🗂 فتح ماندگار / ۳۰
✅ خرمشهر آزاد شد
◀️ غلامحسین بشردوست گفت: ظهر ساعت ۲، رادیو با یک شور و شعف خاصی اعلام کرد: شنوندگان عزیز، توجه فرمایید؛ شهر خرمشهر آزاد شد! و صدای مارش و سرود بود که مدام پخش میشد.
#تاریخ_شفاهی_غلامحسین_بشردوست
#غروب_روز_ششم
#قاسم_سلیمانی
#قرارگاه_قدس
#فرماندهان_دفاع_مقدس
#مرکز_اسناد_و_تحقیقات_دفاع_مقدس
ادامه مطلب👇
https://defamoghaddas.ir/2951
با ما همراه باشید
https://eitaa.com/defamoghaddas_ir
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 ##ممد_نبودی
📽 فیلمی بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از لحظات سخت و نفس گیر آزادسازی شهر مقاوم خرمشهر از چنگال متجاوزین بعثی عراق در سوم خردادماه ۱۳۶۱ و تصاویری از خرابی و ویرانی های بجامانده از ۵۷۸ روز اشغال این شهر توسط ارتش بعث عراق با نوحه زیبا و شنیدنی (ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته)
🎙ممد نبودی ببينی شهر آزاد گشته
خون يارانت پر ثمر گشته
آه و واويلا ، كو جهان آرا ؟
نور دو چشمان تر ما…
امیدم گشته نا امید ، بعد از هجر تو
یاران می آیند اندر پی تو
ای نخل غلتيده به خون ، اشكی از شادی
همچو من بفشان ؛ روز آزادی!
خيل ياران را خيز و ياری كن
دشت شادی را آبياری كن
نخل در آتش شعله ور
گر چه شد بی سر
نوبتی ديگر گشته بار آور...
36.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #سمفونی_خرمشهر
📽 بخشی از سمفونی زیبا و شوقانگیز خرمشهر اثر استاد مجید انتظامی با صحنه هایی غمبار از لحظه آغاز جنگ تحمیلی توسط صدام و اشغال شهر خرمشهر و تصاویری بسیار دیدنی و خاطره برانگیز از لحظات سخت و نفس گیر عملیات غرورآفرین #بیتالمقدس و آزادسازی شهر مقاوم خرمشهر از چنگال متجاوزین بعثی عراق در سوم خردادماه ۱۳۶۱
#دفاع_مقدس
#بیت_المقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی کمتر دیده شده از لحظات اولیه ورود رزمندگان سپاه اسلام به خرمشهر
🇮🇷 #سوم_خرداد
#سالروز_آزادسازی_خرمشهر
از چنگال مزدوران رژیم بعث عراق
پساز ۵۷۸ روز دوری از وطن گرامیباد.
💠 @bank_aks
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 همه اعضا محترم لطفاً تا می توانید این کلیپ فوق العاده زیبا را انتشار دهید تا از غم ملی هموطنانمان کم شود.
🔹لحظه اعلام خبر آزادسازی خرمشهر و تسلیم شدن هزاران اسیر عراقی توسط شهید احمد کاظمی از پشت بیسیم خطاب به سردار رشید و تعجب سردار رشید و باور نکردن این خبر و الباقی ماجرا...
🔹حسین خرازی با نیروهایش در خارج از خرمشهر منتظر شهید احمد کاظمی است تا حمله نهایی را شروع کند اما احمد کاظمی به ناگاه از پشت بیسیم خبری عجیب می دهد و آن خبر این است که: «ما داخل شهر هستیم و بیش از ۶ هزار اسیر عراقی خود را تسلیم کرده و ندای یا حسین و الله اکبر سر می دهند و...»
