eitaa logo
یاد ایام
96 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
2هزار ویدیو
153 فایل
💠 نگاهی به حقایق و وقابع عبرت آموز و رویدادهای سیاسی اجتماعی و زندگی مردمان ابن مرز و بوم در یک صد سال اخیر، از زمان قاجار، پهلوی تا عصر حاضر 📢🎥📷 در قالب صوت و فیلم و عکس های گاه کمیاب، جالب و خاطره انگیز
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حضور رئیسی در بین زاغه نشینان منطقه مرادآباد چابهار ( سیستان و بلوچستان) ♦️خب الحمدلله‌ از رئیس‌جمهور ی که در معرض زخم بستر گرفتن بود، به رئیس جمهوری رسیدیم که سندروم پای بیقرار داره👏 💠 حاجی لااقل یه کم صبر می‌کردی اون بنده خدا کمتر خجالت بکشه! @yade_ayyam ✅ کانال:
🌄 چه بسیار فرق است بین خادمِ جمهور بودن با رییسِ جمهور بودن ... ✅ پ.ن: آیت الله رییسی در دومین سفر استانی خود بصورت سرزده وارد استان سیستان شد ✅ رییس جمهورِ که روزی برامون آرزو بود الان اقدامات هر روزش داره تبدیل به خاطره خوش برامون میشه @yade_ayyam ✅ کانال:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 : پشت صحنه دیدار مسئولان ارشد نظام با امام خمینی (شهریور ۱۳۵۹)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سخنرانی آیت الله مجتهدی تهرانی درباره ربا و بانکداری ایران
🍃🌺آیت الله العظمی بهجت (ره): 🌴 در روایت درباره شرایط استجابت دعا ، آمده است : 🤲 هرکس دعا کند و جز اجابت احساس نکند، دعایش مستجاب می شود 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به یاد مادرِ دانشمندِ هسته ای شهید مجید شهریاری 🔹 مادر شهید مجید شهریاری، دانشمند هسته‌ای به دلیل ابتلا به بیماری کرونا درگذشت.
🌼متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب ✍️این جوانمرد، همیشه با و‌ضو بود.می‌گفتند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه! هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می‌گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ کسی که وضع مالی خوبی نداشت یا حدس میزد که نیازمند باشد یا عائله زیادی داشت را دو برابرِ پول مشتری، گوشت می داد. گاهی برای این که بقیه مشتری ها متوجه نشوند، وانمود می کرد که پول گرفته است.گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما مابقی پولت.» عزت نفس مشتریِ نیازمند را نمی شکست! این جوانمرد در ۴۳ سالگی و در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. "شهید عبدالحسین کیانی" همان ''جوانمرد قصاب'' است! روحش شاد
🔴 بازگشت اعتماد از دست رفته! روحانی هر چی تونست با نشستن تو دفترش امید و اعتماد مردم رو خدشه دار کرد رئیسی با تلاش و بین مردم بودن در حال ترمیم اعتماد مردمه! خداقوت آقا سید :)
هدایت شده از یاد ایام
⌛️۱۶ شهریور ۱۳۲۳ سالروز تولد ، نویسنده ایرانی 📕«قصه‌های مجید»، «بچه‌های قالیباف‌خانه»، «خمره»، «مهمان مامان»، «مربای شیرین»، «مشت بر پوست»، «قاشق چای‌خوری» . . . از جمله آثار اوست 🆔 @yade_ayyam
هدایت شده از یاد ایام
