eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
4.9هزار ویدیو
84 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
#رمان_پسرک_فلافل_فروش🌸🍃 #قسمت_پانزدهم 💕 #به_عشق_شهدا💕 ✔️راوی: دوستان شهید ورود هادی به مسجد با م
?🌸🍃 💕 💕 ✔️راوی:حجت السلام سميعي و... يادم هست در خاطرات ابراهيم_هادي خواندم كه دنبال گره گشايي از مشكلات مردم بود. اين شهيد والامقام به دوستانش گفته بود: از خدا خواسته ام هميشه جيبم پر پول باشد تا گره از مشكلات مردم بگشايم💕☺️ من دقيقاً چنين شخصيتي را در ديدم. او را الگوي خودش قرار داده بود. دقيقاً پا جاي پاي ابراهيم ميگذاشت🕊☝️ هادي صبحها تا عصر در بازار آهن كار ميكرد و عصرها نيز اگر وقت داشت، با موتور كار ميكرد🛵 اما چيزي براي خودش خرج نميكرد وقتي مي فهميد كه مثال هيئت نوجوانان مسجد، احتياج به كمك مالي دارد دريغ نميكرد✨ يا اگر ميفهميد كه شخصي احتياج به پول دارد، حتي اگر شده قرض ميكرد و كار او را راه مي انداخت. هادي چنين انسان بزرگي بود❤️ من يك بار احتياج به پول پيدا كردم. به كسي هم نگفتم، اما هادي تا احساس كرد كه من احتياج به پول دارم به سرعت مبلغي را آماده كرد و به من داد💔 زماني كه ميخواستم عروسي كنم نيز هفتصد هزار تومان به من داد. ظاهراً اين مبلغ همه ي پس اندازش بود. او لطف بزرگي در حق من انجام داد. من هم به مرور آن مبلغ را برگرداندم. اما يك بار برادري را در حق من تمام كرد. زماني كه براي تحصيل در قم مستقر شده بودم، يك روز به هادي زنگ زدم و گفتم: فاصله ي حجره تا محل تحصيل من زياد است و احتياج به موتور دارم، اما نه پول دارم و نه موتورشناس هستم. هنوز چند ساعتي از صحبت ما نگذشته بود كه هادي زنگ زد. گوشي را برداشتم. هادي گفت: كجايي؟ گفتم: توي حجره در قم. گفت: برات موتور خريدم و با وانت آوردم قم، كجا بيارم؟ تعجب کردم😳 کمتر از چند ساعت مشکل من را حل کرد😭 نميدانيد آن موتور چقدر كار من را راه انداخت. بعدها فهميدم كه هادي براي بسياري از اطرافيان همينگونه است. او راه درست را انتخاب كرده بود. هادي اين توفيق را داشت كه اينگونه اعمالش مورد قبول واقع شود. كارهاي او مرا ياد حديث امام كاظم (ع) در بحارالانوار، ج 75 ،ص 379 انداخت که فرمودند: 🍃همانا مُهر قبول اعمال شما، برآوردن نيازهاي برادرانتان و نيكي كردن به آنان در حد توانتان است و الّا (اگر چنين نکنيد)، هيچ عملي از شما پذيرفته نميشود🍃 ٭٭٭ هادي درباره ي كارهايي كه انجام ميداد خيلي تودار بود. از كارهايش حرفي نميزد. بيشتر اين مطالب را بعد از هادي فهميديم. وقتي هادي شهيد شد و برايش مراسم گرفتيم، اتفاق عجيبي افتاد. من در كنار برادر آقا هادي در مسجد بودم. يک خانمي آمد و همينطور به تصوير شهيد نگاه ميكرد و اشك ميريخت😭 كسي هم او را نميشناخت. بعد جلو آمد و گفت: با خانواده ي شهيد كار دارم. برادر شهيد جلو رفت. من فكر كردم از بستگان شهيد هادي است، اما برادر شهيد هم او را نميشناخت. اين خانم رو به ما كرد و گفت: چند سال قبل، ما اوضاع مالي خوبي نداشتيم. خيلي گرفتار بوديم. برادر شما خيلي به ما کمک کرد. براي ما عجيب بود. همه جور از هادي شنيده بوديم اما نميدانستيم مخفيانه اين خانواده را تحت پوشش داشته! 💔 حتي زماني كه هادي در عراق و شهر نجف اقامت داشت، اين سنت الهي را رها نكرد✨ در مراسم تشييع هادي، افراد زيادي آمده بودند كه ما آنها را نميشناختيم. بعدها فهميديم كه هادي گره از كار بسياري از آنان گشوده بود🕊💕 ..... ✍️نویسنده: ✨به نیابت از بی بی دوعالم حضرت زهرا سلام الله علیها برای ظهور امام زمان عج صلوات بفرستیم🌹 @yadeShohada313