فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که حاجات مؤمنین را به سرعت اجابت می کند...
#شهید_سرتیپ_جواد_حاجی_خدا_کرم
#شهداگاهی_نگاهی 🥀
#معجزات_شهدا
@yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید مدافع حرم که بعد از شهادتش به ملاقات پدرش آمد...💔
#شهداگاهی_نگاهی✨
@yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهیدی که در بن بست عملیات با توسل به حضرت زهرا(س) با ایشان صحبت کرد و راه نجات را از مادرمهربان خود گرفت
#شهید_عبدالحسین_برونسی
#شهداگاهی_نگاهی🥀
#معجزات_شهدا
@yadeShohada313
✍🏼شهیدی که با باز شدن راه کربلا٬ خبر بازگشتش را داد✌️🥀
#شهید_علیرضا_کریمی
👈مادرش تعریف میکرد:
چهار ساله بود ...
مریضی سختی گرفت ...
پزشکان جوابش کردند ...
گفتند : این بچه زنده نمی ماند !😔
پدرش او را نذر آقا اباالفضل (ع) کرد . به نیت آقا به فقرا غذا می داد . تا اینکه به طرز معجزه آسایی این فرزند شفا یافت !♥️
هر چه بزرگتر میشد ارادت قلبی این پسر به قمر بنی هاشم بیشتر میشد 🥀..
تاریخ تولد شناسنامه را تغییر داد و به جبهه رفت !در جبهه انقدر شجاعت ✌️از خود نشان داد که مسئول دسته گروهان اباالفضل (ع) از لشگر امام حسین (ع) شد ...
خوشحال بود که به عاشقان اربابش خدمت می کند💥✌️
علیرضا کریمی شانزده سال بیشتر نداشت.
آخرین باری که به جبهه می رفت گفت : راه کربــــــــــــــلا که باز شد برمیـــــگردم !شانزده سال بعد پیکرش بازگشت ✨ همان روزی که #اولین_کاروان به طور رســــمی به سوی #کربـــــــــــــــلا می رفت !!!آمده بود به خواب مسئول تفحص ،🌙 گفته بود :زمانش رسیده که من برگـــردم !!! مــــــحل حضورپیکرش را گفته بود !!عجیب بود...💔✌️
#شهداگاهی_نگاهی🥀
#حرفِ_خودمونی:
#شهیدانه✨🌹
💞به زیارت مزارهایشان که میروی
بدان #دعوت شده ای ..
اگر میان قطعه ها خودت را گم کردی
و سر یکی از مزارهای مطهرشان به خودت آمدی و دیدی که ایستاده ای! بدان که ویژه #دعوت شده ای...
💞رفاقت با #شهدا نه رزق هست و نه قسمت.. بلکه فقط وفقط #دعوت هست..
💞خوش به سعادت شماها که #شهدا خودشون دعوت تون کردند؛(شرکت درختم شهدا در کانال) که خودش #دعوت هست
💞رفاقت با #شهدا سخت نیست فقط کافیه دستمون رو بهشون بدیم
💞#شهداگاهی_نگاهی
@yadeShohada313
💥شهدا با معرفتند!💥
↩️نشان به آن نشانه که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند...
هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند...
🔸شهدا با معرفتند!
↩️نشان به آن نشانه که هر بار سمت گناهی فقط نیم نگاهی کردی، خودی نشان دادند...
🔸شهدا با معرفتند!
↩️نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی...
بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا...
🔸شهدا با معرفتند!
↩️پا که در مقتلشان گذاشتی، قسمشان دادی به رفاقتشان...
یقین داشته باش، حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری...
🔸شهدا رفیق بازند!
↩️باور کن!!...
از شهدا بخواهید دستتان رابگیرند
💞#شهداگاهی_نگاهی..
@yadeShohada313
✍🏼شهیدی که در قبر شروع به خواندن اذان کرد🕊🥀
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری🥀🕊
مزار این شهید نازنین را مقام معظم رهبری طبق گفته ها ۵بار زیارت کردند...✌️
حتی گفته میشه حضرت آقا در سفر استانی خود به کرمان، نیمه شب ها مزار شهید را زیارت میکردند.💔🥀
پس از #شهادت حاج عبدالمهدی مغفوری در عملیات کربلای ۴ پیکر پاکش را برای تشیع به کرمان آورده بودند...
