eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
4.7هزار ویدیو
83 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌴حکایت_وصل_حضرت مهدی🌴 ❤️عنایت حضرت مهدی عج❤️ 💠آقا سید عبدالرحیم خادم مسجد جمکران می گوید: « در سال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزی به رفتم. دیدم مرد غریبی در آن جا نشسته است. احوال او را پرسیدم. گفت: من ساکن تهران می باشم و اسمم مشهدی علی اکبر است. در تهران کاسبی و خرید و فروش داشتم؛ اما پس از مدتی سرمایه ام تمام شد؛ چون به مردم نسیه داده بودم و وقتی وبا آمد آنها از بین رفتند و دست من خالی شد؛ لذا به قم آمدم. در آن جا اوصاف این مسجد را شنیدم. 💠من هم آمدم که این جا بمانم، تا شاید حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نظری بفرمایند و حاجتم را عنایت کنند😔 سید عبدالرحیم می گوید: مشهدی علی اکب#ر سه_ماه در مسجد جمکران ماند و مشغول شد. ریاضتهای بسیاری کشید، از قبیل: گرسنگی و عبادت و گریه کردن💔 روزی به من گفت: قدری کارم اصلاح شده؛ اما هنوز به اتمام نرسیده است. به می روم. یک روز از شهر به طرف مسجد جمکران می رفتم. در بین راه دیدم، او به کربلا می رود. سفر او طول کشید. بعد از شش ماه، باز روزی در بین راه، ایشان را که از کربلا برگشته بود، در همان محلی که قبلاً دیده بودم، مشاهده کردم. با هم تعارف کردیم و سر صحبت باز شد. او گفت: در کربلا برایم این طور معلوم شد که حاجتم در همین مسجد جمکران داده می شود؛ لذا برگشتم. این بار هم مشهدی علی اکبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت کشیدن و عبادت بود. تا آن که پنجم یا ششم ماه مبارک رمضان شد. دیدم می خواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند. در اثنای صحبت گفت: حاجتم برآورده شد گفتم: چطور؟ گفت: چون تو خادم مسجدی برایت نقل می کنم و حال آن که برای هیچ کس نقل نکرده ام. من با یکی از اهالی روستای جمکران قرار گذاشته بودم که روزی یک نان جو به من بدهد و وقتی جمع شد پولش را بدهم. روزی برای گرفتن نان رفتم. گفت: دیگر به تو نان نمی دهم من این مسأله را به کسی نگفتم و تا چهار روز چیزی نداشتم که بخورم مگر آن که از علف کنار جوی می خوردم، به طوری که مبتلا به اسهال شدم. این باعث شد که من بی حال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر برای عبادت که قدری به حال می آمدم😔 نصف شبی که وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت کوه « دوبرادران » ( نام دو کوه در اطراف مسجد جمکران ) است و نوری از آن جا ساطع می شود، بحدی که تمام بیابان منور شد💥 ناگهان کسی را پشت در اتاقم که یکی از حجرات بیرون مسجد بود دیدم، مثل این که در را می کوبید. را با جلالت و عظمت پشت در دیدم. به ایشان سلام کردم؛ اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفی بزنم. تا آن که آمده و نزد من نشستند و بنای صحبت کردن را گذاشتند، و فرمودند: « جده ام فاطمه علیها السلام نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شفاعت کرده که ایشان حاجتت را برآورند. جدم نیز به من حواله نموده اند. برو به وطن که کار تو خوب می شود. و پیغمبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرموده اند: برخیز برو که اهل و عیالت منتظر می باشند و بر آنها سخت می گذرد. » من پیش خود خیال کردم که باید این بزرگوار «علیه السلام» باشد؛ لذا عرض کردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد شده است شما شفایش بدهید. فرمودند: « صلاح او همان است که نابینا بماند. بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم. » برخاستم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به جاهی که نزدیک درب مسجد می باشد، رسیدیم. دیدم شخصی از بیرون آمد و حضرت با صحبتی کردند که من آن را نفهمیدم. بعد از آن به صحن مسجد رفتیم که دیدم، شخصی از مسجد خارج شد. در دستش بود که آن را به حضرت داد. ایشان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر. من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم. عرض کردم: یابن رسول الله چه وقت ظهور می کنید؟ حضرت با تندی فرمودند: تو چه کار به این سؤالها داری؟ عرض کردم: می خواهم از یاوران شما باشم. فرمودند: هستی؛ اما تو را نمی رسد که از این مطالب سؤال کنی و ناگهان از نظرم غایب شدند؛ اما صدای حضرت را از میان چاهی که پای قدمگاه در صفه ای که در و پنجره چوبی دارد و داخل مسجد است، شنیدم که فرمودند: برو به وطن که اهل و عیالت منتظر می باشند. در این جا مشهدی علی اکبر اظهار داشت که عیالم علویه (سید) می باشد» @yadeShohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🍃خانه آباد کجاست⁉️ اینجا مکه🕋است، شب نهم "محرّم"، #شب_تاسوعا.   جهان تشیع عزادار امام حسین (علیه ال
