محسن رضایی: #احمد قهرمان ملی گمنامی بود که سی سال زندگی خود را قبل و بعد از انقلاب وقف اسلام،انقلاب،امام و ملت ایران کرد.
@YADEMANSHOHADA
#سردار_رشید_اسلام
#حاج_احمد_کاظمی
روز پنجم عملیات کربلای ۵ است و همه فرماندهان درگیر عملیات هستند.
در منطقه پنج ضلعی روی رودخانه پل نو است؛ و زیر پل، سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف.آتش دشمن آنقدر سنگین است که جای سالمیروی زمین پیدا نمیشود.
دشمن به معنای واقعی زمین را با خمپاره شخم میزند.
به همراه #احمد به خط رفتیم و قرار بود در سنگر او جلسه ای انجام گیرد.
شب قبل از آن نیروهای #حاجی یک خاکریز مهمیآنجا زده بودند و ما برای دیدن آن به خط رفتیم. آن جا بود که یک خمپاره کنار ما به زمین خورد. خیلیها #شهید شدند و زخمی اما الحمدالله #احمد آسیبی ندید.
این قضیه برای من بیشتر شبیه به معجزه بود. آنجا بود که فهمیدم #احمد باید زنده بماند و گرنه چه جور میشود کسی از آغاز جنگ در جبهه حضور داشته باشد و همیشه در خط مقدم، اما آسیب جدی نبیند.
اینها همه نشانه است.
#سالروزشهادت
#چهل_روز_با_چهل_شهید
╭━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮
https://www.instagram.com/mohsen_hojaji1370/
@yadmanshohada
╰━━⊰⊰⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╯
یادی ازسرداررشیداسلام#شهید_احمد_حجتی
و همرزمان #شهیدش #عبدالحسین_رجائی
و #احمد_معین به نقل از همرزمان
سال 1361
خرمشهر
عملیات الی بیت المقدس
#قسمت_اول
#آخرین_دیدار
اردیبهشت سال شصت و یک ، در سمیناری با حضور فرماندهان و مسئولان جنگ که در رابطه با عملیات #الي_بیت_المقدس در اهواز تشکیل شده بود شرکت کرد .
بعد برای حضور در مراسم یکی از برادران #جهادگران_شهید به نجف آباد برگشت .
اون دو روزی که در نجف آباد بود #وصیت_نامه_اش رو نوشت و با دوستان و اقوامش خداحافظی کرد .
نزدیکیهای غروب بود که برای شرکت در عملیات #الي_بیت_المقدس راهی منطقه شدیم .
تازه از داران رد شده بودیم که به یک کافه رسیدیم ، همانجا از ماشین پیاده شدیم که هم نمازمان را بخوانیم و هم غذایی بخوریم .
آن موقع #اکبر_فتاح_المنان ، #علی_ایمانیان و #حسین_پارسا ، که #احمد با کمک اونها جهاد رو تشکیل داده بود ، #شهید شده بودند .
#احمد وضویش را گرفت و بی آنکه آستینهایش را پایین بکشد ، ایستاد به نماز . نمازش را که خواند با حالت خاصی گفت : « حسین آقا ، #علی كه #شهید شد . #حسین_پارسا و #اکبر هم #شهید شدند ، امّا من هنوز مانده ام . نمی دونم چرا با این که #محمدعلی و #حسین در خواب ، خبر #شهادتم رو بهم دادند امّا هنوز زنده ام !»
اونقدر گرفته بود که حتی نتوانست غذایش را تمام کند . در راه به روستایی رسیدیم . بعد از سوار کردن دو تا از دوستانش ، من به جای #احمد پشت فرمان نشستم .
حدود ساعت چهار صبح بود که به قرارگاه شوش رسیدیم و بعد در مقر جدیدی که با بچه های جهاد در مدرسه ای راه اندازی کرده بودیم ، ماندیم . چون نقشهی عملیات عوض شده بود به دارخوئین رفتیم و اونجا مقرّ جدیدی رو احداث کردیم ، سه روز بعد ، عملیات #الي_بیت_المقدس شروع شد .
#عاشقانه_های_شهید
دارخوئین محل استقرار نیروهای تیپ14 امام حسین(ع) بود . بچه های جهاد نجف آباد هم اونجا آمده بودند . قبل ازظهر بود که من به دارخوئین رسیدم ، #شهید_حجتی هم بیشتر از چند ساعت نبود که آمده بود . بعد از سلام و احوالپرسی ، چند نفری بیرون محوطه قدم می زدیم که ایشون با صدایی که پر بود از غم و غصه ، گفت : من زمان انقلاب وقتی توی راهپیماییها و تظاهرات شرکت می کردم دلم نمی خواست #شهید بشم . راستش می خواستم سرانجام هدفی رو که دنبال می کردیم ببینم . بعد از پیروزی انقلاب در درگیرهایی که منافقین و گروهکها توی شهرهای مختلف ایجاد کرده بودند هم دلم نمی خواست #شهید بشم . دلم می خواست روند تشکیل جمهوری اسلامی و ایجاد ارگانها و پایه های اصلیش رو ببینم . امّا حالا واقعاً برای #شهادت آماده ام .
#ادامه_دارد
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@yadmanshohada
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