eitaa logo
یادداشت‌ های یک طلبه
243 دنبال‌کننده
118 عکس
101 ویدیو
6 فایل
سحرم مرغ جرس ناله برآورد بخوان! که همه فلسفه ی ماندنِ‌تو خواندنِ توست! ✔صمیمانه مشتاق نظرات گهربارتان هستم @Abdolmajidd
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ اینجا درمانگاه قرآن و عترته، درمانگاهی در چند قدمی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، منتظرم نوبتم برسه، با اینکه با خودم کتاب آوردم تا مطالعه کنم ولی لذت بیشتری داره 😊 مثل همیشه بدحجابی اذیت کننده است! _قم؟ بله ؟ _نزدیک حرم؟ بله! البته درمانگاه که وظیفه‌ی خودش رو به نحو اتم و احسن انجام داده!!! _یعنی چیکار کرده؟ چند جا پوستر زده که «حجاب خوب است!»😊 چقدر بامزه! چند تا از این دختر خانوم ها این پوستر رو دیدن؟ نمیدونم ، شاید همه شون! ولی نمیدونم چرا با این پوستر مسئله حل نشده؟😉 چرا حجابشون اینجوریه ؟ یکی پیرهن پسرانه پوشیده یکی موهاش از پشت زده بیرون و... یکی اصلا آستین کوتاه پوشیده و... ببخشید من که حاج آقام نباید از این حرفها بزنم🙊 ولی واقعیت اینه که ما بین همین مردم زندگی میکنیم و باید هم بین مردم باشیم ضمنا هر قدر هم مراقبه و تقوا داشته باشیم این‌ها به چشم میخوره ، مستحضرید که به چشم خوردن غیر از نگاه کردنه(معاذالله🤲). راستی کارمندان درمانگاه هم اوضاع خوبی ندارن. _ اینا رو که درمانگاه میتونست بگه قانون اینه ، اونم درمانگاهی که واقفش یه عالم دینی بوده و انتساب به قرآن و عترت داره و... بله میتونست ولی حالشو ندارن! حالا خیلی هم اولویت نیست براشون... _حاج آقا حالا این همه مسئله، گیر دادی به حجاب؟ نه! _اصلا انتظار داری حجاب به این راحتی حل بشه ؟ نه! _پس چی میگی؟ هیچی همین طوری خواستم درددل کنم😊 شقشة هدرت... یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh
﷽ 🔻عمامه عاریتی؟! ✍حکایتی شیرین و عبرت‌آموز که حاج شیخ عبدالکریم بر فراز کرسی درس خارج در قم،این خاطره را از دوران جوانی خویش نقل کرده اند: مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری از شاگردان مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در سامرا بود. در محضر امیر المومنین (ع) در حرم به آقا امیر المؤمنین می‌گوید: آقا ما داریم بر می‌گردیم به ایران و می‌دانم برگردم، سیل مقلّدین و مراجعین در مسائل شرعیه به سمت ما می‌‌‌آید. آقا، یک الگویی را به ما معرفی کنید که من در آینده‌ی زندگی‌ام این الگو بشود برای ما شاخص، این استقبال دنیا، مرجعیت، عزّت، ثروت و آقایی، ما را غافل نکند. حاج شیخ عبدالکریم حائری سه ماه نجف می ماند و صبح و شام وقتی حرم مشرّف می‌شد از امیر المؤمنین (ع) همین خواسته را تقاضا می‌کرد. سه ماه هم ایشان کربلا می‌ماند. جمعاً می‎شود شش ماه. دیگر ایشان داشته باز ناامید می‌شد که شاید آقا امام حسین (ع) هم مصلحت نمی‌دانند که معرفی کنند، آن شب با دل شکسته از حرم می‌‍‌رود در همان منزلی که در کربلا اسکان داشتند. 