🍃سیصد وسیزده نفر از راه می رسند... اگر دقّت کنی می بینی که تمام مردم مکه🕋در مورد مطلب با هم سخن می گویند.. آیا می خواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی⁉️ دیشب، جوانمرد وارد شهر مکه شده اند وتا صبح مشغول عبادت بوده اند.🤲🏻📿 آنها در مسجد الحرام🕌گرد هم آمده اند، وهمه نگاه ها را متوجّه خود کرده اند. مردم مکه تعجّب کرده اند😯آن ها نمی دانند این جوانان از کجا آمده اند وچطور توانسته اند خود را به مکه برسانند؛ زیرا شهر مکه در محاصره 👹است.   عجیب است که همه این جوانان یک شکل است همه، هم قد وهم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان می شود.   آمدن این جوانان به شهر مکه، است که کسی از آن خبر ندارد.  هر کدام از جوانان در گوشه ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکه یافتند؟  آنها به امر خدا با " " به مکه آمده اند.  شاید بپرسی که "طَی الارض" یعنی چه؟؟ اگر بتوانی در ، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیه ای، کیلومترها راه را پشت سر بگذاری وخود را به مکه یا هر جای دیگر برسانی، تو "طَی الارض" نموده ای👌  آری، یاران امام وبسیار شگفت انگیز کنار کعبه جمع شده اند💕 آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این نفر است، اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکه جمع کند.   هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش می شود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم می دهد، سیصد وسیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکه حاضر می شوند.❤️ اکنون تو از این راز آگاه شده ای؛ امّا مردم مکه، همچنان در تعجّب هستند☺️ آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند ودرباره این مطلب با هم سخن می گویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکه شده اند؟😳 آن طرف را نگاه کن! آن مرد را می بینی که به سمت بزرگان مکه می رود.  او کیست وچرا چنین سراسیمه ومضطرب، جمعیت را می شکافد؟  او مستقیم نزد فرماندار مکه می رود. سلام می کند ومی گوید: "دیشب خواب عجیبی دیدم وبرای همین خیلی ترسیده ام". فرماندار مکه نگاهی به او کرده ومی گوید: "خوابت را برایم تعریف کن ". وآن مرد چنین می گوید: "خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد وآرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه☁️🕋رسید. در آن ابر، ملخ هایی🦗دیدم که بال های داشتند و مدّت زیادی دور کعبه طواف کردند🕋 وسپس به شرق وغرب عالم پرواز کردند". هر کس که این سخن را می شنود به فکر فرو می رود.  آیا بینِ این خواب وآن گروه سیصد وسیزده🍃 نفری، ارتباطی وجود دارد؟  در شهر مکه شخصی هست که خواب🔮 را خیلی خوب تعبیر می کند. از او می خواهند تا این خواب را تعبیر کند. او قدری فکر می کند وسپس می گوید: "لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است وشما هرگز نمی توانید در مقابل آن کنید" همه مردم مکه به فکر فرو می روند. آری، آن لشکر، همان جوان هایی هستند که دیشب وارد مکه شدند💚 طبیعی است که مردم مکه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان می خواهند اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند.  شما فکر می کنید اوّلین تصمیم مردم مکه چه می باشد؟ درست حدس زده اید، آنها می خواهند این سیصد وسیزده نفر را کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می اندازد. من به حال این مردم ساده لوح می خندم😀مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه شده است🤚🏻 یکی از بزرگان مکه که می بیند همه در ترس واضطراب هستند می گوید: این جوانانی که من دیده ام، چهره هایی نورانی✨ دارند واهل هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها می ترسید؟ مردم مکه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می گویند وآن چنان ترس ووحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.  شب فرا می رسد ومردم به خانه های خود باز می گردند و به خواب سنگینی فرو می روند.