♦️شهید آوینی: «دوربين فيلمبرداری بسيار ضعيفتر از آن است كه بتواند حقيقت اين نبرد را ثبت كند. آن حقيقت شگرفِ تحقق نهايی اراده حضرت حق كجا می تواند در تصاويری محدود بگنجد؟»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»
🔷 در سالروز آزادسازی خرمشهر یادی کنیم از شهید محمدعلی جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر در زمان سقوط شهر
🔸شهید جهان آرا در مقطعی فقط و فقط به همراه ۱۲ نفر در شهر ماند و مقاومت کرد. نقل است که این شهید بزرگوار در روزهای پایانی مقاومت شهر با یک بلندگوی دستی در شهر می چرخید و درخواست خروج زنان و کودکان و ماندن مردان را در شهر برای مقاومت می کرد. لبیک یا زینب
🔸جمله معروفی از این شهید بزرگوار وجود دارد که همه آن را شنیدهایم و واقعاً باید آن چراغ راه خود در این دنیای تاریک قرار دهیم. ایشان در آخرین لحظات سقوط خرمشهر خطاب مدافعین کم تعداد شهر گفته بود که: «شهر اگر سقوط کرد آن را مجدداً پس میگیریم، مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند.» درود خدا بر شهید جهانآرا که پس از شهادتش یاران او با ایمانی سقوط نکرده شهر سقوط کرده را پس گرفتند.
🔸برخلاف آنچه خیلی ها می پندارند، شهید جهان آرا نه در خرمشهر بلکه در تاریخ ۷ مهر ۱۳۶۰ در پی سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش در منطقه کهریزک تهران (قبل از آزادی خرمشهر) به کاروان عاشورا پیوست و نوحه معروف «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته نیز» پس از آزادی خونین شهر در مدح ایشان سروده شده است. شاعر این شعر نیز آقای جواد عزیزی توانا از مدافعین خرمشهر و یاران شهید جهان آرا بود.
#روایت_فتح_آوینی_عضو_شوید👇
@ravayatefathavini
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 الله اکبر، خرمشهر آزاد شد.
🔸کلیپ «محمد نبودی ببینی» اصلی با صدای کویتی پور تقدیم به شما مخاطبان عزیز
انفجار در کانکس
اردیبهشت سال 61 و در جریان عملیات بیت المقدس، حادثه انفجار و آتش سوزی در عقبه تیپ محمد رسول الله(ص)، که واقع در انرژی اتمی بود، رخ داد.
جریان آتش سوزی از این قرار بود که: در عملیات آزاسازی خرمشهر، مقداری سلاح و مهمات از عراقیها به غنیمت گرفته بودند. اینها را به عقب انتقال داده و در کانکس تدارکات (در انرژی اتمی) انبار کرده بودند. (انرژی اتمی در نزدیکی دارخوین خوزستان واقع شده بود. تأسیسات نیمه ساخته، و یک سری سازههای بتونی ناقص از زمان گذشته در آنجا به یادگار مانده بود. در یک قسمت از محوطه، کانکسهایی درست در کنار یکدیگر قرار داشتند. یک سکوی سیمانی هم بود که در آن نماز جماعت برگزار ميشد. یادم ميآید نماز جماعتی را هم پشت سر آیت الله جنتی در آنجا خواندیم.) روزی مسؤول تدارکات در حال جابجایی وسایل و مهمات بود. گونی پُر از نارنجکی را روی کف چوبی کانکس کشیده تا به طرف دیگر ببرد. در این حین، پینِ ضامن یکی از نارنجکها به سرِ میخ بیرون زده از کف کانکس گیر کرده و ضامن رها ميشود. چند ثانیه بعد گونی نارنجکها منفجر شده و بر اثر موج انفجار، بقیه مهمات هم منفجر ميشود. از آنجا که کانکسها چسبیده به یکدیگر بودند، آتش ناشی از انفجار، به کانکسهای دیگر هم سرایت ميکند. شهید علی موحد دانش که فرمانده گردان ما بود (گردان حبیب) به اتفاق #حسین_خالقی و .... درون یکی از کانکسها بودند. با شنیدن صدای انفجار، از پنجره کانکس به بیرون ميپرند. حسین خالقی هم که آدم نسبتاً فربه بود و به سختی ميتوانست از آن پنجره کوچک عبور کند، بچهها کمک کرده و او را از پنجره رد ميکنند.
