سنگین باشد... همین! این اسمش ترس هم نیست.
ترس، شرف دارد به این اعتنایِ مبهم سطحی، هزاربار؛ ما هنوز برای بشر نمینویسیم تا رسالت خود را انجام دهیم. ما حتا در نوشتن، نه نیمنگاه، که تمام دیدگانمان جلب خودمان است تا مبادا سر سوزنی از رفاه و مثل بقیهبودنمان کم شود. چیزی که میبینیم خودمانیم. این همان نگاه عمیقا خطایی است که از مکتوب شدنمان جلوگیری کرده است.
نویسنده باید که فریاد بزند، عربده بکشد، گوشخراش و آزار دهنده و تخریبگر و پررنگ، که کیست! بعد سکوتی و نقطهای. و تمام.
ما خجالت میکشیم پای خودمان بأیستیم...🚬
@yaddashthaykhatkhorde
دیشب ۱:۰۶
#حافظ_هم_دل_خوشی_داره
به قصد تفأل نزدم
همینطور بازکردم
..
این عکس شکار همسرم است..
قبل از مهمانی امشب..
🪶اهل نمایش و شعار نیستم،
اما نشستن جلوی سطوری چیزی به نام کتاب و نوشته،
واقعا برایم لذتبخش است..
#الحمدلله
هدایت شده از حرفیخته
¤
شنبه، ۵ آبان،
ساعت ۶ صبح،
یکی از بزرگترین پارکهای خاورمیانه در تهران،
صبحِ شبی که اسرائیل در آسمان تهران موشک زده، مردم طبق معمول گرمکن و کفش ورزشی پوشیدهاند، اسپیکر و بطری آبشان را برداشته و آمدهاند پارک برای ورزش صبحگاهی.
از اتفاقات دیشب بیخبرند؟
از گفتگوهایی که با هم دارند، به نظر نمیرسد بیخبر باشند.
-خب من میگم یه بار ما زدیم، حالا اونا زدن. دیگه تموم. اگه دوباره ما بزنیم... (دیالوگ یکی از ۵ خانمِ داخل عکس که پنگوئنی راه میرفت)
-نمیتونن کاری کنن، این رهبریای که ما داریم... (دیالوگ آقایی با صورت ششتیغه و کاپشن ورزشی سفید)
بقیه؟ در حال تنظیم کردن حرکات دست و پایشان با موزیک.
فیلم را با صدا ببینید.
#پارک_پلیس
#باغ_اناری
¤ @harfikhteh
رضای امیرخانی، توی سیاهه صدتایی رمانِ قدیمش که مربوط است به سالها پیش، درباره جنگوصلح جناب تالستوی مینویسد:
متأسفانه امسال هنوز نخواندمش،
برای بار پنجم البته!
🪶 #جنگوصلح
.
یادداشتهایخطخورده
رضای امیرخانی، توی سیاهه صدتایی رمانِ قدیمش که مربوط است به سالها پیش، درباره جنگوصلح جناب تالستوی
تورگنیف که خود با تالستوی روابط گرمی ندارد، پس از انتقاد از سبک نگارش و گریزهای فلسفی او اعتراف میکند، که جنگوصلح اثری عظیم است و حتی از فلوبر نقل میکند که پس از خواندن کتاب از فرط هیجان و ستایش فریاد میزده است. صاحبنظر دیگری به نام بوگودین میگوید: اگر پوشکین زنده بود چه شادمان میشد.
اما تالستوی خود به سرعت از کتاب و بحثهای پیرامون آن روی میگرداند و باردیگر در املاک خود پناه میجوید. شهرت اما او را رها نمیکند و ده سال بعد °آناکارنینا°یش با موفقیتی مشابه روبهرو میشود. تالستوی پس از انتشار آناکارنینا هنوز سر آن دارد که به دنباله جنگوصلح بازگردد و به داستان دسامبریستها بپردازد، ولی پس از این که بارها فصل اول آن را مینویسد، یکباره رهایش میکند؛ گفته میشود که جنگوصلح را حتی به قدر کفایت هم پرداخته نمیداند، و راستی این است که جنگوصلح را غولی یغور توصیف کردهاند که نه وحدتی در آن پیداست و نه به درستی در یکی از انواع ادبی میگنجد.
اما در عین حال یکی از شاهکارهای بزرگ ادب جهانی است و راز نبوغ تالستوی در همین است.
[از مقدمه کتاب..]
#جنگوصلح
🪴 یادداشتهایخطخورده