-معراج5-مادر شهید در طلاییه.mp3
1.5M
دل شکسته ها گوش کنید😭💔
🎧 وقتی مادر شهید فرزندش را تفحص می کند
👌👌 فوق العاده
#معراج_شهدا
#راهیان_نور_مجازی
@yadeShohadaa
#استادپناهیان🌱
از #شهدا_مدد_بگیرید !!
مددگرفتن از شهدا رسمِ
دست به خاڪ قبر شهدا بگذاریم
بگیم #حسین ✨ !
به حق این شهداے خودت به ما نگاه کن
واسطه قرار بدیم شهدا رو❤️🍃
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
🕊ماجرای یک کارت عروسی شهدایی😍❤️ 👇👇
آشنایی با زوجی که زندگی مشترکشان را ب#ا آرزوی_شهادت آغاز کردند🕊🌷
❤️هر کسی به شهدا توسل کند به بنبست نمیخورد❤️
31 مرداد 1398 | 16:39
بخش مصاحبه
اخیراً تصویری از #کارت_عروسی یک زوج خوشذوق اردبیلی در فضای مجازی منتشر شد که با کارتهای عروسی رایج در بازار تفاوت داشت. برای آشنایی بیشتر با این زوج و اطلاع از انگیزههای آنها، خبرنگار حریم حرم با آقای داماد گفتوگویی انجام داده است.
اواخر ماه ذیالحجه مصادف با اعیاد فرخندهٔ قربان و غدیر یکی از پرطرفدارترین زمانها برای برگزاری مراسم عقد و عروسی است. در همین ایام، تصویری از کارت عروسی یک زوج خوشذوق اردبیلی در فضای مجازی منتشر شد که با کارتهای عروسی رایج در بازار تفاوت داشت. کارتی که به زیبایی با یک بیت خاص شروع شده بود:
🌷ای شهیدان عشق مدیون شماست
هرچه داریم از خون شماست🌷
این کارت عروسی همچنین و به تصاویر رهبر انقلاب، سردار سلیمانی و شهدای دفاع مقدس و مدافع حرم مزین شده بود و آرزوی مشترک عروس و داماد یعنی شهادت در آن ذکر شده بود.🕊🌷
برای آشنایی بیشتر با این زوج و اطلاع از انگیزههای آنها، خبرنگار حریم حرم با آقای عرفان پورزاهدان یا همان آقای داماد مذکور گفتوگویی انجام داده است. گفتنی است که هنگام گفتگو با حریم حرم، این زوج شهدایی، در ماه عسل در شهر مقدس مشهد به سر میبردند.
خودتان را معرفی میکنید؟
عرفان پورزاهدان هستم. متولد 1370 و 28 سال دارم.
ساکن اردبیل هستید؟
خیر تهران، ولی اصالتاً اردبیلی هستیم.
از خانواده شهدا هستید؟ با چه انگیزهای این کارت را برای دعوت میهمانان مجلس عروسی خود انتخاب کردید؟
#خیر، من و همسرم از ابتدا، #توسلمان به شهدا بود! به خاطر ارادتمان به آنها، این تصمیم را گرفتیم. امیدواریم با این توسل، خودمان هم مثل شهدا عاقبتبهخیر شویم.
شما به شهید خاصی توسل کردید؟
بله؛ شهید سید احمد پلارک.
تابهحال سر مزار ایشان رفتید؟
من هرهفته سر مزار شهید پلارک میروم.
با شهید خاصی از شهدای مدافع حرم ارتباط معنوی دارید؟
بله؛ شهید حججی. بهطورکلی من و همسرم به شهید پلارک و شهید حججی ارادت خاصی داریم. زندگینامهٔ این دو شهید را مرور کردیم و عاقبتبهخیریشان را دیدیم.
سر مزار شهید حججی هم رفتهاید؟
بله یک بار توفیق شده است.
روز برگزاری مراسم به زیارت مزار شهدا هم رفتید؟
بله بعد از مراسم من و همسرم رفتیم به مزار شهدای بهشت فاطمهٔ اردبیل و توسل کردیم به ایشان و زندگیمان را شروع کردیم.
از شهدای مدافع حرم، مزار شهیدی در بهشت فاطمه (س) هست؟
بله شهید مدافع حرم علی سیفی.