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊🕊
aviny-16.mp3
1.44M
🔷 هدیه ویژه کانال «روایت فتح» برای شما عزیزان در سالروز آزادی خرمشهر قهرمان
🔸برشی از صحبت های آسمانی شهید آوینی در مستند «شهری در آسمان» با پیش آهنگ برنامه «روایت فتح»
🌴بچه بسیجیهای خرمشهر
✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی
— بخش اول
▫️ بسمه تعالی
آنچه که مینویسم و شما میشنوید ادراکاتی است که در اثر مجاورت و زندگی با بعضی انسانهائی بدست آمده که امروز در جمع ما نیستند و کبوتران خونینبالی را مانند که از بام هستی سر به آسمان در بینهایت در پروازند.
روزهای اولی که توی کوچه پسکوچهها به بازیگوشی و علافی عمر میگذراندند، بجز مزاحمت و شکستن شیشه در و همسایه، و یا احیاناً در شب دهه عاشورا چسباندن چسب روی زنگ منزل یهودیها و یا مسیحیها، از جمله افتخاراتی بود که به آن مینازیدند و عقیده داشتند که باید تا صبح عاشورا بیدار ماند.
هنگام سحر جگر آبپز شده گوسفندان قربانی را از دست آشپز مسجد محل قاپ زده و با ولع نوشجان میکردند یا احیاناً خبر کردن احمد و محسن و تقی و .... بهسرکردن عبای زنانه در مجلس عزاداری زنهای محل خود را قاطی نموده و یک چائی داغ بالا میکشیدند.
و صبح عاشورا هم که میشد میرفتند دنبال دسته زنجیرزنهای فلان تکیه و تا نزدیکیهای ظهر، بو میکشیدند که کجا ناهار امام حسین میدهند. و غروب هم بیحال، بیرمق، زهوار در رفته، برمیگشتند به خانههایشان و مثل لش ولو میشدند توی اتاق، درحالی که کف پاهایشان یکمن کثافت پینه بسته بود.
این همه آن چیزی بود که از عاشورا و امام حسین توی مخ بچههای کوچک محل رفته بود. کمکم اینها بزرگ شدند، و در سنین نوجوانی پا بهرکاب انقلاب. توی مسجد محل به اتفاق دیگران کلاس قرآن و حدیث تشکیل دادند، و بچههای کوچولوی محل را جمع کرده بودند، تا از این کلاسها استفاده کنند. ولی عموعلی خادم مسجد زیرلب قر میزد. که این دیگه چه وضعیه، مگه مسجد جای بچه کوچیکاس، برید بیرون برید گم شید. بچههای کوچک لجبازی میکردند، عموعلی هم عصبانی میشد.
چوب را بر میداشت و دنبال آنها داد و بیداد میکرد. دِ برید تخمسگهای مردمآزار.
محمود، سیدابراهیم، منصور، جمشید، تقی و بچههای دیگر ریشسفیدی میکردند، تا عموعلی را راضی کنند، ولی عموعلی سماجت میکرد و پا در یک کفش که: نه مسجد جای بچه کوچیکا نیست. اما هرطوری بود کمکم سدّ عموعلی هم شکست و با اجازه بانیان مسجد قرار شد که در هفته چند جلسه منظم توی مسجد تشکیل بشه. و بچههای محل در این جلسات شرکت کنند.
در خلال این مدت منصور و جمشید به اتفاق چندتای دیگه میرفتند توی نخلستانهای اطراف شلمچه و پل نو. تا وضع فقرای روستاها را از نزدیک بررسی کنند و احیاناً کمکی.
و محمود هم داخل مسجد با چندتای دیگه کار فکری و فرهنگی میکردند.
اما از چیزهای خیلی جالب این بود که این بچهها بیسر و صدا کمکهای جنسی را از این و آن توی طبقه بالاخانه مسجد جمع میکردند و شبها تا دیروقت میبردند بین مستمندان، میان روستاهای پر از نخل لب مرز تقسیم میکردند بدون اینکه کسی بوئی ببرد.