‍ 💠🔹 خالص برای خدا 🔹💠 ✍ یعنی خالص برای ✅️ بنابراین فقط در نیست، بلکه همه‌ی وجودمون باید خالص برای باشه: 👈 حتّی مرگ⚰ و زندگیمون🚶 هم برای باشه. 🕋 قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُكِی وَ مَحْيَایَ وَ مَمَاتِی لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ 📖 سوره انعام، آیه ۱۶۲ 💢 ﺑﮕﻮ: ﻭ ﺗﻤﺎمِ ﻣﻦ.. 💢 ﻭ ﻣﻦ.. 💢 ﻫﻤﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ، ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﺍﺳﺖ. یعنی: ❣↶ برای زندگی کنیم.. ❣↶ برای بخوابیم.. ❣↶ برای نفس بکشیم.. ❣↶ برای صبر کنیم.. ❣↶ برای درس بخونیم.. ❣↶ برای آشپزی کنیم.. ❣↶ برای .. ❣↶ و آخر سر هم برای بمیریم.. ◻️این ایدئولوژی، کاملاً دیدِ ما رو به زندگی عوض می‌کنه 👈 اینطوری تمام زندگیمون رو جهت‌دار می‌کنیم، و همه‌ی کارهای ما میشه ، اون هم عبادتِ خالصانه👉 این رو میگن @yadeShohada313
🙏 به استقبال نماز می رویم: تنها مخصوص نمازگذاران نیست بلکه جمیع موجودات شامل انسان و جمیع اعضایش و بهشت و جهنم و باقی موجوات عالمین است. ❌ هیچکی خدا را بخاطر نمی پرستد زیرا بهشت نیز خود عابد خداست. لذا وقتی انسان خدا را به عنوان تنها رب و مالک شناخت و شد خود را مستهلک در تمام موجودات میبیند و خاصیت «من» از بین می رود پس میگوید «ما (تمام موجودات) تنها تو، یگانه رب، را میپرستیم. ✅ ما حتی در عبادت نیز از خدا نیستیم و همان هم به لطف و رحمت خداست که فهمیدیم عابدیم و باید عبادت کنیم. هر کدام از عبادت و استعانت مستقلا برای خداست. ...💚 @yadeshohada313
🌹 ☘پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «اتتظارالفرج عباده وفی روایه اخری أفضل أعمال امتی انتضار فرج‌الله عز وجل» انتظار فرج است، برترین و باارزش ترین عمل امت من، انتظار فرج از خدای تبارک وتعالی است.. 📚بحارالانوار، ج۲۵ص۱۲۲ ...💚 💚....
