#شهیدانه『°•.≼🌹≽.•°』
-خاطرهایازهمرزم شھید :
رفتم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود.
دیدم هر لحظه سوزنی را بھ پشت چشمش میزند!
گفتم چیکار میکنی داش ابرام؟
تا متوجه من شد از جا پرید و گفت: هیچی، چیزی نیست!
گفتم باید بگی برای چی سوزن زدی تو صورتت!
مکثی کرد و خیلی آهسته گفت :
سزای چشمی که بھ #نامحرم بیفته همینه ... !
ابراهیم بھ زن نامحرم آلرژی داشت!
حتی براۍ صحبت با زن نامحرم (بستگانش) سرش را بالا نمیگرفت...
#شھید_ابراهیم_هادی🕊
ٵللِّھُمَ؏َـجِّݪلِوَلیڪَالفَࢪج°•🌱📿•°
-------------------------------------------------
هدایت شده از جریان شناسی فکری، فرهنگی، سیاسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امامِ انقلاب، انقلابِ_امام
#عید_انقلاب
#دهه_فجر
#امام_خمینی
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#شهیدانه
🆔 @Jarianshenasi
هدایت شده از شهادت زیباسـت
🕕 💠🌷💠 سـیـره شـہـداء
⚜️ همسر شهيد كريمي ميگويد:
🎙️تواضع و فروتني عباس باور نكردني بود. هميشه عادت داشت، وقتي من وارد اتاق مي شدم، بلند ميشد و به قامت ميايستاد.
🚪 يك روز وقتي وارد شدم روي زانوانش ايستاد. ترسيدم، گفتم:
⁉️ عباس چيزي شده، پاهايت چطورند؟!
✋🏻 خنديد و گفت: «نه شما بد عادت شده ايد؟ من هميشه جلوي تو بلند ميشوم. امروز خسته ام. به زانو ايستادم».
🌷 شهید عباس کریمی
🇮🇷 فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)
🍃💟 @loveshohada28
#شهیدانه
حاجاحمد میگفت :
اگر در پادگانت دوتا سرباز را
نمازخوان و قرآنخوان کردی
این برایت میماند.
از این پستها و درجهها
چیزی در نمیآید!
#شهید_احمد_کاظمی
#شهیدانه
همسفر با شهدا
هدایت شده از شـــهــیــدانـــه🌱
از کار که خسته می شدیم، دل مان که می گرفت ، تنها دلخوشی مان مجید بود. نگاه مان که به چهر ه اش می افتاد، دل مان باز می شد. همین که می دید خسته شدیم شروع می کرد به شوخی و خنده. می زدیم روی ماشین و او خیال خودش می رقصید. حاضر بود برقصد ولی ما سر حال باشیم.
شهید مجید پازوکی
تاریخ شهادت
#07_17
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein
شما مانند یک ماهی
که قدر آب را نمیداند
قدر #ولایت_فقیه را نمیدانید..
❤️ شهیدهادی ذوالفقاری ❤️
#شهیدانه
#گیسوم
هدایت شده از شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#شهیــــدانہ✨
اسم دخترم را گذاشته بودم آرشیدا.
شهید حسین محرابی (همسر خواهر شوهرم) این اسم را برازنده دخترم که از سادات بود، نمی دانست. بعد از شهادتش وقتی این را فهمیدم، دنبال این بودم که یک اسم مناسب انتخاب کنم.
یک بار که شهید سلیمانی خانه شهید محرابی بود ، آنجا سر حرف را باز کردم و از ایشان خواستم اسمی را انتخاب کنند.
🌹حاج قاسم گفت: پیامبر (ص) اسم زینب را برای دختر حضرت زهرا (س) انتخاب کرد. حضرت زهرا (س) هم به خاطر علاقه پیامبر (ص) این اسم را گذاشت روی دخترش. شد زینب. شما هم همین اسم را بگذارید روی دخترتان.
🌹خم شد دخترم را که حالا زینب شده بود بوسید. چون اسم دختر بزرگ شهید محرابی هم زینب بود، خندید و گفت: زینب ها زیاد شدند.
دست کرد توی جیبش و یک انگشتر داد بهم و گفت: هر وقت زینب بزرگ شد، بدید دستش بکنه.
"شهید حاج قاسم سلیمانی"🌹
"شهید حسین محرابی"🌹
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
میانبررسیدنبہخدانیتاستڪار
خاصیلازمنیستانجامبدیمڪافیاست
ڪارهاےروزمرھمانرابہخاطرخدا
انجامدهیماگرتواینکارزرنگباشیشک
نکنشهیدبعدیتویی!(:🖐🏼✨..
#شهیدانہ
#امام_زمان
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهیدانه
#شهدا_بهترین_الگو
#سردار_شهید
#حجت_الاسلام_والمسلمین
#مصطفی_ردانی_پور
رفتم داخل .. به نگهبان گفتم با
فرمانده تون کار دارم ..
گفت الان ساعت ۱۱ هست و ملاقاتی قبول نمی کنن
رفتم در اتاقش رو زدم ..رفتم داخل
روی سجاده نشسته بود و داشت ذکر میگفت ..