خانواده شهید و سه فرزند دلبندش برای آخرین دیدار بر گرد وجود آن نازنین حلقه زدند.🕊
👈مادر خانم حاج عبدالمهدی میگفت:
وقتی خواستم چهره مطهر و نورانی شهید را برای وداع آخر ببوسم، با کمال تعجب مشاهده کردم که لبان ذکرگوی آن شهید به تلاوت سوره مبارکه #کوثر مترنم است😊💔
👈پسرعموی شهید مغفوری هم از مراسم دفن این شهید خاطرهای شگفت دارد:
وقتی میخواستیم شهید را به خاک بسپاریم با صحنه عجیبی 😳💔مواجه شدیم،که به یکباره منقلبمان کرد...
وقتی پیکر شهید را در قبر میگذاشتیم صدای #اذان گفتن او را شنیدیم💔👌
#شهداگاهی_نگاهی🥀✌️
@yadeShohada313
✍🏼شهیدی که پنج انگشت سبز بر کمرش نقش بست🥀💔
#سردار_شهید_رضا_پور_خسروانی🥀
👈پدر شهید تعریف میکرد:
✍🏼چهل روز قبل از تولد او خواب آقایی سبزپوش و نورانی را دیدم💚 که مرا به فرزند پسر مژده داد💖و نام "رضا" را برای او انتخاب کرد🤚
#دو_ساله بود که به همراه مادرش برای زیارت امام رضا(ع) به مشهد رفتیم...
اطراف ضریح مطهر مشغول دعا بودم که یکدفعه متوجه شدم دست های کوچک او به طرز عجیبی به ضریح چسبیده است😳 با نگرانی سعی کردم دست او را بکشم زیرا بقدری محکم گرفته بود👊 که جدا کردنش محال بود. مردم که این صحنه را دیدند به سمت او هجوم آوردند، آرام و قرار نداشتند 😞و دست خودشان نبود، کمی طول کشید تا اورا از ضریح جدا کنیم. انگار به ضریح مطهر قفل شده بود. متولی حرم کمک کرد تا او را از ضریح جدا کنیم و از میان مردم بیرون بیاوریم.🤚 همین که به خانه رسیدیم، با مادرش لباس او را عوض کردیم. با کمال تعجب😳💔جای پنج انگشت سبز را روی کمر او دیدیم 💚
سالها گذشت...💞
👈یه روز خودش تعریف می کرد:
بعد از عمليات قدس 3 ٬ يکي از برادران در جبهه خواب مي بينند که آقايي بسيار نوراني و سبز پوش💚آمدند و کنار رودخانه اي چادر زدند و به برادران فرمودند : که برويد به خسرواني بگوئيد بيايد ...
برادران همه به دنبال من گشتند و مراپيدا کردند ،😊 بنده با آن آقا وارد چادر شدم😍 و بعد از ساعتي بيرون آمدم تا بقيه برادران خواستند وارد چادر شوند آقا غيب شده بودند ...
#شهداگاهی_نگاهی🥀✌️
@yadeShohada313
👈🏼شهیدی که سر بریده اش به اباعبدالله(ع) سلام داد👇🏼👇🏼
#شهید_شیخ_محسن_آقا_خانی
امام جماعت واحد تعاون بود..
بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی...
روحیه عجیبی داشت.... زیر آتیش سنگین عراق شهدا رو منتقل می کرد عقب...
توی همین رفت و آمدها بود که گلوله مستقیم تانک سرش روجدا کرد... چند قدمیش بودم... هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد....
ازسر بریده ش صدا بلند شد: «السلام علیک یااباعبدالله»....
شهادت :کربلای 5 ،شلمچه،
محل دفن :بهشت زهرا، قطعه 29
#شهداگاهی_نگاهی
@yadeShohada313
شهیدی که مادرش را با شالی از کربلا شفا داد🌹👇🏼
#شهید_محمد_معماریان
👈🏼مادر شهید می گفت: نزدیک محرم بود که من پایم شکست و در خانه افتاده بودم و دکتر ها گفتند که به سختی خوب می شود...
یک روز دلم شکست💔 و گفتم: خدایا من به مسجد می رفتم سبزی پاک می کردم، فرش ها را جارو می زدم و کارهای هیئت را انجام می دادم... اما الان خانه نشین شده ام😔
شب به #شهید خودم متوسل شدم و خوابم برد... درعالم خواب🌙دیدم که محمدم با عده ای از رفقای خودش که شهید شده اند آمد و یک #شال_سبز هم به گردنش بود.
