فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 #بسیجی_ها
🌷 #شهید آوینی :
🌴 خدایا ! وقتی انسان این بچههای بسیجی را میبیند كه با چه اطمینانی از بهشت و دوزخ سخن میگویند ، از خودش شرمنده میشود. آن وقت ما چطور خود را روشنفكر بدانیم و این واژه را با خود حمل كنیم ؟ به قول اماممان ، امروز این مردمند كه چراغ راه روشنفكرانند. ما تازه ادعا داریم كه میخواهیم مسائل مردم را حل كنیم. مسائل خودت را حل كن ، مسائل مردم پیشكشت ! پس چرا ما به خود مغروریم ؟ آخر چه داریم ؟ ذرهای از صفا و خلوص این مردم ، ای برادر ، برای من و تو كتابی است كه تا آخر عمر هم نخواهیم توانست كه بخوانیم.
خدایا ! چه كنم ؟ چرا من نمیتوانم مانند این مردم عاشق باشم ؟ عاشق تو . عشقی كه منتهای آمال من است...
🌷 شهید آوینی: «دوربین به هر کجا که رو میکند، بچهها میگریزند. اگر کسی هم استقبال میکند، میخواهد پیام استقامت خویش را ابلاغ کند.
🔹آنها میدانند که نفس، حجاب آنهاست و برای رسیدن به مقام قرب، تنها از خود گذشتن کافی است. اگرچه تنها از خود گذشتن کافی باشد، اما این نه در توان هر تازه رسیدهای است. و عجبا، باید باور کرد که در سراسر جهان تنها این خیل وفادارانند که قدرت از خود گذشتگی دارند.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
محمد0 حسن زاده. لنجان سفلی . 6 بهمن 61. ارتفاعات زلیجان. قبل از والفجر مقدماتی. نوار 9595 مرکز اسناد.mp3
13.2M
#بشنوید
🎙 مصاحبه با شهید محمد حسن زاده از لنجان سفلی(اصفهان)
فرمانده گردان امام حسین (ع) --لشگر ۸ نجف اشرف (همرزم شهید احمد کاظمی)
🎤 تاریخ مصاحبه: ۶ بهمن ۱۳۶۱
⌛️ قبل از عملیات والفجر مقدماتی
بلندی های رقابیه -- زلیجان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
👇👇👇
هدایت شده از خانه ایثار نجف آباد
⭕️ سه نفر از فرماندهان لشکر 8 نجف اشرف. از راست به چپ مصطفی نصر، شهید محمد حسن زاده و نعمت الله گردانی. این تصویر، متعلق به مجموعه تصاویر مصطفی نصر است. @ksn2500
هدایت شده از خانه ایثار نجف آباد
⭕️ تصویری مربوط به یکی از مجروحیت های مصطفی نصر در دوران دفاع مقدس. این تصویر، به احتمال زیاد مربوط به زمستان 64 و عملیات والفجر8 در شبه جزیره فاو است. @ksn2500
هدایت شده از خانه ایثار نجف آباد
⭕️ شهید مرتضی احمدی فرزند عبدالله. رزمنده جهاد سازندگی نجف آباد. 11 اسفند 65 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کمر و نخاع، به شدت زخمی شده و به عقب انتقال داده می شود. این شهید، در نهایت و پس از طی برخی مراحل درمانی، در 4 اردیبهشت 66 در 18 سالگی در بیمارستان چمران اصفهان به شهادت می رسد و در گلزار شهدای زادگاهش روستای نهضت آباد به خاک سپرده می شود. @ksn2500
حسین عرب عامری ، فرمانده گردان کربلا بود.
یکی از بسیجیها توی تب میسوخت. با هذیانهایش همه را بیدار کرد. چند نفری آمدیم بالای سرش. حسین وارد سنگر شد. بلافاصله چفیه را خیس کرد و گذاشت روی پیشانیاش. به ما گفت: برید بخوابید. من مواظبش هستم. موقع خوابیدن، نگاهم به رختخواب حسین افتاد که هنوز دست نخورده بود. هر چه اصرار کردم، گفت: بیدار موندن برای من که هنوز نخوابیدهام، راحتتره. بسیجی تبدار، یک آن سر جایش نشست و پرسید: ساعت چنده؟ من باید الآن سر پست باشم. با پرسوجو معلوم شد درست میگوید. نوبت نگهبانیاش شروع شده بود. حسین، او را به من سپرد و به جای او رفت سر پست.
#شهید_حسین_عرب_عامری
🔵 خاطراتی از شهید علی اکبر محمد حسینی 👇👇
عملیات طریق القدس نزدیک بود و فرماند هان با جدیت نیروها را آموزش می دادند . فرمانده ما شخص خشن ، بی گذشت و غیرقابل انعطافی به نظر می رسید خیلی سخت گیری می کرد .
روز اول را به سختی پشت سر گذاشتیم ، بعد از نماز مغرب لباسها یمان را که گل آلود و کثیف شده بود بیرون چادر انداختیم و به محض ورود به چادر هر یک گوشه ای روی پتو افتادیم .