🔹شب خواب سید الشهداء (ع) را می‌بیند که می‌فرمایند: شیخ عبدالکریم! از ما یک انسان جامعِ کاملِ وارسته می‌خواهی به عنوان الگو؟" می‌گوید: بله آقا. می‌فرمایند: فردا صبح وارد حرمِ ما که می‌خواهی بشوی طلوع فجر، کنار قبرِ حبیب بن مظاهر اسدی، یک جوان ۱۸ ساله‌ای نشسته، عمامه‌ای کرباسی به سر دارد و یک عبای کرباسی و لباس کرباسی هم پوشیده. شما که وارد می‌شوی، این جوان بلند می‌شود وارد حرم می‌شود یک سلامی پایین پا به من می‌کند، یک سلام به علی اکبر، یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج می‌شود. بعد از طلوع فجر این جوان را دریاب که یکی از انسان‌های بزرگ است. 🔹حاج شیخ می‌فرماید: بیدار شدم. طلوع فجر، وقتی وارد حرم شدم، دیدم کنار قبر حبیب بن مظاهر، همان گوهری که امام حسین (ع) حواله کرده بود، نشسته بود. وارد شدم، این قیام کرد و آمد در حرم و یک سلام به حضرت سید الشهداء(ع)، یک سلام به علی اکبر و یک سلام به جمیع شهداء، از حرم خارج شد آمد به ایوان و از آنجا به صحن رفت. دنبالش دویدم. در صحن، صدایش زدم و گفتم: آقا بایست من با تو کار دارم. برگشت یک نگاهی به من کرد و گفت: آقا! عمامه‌ من عاریتی است و رفت از صحن رفت بیرون، رفت در کوچه‌ پس‌کوچه‌های کربلا، دنبالش دویدم: آقا! عرضی دارم، مطلبی دارم، بایست. دوباره درحال حرکت برگشت و گفت: آقا! عبای من هم عاریتی است و رفت. آقای حاج شیخ عبدالکریم می‌گوید: دیدم دارد از دستم می‌رود؛ محصول شش ماه زحمت درِ خانه‌‌ دو امام، با این دو کلمه دارد می‌گذارد و می‌رود. دویدم و خودم را به او رساندم و دستش را گرفتم و گفتم: بایست. عبای من عاریتی است؛ عمامه‌ من عاریتی است یعنی چه؟ شش ماه التماس کرده‌ام تا شما را معرفی کرده‌اند، کار داریم با شما. یک نگاهی به حاج شیخ می‌کند و می‌گوید: چه کسی من را به شما معرفی کرد؟ آقا شیخ عبدالکریم می‌گوید: صاحب این بقعه و بارگاه، سیدالشهداء(ع). می‌گوید: دنبال من بیا. در کوچه‌ پس‌کوچه‌های کربلا می‌روند تا به خارج از کربلا می‌رسند. یک تلّی بود که روی آن تل، یک اتاقکی بود. می‌رسد به درِ آن اتاق و می‌گوید: اینجا خانه‌ من است، فردا طلوع فجر وعده‌ دیدار من و شما همین جا. می‌رود داخل و در را می‌بندد. 🔹مرحوم حاج شیخ فرموده بود: من در عجب بودم؛ خدایا، این چه مطلبی می‌خواهد به من بگوید که موکول کرد به فردا. چرا امروز نگفت؟! آن درسی که بناست به من بدهد و زندگی آینده‌ من را تضمین کند در معنویت؛ بشود درس؛ بشود پیام ایشان می‌فرماید: لحظه‌شماری می‌کردم. آن روز گذشت تا فردا و طلوع فجر، رفتم بیرونِ کربلا روی همان تل. پشتِ همان اتاقک. آمدم در بزنم، صدای ناله‌ پیرزنی از درون آن اتاق بلند بود و صدا می‌زد: وَلَدی! وَلَدی. پسرم، پسرم. در زدم دیدم پیرزنی با چشمان اشک آلود در را گشود. گفتم: خانم دیروز یک جوانی زمان طلوع فجر وارد این خانه شد و گفت اینجا خانه‌ من است و با من وقت ملاقات گذاشته. این آقا کجاست؟ گفت: این پسرِ من بود، الآن پیشِ پای شما از دنیا رفت. وارد شدم. دیدم پاهای این جوان به قبله دراز، هنوز بدن گرم. گفتم: وا أسفا! دیر رسیدم. حاج شیخ در درس خارج فرموده بود: آن درسی که آن جوانِ بزرگ و کامل از طرف امام حسین (ع)به من آموخت، درسِ عملی بود. روز قبل به من گفت: آقا عمامه‌ من عاریتی است! عبای من عاریتی است! فردا جلوی چشمانِ من، عبا و عمامه را گذاشت و رفت. می‌خواست به من بگوید: 📌 شیخ عبدالکریم حائری! ▫️ مرجعیت،عاریتی است ▫️ ریاست،عاریتی است ▫️ خانه‌هایتان،عاریتی است ▫️پول‌های‌تان،عاریتی است ▫️وجودتان،عاریتی است ▫️سلامتی‌تان،عاریتی است. ▫️هر چه می‌بینید،عاریه است و امانت است. دل به این عاریه‌ها نبندید یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh
