بسمه تعالی
🔷دین شناسی، معضل حوزه های علمیه
درنگی بر مطالبه رهبری از حوزه های علمیه
حوزه های علمیه به عنوان نهاد اقامه دین، در جامعه می بایست شناخت صحیح و عمیقی از «دین» داشته باشند و در مرتبه بعد، ساختارها و برنامه های خود را مبتنی بر آن شکل دهند، اما متأسفانه امروزه درک صحیحی از دین و به تبع آن، ساختارها و برنامه های متناسب با آن، وجود ندارد.
به نظر می رسد نکته اصلی مقام معظم رهبری دامت برکاته در دیدار حوزویان در ماه مبارک رمضان تأکید بر همین نکته بود که نمی بایست «اسلام» را در عرصه های معرفتی آن خلاصه کرد و به تبع آن، فعالیت حوزه های علمیه به تبلیغ و نشر احکام محدود شود، بلکه «اقامه و تحقق» دین در همه عرصه ها برعهده «حوزه های علمیه» است؛
🔸« آنچه بنده به ذهنم بود عرض کنم این بود که حوزههای علمیّه مرکز آموزش اسلامند؛ بالاخره دین باید فهمیده بشود، شناخته بشود، دانسته بشود، عمقیابی بشود، [لذا] مرکز لازم دارد؛ این مرکز، حوزههای علمیّهاند که عالِم دینی درست میکنند. حوزههای علمیّه، مرکز تعلیم اسلامند. اسلام فقط معرفت نیست، تعهّد به عمل و تحقّق احکام اسلام هم جزو اسلام است؛ یعنی یک وقت هست که ما اسلام را -که میخواهیم در حوزه یاد بگیریم- فقط عبارت میدانیم از اصول و فروع و اخلاق و همینهایی که هست -[که] واقعیّت هم همین است؛ [یعنی] اصول دین، فروع دین، ارزشهای اخلاقی، سبک زندگی، آئین حکمرانی، اینها همه جزو اسلام و جزو معارف اسلامی است- خب اینها را باید برویم در حوزهی علمیّه یاد بگیریم. لکن این [برداشت] درست نیست؛ این بخشی از کار حوزههای علمیّه است؛ چرا؟ چون این بخشی از اسلام است؛ بخش دیگرِ اسلام عبارت است از محقّق کردنِ این حقایق در متن جامعه، در متن زندگی مردم، یعنی هدایت؛ این بخشی از اسلام است دیگر. اسلام فقط توحید به معنای علم توحید با همان عمق و معرفتِ عرفانی و فلسفی و [مانند] اینها نیست، بلکه اسلام عبارت است از استقرار توحید در جامعه؛ یعنی جامعه موحّد بشود؛ این هم جزو اسلام است.»
از منظر کلامی فرمایش فوق را می توان چنین تقریر کرد که «دین» تنها «شریعت» نیست بلکه «ولایت» نیز رکن اصلی دین به حساب می آید و حقیقت دین عبارت است از «ولایت و شریعت» که از مصدر «الوهیت حضرت حق» صادر شده است. براین اساس، ولایت و سرپرستی جامعه در همه شئون و عرصه ها، می بایست بر عهده «دین» باشد و همه ابعاد و اضلاع جامعه می بایست تحت ولایت الهی قرار گیرد.
🔸 «در زمینهی مسائلی که ارتباط مستقیمی با دین ندارد، مثل علوم طبیعی و مانند آن که مستقیماً ارتباطی با زیربنای فکریِ دینی ندارد، جهتگیری اینها را هم حوزه بایستی معیّن کند؛ یعنی جهتگیری حرکت علمی را حوزهها باید معیّن کنند، چون این کارِ دین است؛ دین است که به علم جهت میدهد. علم میتواند در خدمت بشر باشد، میتواند علیه بشر باشد؛ میتواند در خدمت عدالت باشد، میتواند در خدمت ظالمین و مستکبرانِ طواغیتِ عالم باشد؛ کمااینکه الان هست. این جهت دادن به علم هم به عهدهی حوزه است.»