عروس و داماد بر سر مزار شهید مدافع حرم علی سیفی
عروس و داماد بر سر مزار شهید مدافع حرم «علی سیفی»
و کلام آخر؟
من یک کارمند هستم زندگیمان را خیلی ساده شروع کردیم. شهدا خیلی کمکمان کردند و من به این نتیجه رسیدم که واقعاً هر کسی به شهدا #توسل کند به بنبست نمیخورد❤️
1_85264918.mp3
3.58M
سوغات شلمچه از طرف شهید قدرت الله حسین زاده از زبان راوی عزیزمون حاج محمد احمدیان
ترجیحا با هدفون یاهندزفری گوش کنید.
#شلمچه
#راهیان_نور_مجازی
🍂🍃
#از_شــــــــــهدا_حاجـــــــــت_بگیرید
#شهید_مدافع_حــــــــــرم_سجادعفتی
🌸یک خانمی که خیلی هم در مسیر شهدا نبوده در گیر مشکلات بسیار زیادی در زندگی بود و زندگیش رو به نابودی و از هم پاشیدگی بوده و در نا امیدی تمام هیچ راه حلی برای مشکلاتش پیدا نمیکرد در روز #تشییع پیکر شهید مدافع حرم #سجاد_عفتی با دلی شکسته و نا امید از همه جا رو به عکس شهید نموده و چنین گفته:
🌸ای شهید سجاد عفتی اگر شما واقعا شهید راه خدا و امام حسین هستید از خدا بخواهید #مشکلات زندگی من حل شود من هم به شما قول میدهم اگر مشکلات زندگیم با #توسل به شما حل شود مسیر زندگیم را تغییر میدهم و با #حجاب_چادری می شوم.
🌸راوی این توسل به شهید قسم می خورد که به فاصله چند روز ،معجزه وار تمامی مشکلات این خانم و خانواده اش حل شده و ایشان طبق قولی که به شهید داده کاملا با حجاب شده و مسیر زندگیش به سمت شهدا تغییر کرده است... معجزه این شهید بزرگوار را خیلی ها عینا مشاهده نمودند. و حالا این خانم هر چند وقت یکبار برای تشکر و عرض ادب با گل و گلاب به زیارت این شهید بزرگوار می رود...
مزارشهیدسجاد در شهریار کرج، گلزار شهدایرضوان است.
@yadeShohadaa
1_33104800.mp3
4.17M
استاد پناهیان :
🕊 #شهدا از فرشته ها موثرترند!
ازشهدا مدد بگیرید✨
چطور به مقام راضیه مرضیه شهدا برسیم⁉️
#اللهم_ارزقنا_شهادت🕊
@yadeShohada313
509853982.mp3
4.53M
🕊سیم شهدا چگونه وصل شد⁉️
#حاج_حسین_یکتا ✨
@yadeShohada313
#شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید...
#شهید_حمیــــــد_زرگوشی
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید... #شهید_حمیــــــد_زرگوشی
🌹شهیدی که شبانه از قبرش صدای قرآن می آید ...🌹
#شهید_حمید_زرگوشی
مادر شهید تعریف میکرد:
هر وقت به بهشت رضا(ع) می روم، آقایی که مسئولیت رسیدگی به فضای سبز آن منطقه را برعهده دارد به نزد می آید و می گوید: دیشب مانند هرشب به مزار شهدای گمنام آمدم...
صدای قرآن از اینجا (قبر شهید زرگوشی) در ساعت سه شب تا اذان صبح می آید و تمام دشت را منور می کند، مگر این آقا کیست؟ من هم جواب می دهم: پسر منه، بیست ساله بود که به سرورش پیوست، دانشجو بود، اکنون که در معیت من نیست روشنایی چشمانم در ظلمت فرو رفته است...
@yadeShohadaa
#شهیدی که از غیب به مادرش خبر می داد و ...
#شهید_محمدرضا_احمدی
🌹شهیدی که در بیداری به دیدار مادرش آمد واز غیب به او خبر میداد🌹
#شهید_محمد_رضا_احمدی
مادر شهید می گفت: ایشان که زنده بود همیشه دوستانش را می آورد توی دِهی که داشتیم میوه می چیدیم.
وقتی به شهادت رسید، من به برادرش گفتم به دوستانش بگو می خواهیم برویم گیلاس بچینیم.
یکی دوبار که این را گفته بود، آمد به من گفت: مامان این ها هیچی نمی گویند...
یک شب رفتم توی رختخواب خواب نبودم ونشستم کمی دعا خواندم برادرش هم رفته بود مسجد...
یک وقت من دیدم که یکی آمد تو...من نگاه کردم دیدم که علی پسرم نیست!!
خواستم بلند شوم که دیدم شانه ی مرا گرفت و گفت:
مامان راحت باش...بلند نشو..