گفتم: مادر کجا بودی؟
گفت: ما از #کربلا می آییم...
گفتم: مادر مگر نمی بینی من به چه وضعی در خانه افتاده ام.😔
گفت: اتفاقا #شفایت را از اباعبدالله(ع) گرفتم...
و بعد شال را از گردنش برداشت و روی پای من انداخت و گفت مادر شکستگی پایت خوب شده... این دردی که داری بخاطر گرفتگی عضلات است😊
گفت: مادر برو کارهای مسجد رو انجام بده✋🏼❤️
صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که می توانم راه بروم... دخترم دوید و گفت: مادر بنشین، پای شما شکسته😳😔
گفتم: نه، پایم خوب شده😍
خواهر شهید تعریف می کند: یک دفعه دیدم در اتاق بوی #عطر عجیبی پیچیده، گفتم مادر چه خبر است؟ این #شال چیست؟..
ماجرا را که برایمان تعریف کرد باور نمی کردیم... گفتیم برویم نزد آیت الله گلپایگانی..
#شال را خدمت آیت الله گلپایگانی بردیم، هنوز صحبتی نکرده بودیم که ایشان شال را گرفتند، بوییدند و بوسیدند و شروع کردند به #گریه کردن😭
گفتیم: آقاچه شده شما چه می دانید ؟
عرض کردند: این شال بوی امام حسین(ع) را می دهد🌹😭
گفتیم: چطور؟ گفتند: ما از اجداد ساداتمان از مقتل سیدالشهدا یک تربت ناب داریم.. این شال سبز بوی تربت اباعبدالله (ع) را می دهد... و بعد فرمودند: یک قطعه از این شال را به من بدهید وقتی من از دنیا رفتم در قبر و کفنم بگذاردید و من هم در عوض آن تربت نابی که در اخیار ماست را به شما می دهم🍃🕊
#شهداگاهی_نگاهی
@yadeShohada313
✅شهیدی که دخترش را شفا داد🌹
#شهید_مهدی_طیاری✨
👈🏼همسر شهید تعریف میکرد:
تنها فرزندم زهرا و تنها يادگار حاج مهدي در تب مي سوخت و تلاش هايم براي پايين آوردن دماي بدنش اثري نداشت😞
نگران بودم... اگر بلايي سرش مي آمد، خودم را نمي بخشيدم😭
بالاي سرش نشستم و قدري #قرآن خواندم...
در همين حال قسمتي از #پارچه اي كه روي جنازه ي همسرم انداخته بودند و چند نفر با خواست خدا به وسيله ي تبرك جستن به آن پارچه #شفا يافته بودند، افتادم...
پارچه را آوردم و كنار زهرا خوابم برد😴... در عالم رؤيا🌙ديدم حاج مهدي در كنار بستر زهرا نشسته و او را بغل گرفته است...
او مرا از خواب بيدار كرد و با لبخندي گفت: «چرا اين قدر ناراحت هستي؟»😊
گفتم: «زهرا تبش پايين نمي آيد، مي ترسم بلايي سرش بيايد.»😔
حاج مهدي گفت: «ناراحت نباش، زهرا شفا پيدا كرده و ديگر تب ندارد.» 😊✋🏼
از خواب بيدار شدم...
به اطرافم نگاه كردم... كسي نبود...
دست بر پيشاني زهرا گذاشتم، تب نداشت... آري او شفا يافته بود✋🏼💔
#شهداگاهی_نگاهی
🌹شهیدی که عطرش با عطرهای دنیایی فرق داشت.
#شهید_حسینعلی_اکبری
بوی عطـــــــر عجیبی داشت!😍
نام عطر را كه می پرسیدیم جواب سر بالا می داد
شهید كه شد تو وصیت نامش نوشته بود :
به خدا قسم هیچگاه به خودم عطر نزدم😊
هر وقت خواستم معطر شم از ته دل می گفتم :
الســــــلام علیك یا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام)💔✋🏼
#شهداگاهی_نگاهی
@yadeShohada313
به نام #عشق ، بنام مدافعان حرم🕊✋🏼
سرم فدای امامِ مدافعان حرم💔
اگر که قسمت من نیست تاحرم بروم🕊
بخوان مرا تو غلامِ مدافعان حرم✌️🕊
من و تو ایم که از روزگار بیزاریم😔
جهان خوش است به کام مدافعان حرم😍💔
میان کل جهان در مقابل #داعش
زبانزد است قیام مدافعان حرم✌️🏻🕊
فدای غیرت و مردانگی این مردان😭✋🏼
فدای لطف و مرام مدافعان حرم🕊
خودحسین و ابالفضل باده میریزند🍃🌸
به نام خویش به جام #مدافعان_حرم☝️🏼
غزل سروده ام اینبار پیشکش باشد😊
سلامتی تمام #مدافعان_حرم🌹✋🏼
#شهداگاهی_نگاهی
سلام من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند😞
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند
رفتم توی #پی_وی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم
#عکس_شهیدی دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچههای او باشند
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
"میروم تا #حیاوغیرت جوان ما نرود"✋🏼💔
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بیحیا و بیغیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم #متنفر شدم😠
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم🙂
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم #مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم، آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی✋🏼💔
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد،
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای #خادمی معرفی شدم
نزدیکای #اربعین امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود!
