eitaa logo
عِنایٰاتِ امٰام‌زَمٰان وَشهدا
178 دنبال‌کننده
288 عکس
155 ویدیو
4 فایل
🕊او بٰا سپاهی ازشهیدان خواهد آمد🕊 🌹وَلٰا تحسبَن الذیـنَ قُتلوا فـی سبیلِ الله امواتا بَلْ احیـٰاءٌ عندَ ربهم یُرزَقون🌹 📣لطفا شماهم ازعنایات خود توسط شهدا وامام‌زمان برای ما بگید👇 🆔 @A_Sadat313
مشاهده در ایتا
دانلود
… همیشه هرجایی که میرم از آقا امام زمان عج صحبت میکنم،این قضیه پارسال یعنی سال 97 شدت بیشتری پیدا کرده بود،آخه معتقدم که باید مردم رو برای ظهور آماده کرد و این ما هستیم که بایدظهور آقا رو رقم بزنیم،پارسال یه اتفاق جالب واسم افتاد،چندروزی قبل از ماه رمضان،به زیارتگاهی رفتیم،کنارضریح باتمام وجودم ظهور امام زمان عج رو از خداخواستم و گفتم اللهم عجل لولیک الفرج،خالی از هر خواسته ای شده بودم،روزبعد دم دمای صبح خوابی دیدم،امام زمان عج رو دیدم که مثل وقتایی که روی سر عروس نقل میریزن،روی سرم گلاب میپاشید،چهرشون رو کامل دیدم،بسیارغمگین بودن،من هم همینطور که محو چهره غمگینشون بودم دیدم که دور و دورتر شدن،چندروز بعد هم توی خوابم دیدم که ایشون روبه قبله درحالی که لباس علما رو به تن دارن داشتن نماز میخوندن،بعد که برگشتن برن یکدفعه دیدم که لباسشون مبدل به لباس سپاه شد و رفتن،بعدازبیدار شدن باخودم میگفتم که این خوابها چه معنی میده،من که چهره محزون آقا رو دیدم و فهمیدم که ناراحتی شون بابت دعانکردن ما برای فرجه،تصمیم گرفتم که چله زیارت عاشورا آیت الله حق شناس رو واسه ظهور بردارم،تمام سعیم بودکه گناه نکنم،زیارت جامعه کبیره همراه با حدیث کسا رو میخوندم،نمازشب رو هم قبل از خوردن سحری میخوندم،اعمال دیگه ای رو هم انجام میدادم،به دلم افتاد که دستورالعملی هم برای دیدار حضرت انجام بدم یادمه که روی پروفایلم تصویری رو گذاشته بودم که سلام به امام زمان عج بود،یکی از شبها که پاشدم نمازشبم رو بخونم یکدفعه انگار تمام دنیا سکوت کرده بود بعد صدایی رو شنیدم که:السلام علیک،سلامی کوتاه بود ولی مثل این بود که چنددقیقه طول کشید،شوکه بودم،نمیدونستم که اینها چه ارتباطی به هم دارن!شاد و مسرور بودم،چندوقتی بود که توی آپارتمان ناراحتی برای پنج واحد دیگه آپارتمان ایجادشده بود،میگفتن که یکی از واحدها داره از آب پنج واحددیگه استفاده میکنه، ازنیمه دوم ماه رمضان گذشته بود،یک روز بعداز نماز عصرمشغول خوندن دعای فرج بودم،که یکدفعه زنگ آیفون رو شنیدم،دعا رو تموم کردم و آیفون رو جواب دادم،آقایی بودن،گفتن از اداره آب هستم،همسایه تون ماشین رو روی کنتورها پارک کرده اگه میشه بهشون بگین که جابجاش کنن،گفتم چشم،سریع رفتم درب واحدکناریمون رو زدم،مثل اینکه خونه نبودن،خونمون طبقه اول بود،کنار نرده های راه پله ایستاده بودم که یکدفعه صدایی گفت نیستن،یکدفعه پایین رو نگاه کردم،آقایی بود با شونه های پهن،و چهره ای بسییییییییییییییییار زیبا،لباس مشکی به تن داشتن،تا به حال کسی به این زیبایی ندیده بودم،سریع نگاهمو گرفتم و گفتم نه نیستن،دوباره رفتم زنگ خونه همسایه رو زدن،اون آقاپرسیدن،همسایتون کارمندن،گفتم بله،گفتن خانمشون نیستن،گفتم معمولا هستن،بعدآقا گفتن،اینطور که نمیشه آب پنج واحد دیگه هم هست،بعد رفتن،منم به داخل برگشتم،یکدفعه مثل کسی که تازه به هوش شده باشه،گفتم این آقا کی بود؟شونه های پهنش،صورتش،واااای خدا همونی بود که توی خوابم بودن،سریع پایین رفتم،کسی توی کوچه هم نبود،برگشتم دیدم ماشین روی قسمتی که فلکه اصلی ساختمونه پارک شده،اصلا کنتورها جای دیگه ست!ایشون از کجا میدونست ماشین متعلق به چه واحدیه!اینها همه کد بودن؟یادخوابهام افتادم،پس هدف از دیدن اونها این بود،امام زمان عج بین مردم رفت و آمد میکنه،شیطان هم که نمیتونه خودش رو به شکل و صورت ائمه دربیاره،اما چرا اداره آب؟؟!چندوقت گذشت و مشخص شد که کنتور آب ما ایراد پیدا کرده و ما مشخص نیست که چه مدت از آب پنج واحد دیگه استفاده میکردیم،با اون آب وضو میگرفتیم،غسل میکردیم و...دیگه شک نداشتم خودشون بودن😭بعدش سعی کردم رضایت همسایه ها رو جلب کنم، آقامیدونست،اومد به ما که نون حلال واسمون مهمه تذکر داد،تازه میفهمیدم که حضرت با ما زندگی میکنه و حتی روی فرشهای ما راه میره ودر بازارهای ما قدم برمیداره یعنی چه!بعد از این قضیه بازهم خواب آقا رو دیدم البته وقتی که کار خیری انجام دادم و دل مادر و پدرم رو شاد کردم،هدف من از بیان این ماجرا اینه که بگم بچه ها اگه سعیمون این باشه که گناه نکنیم و دل آقا رو نشکنیم خود حضرت به دیدن ما میان،اصلا سخت نیست،امتحان کنید... 🌷ارسالی: ☔️ @yadeShohadaa