🌴بچه بسیجیهای خرمشهر
✍️ یادداشت های هنرمند شهید بهروز مرادی
— بخش دوم/پایانی
▫️ وقتی جنگ شروع شد، هنوز چند مدتی از ثبتنام اینها توی بسیج نگذشته بود. درخلال درگیریهای اولین روزهای جنگ، مثل بقیه مردم، دست به اسلحه شدند. و هستههای مقاومت داخل مساجد بوجود آمد. از بچههای کوچک داخل مسجد بعضیها ماندند و بعضیها رفتند.
عراقیها شهر را یکپارچه زیر آتش گرفته بودند و صدای انفجار، بوی باروت و دود، عرصه را بر همه تنگ کرده بود. شهدا را توی گورستان جنتآباد، کنارهم ردیف کرده بودند، و بدون غسل در شرائط دشوار بهخاک میسپردند.
شهر محاصره شده بود، و لحظات طاقتفرسا و دشواری بر همه میگذشت و در این میان اندک کسانی که تا آخرین لحظات مانده بودند، یکی بعد از دیگری در جنگ و گریزهای کوچه پسکوچههای شهر، در خون خود میغلطیدند.
جمشید توی یک راهپله، شهید شد.
سیدابراهیم هم یک کوچه آنطرفتر.
اکبر موقعی که داشت لب شط غسلشهادت میکرد شهید شد.
محمود مسئول کارهای فرهنگی مسجد، در کنار سامی، سر یک کوچه نزدیک مدرسه پشت گلفروشی باهم شهید شدند. و تعدادی از بچههای فضول آنروزها و مردان بزرگ و حماسهساز امروز، در لابلای آجرپارههای شهر مدفون شدند.
جنازه حسین و شبیر رویهم رفته یک کیلو کمی بیشتر نشد، که هردو را در یک قبر جا دادند، و جنازه محمودرضا هم لابلای نخلستانهای نزدیک دبیرستان دورقی پیدا شد، درحالی که یک لنگه کفش او کمی آنطرفتر پرت شده بود، و ساعت مچیاش هم لابلای شاخ و برگها از کار افتاده بود.
اینها که نوشتهام گذری کوتاه بود خلاصهوار درمورد شهدائی که اکنون در جمع ما نیستند، و دنیا را گذاشتهاند برای اهلش. تا زنده بودند و در عالم کودکی کارشان اذیت کردن و چوب توی سوراخ مورچهها کردن بود، و وقتی بزرگ شدند، هنوز در اوان نوجوانی که چون شمع بپای انقلاباسلامی آب شدند.
و حالا تصاویر چهرههای نورانی و دوستداشتنی آنها زینتبخش نمازخانه سپاه شده.
بهروز مرادی
7/10/63
خرمشهر
سال 1367 با تهاجم مجدد دشمن و اشغال بخشی از خاک ایراناسلامی، بهروز دوباره عازم میادین نبرد شد. او در جبهه شلمچه با یک قبضه آرپیجی 7 به همراه دیگر دوستانش به شکار تانکهای دشمن رفت و بهگفته همرزمانش، موفق شده بود 8 تانک دشمن را هدف قراردهد.
بهروز آنقدر گلوله آرپیجی شلیک کرده بود که از گوشهایش خون جاری بود ولی لحظهای استراحت را نمیپذیرفت.
سرانجام روز چهارشنبه 4 تیر 1367 هنرمند جوان خرمشهری، نقاش، عکاس، خبرنگار، نویسنده، سخنران، بهروز مرادی فرزند شهید "قربانعلی مرادی"، برادر شهید "فرزاد مرادی"، هدف تیر دشمن قرار گرفت و به پدر و برادر شهیدش پیوست و پیکرش در گلزار شهدای زادگاهش خرمشهر آرام گرفت.