چشماش سرخ بود و خیس اشک .
رنگ به رو نداشت . نگران شدم ..
گفتم مصطفی چیزی شده ؟ خبری شده ؟ کسی طوریش شده ؟
سرش رو انداخت پایین ، زل زد به مهرش و دانه های تسبیح رو یکی یکی رد میکرد ..
آهی کشید و گفت از ساعت ۱۱ تا ۱۲ رو مخصوص خدا گذاشتم ..
می شینم ، فکر می کنم و نگاه می کنم به کارهای خودم ..
از خودم می پرسم . مصطفی کارهایی که کردی برای خدا بوده یا برای دل خودت ؟
صداش بغض داشت ، بغضی که به زحمت نگهش داشته بود..
دلم به حال خودم سوخت ، من کجا و مصطفی کجا !!
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 @dashtejonoon1🕊🥀
🌱دوستانش مزاح كردند كه شهيد شوی بايد با بيل جنازهات را جمع كنيم، آنقدر كه اين طرف و آن طرف میروی.گفت بيل هم لازمتان نمیشود❗️
به همسرش هم گفت كه اگر شهيد شوم، پيكری نخواهم داشت.🖤
پيشبينی محمود رادمهر درست بود.در خانطومان شهيد شد، اما هيچوقت پيكر مطهرش پیدا نشد.
امنيتاتفاقینيست❗️
#شهیدانہ♥
@parastohae_ashegh313
[#شهیدانه...💗]
🍃شهیدتهرانۍمقدممیگفت:
وقتییهکارخیرانجامدادی؛
ازهموندرپشتیدر،رو!
🤔پرسیدنچرا ؟
گفتخباگهوایسی
یکیبیادازتتشکرکنه
دیگهتواجرتوگرفتی📿
📜حیف نیست گمنام نمونه
حیف نیست همه اجرش گردن خدا نباشه⁉️
@shahidtoraji213
♦️شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت♦️
●¹شهید یوسف قربانی
محل تولد : زنجان
تاریخ تولد : ۱۳۴۵
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۱۹
نام عملیات: کربلای۵
منطقه عملیاتی: شلمچه – پاسگاه کوت سواری
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
۶ ماهش بود که پدرش را از دست داد
در ۶ سالگی مادر و در ۸ سالگی مادر بزرگش را هم از دست داد
برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمانی هم که شهید میشه ، غریبانه دفنش می کنند🖤🔗
چند دقیقه قبل از عملیات، یکی از همرزمان خبرنگارش از او پرسیده بود: آقا یوسف! غواص یعنی چی؟
او پاسخ داده بود: غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله
نامه برای آب...
همرزم یوسف میگوید هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز.
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم که
بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و در گروههایی که هستیم ارسال کنیم تا سیلی از فاتحه و صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم .
تا ابد مدیون شهداء هستیم...♥️
#شهــیدانہ🥀
🥀بسم رب شهدا 🥀
ما، یه دیدن داریم، یه نگاه کردن....
من، توی خیابان، شاید ببینم،
اما.......
نگاه نمیکنم.
"شهید عباس بابایی"
#شهیدانه
شادی روح امام و شهدا صلوات
🥀بسم رب شهدا 🥀
🌸 گفتند: چند دقیقه ی دیگه امتحان شروع میشه. صدای #اذان اومد . احمد آهسته رفت سمت نمازخانه. دنبالش رفتم و گفتم: احمد برگرد. این آقا معلم خیلی به نظم حساسه، اگه دیر بیای، ازت امتحان نمی گیره اما گوش نداد و رفت ...
🌺مرتب از داخل کلاس سرک می کشیدم و داخل حیاط و نمازخانه را نگاه می کردم. خیلی ناراحت احمد بودم. حیف بود پسر به این خوبی از امتحان محروم بشه...
🌸همه رو به صف کرده بودند و آماده امتحان بودیم اما بیست دقیقه همین طور توی کلاس نشسته بودیم. نه از معلم خبری بود نه از ناظم و نه از احمد! همه داشتند توی کلاس پچ پچ می کردند که یک دفعه درب کلاس باز شد. معلم با برگه های امتحانی وارد شد.
🌺 همه بلند شدند. معلم با عصبانیت گفت: از دست این دستگاه تکثیر! کلی وقت ما رو تلف کرد تا این برگه ها آماده بشه! بعد هم یکی از بچّه ها را صدا زد و گفت: پاشو برگه ها رو پخش کن. هنوز حرف معلم تمام نشده بود که درب کلاس به صدا درآمد. در باز شد و احمد در چارچوب در نمایان شد و مثل بقیه نشست و امتحانش را داد ...
#نماز_اول_وقت
#شهید_احمد_علی_نیری
#شهیدانه
شادی روح امام و شهدا صلوات
تک تک عزیزانمان را کشتند
تا عقیدهمان را از بین ببرند.
اما نمیدانند همین خون ها ..
که به زمین ریخته میشود،
یک جهان را بیدار خواهد کرد!
#شهدای_مقاومت
#شهیدانه