✍فواید بودن : ❶ فراوانی و روزی ❷ كسى كه وضو بگیرد و صبر كند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى براى او نوشته مى شود... ❸ افزایش ❹ خواب با وضو، است ❺ مرگ با وضو، است ❻ نورانی بودن در 📚منابع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱ @yadeShohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🍃خانه آباد کجاست⁉️ اینجا مکه🕋است، شب نهم "محرّم"، #شب_تاسوعا.   جهان تشیع عزادار امام حسین (علیه ال
🍃سیصد وسیزده نفر از راه می رسند... اگر دقّت کنی می بینی که تمام مردم مکه🕋در مورد مطلب با هم سخن می گویند.. آیا می خواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی⁉️ دیشب، جوانمرد وارد شهر مکه شده اند وتا صبح مشغول عبادت بوده اند.🤲🏻📿 آنها در مسجد الحرام🕌گرد هم آمده اند، وهمه نگاه ها را متوجّه خود کرده اند. مردم مکه تعجّب کرده اند😯آن ها نمی دانند این جوانان از کجا آمده اند وچطور توانسته اند خود را به مکه برسانند؛ زیرا شهر مکه در محاصره 👹است.   عجیب است که همه این جوانان یک شکل است همه، هم قد وهم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان می شود.   آمدن این جوانان به شهر مکه، است که کسی از آن خبر ندارد.  هر کدام از جوانان در گوشه ای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکه یافتند؟  آنها به امر خدا با " " به مکه آمده اند.  شاید بپرسی که "طَی الارض" یعنی چه؟؟ اگر بتوانی در ، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیه ای، کیلومترها راه را پشت سر بگذاری وخود را به مکه یا هر جای دیگر برسانی، تو "طَی الارض" نموده ای👌  آری، یاران امام وبسیار شگفت انگیز کنار کعبه جمع شده اند💕 آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این نفر است، اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکه جمع کند.   هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش می شود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم می دهد، سیصد وسیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکه حاضر می شوند.❤️ اکنون تو از این راز آگاه شده ای؛ امّا مردم مکه، همچنان در تعجّب هستند☺️ آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شده اند ودرباره این مطلب با هم سخن می گویند: به راستی این جوانان چگونه وارد مکه شده اند؟😳 آن طرف را نگاه کن! آن مرد را می بینی که به سمت بزرگان مکه می رود.  او کیست وچرا چنین سراسیمه ومضطرب، جمعیت را می شکافد؟  او مستقیم نزد فرماندار مکه می رود. سلام می کند ومی گوید: "دیشب خواب عجیبی دیدم وبرای همین خیلی ترسیده ام". فرماندار مکه نگاهی به او کرده ومی گوید: "خوابت را برایم تعریف کن ". وآن مرد چنین می گوید: "خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد وآرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه☁️🕋رسید. در آن ابر، ملخ هایی🦗دیدم که بال های داشتند و مدّت زیادی دور کعبه طواف کردند🕋 وسپس به شرق وغرب عالم پرواز کردند". هر کس که این سخن را می شنود به فکر فرو می رود.  آیا بینِ این خواب وآن گروه سیصد وسیزده🍃 نفری، ارتباطی وجود دارد؟  در شهر مکه شخصی هست که خواب🔮 را خیلی خوب تعبیر می کند. از او می خواهند تا این خواب را تعبیر کند. او قدری فکر می کند وسپس می گوید: "لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است وشما هرگز نمی توانید در مقابل آن کنید" همه مردم مکه به فکر فرو می روند. آری، آن لشکر، همان جوان هایی هستند که دیشب وارد مکه شدند💚 طبیعی است که مردم مکه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان می خواهند اهل بیت (علیهم السلام) وشیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند.  شما فکر می کنید اوّلین تصمیم مردم مکه چه می باشد؟ درست حدس زده اید، آنها می خواهند این سیصد وسیزده نفر را کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم می اندازد. من به حال این مردم ساده لوح می خندم😀مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند. آنها نمی دانند که دیگر روزگار غربت شیعه شده است🤚🏻 یکی از بزرگان مکه که می بیند همه در ترس واضطراب هستند می گوید: این جوانانی که من دیده ام، چهره هایی نورانی✨ دارند واهل هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام نداده اند، چرا از آنها می ترسید؟ مردم مکه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن می گویند وآن چنان ترس ووحشتی در دل دارند که نمی توانند هیچ کاری بکنند.  شب فرا می رسد ومردم به خانه های خود باز می گردند و به خواب سنگینی فرو می روند. .