من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔
اشکم سرازیر شد😭
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊
هنوز باورم نشده که اومدم #کربلا🕌💔
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم #حوزه_علمیه
که با مخالفتهای فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد✋🏼
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم👌
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریهام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت و ما رو میبردن #جهنم و هر چه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼
👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین #بهشت🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه #سعید_قبل نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍
یه روز توی خونشون #عکس_شهیدی دیدم که خیلی برام #آشنا بود گریهام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریههام بلند و بلندتر شد😭😭
👈این همون عکسی بود که تو #پروفایل بود👉
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این #پدرمه😊
منم مات و مبهوت، دیوانهوار فقط گریه میکردم
مگه میشه؟😳😭😭
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر #دخترشو به عقد💍من درآورد💔😔
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای #مدافعان_حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزهها تعطیل شدند ما هم رفتیم
خانمم باردار بود و با گریه گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند...✌️🏼🙂
#شهداگاهی_نگاهی🌹
#ارسالی
@yadeShohada313
#ڪمےتفڪر🤚👇
اینکِه بِگویے شھدا را دوست دارم خوب است..♥️
اینکِه دِلت شهدایے باشد هم خیلی خوب است ...✅
اینکِه به آنها هم اِرادت داشتھ باشے صَلّ عَلے است ...☺️👌
اما اینکِه همه ے اینها را داشتھ باشے و آن را ثابِت نِکنے در آینده عقب گرد میزنے !🔙
اینها را باید اِثبات کرد✔️
که لطف و نظر آنان را بے جواب نِمے گذارے💞
مثلا دیگر دروغ نگو
غیبت نکن
یا مثلا حِجاب کن!
همه جا ...
وقتے همه جا یِک رنگ باشے قبول است
نه اینکِه اینجا چادر سرت کنے
ولے دو متر آن طرف تر ۱۸۰ درجه فرق داشتھ باشے ...
اِرادت به شهدا یعنے همه جا یکرنگ
همه جا مومن
همه جا مسلمان
#شهداگاهی_نگاهی🥀
@yadeShohada313
#معجزات_شهدا
#طلائیه
✅قسمت سوم(آخر..)
کنار قبور مطهر #شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت :
😏پس کو این #معجزه حاج آقا! ما که اینجا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگهای نمیبینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید...😁
برای آخرین بار دل سپردم. یا #اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان #آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...تمام فضای طلائیه پر از #شمیم_مطهرومعطر_بهشت شد... #عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود! همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...💔✋🏼🕊
💠همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند!💔سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند 😭😭... #شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد. هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آنجا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم ...
🚌به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند... چند دقیقهای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.
👌سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به #جامعهالزهرای_قم رفتهاند... آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند✋🏼😊🕊
#شهداگاهی_نگاهی
#عنایت_شهید
🌹عنایت #شهیدحامدسلطانی به کاربرگرامی در رابطه با نمازشب.
#شهداگاهی_نگاهی
@yadeShohada313
دستشون رو برای یاری ما دراز کردن😍🕊
#شهداگاهی_نگاهی
@yadeShohada313
هدایت شده از عِنایٰاتِ امٰامزَمٰان وَشهدا
سلام من جوانی بودم که سالها با رفتارم دل امام زمانم رو به درد آوردم😔و خیری برای خانوادهام نداشتم
همش با رفقای ناباب و اینترنت و ...
