🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃
روایت #عملیات_کربلای_4 از زبان #فرمانده_لشگر_10_سیدالشهداء(ع)
✍️✍️✍️ راوی : #سردار_فضلی
عملیات کربلای4 در آغازین ساعات روز 4 دیماه 65 در منطقه عمومی خرمشهر انجام شد
حوالی ساعت 12 شب بود که عملیات آغاز شد.
لشگر ما تحت امر #قرارگاه_قدس سپاه بود.
با بیسیمی که ازقرارگاه قدس دراختیار داشتیم در جریان روند عملیات بودیم .
حوالی ساعت 1 نیمه شب بود که مطلع شدیم مشکلاتی در روند عملیات پیدا شده .
نگرانی ما از این بود که تمام نیروهای خودی، موفق به پیشروی نشده باشند. خبر می آمد که دشمن شدیدا مقاومت میکند و آتش پر حجمی را هم به روی نیروهای ما میریزد. قرار بود که نیروهای #لشگر_ده_سیدالشهداء_علیه_السلام ساعت 3 نیمه شب حرکت کنند. بنابراین از ساعت 3 نیمه شب به بعد برای ما میبایست آمادگی ایجاد میشد. و ما از قبل اینکار را انجام داده بودیم. لذا نزدیک ساعت 1 نیمه شب بود که این نگرانی حاصل شد که احتمالاً پیشروی با مشکلاتی مواجه شده و رزمندگان اسلام قادر به تصرف همهی اهدافشان نشدند. بعضی از یگانها پیشروی کرده بودند وبه اهداف رسیده بودند، و بعضی هم هیچگونه پیشروی نداشتند. دشمن سخت در حال مقاومت بود. از زمین و هوا منور بود که در آسمان روشن میشد هواپیماهای دشمن هم با منورهای خوشه ای آسمان منطقه درگیری را مثل روز روشن کرده بودند.
ما تصور نمیکردیم که در شب هم دشمن با هواپیما ساحل وعقبه ما را بمباران کند . ساعات سختی بود و علی الظاهر کارها خوب پیش نمیرفت به نظرم رسید که بهتر است یکی از ما دوتا یعنی بنده یا #سردار_شهید_یدالله_کلهر به #قرارگاه_قدس برویم و آخرین وضعیت را جویا شویم. طبق برنامهی قبلی، میبایست بچهها را زودتر حرکت میدادیم تا ساعت 3 نیمه شب #سوار_بر_قایقها میشدند و تا مسیری که پیشبینی کرده بودیم میرفتند و از خط #لشگر_41_ثارالله به فرماندهی #حاج_قاسم_سلیمانی عبور میکردند و در ادامهی کار آنها، ما تکمان را شروع میکردیم.
طبق طرح مانور بایستی لشگرده سیدالشهداءعلیه السلام ساعت 5 صبح با دشمن درگیر میشد.
شهید یدالله کلهر (ره) قرار شد به قرارگاه قدس برود.
#فرمانده_قرارگاه_قدس_سردار_جعفری بود .
من دوازده روز بود که به حمام دسترسی نداشتم. سرم به خاطر گرد و خاک خط و رفت و آمد، فوقالعاده کثیف شده بود. دوستان کتری آب جوش پیدا کردند و همان جا جلوی در #قرارگاه_تاکتیکی سر وصورتم را شستم و با این کار، کمی آرامش گرفتم. ساعت 3 نیمه شب بود که #شهید_کلهر اطلاع دادند که عملیات به مشکل خورده و بعضی از یگانها به اهدافشان نرسیدهاند.
ستاد مردمی یادواره شهدای شهید آباد
@yadvare_shahidabad
نشانه
روستای (( بابا سلمان)) برای من حال و هوای دیگری داشت . روزی بود که چند ماه انتظارش را کشیده بودم. شور و شوق عجیبی داشتم و وقتی وارد خانه شدم ، دیدم همه چیز جمعند . بچه به دنیا آمده بود.
پدرم با دیدن من نوزاد را جلو آورد و گفت :((تبریک می گوییم . خداوند این پسر را به تو عطا کرده )). با خوشحالی نوزاد را در آغوش کشیدم و خوب شما سراپایش را برانداز کردم . چشمم به گوش راستش افتاد. قسمت کوچکی از لاله ی گوش راستش بریدگی داشت. با تعجب به پدرم گفتم :((این بچه یک نشانه دارد.))پرسید ((کی ؟ ببینم .))گوش نوزاد را نشان دادم. با دقت نگاه کرد. گفتم:((یعنی چی؟ این چه نشانه ای است؟ یعنی خوبه؟))
پدرم سر تکان داد و گفت:((آره خوبه. معنایش آن است که این بچه در آینده در این دنیا کاری می کند که اسمش برسر زبانها می افتاد . شاید پهلوان بشود و شجاعت از خود نشان دهد. نمی دانم، یک چنین چیز هایی. ولی هرچه هست، نام خوبی از خود بر جای می گذارد.))
آن روز نمی دانستم که نام پسرم ((يدالله )) چگونه و چرا ماندگار خواهد شد.
#شهید_کلهر
#شهید_حاج_یدالله_کلهر
#لشگر_سیدالشهداء
#شب_جمعه
#یاد_شهداء
#شهدای_البرز
#شهید_مقاومت
به موکب شهید حاج رسول استوار بپیوندید
@ostovar313