امروزه نهاد حوزه بر این تلقی از «دین» استوار گشته است که شریعت (خصوصاً شریعت بالمعنی الاخص، یعنی احکام فقهی) را معادل «دین» می داند و در نتیجه، ساختار و برنامه خود را حول آموزش و پژوهش و نشر «شریعت» پایه ریزی کرده است، درحالیکه اگر «ولایت و اقامه» را نیز رکن اصلی دین به حساب آوریم، آنگاه تحولات ساختاری و برنامه ای حوزه نیز می بایست بر این اساس صورت پذیرد.
بنابراین کامل ترین تصویر از «حوزه انقلابی» نیز حوزه را نهاد ولایت و سرپرستی جامعه از «انقلاب اسلامی» تا شکل گیری «نظام اسلامی» و تحقق «دولت اسلامی» و «جامعه اسلامی» تا دستیابی به «تمدن نوین اسلامی» معرفی می کند؛
🔸«امروز هم که بحمدالله نظام اسلامی به وجود آمده، تشکیل شده، ما منتظریم که دولت اسلامیِ به معنای واقعی و سپس جامعهی اسلامیِ به معنای واقعی و سپس تمدّن اسلامیِ به معنای حقیقی به وجود بیاید، حوزهی علمیّه مسئولیّتهای متناسب با این کار بزرگ را دارد، باید انجام بدهد. چه کار باید بکنید؟ باید بنشینید فکر کنید دیگر؛ اینها جزو آن موضوعات و مباحث فکری شما است.»
#دین_شناسی
#دیدار_رهبری
https://eitaa.com/yahyayahya
🔷دین شناسی، معضل حوزه های علمیه (2)
تحقق احکام الهی مفاد و مدلول صیغه امر در احکام
یک مساله تحدید مدلول کلام در امر است، مثل «اوفوا بالعقود»؛ این جا این بحث پیش می آید که این مدلول سیاقی (واداشتن) می خورد به خود هیئت؟ یعنی هیئت کارش واداشتن است، به معنای این که بعث باشد یا نه اضافه بر او باید این ماده در خارج محقق بشود؟ یعنی اگر فرمودند: «اوفوا بالعقود» اضافه بر این که ما تکلیف داریم و الزام است به وفای عهد، که از هیئت فهمیده شده است، دلالت بر تحقق ماده هم می کند؟ می گوید: شما باید وفا بکنید، می گویید آن طرف مقابل وفا نکرده، قانون او را وادار می کند وفا بکند یعنی می آید در اجرا هم می کشد.
همچنین در مثال های دیگر مثل: «کتب علیکم الصیام»، «اقیموا الصلوة»، بگوییم که این صلوة فقط بعث شما نیست، این باید در خارج محقق بشود، همین بحثی که حکومت باید تعزیرات بگذارد تا احکام الهی اجرا بشود.
این نسبتی که بین هیئت و ماده هست، آیا فقط ناظر به این است که در شما بعث یا ایجاد داعی بکند؟ اسم ایجاد داعی را غرض ادنی گذاشتند، اما دیگر غرض اقصی ندارد؟! تحقق نماز، تحقق روزه در خارج مهم نیست! شما به طرف بگو پاشو نماز بخوان! نخواند هم نخواند یا نه «اقم الصلوة» فقط این نیست که شما ایجاد داعی بکنید، باید کاری بکنید که این صلوة در خارج هم محقق بشود. «ویل للمطففین» این نیست که بگوید شما کم فروشی نکن، نه، باید در خارج هم جامعه اسلامی این را تطبیق بکند، یکی از راه هایی که برای نظام اسلامی مطرح است همین است. این بحث اصولی است نه بحث کلامی، این تحدید دقیق مفاد صیغه افعل است مثل اقیموا الصلوة که اجرا هم در این خوابیده است.
حقیقت #نظام_اسلامی هم این می شود؛ وقتی می گوید «حرّم الربا» یعنی یک نظامی پیدا شود که جلوی ربا را بگیرد، نه این که فقط ما بگوییم: حرام است ربا، اصلا «حرّم الربا» یعنی شما از ربا محرومید، شما نباید ربا بگیرید. در نظام اسلامی اضافه بر این که به مردم گفته می شود که ربا حرام است عملا هم باید نظام اجتماعی را به گونه ای تنظیم کند که از جهات مختلف نظام بانکی، نظام مالی، قرض الحسنه، که مردم از ربا محروم شوند، ربا را انجام ندهند، این یکی از وظائف است.