⁉️ چگونه نویسنده شد... . . . . تا این که یکی از داستان هایم را برداشتم رفتم به مجله خوشه که یک مجله ادبی بود و روشنفکران و نویسندگان خوبی مثل غلامحسین ساعدی، کیومرث منشی زاده، جواد مجابی و... در آن قلم می زدند و سردبیرش هم بود. داستانم را دادم به دست احمد شاملو. شاملو گفت داستانت را بگذار روی میز و برو. شروع کرد به امروز و فردا کردن. مرتب به آن جا می رفتم و موی دماغش می شدم تا داستانم را بخواند، ولی نمی خواند. یادش نبود که بخواند. چند بار هم آن را گم کرد. آن وقت ها فتوکپی نبود. بنابراین باید می نشستم از اول می نوشتم. آن قدر به خوشه رفتم و آمدم تا شاملو بیچاره شد. هر روز می رفتم و جلویش می نشستم، تا این که اعصابش خرد شد و گفت: این نوشته تو کجاست؟ نشانش می دادم که آن جا باید باشد. نگاه می کرد، می گفت نیست! چندبار نوشتم تا این که بعد از مدت ها خواند. وقتی شاملو داشت داستانم را می خواند به صورتش نگاه می کردم و دقیقا حس می کردم کلمان داستان از روی کاغذ بلند می شوند، بالا می آیند و شاملو با چشمانش به آن ها نگاه می کند. از واکنش صورت و چهره شاملو می دیدم که از داستان خوشش آمده یا نه! وقتی داستان را شاملو خواند و تمام شد، هیچ وقت از یادم نمی رود، سرش را بلند کرد و گفت: داستان خوبی است، چاپش می کنم. مرا می گویی بال در آوردم که شاملو گفت چاپش می کنم و قرار است داستان من در یک مجله به اصطلاح باکلاس چاپ شود! آن شب از خوشحالی نخوابیدم. بعد از آن، هر روز می آمدم ببینم که کی چاپ می کند! قبل از چاپ شاملو نشست و با حوصله و مهارت نوشته را ویراستاری کرد. دیدم اصلا چیزی از داستان باقی نماند! گفتم: آقای شاملو! چرا اسم خودت را بالای داستان نمی گذاری، حالا که این قدر عوض کرده ای؟ گفت: نه! اصل این داستان مال توست. خلاصه، آماده کرد، فرستاد چاپخانه که زیرِ دفتر خوشه بود. حالا می رفتم چاپخانه، تا ببینم کی کار چاپ آن تمام می شود؟ در چاپخانه دیدم مطلبم افتاده دست یکی از کارگرهای چاپ که زیاد هم سیگار می کشید. برای این که داستان را خوب چاپ کند، رفتم یک جعبه سیگار برای آن شخص خریدم و گفتم: خوب چاپش کن! یک صندلی هم برداشتم، آن جا نشستم. او که از کار من تعجب کرده بود، پرسید: مگر تو کار و کاسبی نداری؟ خلاصه داستان چاپ شد و همان گونه که در داستان شهرتِ قصه های مجید نوشته ام، پنج، شش نسخه از مجله را خریدم. در راه، هر کجا که روزنامه فروشی می دیدم، یک نسخه دیگر از آن شماره را می خریدم تا ببینم که آیا در آن هم هست؟ نویسندگی من از اینجا شروع شد. ص217 🆔 @yade_ayyam
😡 افشای سند بکلی سری از حقوق شاه سابق افغانستان و یونان، از جیب مردم فقیر ایران!!! دستور شاه به هویدا جهت اختصاص: ۱_ حقوق ماهیانه ۱۰ هزار لیره و ۲۰ هزار دلار برای پادشاه سابق یونان ۲_ حقوق ماهیانه ۱۰ هزار دلار، خرید یک دستگاه اتومبیل ۸ هزار دلاری و خانه‌ی یک و نیم میلیون تومانی برای پادشاه سابق افغانستان 🗞 سند بکلی سری دربار شاهنشاهی، ۱۳۵۳
خود غربی ها هم به ناهنجارهای اخلاقی مثل همجنس بازی و پرورش سگ بجای فرزند اعتراض دارند، این کاریکاتور از یک پیج انگلیسی در مورد تفاوت‌های گذشته و امروز رو ببینید...