🌷 ششم ربیع الاول سالروز رحلت عارف کبیر مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قسمتی از وصیّتنامه ایشان: 🔸امـا وصـيـتـهـاى ديـگـر، عـمـده آنـهـا نـمـاز اسـت . نـمـاز را بـازارى نـكـنـيـد، اول وقـت بـه جـا بـيـاوريـد بـا خضوع و خشوع ! اگر نماز را تحفظ كرديد، همه چيزتان مـحـفـوظ مـى مـاند و تسبيحه صديقه كبرى سلام الله عليها و آية الكرسى در تعقيب نماز تـرك نـشـود؛... 🔸در مـسـتـحبات تعزيه دارى و زيارت حضرت سيدالشهداء مسامحه ننماييد و روضه هفتگى ولو دو سه نفر باشد، اسباب گشايش امور است و اگر از اول عـمـر تـا آخرش در خدمات آن بزرگوار از تعزيت و زيارت و غيرهما به جا بياوريد، هـرگـز حـق آن بـزرگـوار ادا نـمـى شـود و اگـر هـفـتـگـى مـمـكـن نـشـد، دهـه اول محرم ترك نشود. 🔸ديـگـر آنـكـه ، اگـر چـه ايـن حرفها آهن سرد كوبيدن است ، ولى بنده لازم است بگويم ، اطـاعـت والدين ، حسن خلق ، ملازمت صدق ، موافقت ظاهر با باطن و ترك خدعه و حيله و تقدم در سلام و نيكويى كردن با هر بر و فاجر، مگر در جايى كه خدا نهى كرده . اينها را كه عـرض كـردم و امـثـال ايـنـهـا را مـواظـبـت نـمـايـيـد! الله الله الله كـه دل هيچ كس را نرنجانيد! یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh
یادداشت‌ های یک طلبه
🌷 ششم ربیع الاول سالروز رحلت عارف کبیر مرحوم آیت الله حاج سید علی قاضی طباطبایی قسمتی از وصیّتنامه
عمده این است که نماز را بازاری نکنید:😔 🔹اول وقت 🔹با خضوع 🔹و خشوع اگر را تحفظ کردید(یعنی مراقب نماز بودید و شرایطش رو مراعات کردید و...) ! محفوظ می ماند(همه_چیز!)
إنَّ الوُصولَ إلَى اللّه ِ عَزَّوجلَّ سَفَرٌ لا يُدرَكُ إلّا بامتِطاءِ اللَّيلِ .  امام عسكرى عليه السلام : رسيدن به خداوند عز و جل سفرى است كه جز با نشستن بر مركب شب، پيموده نشود(بحار،ج۷۵،ص۳۸۰) توضیح:👇 ۱. برای رسیدن به خدا باید سفر کرد، نه سفر بیرونی ، بلکه سفری در درون، دل و اندیشه! با نشستن نمی‌شود ، باید حرکت کنیم، بلکه قیام، بلکه هجرت! ۲.این سفر، ابزار و مَرکب می‌خواهد، ساده نیست! ۳. مَرکب این سفر، شب است، ! 📌شب، دارد، از های و هوی روز دور شده‌ایم، از بی‌موردی که برای خودمان درست کرده‌ایم فارغ شده‌ایم، فرصتی داریم برای خلوت، تا ببینیم کجاییم و به کجا می‌رویم! یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh
30.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✏️شرح حدیثی از امام صادق(علیه‌السلام) درباره فضیلت و نقل توصیه آیت‌الله حاج میرزا علی آقای قاضی به علامه طباطبائی توسط رهبر انقلاب در ابتدای درس خارج فقه. ۱۳۹۸/۱۱/۱۴ یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh
می‌گفت: "از اول اشتباه کردیم به دل بستیم، باید می‌دانستیم تنها چاره‌ی کار است! " __________ ✅ بله ، اگر فکر می‌کردی کار با حکومت اسلامی تمام است و نیازی به نداریم، از اول اشتباه می‌کردی؛ اگر هم فکر می‌کنی بدون کمک به حکومت اسلامی و بدون نصرت ، می‌آید و خودش همه چیز را درست می‌کند، باز هم اشتباه می‌کنی! 📌 انتظار، نشستن نیست! را نصرت کن تا امام بیاید. یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh
﷽ ✅وَمِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا جَرَيَانُ ذِكْرِكَ عَلَىٰ أَلْسِنَتِنا، وَ إِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ وَتَنْزِيهِكَ وَتَسْبِيحِكَ . 🔹خدای من ؛ یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایت جاری شدن ذکر تو بر زبان ماست، واینکه به ما اجازه دادی که تو را بخوانیم و تنزیه و تسبیح کنیم! امام زین العابدین علیه السلام یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh
درس خارج فقه آیت الله مروی (حفظه الله) موضوع درس : بحث رشوه روز اول درس، اونم ۷ صبح فکر نمی‌کردم اینقدر شلوغ باشه!
یادداشت‌ های یک طلبه
درس خارج فقه آیت الله مروی (حفظه الله) موضوع درس : بحث رشوه روز اول درس، اونم ۷ صبح فکر نمی‌کردم ای
🔹از مطالبی که لازمه مردم بدانند اینه که درس خارج چیه ؟ و اساسا چرا طلبه ها اینقدر درس می‌خوانند ، اثرش چیه؟ 📌یکی از آشناهامون می‌گفتند من فکر میکردم درس خارج فقط حدیث اخلاقی خونده میشه چون تلویزیون خارج فقه مقام معظم رهبری رو نشون میده فقط حدیث خوانده میشه، عرض کردم اون فقط چند دقیقه ی اول درس هست، نه همه‌ش!
﷽ ✍بیت سیاح و هزینه‌ی محبت! ✅گوشه‌ی حسینیه ی را نشان داد و گفت: " آن عکس را می‌بینی؟ پدربزرگ‌مان است، محمد_قنبر، سال‌ها در زندان‌های صدام شکنجه شده بود، همه‌ی این حسینیه‌ها و خدمت به زائران و... یادگار ایشان است، دو سال پیش فوت کرد. آن عکس دیگری هم عمویم هست، شهید شده " این‌ها توضیحات عاصم_قنبر بود، خادم موکبی که امسال در کربلا میزبان‌مان بودند. خانواده‌ی قنبر از ترک‌های کرکوک بودند که از ترس داعش به کربلا کوچ کرده بودند. چند لحظه بعد هم نوجوانی را که چای تعارف کرد نشان داد و گفت: "حاج آقا! بابای این بچه را داعشی‌ها شهید کردند" 🔹تا اینجا صحبت‌هایش عادی بود اما در ادامه گفت: "ما دائما در جنگ بودیم و در حال شهید دادن و... . ما اهل بیت را دوست داریم و باید هم این هزینه‌ها را بدهیم!" این نگاه قشنگش برایم جالب بود! ادامه داد: "امیرالمومنین به میثم گفت: ما را دوست داری؟ میثم گفت: بله. حضرت فرمود: پس تو را به دار می‌آویزند! " غرق معرفتش شده بودم، زیاد نمی‌خواستم حرف بزنم، فقط گفتم: "بله، هزینه دارد! " 📌هفته ی گذشته که بیت‌سیاح مدال طلا را از دست داد، یاد همین مطلب افتادم، به ذهنم رسید او هم را داد، فارغ از اینکه چه کسانی و در چه حد مقصر بودند، این هم زاویه‌ی دید دیگری است! وقتی عشق ام‌البنین و پسرش عباس (ع) را داری، هزینه هم باید بدهی. با این هزینه‌ها عیارِ عاشق بودنت معلوم می‌شود و ارزشش بالاتر می‌رود! یادداشت‌های یک طلبه 👇 @yaddashtthayeyektalabeh