راستش ما بهجای عروسی آمده ایم زیارت عتبات؛
خیلی هم عالی. این که من از خیلی از رسم و رسومات بیزارم و خیلی موافق نگرفتن عروسی بودم و بابایم و همسرم و خلاصه جمیع اعضای پشت صحنه هم موافق بودند، به نظرم دلیل اصلی آمدنمان به کربلا نیست!
من خیلی سنتیتر فکر میکنم...
°°°
عقد که کردم، رفیقی داشتم که حدود سه ماه کاملا از هم بیخبر بودیم. مطلقا بیخبر؛ تا یک ساعت بعد از این که خطبه عقد را خواندند. تماس گرفتیم و صدایش را شنیدم. خیلی خوشحال به نظر میرسید. صمیمانه تبریک گفت و من هم چقدر به جانم نشست. یک هفته بعد، جشن عقدمان بود. در یک باغ تالار. من اصرار داشتم باغتالار باشد. چون احساس بهتری داشتم در میزبانی از چند نفر مهمان خاصم. یکی همین ایشان که اصلا نبود تا بیاید دیگری مهدی و محمد مهدی که نشد ایضا بیایید، دیگری.. الخ. این رفیق شفیقم، مهمان کربلا شد. همان تاریخ. من مهمان هایی دیگر هم داشتم. خاص الخاص؛
شنیده بودم شهید تورجی برای مراسم ازدواجش دعوتنامه ای میفرستد برای امام زمان علیه السلام جمکران و برای حضرت معصومه سلام الله علیها، قم وبعدش اینجور میشود و آنجور و الخ. رفیقم از اصفهان میرفت قم و بعد تهران و بعد با پرواز عراق؛ برای جمکران و قم و نجف و کربلا کارت دعوت عقدم را فرستادم. کارت خودش را هم دادم که پیش من نماند. مشهد را هم فرستادم رفت..
خیلی علاقه داشتم میان مهمانهایم باشد. جایش کنار این همه رفیقم که در جشن بودند خالی بود. هنوز توی عکسها و فیلمها جایش خالی است. اما دمش گرم با مسافرت یهوییاش پیک خوبی شد. یادم هست پرسید کارت را چهکار کند؟!
من هم گفتم بگذاردش یه جا روی سنگی، کنار دیواری چیزی، در بین الحرمین..
°°°
من خیلی سنتیتر فکر میکنم..
امام صفت اباعبدالله دارند. پدر مهربان است. کدام پدری را سراغ دارید که عروسی پسرش کنارش نباشد. عروسیما به خواست ایشان مبدل شد به زیارت کربلا! ما خوب نیستیم، امام نهایت لطف و مهربانی است..
#کربلا
#هشتم
#کارت_دعوت
@yaddashthaykhatkhorde
.