گفتم:محمد تویی؟؟!!
گفت:آره مامان منم محمد...آمدم بگویم که به علی آقا بگو که به بچه های مسجد نگوید که بیایند برای میوه چینی...
گفتم چرا مامان؟!
گفت:آن ها رویشان نمیشود که بگویند نمی توانند بیایند...
آن ها میخواهند بروند مسافرت...
گفت:یادت نره ها.. گفتم:باشه...!
او بلند شد و رفت...
من دو مرتبه خوابیدم و یکم دعا خواندم..۲ساعتی گذشت دیدم مجدداً آمد ولی این بار به خوابم آمد وگفت:مامان...
به علی بگو دوچرخه ی حمید رانگیرد....
این را گفت وباز هم رفت...
من دیگر خوابم نبرد.دیدم علی آمد گفتم علی جان امشب دوچرخه ی کی را گرفتی؟؟
گفتم هر اتفاقی که می افتد محمد می آید وبه من می گوید حتی زمان رأی دادن می گوید که به کی رأی بده و به کی رأی نده!!!!
گفت:مامان اره من دوچرخه ی حمید را گرفتم،میدان انقلاب یک ماشین آمد وزد به دوچرخه..خدا من را خیلی می خواست که چیزیم نشد ولی دوچرخه داغون شد...
گفتم:پس رفتی مسجد به بچه ها بگو مسافرت کجا می خواهند بروند.؟؟
گفت:چی شده!؟!
گفتم:محمد توی بیداری آمد وگفت که می خواهند بروند مسافرت...
@yadeShohadaa
#شهیدی که قرض تفحص کننده خود را ادا کرد...
#شهید_سید_مرتضی_دادگر
🌹شهیدی که قرض های تفحص کننده خود را ادا کرد🌹
#شهید_سید_مرتضی_دادگر
می گفت: اهل تهران بودم و پدرم از تجار بازار تهران....
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهدا، حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم...
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم...
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندیم... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان، با عطر شهدا عطرآگین.. تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم...
با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم....
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد... #شهیدسیدمرتضی دادگر... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من...
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید، به بنیاد شهید تحویل دهم...
قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم...
"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفتم و گریه کردم...
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم... هر چه فکرکردم، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده...
لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.. به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم؟
وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد...
جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرم هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود... خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم... مات مات...
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.. مثل دیوانه ها شده بودم... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.. می پرسیدم: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم... شهید سید مرتضی دادگر... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم...
@yadeShohadaa
#شهیدی که صدای تسبیح همه موجودات را می شنید...
#شهید_احمد_علی_نیّری
عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
#شهیدی که صدای تسبیح همه موجودات را می شنید... #شهید_احمد_علی_نیّری
🌹شهیدی که صدای تسبیح همه موجودات را می شنید🌹
#شهیــد_احمد_علی_نیری
خود شهید برای یکی از رفیقش تعریف میکرد:
یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند...
یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار…
منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید...
از بین بوته ها به رود خانه نزدیک شدم... تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن.. نمیدانستم چه کار کنم ...
همان جا پشت درخت مخفی شدم …
می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم... پشت آن درخت و کنار رودخانه چندین دختر جوان مشغول شنا بودن ...
همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن... خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود ... اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم ...
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم...
خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود ... یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت...
گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم... خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!! همه می گفتند : سبوح القدوس و ربُّ الملائکه و الروح…
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…
@yadeShohadaa
4_6039573133210421271.mp3
5.9M
▫️وقتی غیر ممکن، ممکن می شود...
#داستان_توسل شیخ ابراهیم صاحب الزمانی به وجود مقدس امام عصر علیه السلام
✅(قسمت اول)
👌بسیار شنیدنی
@yadeShohadaa
4_5794155910188238918.mp3
4.16M
▫️محال ها، ممکن میشود اگر ...