شب تا صبح بیدار و صبح تا بعدازظهر خواب
زمانی که فضای مجازی و شبکههای اجتماعی اومد منم از این باتلاق انحراف و بدبختی بینصیب نماندم
و اگر قرار باشد فردای قیامت موبایل بر اعمالم شهادت دهد حتی جهنم راهم نمیدهند😞
تا یه روز تو یکی از گروههای چت یه آقایی پستهای مذهبی میذاشت، مطالبش برام جالب بودند
رفتم توی #پی_وی اون و مثل همیشه فضولیم گل کرد و عکس پروفایلشو بزرگ کردم
#عکس_شهیدی دیدم که غرق در خون، بدون دست و پا، با سری خورد شده از ترکش، افتاده بر خاک، کنار او عکس دوبچه بود که حدس زدم باید بچههای او باشند
و زیر آن عکس یه جملهای نوشته شده بود:
"میروم تا #حیاوغیرت جوان ما نرود"✋🏼💔
ناخودآگاه اشکم سرازیر شد😭😭دلم شکست باورم نمیشد دارم گریه میکنم اونم من، کسی که غرق در گناه و شهواته، منه بیحیا و بیغیرت، منه چشم چرون هوس باز😔😔
از اون به بعد از اینترنت و بدحجابی و فضای مجازی و گناه و رفقای نابابم #متنفر شدم😠
دلم به هیچ کاری نمیرفت
حتی موبایلم و دست نمیگرفتم🙂
تصمیم گرفتم برای اولین بار برم #مسجد
اولین نماز عمرمو خوندم با اینکه غلط خوندم ولی احساس آرامش معنوی خاصی میکردم، آرامشی که سالها دنبالش بودم ولی هیچ جا نیافتم حتی در شبکههای اجتماعی✋🏼💔
از امام جماعت خواستم کمکم کنه
ایشان هم مثل یه پدر مهربان
همه چیز به من یاد میداد
نماز خوندن، قرآن، احکام، زندگی امامان و...
کتاب میخرید و به من هدیه میداد، منو در فعالیتهای بسیج و مراسمات شرکت میداد،
توی محله معروف شدم
و احترام ویژهای کسب کردم
توسط یکی از دوستان به حرم حضرت معصومه برای #خادمی معرفی شدم
نزدیکای #اربعین امام حسین، یکی از خادمین که پیر بود به من گفت: دلم میخواد برم کربلا ولی نمیتونم، میشه شما به نیابت از من بری؟
پول و خرج سفر و حق الزحمه شما رو هم میدم، زبونم قفل شده بود!
من و کربلا؟ زیارت امام حسین؟💔
اشکم سرازیر شد😭
قبول کردم و باحال عجیبی رفتم🕊
هنوز باورم نشده که اومدم #کربلا🕌💔
پس از برگشت تصمیم گرفتم برم #حوزه_علمیه
که با مخالفتهای فامیل و دوستان مواجه شدم، اما پدرم با اینکه از دین خیلی دور بود و حتی نماز و روزه نمیگرفت قبول کرد✋🏼
حوزه قبول شدم و با کتابهای دینی انس گرفتم👌
در کنار درسم گاهی تبلیغ دین و احکام خدارو میکردم و حتی سراغ دوستان قدیمی ناباب رفتم که خدا روشکر توانستم رفیقام و با خدا آشتی بدم😍✋🏼
یه روز اومدم خونه دیدم پدر و مادرم دارن گریه میکنن😭منم گریهام گرفت، تابحال ندیده بودم بابام گریه کنه!