پایان
شهید بهروز مرادی در اول دی ماه ۱۳۳۵ در خرمشهر و در خانواده ای اصفهانی متولد شد. تحصیلاتش را در خرمشهر شروع کرد و در مدرسه بازرگانی کوروش کبیر با شهید محمد جهان آرا همکلاس بود. پس از آن به عنوان معلم آغاز به کار کرد. بهروز به همراه سایر بچه های خرمشهر در جریان پیروزی انقلاب و بعد از آن در برابر جنگ تجزیه داخلی فعالیت می کند و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه می رود. آنچنان که از میان خاطرات خرمشهر بر می آید بهروز را می توان جزء نفراتی دانست که تا آخرین لحظات در برابر سقوط خرمشهر مقاومت می کنند.
او در سال ۱۳۶۴ در رشته ی صنایع دستی در دانشگاه پردیس اصفهان مشغول تحصیل می شود و قبل از پایان تحصیلاتش در چهارم خرداد ۱۳۶۷ در منطقه ی شلمچه به شهادت می رسد.
بهروز می گفت: «جمعیت خرمشهر سی و شش میلیون نفر است.» او فرزند خرمشهر بودکه نامش در کنارهمه بچه های خرمشهر به یادمان می آورد که روزی روزگاری قرار بود خرمشهر برای ایرانی ها نباشد.
این شهیدهنرمندآثار ماندگاری داردکه اکنون ثبت آثارملی شده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایتی متفاوت از نبود تجهیزات نظامی و کمبود نیرو از زبان شهید بهروز مرادی
------------------------------------------
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
✅ تلگرام https://t.me/Defa_Moqaddas
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
📡 گروه واتساپ "دفاع مقدس" 🕊
همسایههای جنگ و صلح
✍عنایت صحتی شکوه
سوم خرداد ۱۳۶۱ رزمندگان اسلام موفق شدند در عملیات "الی بیت المقدس" اشغالگران بعثی ارتش صدام را از خرمشهر اخراج کنند.
در اولین ساعت بعد از آزادی خرمشهر، بچههای خرمشهر که پاییز 1359 بیش از ۳۴ روز دلیرانه جلوی صدامیها مقاومت کرده بودند، با ذوق و شوق فراوان وارد شهر شدند.
بهروز مرادی، به محض ورود به شهر، یاد چیزی افتاد. چند تا از نیروها را با خود همراه کرد و به طرف میدان فرمانداری رفت.
از قدیم، نرسیده به میدان، کتابخانهای قرارداشت. بهروز با اضطراب وارد ساختمان یک طبقۀ کتابخانه شد. به محض ورود، همه در جا خشکشان زد.
تعدادی اسکلت، وسط سالن کتابخانه دور هم افتاده بودند. کتابهای قفسهها، روی آنها ریخته بودند.
بهروز با بغض و اشک گفت:
- آبان ۱۳۵۹ که عراقیها داشتند خرمشهر را اشغال میکردند، اینها ۱۲ نفر از تکاوران نیروی دریایی ارتش مستقر در خرمشهر و چندتایی هم بچههای سپاه بودند که در کتابخانه پناه گرفته بودند و نمیگذاشتند عراقیها به پل خرمشهر نزدیک شوند.
آن موقع یکی دو بار آمده بودم پیش آنها. بعداً شنیدم گلولۀ خمپارۀ بعثیها به سقف کتابخانه خورده و همۀ آنها شهید شدهاند. از آبان ۵۹ تا امروز (سوم خرداد ۱۳۶۱) منتظر بودم تا بیایم و ببینم چه بر سر اینها آمده است.
بچهها، آرام و با احترام، کتابها را کنار زدند و استخوانها را از میان آوار سقف درآوردند تا برای خانوادههای شان که بیش از یک سال و نیم دنبال بچۀ خود میگشتند، بفرستند.
آن کتابخانه امروز نوسازی شده است.