به نظرم در نهج البلاغة این مطلب آمده که اصلا منشا حکومت اسلامی پیاده کردن احکام است نه فقط بیان احکام اسلامی. لذا در روایت توقیع هم دارد که «و اما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها»، خوب دقت کنید، مرحوم شیخ هم تصادفاً این مطلب را دارد که امام نفرمود: «فارجعوا فی حکمها»، بلکه فرمود: «فارجعوا فیها»، یعنی در خود آن حوادث واقعه مراجعه به فقها بکنید، نه این که فقیه فقط بیاید بگوید نماز این جور است، روزه این جور است، ربا این طور است، بلکه باید این کار را هم انجام بدهد.
این مطلب را با ریشه های اصولی هم از این راه که بگوییم که اصلا معنای بعث همین است، بعث این نیست که رابطه شما با این متعلق فقط ایجاد داعی در شما باشد، اضافه بر ایجاد داعی باید در این کار در خارج هم محقق بشود، حالا اگر شما انجام ندادید با یک قوتی، با یک قدرتی، با یک برنامه ریزی ای که امروز انواع برنامه ریزی می شود برای این که یک عملی انجام بگیرد، با کار های احساسی و عاطفی و إلی غیر ذلک، این اجمال بحث.
🔷درس خارج فقه استاد #سید_احمد_مددی، جلسه : 114، شنبه: 31/1/1398
https://eitaa.com/yahyayahya
سه نکته راجع به مدت شب قدر
بسیاری از بزرگان گفته اند: اگر تمام کره زمین بخواهد شب قدر داشته باشد ،با توجه به اختلاف افق ها 24 ساعت طول می کشد، پس روز شب قدر هم همچون شب قدر فضیلت دارد. بنگرید:
«شب همان سايه نيم كره زمين است كه بر، نيم كره ديگر مىافتد، و مىدانيم اين سايه همراه گردش زمين در حركت است، و يك دوره كامل آن در بيست و چهار ساعت انجام مىشود، بنا بر اين ممكن است شب قدر يك دوره كامل شب به دور زمين باشد، يعنى مدت بيست و چهار ساعت تاريكى كه تمام نقاط زمين را زير پوشش خود قرار مىدهد شب قدر است كه آغاز آن از يك نقطه شروع مىشود و در نقطه ديگر پايان مىگيرد (دقت كنيد).»
(تفسير نمونه، ج27، ص: 193)
در این خصوص چند نکته به ذهن می رسد:
اولاً ؛ اگر شب قدر را 24 ساعت حساب کنیم، معلوم نیست که شب قدر ما در ایران ابتدای این 24 ساعت است که روزش هم داخل در 24 ساعت باشد، لذا ممکن است وسط باشد که در اینصورت چندین ساعت قبل و بعد از شب قدر ما (در ایران)، داخل در 24 ساعت خواهد بود. در این خصوص نمی دانم که این را چگونه می توان محاسبه کرد و این 24 ساعت از کجا شروع می شود.
ثانیاً ؛ اینکه شب قدر در کل کره زمین 24 ساعت طول می کشد به این معنا نیست که کل 24 ساعت فضیلت شب قدر را دارد ، بلکه برای هر منطقه همان «شب قدر» یعتی «حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ» فضیلت دارد. بنابراین اگر در ایران شب قدر تمام شد و درمنطقه دیگری شب قدر هنوز باقیست، فضیلت شب قدر برای ما تمام شده است.
الا اینکه گفته شود «حَتَّىٰ مَطْلَعِ الْفَجْرِ» برای کل زمین است، یعنی همان 24 ساعت، با مطلع الفجر تمام می شود که در اینصورت این سوال پیش می آید که ملاک و معیار آن کدام مکان است؟!
ولی در این خصوص روایت داریم که:
ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ:
«لَيْلَةُ الْقَدْرِ فِي كُلِّ سَنَةٍ وَ يَوْمُهَا مِثْلُ لَيْلَتِهَا.»
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج4، ص: 331
به نظر می رسد با پذیرش این روایت باز نمی توان گفت که شب قدر 24 ساعت است چرا که این روایت نمی گوید شب قدر ، مجموع یوم و لیل است بلکه گفته است روزش مثل شب است (از حیث فضیلت)، از تعبیر «مثل» فهمیده می شود که شب قدر فقط شب است و روزش، مثل آن است نه جزئی از آن.