#داستان_توسل و التجای شیخ ابراهیم صاحب الزمانی به وجود مقدس امام عصر علیه السلام
✅(قسمت دوم)
👌بسیار شنیدنی
@yadeShohadaa
#عنایت_امام_زمان که شامل حال کاربرکانال مون شد😍
سلام بنده امتحان آزمون سطح سه بدون اینکه بخونم رفتم سر جلسه وقبول شدم واز طرفی تا روز مصاحبه بنده فرم پر کردم چون من استان خودم بودم رفتم برا مصاحبه استان دیگه تااینکه مصاحبه گرفتن وبنده برگشتم خونه تا نتیجه مصاحبه دیدم پیام اومد شما امتیاز لازم رو کسب نکردید انشاءالله سال دیگه البته من جز این کانال بودم وتا اینجا هم با توسل به اقا وشهدا رسیدم ومن نگران وحیرون وهر روز پیام میدادم مرکز تا اینکه بعد از پیگیری های بنده بعد از چند مدت ،گفتن خانوم اصلا فرم مصاحبه شما به ما یعنی قم نرسیده بود دیگه همچنان پیگیر تا اینکه پیام اومد شما قبول شدید .وبعد زنگ زدم مرکز گفتن کجا بودی ما تو اسمونا دنبالت می گشتیم شما کجا بودید الان ترم دو سطح سه حوزه هستم به مدد آقا امام زمان عج الله وشهدا...
#یـامهدی_ادرکـنـی
@yadeShohadaa
🍀منتظر لشگر شهدا باشیم....☘
لشگر عظیم شهدا دارند بسوی ما توجه می کنند، ما چه قدر آماده و پذیرای اثرات شهدا هستیم؟...
👈شهیدی که نشانی قبر خود را داد
شهید #حمید_عربنژاد
👈شهیدی که قرضهای یک نفر را داد
شهید #سید_مرتضی_دادگر درمزاری
👈شهیدی که بدنش با اسیدهم از بین نرفت و پس از ۱۶ سال با پیکر سالم به میهن بازگشت شهید #محمدرضا_شفیعی ۱۴ ساله
👈شهیدی که از بهشت برای فرزندش نامه نوشت شهید #محمودرضا_ساعتیان
👈شهیدی که در قبر خندید
شهید #محمدرضا_حقیقی
👈شهیدی که عراقی ها برایش ختم گرفتند شهید #عباس_صابری
👈شهیدی که روز تولدش شهید شد
شهید #سید_مجتبی_علمدار
👈شهیدی که هرهفته مادرش را سر قبر صدا میزد شهید مستجاب الدعوه #سید_مهدی_غزالی
👈شهیدی که لحظه خاکسپاریش خندید
شهید #علیرضا_حقیقت
👈شهیدی که غرور امریکایی ها را شکست شهید #نادر_مهدوی
👈شهیدی که عکسش در اتاق رهبر است
شهید #هادی_ثنایی مقدم ۱۵ ساله
👈 شهیدی که پیکرش هنگام نبش قبر سالم بود شهید #رخشانی از شهدای قبل از انقلاب که توسط ساواک شهید شد
👈شهیدی که #سید_حسن_نصرالله سخنرانی خود را با نام او نامگذاری کرد
شهید #احمد_علی_یحیی
👈شهیدی که قبرش بوی گلاب میدهد
شهید #سید_احمد_پلارک
👈شهیدی که پیکرش را کسی تحویل نگرفت
شهید #رجبعلی_غلامی از #افغانستان
👈شهیدی که سر بی تنش سخن گفت
شهید #علی_اکبر_دهقان
👈شهیدی که بخاطر فاش نکردن رمز بی سیم بدنش قطعه قطعه شد
شهید #بروجعلی_شکری
👈شهیدی که با وجود اینکه بدنش به استخوان تبدیل شده بود اما پاهایش درون پوتین سالم بود
شهید #محمدحسین_شیرزاد نیلساز
👈شهیدی که عاشورا متولد شد واربعین به شهادت رسید
شهید #مهدی_خندان
👈شهیدی که با پیشانی بند "یاحسین شهید" ایرانی بودنش محرز شد
از شهدای گمنام هستند
👈شهیدی که بحرمت مادرش در قبر خندید
شهید حاج #اکبر_صادقی
👈شهیدی که در شب عملیات به تک تک اعضا گردان گفت که سرنوشت شما چه خواهد شد ، شهادت ، اسارت و زنده ماندان و در #وصیت_نامه خود نوشت ای برادر عراقی که مرا به درجه شهادت رساندی اولین کسی را که در ان دنیا شفاعت می کنم تو هستی چرا که مرا به این درجه رساندی
👈شهید حاج #علی_محمدی پور فرمانده گردان ۴۱۲ رفسنجان
و چه بسیارند شهدای دفاع مقدس و مدافعان حرمی که نگاهشان بسوی ما دارد جلب می شود...
ان شاءالله لایق نگاه شهدا به خود باشیم و از این جنود نامرئی خداوند بهره ببریم...
برای شادی روح همه شهدا صلوات🌷
@yadeShohadaa