نمیدانم آیا در سالن کتابخانه نوشتهاند:
12 رزمندۀ غیرتمند ارتشی و سپاهی که هرکدام از یک نقطۀ ایران برای دفاع از وطن خویش به خرمشهر آمده بودند، در این کتابخانه، بیش از یک سال با "جنگ و صلح"، "بینوایان" و "پیرمرد و دریا" همسایه بودند؟!
بهروز مرادی، رزمنده، عکاس، نقاش، خبرنگار و نویسندۀ اهل خرمشهر ۴ خرداد ۱۳۶۷ آخرین روزهای جنگ، در شلمچه به شهادت رسید و در خرمشهر به خاک سپرده شد.
بازنوشتۀ حمید داودآبادی
کانال دفاع مقدس
🌷 ۱ دی ماه ۱۳۳۷ — سالروز تولد بهروز مرادی ، معلم، هنرمند و رزمنده خرمشهری🕊🕊
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 همسایههای جنگ و صلح
سوم خرداد ۱۳۶۱ رزمندگان اسلام موفق شدند در عملیات "الی بیت المقدس" اشغالگران بعثی ارتش صدام را از خرمشهر اخراج کنند.
در اولین ساعت بعد از آزادی خرمشهر، بچههای خرمشهر که پاییز 1359 بیش از ۳۴ روز دلیرانه جلوی صدامیها مقاومت کرده بودند، با ذوق و شوق فراوان وارد شهر شدند.
بهروز مرادی، به محض ورود به شهر، یاد چیزی افتاد. چند تا از نیروها را با خود همراه کرد و به طرف میدان فرمانداری رفت.
از قدیم، نرسیده به میدان، کتابخانهای قرارداشت. بهروز با اضطراب وارد ساختمان یک طبقۀ کتابخانه شد. به محض ورود، همه در جا خشکشان زد.
تعدادی اسکلت، وسط سالن کتابخانه دور هم افتاده بودند. کتابهای قفسهها، روی آنها ریخته بودند.
بهروز با بغض و اشک گفت:
- آبان ۱۳۵۹ که عراقیها داشتند خرمشهر را اشغال میکردند، اینها ۱۲ نفر از تکاوران نیروی دریایی ارتش مستقر در خرمشهر و چندتایی هم بچههای سپاه بودند که در کتابخانه پناه گرفته بودند و نمیگذاشتند عراقیها به پل خرمشهر نزدیک شوند.
آن موقع یکی دو بار آمده بودم پیش آنها. بعداً شنیدم گلولۀ خمپارۀ بعثیها به سقف کتابخانه خورده و همۀ آنها شهید شدهاند. از آبان ۵۹ تا امروز (سوم خرداد ۱۳۶۱) منتظر بودم تا بیایم و ببینم چه بر سر اینها آمده است.
بچهها، آرام و با احترام، کتابها را کنار زدند و استخوانها را از میان آوار سقف درآوردند تا برای خانوادههای شان که بیش از یک سال و نیم دنبال بچۀ خود میگشتند، بفرستند.
آن کتابخانه امروز نوسازی شده است.
نمیدانم آیا در سالن کتابخانه نوشتهاند:
12 رزمندۀ غیرتمند ارتشی و سپاهی که هرکدام از یک نقطۀ ایران برای دفاع از وطن خویش به خرمشهر آمده بودند، در این کتابخانه، بیش از یک سال با "جنگ و صلح"، "بینوایان" و "پیرمرد و دریا" همسایه بودند؟!
بهروز مرادی، رزمنده، عکاس، نقاش، خبرنگار و نویسندۀ اهل خرمشهر ۴ خرداد ۱۳۶۷ آخرین روزهای جنگ، در شلمچه به شهادت رسید و در خرمشهر به خاک سپرده شد.
بازنوشتۀ حمید داودآبادی
-------------------------------------------
📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
(ایتا، روبیکا،تلگرام)
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌷 ۴ خرداد ۱۳۶۷ — سالروز شهادت بهروز مرادی ، معلم، هنرمند، رزمنده🕊🕊
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
💠 همسایههای جنگ و صلح
✍️ عنایت صحتی شکوه
سوم خرداد ۱۳۶۱ رزمندگان اسلام موفق شدند در عملیات "الی بیت المقدس" اشغالگران بعثی ارتش صدام را از خرمشهر اخراج کنند.
