eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.9هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
92 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
💞 خاطرات همسر #شهید_امین_کریمی (مدافع حرم) ✅قسمت 4⃣1⃣ 💞 فقط تو بمان! 💠 برای جشن ازدواج برادرم آما
❤️خاطرات همسر (مدافع حرم) ✅قسمت 5⃣1⃣ 💞 التماس می کنم بمان! 💠 انگار داشتیم کَل کَل می‌‌کردیم! نمی‌دانم غرض‌اش از این حرف‌ها چه بود. وسط حرف‌ها، انگار که بخواهد از فرصت استفاده کند، گفت «راستی زهرا احتمالاً گوشی‌ام آنتن هم نمی‌دهد.» صدایم شکل گرفته بود. داد زدم «آنتن هم نمی‌دهد! تو واقعاً‌ 15 روز می‌خواهی بروی و تلفن همراهت آنتن هم نمی‌دهد؟» گفت «آره، اما خودم با تو تماس می‌گیرم نگران نباش😊..» دلم شور می‌زد. گفتم «امین انگار یک جای کار می‌لنگد. جان زهرا کجا می‌خواهی بروی؟»‌ گفت «اگر من الآن حرفی به تو بزنم خب نمی‌گذاری بروم. همش ناراحتی می‌کنی.» دلم ریخت😳💔گفتم «امین، می‌روی؟» می‌دانستم مدتی است مشغول آموزش نظامی است. 💠 گفت «ناراحت نشوی‌ها، بله!» کاملاً یادم است که شدم. شاید بیش از نیم ساعت. امین با آب قند بالای سرم ایستاده بود. تا به هوش آمدم گفت «بهتر شدی؟» تا کلمه یادم آمد، دوباره حالم بد شد. گفتم «امین داری می‌روی؟ واقعاً‌ بدون رضایت من می‌روی؟» گفت «زهرا نمیتوانم به تو دروغ بگویم. بیا تو هم مرا به با رضایت از زیر قرآن رد کن.» 💠 حس التماس داشتم گفتم «امین تو می‌دانی من چقدر به تو وابسته‌ام. تو می‌دانی نفسم به نفس تو بند است..» گفت «آره می‌دانم» گفتم «پس چرا برای رفتن اصرار می‌کنی؟»😭صدایش آرام‌تر شده بود، انگار که بخواهد مرا آرام کند. گفت «زهرا جان من به سه دلیل می‌روم. دلیل اولم خود خانم حضرت زینب (س)‌ است. دوست ندارم یک‌بار دیگر آنجا محاصره شود. ما چطور ادعا کنیم مسلمان و شیعه‌ایم؟ دوم اینکه به خاطر شیعیان آنجا، مگر ما ادعای شیعه‌ بودن نداریم؟ شیعه کهف حد و مرز نمی‌شناسد. سوم هم اینکه اگر ما نرویم آنها به اینجا می‌آیند. زهرا؛ اگر ما نرویم و آنها به اینجا بیایند چه کسی از مملکت ما دفاع می کند؟»😔
♡به نام قرار دل ها♡ . 🌹از زمانی که خورشید پرده شب را کنار میزند و رخسار خود را آشکار می‌کند تا زمانی که ماه پرده برمی‌دارد از چهره خود همه در تکاپو هستند و برای خود تلاش میکنند. . 🍃در این زمانه جافی در هیاهوی این شهر شلوغ تومار روزمرگی های هرکس را که ببینی پر شده از یکی نیاز به کار دارد ، آن یکی شفای بستگانش را میخواهد ، دیگری نیازمند لقمه نانی است و... . 🍃بگذار اینطور بگویم که از یک جایی به بعد عوض همین نیازها و گله از دست و روزگار نامرد، صوت و عاجزانه بود که به آسمان می‌رفت البته اگر زنگار دلمان و روحمان می‌گذاشت😔 . 🍃از یک جایی به بعد کاسه خیلی هامان لبریز از شد، دلمان کمر خم کرد در برابر این هایی که رفت و خبری نشد. دیگر شادمان از دیدن رخ ماه نیستیم که دلمان سیمای سماواتی شما را می‌کند🥺 . 🍃در عجبم ، چرا خدا وقتی می‌خواست جمعه را خلق کند از همان اول رنگ غم پاشید به های سرخش ، خود جمعه حزنی ندارد اما شما به آن رنگ زد😥 . 🍃گوش کن میگویند از جاده صدای جرسی می‌آید ، اما از ابتدا تا انتهای جاده راکه می‌نگری چیزی جز انتظار نصیبت نمی‌گردد😞 . 🍃این جمعه هم خط خورد و شما فقط بگو که چند جمعه دیگر مانده که بگوییم به همه گم شده، ای اهل آمدنی ست؟ . 🍃چند جمعه باید دست هایمان را سوی بلند کنیم و عظم بلا بخوانیم؟ اینجاست که باز هم میطلبد اگر واقعا طالب یاریم😓 ‌. 🍃دل را تکانی دهیم و را عاری از لکه ای کنیم شاید صدایمان به گوش آسمان برسد ، به گوش ، شاید...😔 . ✍نویسنده : . ...💚@yadeShohada313