یکی از برادران گفت : « این دیگر چه آدم سخت گیری است ؟! به گمانم رحم و مروت ندارد .»
دیگری گفت : « ما به جبهه نیامده ایم که این سخت گیری ها را تحمل کنیم .»
و یک نفر دیگر گفت : « به نظر می رسد اصلا خندیدن را تا حالا تجربه نکرده است .»
خلاصه هرکسی حرفی زد و نهایتا تصمیم گرفتیم با ایشان حرف بزنیم ، من به نمایندگی از طرف بچه ها ازچادر بیرون آمدم .
درتاریکی فرمانده راکه کنار تانکر آب نشسته بود دیدم به سویش رفتم .
کوهی از لباس های کثیف و گل آلود مقابلش بود و به سرعت و با مهارت لباس می شست .
با تعجب به محلی که لباس های مان را روی هم ریخته بودیم چشم انداختم ، لباس ها سرجایشان نبود .
فرمانده لباسهای ما را می شست . متحیر و سرگردان پشت سرش ایستادم و چند لحظه بعد بدون آنکه حرفی بزنم به چادر برگشتم بچه ها پرسیدند :
« چی شد ؟! حرف زدی ؟ تغییر روش می دهد ؟ »
اشک به چشمهایم آمد وگفتم : « خودتان بیایید از نزدیک ببینید .»
همه از چادر بیرون آمدیم فرمانده هنوز کنار تانکر نشسته بود و لباس می شست .
بچه ها با دیدن آن صحنه بطرفش دویدند او را چون نگین در میان گرفتند سرو صورتش را غرق بوسه کردند ، فرمانده با صدای بلند می خندید و پشت سرهم سوال می کرد :
« چی شده ؟! چه اتفاقی افتاده ؟ »
آن شب شاهد صحنه هایی بودیم که نمی توانم آن را توصیف کنم فرمانده سخت گیر و خشن ما ، علی اکبر محمد حسینی بعد از پایان آموزش به فرد دیگری تبدیل می شد .
ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
« تو نمی توانی بجنگی » :
من عضو یک گروه ۱۱ نفری بودم ، وقتی به خط دهلاویه رسیدیم درسنگرهای برادران ارتش مستقر شدیم یک روز اکبر احضارم کرد و گفت :
« بروید برای خودتان یک سنگر درست کنید .»
تعدادی بیل وکلنگ تحویل گرفتیم و کار را شروع کردیم ، تقریبا یک هفته زحمت کشیدیم و نتیجه زحماتمان بصورت یک سنگر بزرگ و محکم و مقاوم در آمد .
با خوشحالی از اکبر خواستیم تا بیاید وسنگر را ببیند، آمد و نگاهی کرد وگفت : « سنگر خوبی است .آن را تحویل برادران ارتشی بدهید .»
با تعجب نگاهش کردم ، چطور ممکن بود سنگری را که برای آن یک هفته زحمت کشیده بودیم تحویل بدهیم ، ناراحت و دلخور گفتم : « یعنی چه ؟! ما یک هفته شبانه روز کار کرده ایم ، در این مدت اینقدر بیل وکلنگ زدیم که دستهایمان آبله زده است .»
آبله های دستم را نشانش دادم و دوباره سخنرانیم را شروع کردم ، بدون آنکه حرفی بزند به سخنانم گوش داد وقتی حرفهایم تمام شد گفت :
« برو تسویه حساب کن و برگرد کرمان »
دوباره ناراحت شدم و پرسیدم : « چرا تسویه حساب کنم ؟!»
گفت : « کسی که نمی تواند از یک سنگر بگذرد چطور می تواند از جانش بگذرد و بجنگد . تو به درد جنگیدن نمی خوری ، روحیه دیگران را خراب می کنی .»
با من که برادرش بودم اینگونه رفتار کرد .سنگر را تحویل برادران ارتشی دادم .
ا🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹▫️🔹
« حماسه سابله »
پاتک دشمن ساعت ۴ بعدازظهر شروع شد ، عراقی ها قصد داشتند با عبور از پل سابله ، نیروهای خودی را دور بزنند و با محاصره حدود شش هزار نفرپرسنل سپاه و بسیج و ارتش سوسنگرد و بستان را تسخیر کنند.
اکبر که اوضاع را خطرناک دید بچه ها ی باقی مانده را جمع کرد ، اما بچه ها بعد از چهارشبانه روز جنگ ، دیگر رمقی در بچه ها نمانده بود.
تانک ها آرایش گرفتند تعداد ما به هفتاد نفر نمی رسید ، عده ای قصد عقب نشینی داشتند . اکبر التماس کرد ، قسم داد ، اشک ریخت ، فریاد زد ، تهدید کرد و عاقبت درگیری شروع شد کماندوهای عراقی در پناه تانک ها جلو می آمدند ، اکبر آرپی جی را به سوی اولین تانک نشانه رفت ، موشک که رها شد تانک در شعله های آتش فرو رفت ، تانک دوم را هم زد ، حرکت ستون تانک های دشمن به هم ریخت .