در اولین ساعت بعد از آزادی خرمشهر، بچههای خرمشهر که پاییز 1359 بیش از ۳۴ روز دلیرانه جلوی صدامیها مقاومت کرده بودند، با ذوق و شوق فراوان وارد شهر شدند.
بهروز مرادی، به محض ورود به شهر، یاد چیزی افتاد. چند تا از نیروها را با خود همراه کرد و به طرف میدان فرمانداری رفت.
از قدیم، نرسیده به میدان، کتابخانهای قرارداشت. بهروز با اضطراب وارد ساختمان یک طبقۀ کتابخانه شد. به محض ورود، همه در جا خشکشان زد.
تعدادی اسکلت، وسط سالن کتابخانه دور هم افتاده بودند. کتابهای قفسهها، روی آنها ریخته بودند.
بهروز با بغض و اشک گفت:
- آبان ۱۳۵۹ که عراقیها داشتند خرمشهر را اشغال میکردند، اینها ۱۲ نفر از تکاوران نیروی دریایی ارتش مستقر در خرمشهر و چندتایی هم بچههای سپاه بودند که در کتابخانه پناه گرفته بودند و نمیگذاشتند عراقیها به پل خرمشهر نزدیک شوند.
آن موقع یکی دو بار آمده بودم پیش آنها. بعداً شنیدم گلولۀ خمپارۀ بعثیها به سقف کتابخانه خورده و همۀ آنها شهید شدهاند. از آبان ۵۹ تا امروز (سوم خرداد ۱۳۶۱) منتظر بودم تا بیایم و ببینم چه بر سر اینها آمده است.
بچهها، آرام و با احترام، کتابها را کنار زدند و استخوانها را از میان آوار سقف درآوردند تا برای خانوادههای شان که بیش از یک سال و نیم دنبال بچۀ خود میگشتند، بفرستند.
آن کتابخانه امروز نوسازی شده است.
نمیدانم آیا در سالن کتابخانه نوشتهاند:
12 رزمندۀ غیرتمند ارتشی و سپاهی که هرکدام از یک نقطۀ ایران برای دفاع از وطن خویش به خرمشهر آمده بودند، در این کتابخانه، بیش از یک سال با "جنگ و صلح"، "بینوایان" و "پیرمرد و دریا" همسایه بودند؟!
بهروز مرادی، رزمنده، عکاس، نقاش، خبرنگار و نویسندۀ اهل خرمشهر ۴ خرداد ۱۳۶۷ آخرین روزهای جنگ، در شلمچه به شهادت رسید و در خرمشهر به خاک سپرده شد.
بازنوشتۀ حمید داودآبادی
-------------------------------------------
📡 به کانال "دفاع مقدس" بپیوندید
(ایتا، روبیکا،تلگرام، واتساپ)
اینجا بیت شهداست☝️☝️
🌴 رزمندگان خطه جنوب - اوایل جنگ
📷 حسین فخری، مداح و شهید بهروز مرادی رزمنده هنرمند خرمشهری نیز در تصویر دیده میشوند
⏳ دوران #دفاع_مقدس
🌴 رزمندگان خطه جنوب - اوایل جنگ
📷 حسین فخری، مداح و شهید بهروز مرادی رزمنده هنرمند خرمشهری نیز در تصویر دیده میشوند
⏳ دوران #دفاع_مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۴ خرداد سالروز شهادت بهروز مرادی گرامی باد.
🔹روح انقلابی و کمال گرایی دینی شهید را در این ویدئو که مربوط به ساعاتی قبل از شهادت ایشان را با هم ببینیم. وصیت نامه شهدا نه فقط کاغذی است که شهید با خودکار اندیشه های خود را در آن نوشته، بلکه همه صحبت های شفاهی و سبک زندگی او هم شامل می شود.