گفتم بابا چی شده؟
گفت پسرم ازت ممنونم
گفتم برای چی؟
گفت: من و مامانت یه خواب مشترک دیدیم😔
تو رو میدیدیم با مرکبی از نور میبردن بهشت و ما رو میبردن #جهنم و هر چه به تو اصرار میکردن که وارد بهشت بشی قبول نمیکردی و میگفتی اول باید پدر و مادرم برن بهشت بعد من✋🏼
👈یه آقای نورانی✨آمد و بهت گفت: آقا سعید! همین جا بهشون نماز یاد بده بعد با هم برین #بهشت🌸 و تو همونجا داشتی به ما نماز یاد میدادی😔
پسرم تو خیلی تغییر کردی دیگه #سعید_قبل نیستی همه دوستت دارن❤️تو الان آبروی مایی ولی ما برات مایه ننگیم
میشه خواهش کنم هر چی یاد گرفتی
به ما هم یاد بدی
منم نماز و قرآن یادشون دادم و بعد از آن خواب، پدر و مادرم نمازخوان و مقید به دین شدند💔😍
چند ماه بعد با دختری پانزده ساله عقد کردم💍
یه روز توی خونشون #عکس_شهیدی دیدم که خیلی برام #آشنا بود گریهام گرفت😔 نتونستم جلوی خودم رو بگیرم صدای گریههام بلند و بلندتر شد😭😭
👈این همون عکسی بود که تو #پروفایل بود👉
خانمم تعجب کرد و گفت: سعیدجان چیزی شده؟
مگه صاحب این عکس و میشناسی؟😊
و من همه ماجرا رو براش تعریف کردم😔✋🏼
خودش و حتی مادرش هم گریه کردند😭😭😭
مادر خانمم گفت: میدونی این عکس کیه؟
گفتم: نه
گفت: این #پدرمه😊
منم مات و مبهوت، دیوانهوار فقط گریه میکردم
مگه میشه؟😳😭😭
آره شهیدی که منو هدایت کرد، آدمم کرد، آخر #دخترشو به عقد💍من درآورد💔😔
چند ماه بعد با چند تا از دوستانم برای #مدافعان_حرم اسم نوشتیم تابستون که شد و حوزهها تعطیل شدند ما هم رفتیم
خانمم باردار بود و با گریه گفت:
وقتی نه حقوق میدن نه پول میدن نه خدماتی، پس چرا میخوای بری؟
همان جمله شهید یادم اومد و گفتم:
میرم تا #حیاوغیرت جوانان ایران بماند...✌️🏼🙂
#شهداگاهی_نگاهی🌹
#ارسالی
@yadeShohadaa
#ڪمےتفڪر🤚👇
اینکِه بِگویے شھدا را دوست دارم خوب است..♥️
اینکِه دِلت شهدایے باشد هم خیلی خوب است ...✅
اینکِه به آنها هم اِرادت داشتھ باشے صَلّ عَلے است ...☺️👌
اما اینکِه همه ے اینها را داشتھ باشے و آن را ثابِت نِکنے در آینده عقب گرد میزنے !🔙
اینها را باید اِثبات کرد✔️
که لطف و نظر آنان را بے جواب نِمے گذارے💞
مثلا دیگر دروغ نگو
غیبت نکن
یا مثلا حِجاب کن!
همه جا ...
وقتے همه جا یِک رنگ باشے قبول است
نه اینکِه اینجا چادر سرت کنے
ولے دو متر آن طرف تر ۱۸۰ درجه فرق داشتھ باشے ...
اِرادت به شهدا یعنے همه جا یکرنگ
همه جا مومن
همه جا مسلمان
#شهداگاهی_نگاهی🥀
...💔@yadeShohada313
به نام #عشق ، بنام مدافعان حرم🕊✋🏼
سرم فدای امامِ مدافعان حرم💔
اگر که قسمت من نیست تاحرم بروم🕊
بخوان مرا تو غلامِ مدافعان حرم✌️🕊
من و تو ایم که از روزگار بیزاریم😔
جهان خوش است به کام مدافعان حرم😍💔
میان کل جهان در مقابل #داعش
زبانزد است قیام مدافعان حرم✌️🏻🕊
فدای غیرت و مردانگی این مردان😭✋🏼
فدای لطف و مرام مدافعان حرم🕊
خودحسین و ابالفضل باده میریزند🍃🌸
به نام خویش به جام #مدافعان_حرم☝️🏼
غزل سروده ام اینبار پیشکش باشد😊
سلامتی تمام #مدافعان_حرم🌹✋🏼
#شهداگاهی_نگاهی🕊🤲
...💔💫
💫💔....
💥شهدا با معرفتند!💥
↩️نشان به آن نشانه که اول آنها دست رفاقت به سویت دراز کردند...
هی رها کردی و به موازاتش باز دستت را گرفتند...
🔸شهدا با معرفتند!
↩️نشان به آن نشانه که هر بار سمت گناهی فقط نیم نگاهی کردی، خودی نشان دادند...
🔸شهدا با معرفتند!
↩️نشان به آن نشانه که خون دادند تا تو جاری شوی...
بی منت، بی ادعا، بی چون و چرا...
🔸شهدا با معرفتند!
↩️پا که در مقتلشان گذاشتی، قسمشان دادی به رفاقتشان...
یقین داشته باش، حاضرند باز هم تا پای جان بروند تا تو جان بگیری...
🔸شهدا رفیق بازند!
↩️باور کن!!...
از شهدا بخواهید دستتان رابگیرند
💞#شهداگاهی_نگاهی..
@yadeShohada313