🔸آغامحمد خان قاجار و سیدعلویه !! هنگامی که لطفعلیخان زند از کرمان فرار کرد و سپاه قاجار به درون شهر سرازیر شد و غارت را پیشه ساخت، دسته دسته مردم در خانهٔ متولی شیخ سیدعلویه که فردی وارسته و درویشی بنام بود، پناه گرفتند. سید بیچاره نیز قرآن در دست و شال در گردن با پای برهنه، جلو اسب آغا محمدخان قاجار ایستاد و ملتمسانه گفت: یا به آبروی این مصحف شریف، مردمی را که به خانهٔ من پناه آورده اند ببخش، یا مرا بکُش!! و صد البته آغامحمدخان راه دوم را برگزید و خود شخصاً با شمشیر شکمِ او را دَرید و احشاء او را بیرون ریخت و سپس به سراغ مردم نگون بخت رفت. آنهایی که شاهد موضوع بودند، دو سال بعد دیدند و شنیدند که در قلعه شوشی، پس از کشته شدن خان قاجار برای قاچ خربزه ای و متلاشی شدن اردو، شمشیر صادق خان شقاقی، احشاء و امعاء خان قاجار را بهمان صورت بر روی قالیهای درون چادر نظامی به وضعی وحشت بار، فرا گسترد!
hamid-alimi-del-bordi-az-man(128).mp3
4.91M
❤️ دل بردی از من به یغما 💕 دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من عشق تو در دل نهان شد دل زار و تن ناتوان شد رفتی چو تیر کمان شد از بار غم پیکر من می‌سوزم از اشتیاقت در آتشم از فراغت کانون من سینه من سودای من آذر من بار غم عشق او را گردون نیارد تحمل چون میتواند کشیدن این پیکر لاغر من اول دلم را صفا داد، ایینه ام را جلا داد آخر به باد فنا داد ، عشق تو خاکستر من ▫️ شعر از صفای اصفهانی✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انقلابی مانده ایم و اهل کتمان نیستیم از مسیر آمده هرگز پشیمان نیستیم درد داریم و به درد خویش می بالیم ما درد دین داریم پس محتاج درمان نیستیم روز اول با امام عشق پیمان بسته ایم اهل کوتاه آمدن از عهد و پیمان نیستیم
یاد ایام
امام خامنه ای عزیز❤️: خیلی چیز عظیمیه که یه جوان، حتّی برای یه لحظه، به دنیا و شیرینی ها و لذّت های دنیا التفات نکنه و جوانی خود، نیرو، نشاط و روحیّه، طراوت و زیبایی خود، و هرچه داره رو در راه خدا مصرف کنه! این حدّ اعلاست و دیگه از این بالاتر، حقیقتاً نمیشه! در هر جامعه اى مسأله جوانان یه مسأله بسيار مهمه. يكى از گرفتاريهاى بزرگ كشورهاى غربى كه گاهى میگن، گاهى هم كتمان مى كنن، مسأله جوانان اونهاست. شما خيال نكنيد كه مسأله جوان چه دختر و چه پسر در جوامع غربى حل شده؛ نه. در بين هزار نفر جوان در آن جا، شايد نشه یه نفر رو پيدا كرد كه اين همه صفا و نورانيّت و پاكى و طهارت در او مشاهده بشه. خاصيت نظامهاى مبتنى بر مادّيت و متّكى به ارزش و اهميت سرمايه و پول و آزادى شهوات، جز چیزی كه امروز دارن اونو تجربه مى كنن، چيز ديگه ای نيست. سقوط ملتها هميشه یه امر ناگهانى نيست؛ يك امر تدريجیه. اين امر تدريجى رو چشمهاى تيزبينِ متفكّران غربى در امريكا و اروپا مشاهده مى كنن. در آن جوامع، جوان به طور معمول مايل به بى بندوبارى، نابرخوردار از حيا و مايل به ارتكاب جنايت و تجاوز و تعدّى تربيت میشه و در فساد اخلاقى غرقه. چنين نسل جوانى براى هر جامعه اى، در هر حدّى از علم و معرفت و ثروت هم كه باشه، مثل موريانه اى پايه هاى آن جامعه و نظام رو مى جوه و از بين مى بره. نقطه مقابل اونو شما امروز در كشور خودمون مشاهده مى كنيد؛ شوق جوانى، نورانيّت جوانى، صفاى جوانى، ديندارى و ايمان در جوانان؛ پديده اى كه از اوّل انقلاب تا امروز به طور مستمر مثل یه رودخانه زلال و پُرخروش در جريان بوده. جوانان و نوجوانان كشور ما، در دوران جنگ و پس از جنگ توانستن پاكى خودشون رو حفظ كنن. بعضى از آمارهايى كه عكس اينو ادّعا میكنه، آمارهاى واقعى نيست. نه اين كه من از وجود جريانها و حركات بدآموز در ميان جوانان بى اطّلاع باشم نه، من میدونم چه مى گذره، اما در زير اين كفها و اين گل و لايها، من جريان عظيم و خروشان نجابت و ديانت و اصالت و نورانيّت رو هم مشاهده مى كنم…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کشتار وسیع مردم در یک خیابان‌ از زمین و هوا در روزی که راه‌ها برای فرار مردم بسته شد 🔻رویداد ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ شناخته شده با نام «جمعهٔ سیاه» که در برخی منابع از آن با عنوان «کشتار ۱۷ شهریور» نیز یاد می‌شود، 🔹تظاهرات بدون خشونت و سلاح مخالفین و انقلابیون در محلات جنوبی تهران، خیابان ژاله پیشین و میدان ژاله به شهادت ده‌ها نفر فقط دریک روز و یک خیابان انجامید
یاد ایام
🔴کشتار وسیع مردم در یک خیابان‌ از زمین و هوا در روزی که راه‌ها برای فرار مردم بسته شد 🔻رویداد ۱۷ شه
🌷 17 شهریور57 سالروز شهادت شهیده _آشتیانی فرزند شهيد حجت‌الاسلام دكتر 🌷تهران بود و يكي از روزهاي سرد زمستان سال 1340 كه محبوبه به دنیا آمد. دوران دبستان را در مدرسه فخریه گذراند و در دوره راهنمایی، دانش‌آموز مدرسه رفاه بود. چهارده ساله بود که با دوستانش روی دیوار کوچه‌ها شعار می‌نوشتند، اولش فقط شعار بود ولی بعد تصمیم به كارهاي جدي‌تري گرفتند. نوشتن شعار جایش را داد به نوشتن ساعت و موج فرکانس پخش برنامه‌های ضد رژیم شاه. محبوبه می‌گفت: گوش دادن به حرف‌های روحانی‌هاي مبارز، کارِ هزار تا مرگ بر شاه را می‌کند!...
🌷به یاد فریادهای مرگ بر شاه؛ به یاد روزهای سخت و به یاد ماندنی خیابان ژاله؛ به یاد قطره قطره خون، در کف کوچه های شهر، به یاد 17 شهریور 57، میدان ژاله
یاد ایام
🌷 17 شهریور57 سالروز شهادت شهیده #محبوبه_دانش _آشتیانی فرزند شهيد حجت‌الاسلام دكتر #غلامرضا_آشتيانی
⭕️✨شهیده محبوبه دانش آشتیانی⭕️✨ ☄️تاریخ تولد:۱۳۴۰ ☄️محل تولد:تهران ☄️تاریخ شهادت:۱۳۵۷ ☄️محل شهادت:تهران 📝زندگینامه: 🍃محبوبه در غروب یکی از روزهای سرد بهمن سال 1340 در خانواده‌ای مذهبی در تهران به دنیا آمد و در سایه حمایت پدری فرهیخته و مادری مؤمن، پرورش یافت. 🍃فضای مذهبی و روشنفکر خانواده دانش‌آشتیانی به همراه تعلیمات مدرسه رفاه، جو انقلابی جامعه و آشنایی با حرکت‌های اسلامی ‌مبارزاتی، باعث شد که محبوبه در نوجوانی آشنایی کافی نسبت به مسایل اجتماعی پیدا کند و برای یافتن پاسخ‌های مناسب به سؤالات بی‌شمار خود، به مطالعه دقیق و اصولی قرآن و نهج‌البلاغه اهتمام جدی داشته باشد.