🔹همیشه صحبت های موضوع این فیلم برایم جالب بود تا اینکه امروز فهمیدم تابلو «به خرمشهر خوش آمدید، جمعیت ۳۶ میلیون نفر» اثر ایشان است. زمانی که بعثی ها وارد خرمشهر شدند بر یکی از دیوارهای شهر نوشتند «جئنا لنبقی» یعنی «آمده ایم که بمانیم» و او خواست با نوشتن این تابلو پاسخی به ارتش بعث و حامیانش بدهد و بگوید که مردم ایران همه با هم اتحاد دارند.
🔹تابلوی معروف «این شهر به خون شهدا مطهر است با وضو وارد شوید» هم اثر این شهید بزرگوار است. شهیدی که دانشجوی رشته صنایع دستی دانشگاه هنر بود و همانند شهید آوینی هنر و تخصصش را در راه گسترش فرهنگ دفاع مقدس به کار گرفت و ۲۰۰۰ عکس در آرشیو دفاع مقدس یادگار تلاش او در به تصویر کشیدن مظلومیت خرمشهر و رزمندگان آن است.
♦️شهید آوینی: «روی تابلوی ورودی شهر نوشته است: کوچههای این شهر به خون شهدا آغشته است با وضو وارد شوید. این تابلو را بر دروازه خرمشهر، شهید بهروز مرادی نگاشته است، مردی از سلاله جوانمردان. او تا سال ۱۳۶۷ که به شهادت رسید، پای از جبههها بیرون نگذاشت. خانه شهید بهروز مرادی در خیابان نقدی، کنار مسجد اصفهانیها قرار دارد. در این خانه سه شهید زیستهاند، بهروز مرادی، پدر و برادرش»
🔸منبع کتاب «گنجینه آسمانی
🔷 ۴ خرداد، دزفول پایتخت مقاومت، شهری که در شیرینی آزادی خرمشهر گم شد!
🔹عراقی ها به آن بلد الصواریخ و ایرانی ها به آن شهر هزار موشک می گفتند. شهر کوچکی که در طول ۸ سال ۱۷۶ موشک بعضاً ۹ و ۱۲ متری در کوچه های ۳ متری آن فرود آمد و بماند ۳۰۰ راکت هواپیما و ۲۵۰۰ گلوله توپ خالی شده بر سر مردمش!
🔹شهری که بیشترین شباهت را به غزه امروز داشت و از ۲۶۰۰ شهیدش، بیشتر آنان را زنان، کودکان و شهروندان بی دفاع تشکیل می داد. شهری که در آن یک موشک ۱۲ متری به منزل «حاج ابراهیم آریانپور» برخورد و ۲۳ نفر از اعضای خانواده وی از جمله عروس، داماد، پدر، مادر، خواهر، برادر، نوه و مادربزرگ او را به کاروان عاشورا رساند.
🔹شهری که میگهای عراقی وقتی قصد بمباران جایی را داشتند و در آن خصوص موفق نمیشدند، برای اینکه موشک های خود را به عراق بازنگردانند آنها را بر سر مردمش خالی میکردند!
🔹علی رغم همه فشارهای عجیبی که در طول ۸ دفاع مقدس بر دزفول بود اما این شهر نه تنها هیچ گاه تخلیه نشد، بلکه رونق هم گرفت! همان شهری که مردمش هشت سال شبانه چراغ خانه خود را روشن نکردند اما چراغ های زندگی و دل خود را روشن تر از قبل نگه داشتند و امروز دزفول نام یک موشک ایرانی است!
🔹امام خمینی (ره): «شما دزفولیها امتحان دادید و از این امتحان خوب بیرون آمدید. شما دین خود را به اسلام ادا کردید.»
♦️شهید آوینی: «صراط مستقیم از متن جهنم می گذرد، جهنمی که با دست اغواشدگان شیاطین بر کره زمین برپا شده است. هر کس به پیامبر اسلام (ص) گرویده، مأموریت به استقامت دارد.»
🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی»