eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
4.5هزار ویدیو
80 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که مادرش را با شالی از کربلا شفا داد🌹👇🏼 👈🏼مادر شهید می گفت: نزدیک محرم بود که من پایم شکست و در خانه افتاده بودم و دکتر ها گفتند که به سختی خوب می شود... یک روز دلم شکست💔 و گفتم: خدایا من به مسجد می رفتم سبزی پاک می کردم، فرش ها را جارو می زدم و کارهای هیئت را انجام می دادم... اما الان خانه نشین شده ام😔 شب به خودم متوسل شدم و خوابم برد... درعالم خواب🌙دیدم که محمدم با عده ای از رفقای خودش که شهید شده اند آمد و یک هم به گردنش بود. گفتم: مادر کجا بودی؟ گفت: ما از می آییم... گفتم: مادر مگر نمی بینی من به چه وضعی در خانه افتاده ام.😔 گفت: اتفاقا را از اباعبدالله(ع) گرفتم... و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شکستگی پایت خوب شده... این دردی که داری بخاطر گرفتگی عضلات است😊 گفت: مادر برو کارهای مسجد رو انجام بده✋🏼❤️ صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که می توانم راه بروم... دخترم دوید و گفت: مادر بنشین، پای شما شکسته😳😔 گفتم: نه، پایم خوب شده😍 خواهر شهید تعریف می کند: یک دفعه دیدم در اتاق بوی عجیبی پیچیده، گفتم مادر چه خبر است؟ این چیست؟.. ماجرا را که برایمان تعریف کرد باور نمی کردیم... گفتیم برویم نزد آیت الله گلپایگانی.. را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم، هنوز صحبتی نکرده بودیم که ایشان شال را گرفتند، بوییدند و بوسیدند و شروع کردند به کردن😭 گفتیم: آقاچه شده شما چه می دانید ؟ عرض کردند: این شال بوی امام حسین(ع) را می دهد🌹😭 گفتیم: چطور؟ گفتند: ما از اجداد ساداتمان از مقتل سیدالشهدا یک تربت ناب داریم.. این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (ع) را می دهد... و بعد فرمودند: یک قطعه از این شال را به من بدهید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و کفنم بگذاردید و من هم در عوض آن تربت نابی که در اخیار ماست را به شما می دهم🍃🕊 @yadeShohada313
شهید محمدتقی سالخورده🌹 ماجرای #شال_سبز
🍂دوست داشت همسرش باشه و به آرزوش رسید. همیشه به اینکه داماد بوده، افتخار میکرد و به همین خاطر در تمام ماموریت هاش همسرش را به یاد او به همراه داشت 🍂چندماه بعد عقدمون من و رفتیم بازار من دوتا خریدم. یکیش شال سبـــز بود که چند بار هم پوشیدمش یه روز محمد به من گفت: اون رو میدیش به من 🍂حس خوبی به من میده. شما و وقتی این شال سبزت همراهمه قوت قلب می گیرم. هر ماموریتی که میرفت یا به می بست یا دور گردنش مینداخت. در ماموریت هم همون شال دور گردنش بود ❄️ @yadeShohada313