تعداد عراقی ها زیاد بود ، تانک ها هم زیاد بودند ، جانانه مقاومت کردیم از هر طرف صدای اکبر می آمد،
با بانک تکبیر بچه ها را تهییج و ترغیب می کرد تا وقتیکه صدایش را که می شنیدیم روحیه داشتیم .غروب روز ۱۲ آذر ۱۳۶۰ صدایش قطع شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید علی اکبر محمدحسینی
فرمانده گردان از لشگر حاج قاسم عزیز (ل ۴۱)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
🎥 مصاحبه قابل تأمل چند رزمنده نوجوان
نزدیک خطوط مقدم جبهه
دوران جنگ تحمیلی
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم_زیرخاکی / منطقه عملیات والفجر ۴
⌛️ پاییز ۱۳۶۲
🌱 محور مریوان -- پنجوین -- شیلر
دوران جنگ تحمیلی
1⃣ قسمت اول
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #فیلم_زیرخاکی / منطقه عملیات والفجر ۴
⌛️ پاییز ۱۳۶۲
🌱 محور مریوان -- پنجوین -- شیلر
دوران جنگ تحمیلی
2⃣ قسمت دوم
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
#بشنوید
🎙 مصاحبه با شهید محمد حسن زاده از لنجان سفلی(اصفهان)
فرمانده گردان امام حسین (ع) --لشگر ۸ نجف اشرف (همرزم شهید احمد کاظمی)
🎤 تاریخ مصاحبه: ۶ بهمن ۱۳۶۱
⌛️ قبل از عملیات والفجر مقدماتی
بلندی های رقابیه -- زلیجان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#بشنوید
🎙 مصاحبه با شهید محمد حسن زاده از لنجان سفلی(اصفهان)
فرمانده گردان امام حسین (ع) --لشگر ۸ نجف اشرف (همرزم شهید احمد کاظمی)
🎤 تاریخ مصاحبه: ۶ بهمن ۱۳۶۱
⌛️ قبل از عملیات والفجر مقدماتی
بلندی های رقابیه -- زلیجان
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
.
#شهیدانه
🌷یادی کنیم از دریادلان یگان دریایی لشکر خط شکن و ویژه ۲۵ کربلا ؛ غیور مردانی که از آب به آسمان رسیدند....
.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#طوفان_الاقصی #قانونمداری
#ما_متحدیم #جنگ_ترکیبی
👈عضویت درگنجینه دفاع @Ganjineh_defa
.
#شهیدانه
🌷یادی کنیم از دریادلان یگان دریایی لشکر خط شکن و ویژه ۲۵ کربلا ؛ غیور مردانی که از آب به آسمان رسیدند....
.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#طوفان_الاقصی #قانونمداری
#ما_متحدیم #جنگ_ترکیبی
شهرک دارخوین (جاده آهواز_ آبادان)
قدمگاه سیزده هزار شهید لشگر ۱۴ امام حسین (ع) // دوران دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 #ببینید و #بشنوید
🎙 حاج قاسم عزیز از روحیات زمان جنگ می گوید:
🌿 سادگی و نداشتن توقع، از جمله خصوصیات فرماندهان و نیروهای عادی در دوران #جنگ_تحمیلی بود.
🔹 کلمه رایج، کلمه #سردار و #سرهنگ نبود, آن زمان کلمه رایج، کلمهی #برادر بود...
💠 حقوق فرمانده سپاه و حقوق رزمنده عادی هر دو به یک اندازه بود!!!
پ.ن:
✍.. و بدون دریافت هیچگونه: پاداش، حق مأموریت جنگی، حق بدی آب و هوا و . . .
سالهای اول دهه ۶۰ , حقوق پاسدار: ۲۵۰۰ تومان بود -- متأهلین: حدود ۳۰۰۰ تومان-- (فرقی هم نداشت کسی در جبهه و خط مقدم باشد و یا در شهرها و پشت جبهه خدمت کند!!)... و این در حالی بود که حقوق ماهیانه یک کارمند معمولی و ساده در شهرها، کمتر از ۴۰۰۰ تومان نبود❗️
⚪️ از خانه و کاشانه، ماشین شخصی، تعاونی و فروشگاه زنجیره ای، وام و صندوق قرض الحسنه و دیگر مسائل رفاهی خبری نبود....
⌛️ آنزمان، پاسداری، شغل به حساب نمی آمد و فردی که وارد سپاه می شد، می گفتند: شش ماه، بیشتر زنده نیست؛ یا در جبهه بشهادت می رسد و یا در کوچه و خیابان ها، در پشت جبهه، توسط منافقین ترور می شود🔴
🌿 با این ایثارها و جانفشانی ها بود که نظام مقدس جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ تثبیت شد و دشمنان، آرزوی نابودی انقلاب را به گور بردند📛
┄┅☫🇮🇷 به کانال #دفاع_مقدس بپیوندیدد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی