نشانه
روستای (( بابا سلمان)) برای من حال و هوای دیگری داشت . روزی بود که چند ماه انتظارش را کشیده بودم. شور و شوق عجیبی داشتم و وقتی وارد خانه شدم ، دیدم همه چیز جمعند . بچه به دنیا آمده بود.
پدرم با دیدن من نوزاد را جلو آورد و گفت :((تبریک می گوییم . خداوند این پسر را به تو عطا کرده )). با خوشحالی نوزاد را در آغوش کشیدم و خوب شما سراپایش را برانداز کردم . چشمم به گوش راستش افتاد. قسمت کوچکی از لاله ی گوش راستش بریدگی داشت. با تعجب به پدرم گفتم :((این بچه یک نشانه دارد.))پرسید ((کی ؟ ببینم .))گوش نوزاد را نشان دادم. با دقت نگاه کرد. گفتم:((یعنی چی؟ این چه نشانه ای است؟ یعنی خوبه؟))
پدرم سر تکان داد و گفت:((آره خوبه. معنایش آن است که این بچه در آینده در این دنیا کاری می کند که اسمش برسر زبانها می افتاد . شاید پهلوان بشود و شجاعت از خود نشان دهد. نمی دانم، یک چنین چیز هایی. ولی هرچه هست، نام خوبی از خود بر جای می گذارد.))
آن روز نمی دانستم که نام پسرم ((يدالله )) چگونه و چرا ماندگار خواهد شد.
#شهید_کلهر
#شهید_حاج_یدالله_کلهر
#لشگر_سیدالشهداء
#شب_جمعه
#یاد_شهداء
#شهدای_البرز
#شهید_مقاومت
به موکب شهید حاج رسول استوار بپیوندید
@ostovar313