او برای ارتقای سطح فکری خود، از طریق شهید مالکی و شهید بهشتی روی قرآن کار می‌کرد. 🍃علاوه بر قرآن و نهج‌البلاغه، محبوبه کتاب‌هایی که درباره مسایل سیاسی و مبارزاتی نوشته می‌شدند به دقت می‌خواند و توجه ویژه‌ای به مطالعه آثار دکتر شریعتی و شهید مطهری داشت. ذهن پویا و مطالعه زیاد باعث شد که محبوبه از نظر فکری بسیار فراتر از همسالان خود بیندیشد. 🍃محبوبه در سال اول دبیرستان هم‌زمان با تحصیل، فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی خود را به شکل منسجم آغاز کرد. او اعلامیه‌های امام (رحمه الله) را به مدرسه می‌برد و درباره آن‌ها با دانش‌آموزان صحبت می‌کرد. در مسجد گلشن به آموزش قرآن می‌پرداخت، جلسات هفتگی با بچه‌ها داشت و به بحث درباره احکام اسلام و شیوه‌های صحیح مبارزه می‌پرداخت. سیر مطالعاتی او برای بچه‌های مسجد یا دیگر جاها به قدری جدی و درست بود که بچه‌ها واقعاً به وفاداری، وفای به عهد، صداقت، نظم، پایداری و صفات انسانی ایمان پیدا می‌کردند و این صفات در آن‌ها نهادینه می‌شد 🍃دو سال آخر دبیرستان، هم‌زمان با اوج‌گیری مبارزات در سطح جامعه، درس برای محبوبه تبدیل به مسئله‌ای فرعی شد و با افزوده‌شدن آگاهیش نسبت به جامعه، با عزم یک مسلمان رشید، به شکلی جدی وارد عرصه مبارزات شد. 📕عروج: 🍃سرانجام صبح روز 17 شهریور 1357 دولت‌مردان پهلوی دوم که از گسترش تظاهرات و مبارزات مردم به هراس افتاده بودند، تصمیم گرفتند که در تهران و یازده شهر دیگر به مدت 6 ماه حکومت نظامی ‌اعلام کنند، اما تظاهرکنندگان بی‌اعتنا به اخطارهای فرمانده نیروهای نظامی‌ در صف‌های فشرده به طرف میدان ژاله رفتند و در آن‌جا تجمع کردند. محبوبه نیز در میان تظاهرکنندگان بود. او که غسل شهادت کرده بود و سلاح‌های سنگین مأموران امنیتی بر پشت‌بام خانه‌های اطراف میدان را می‌دید، لحظه‌ای تردید نکرد و خود را به ضلع شمالی میدان، که محل تجمع زنان بود رساند. دیری نگذشت که صدای گلوله و فریاد همه جا را گرفت و عده زیادی از تظاهرکنندگان در خون خود غلطیدند و به شهادت رسیدند. مأموران رژیم شاه «ابتدا خاک‌اره‌های آغشته به بنزین را بر کف خیابان ریخته و آتش زدند و چون انبوه جمعیت هراسان در تلاطم افتاد... آتش مسلسل‌ها را گشودند... همه کوچه‌ها و خیابان‌های فرعی را با تانک و زره‌پوش مسدود کردند تا کسی را توان گریختن نباشد. هدف، نه پراکنده‌کردن مردم بود و نه مرعوب‌ساختن. همه گلوله‌ها به قصد کشت شلیک می‌شد...» پرچم استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی‌ در دست محبوبه بود. او شجاعانه بر سر عقیده خود ایستاده بود و شعار می‌داد که ناگهان گلوله، قلب پر ایمانش را شکافت؛ سرو قامتش بر زمین افتاد و در خون خود غلطید تا خونش مهر تأییدی بر حضور زن مسلمان ایرانی در عرصه‌های نبرد حق علیه باطل باشد