ثالثاً ؛ اصل اینکه شب قدر 24 ساعت باشد محل تأمل جدی است، اگر خصلت شب قدر این است که «تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ» این تنزل ملائکه یک بار واقع می شود و مقدرات کل عالم را خدمت امام می آورند نه اینکه برای هر منطقه ای ملائکه ی همان منطقه محضر امام برسند! در اینصورت امام می بایست همگام با تغییر افق همه مناطق را یک دور بروند تا تنزل الملائکه در شب مخصوص آن منطقه واقع شود!! بنابراین بعید نیست بگوییم که این جریان تنزل ملائکه در شب قدر یک واقعه واحد در زمان و مکان واحد است و معیار آن حضور امام است که در کجای عالم حضور دارند. در اینصورت شب قدری که در محضر امام واقع می شود، شب قدر کل عالم است نه اینکه هر منطقه ای برای خودش شب قدری داشته باشد. و الله اعلم.
https://eitaa.com/yahyayahya
🔷دین شناسی، معضل حوزه های علمیه (3)
ولایت تشریعی و ولایت تنفیذی
«ولایت الهی» به تصور عامة مسلمانان، «ولایت تشریعی» است که اسمش نبوت است و به تصور شیعه، «ولایت تنفیذی» هم هست که اسمش «امامت» است. «ولایت الهی» هر دو مؤلفه را دارد: یکی مسألة تشریع و قانونگذاری است و یکی مسألة اجرا که در اصطلاح عربی امروز، قوة تنفیذیه یا در اصطلاح فارسی قوة مجریه میگوییم. اهل سنت هنوز هم عقیدهشان این است که شأن انبیاء (ع) فقط تقنین است و پیادهکردن قانون، وظیفة جامعة اسلامی است و جامعة اسلامی من حیث المجموع خطا نمیکنند، چون به سبب اسلام، عقل مجموعی جامعة اسلامی رشد پیداکرده و بهویژه به سبب عواملی همچون امر به معروف و نهی از منکر و وجود قرآن و روایات و علل دیگر بهگونهای است که جامعة اسلامی بهعنوان جامعه یا به تعبیر بعضی امت ـ نه ائمه ـ معصوم هستند، لذا اگر قوانین مشخص باشد خود جامعه میتواند آن را پیاده کند. طبعاً پیادهکردن قوانین اسلامی در جامعه نیاز به دو عامل اساسی دارد: یکی علم و دیگری مدیریت و به تعبیر شیخ الرئیس در الهیات شفا؛ «حسن العیالة». البته شیخ الرئیس میگوید: اگر دو نفر بودند که یکی در علم برتر بود و یکی در حسن العیالة، آن که مدیریتش قویتر است حاکم میشود ولی باید با عالم مشورت کند. بنابراین اینها هم میگویند: ما باید علم پیدا کنیم یعنی احکام را به دست آوریم و مدیریت هم باشد.
بحثی که در شیعه مطرح شد این بود که جامعه اسلامی هر چه هم امر به معروف در آن باشد تا عنصر الهی «ولایت» در آن نباشد سودی ندارد؛ چون جامعه پیچیدگیهای خاص خودش را دارد و مبتنی بر خاتمیت، هر زمانی ویژگیهایی دارد که انطباق قواعد کلی چه به صورت قرآن و چه به صورت سنت رسول الله(ص) در آن زمان جز با نیروی امامت میسر نیست.
#آیت_الله_سید_احمد_مددی
https://eitaa.com/yahyayahya
🔶#سلاح در دست امام در #نماز_عید
برخی در استحباب به دست گرفتن سلاح توسط امام جمعه و امام نماز عید تردید کرده اند و اینکه آیا سلاح موضوعیت دارد ؟ و یا صرفاً عصایی بوده است که بر آن تکیه زنند ؟
در بررسی مساله می بایست بین نماز جمعه و نماز عید تفکیک کرد.
🔸 آیا در نصوص ما دلیلی برای در دست گرفتن سلاح توسط امام وجود دارد؟
مرحوم شیخ حر عاملی در عنوان باب روایات صلات عید این عبارت را آورده است:
«وَ يَتَوَكَّأَ عَلَى عَنَزَةٍ وَقْتَ الْخُطْبَة» (وسائل الشيعة، ج7، ص: 440)
مرحوم کاشف الغطا نیز آورده است:
خرج رسول اللّه (ص) يوم العيد فصلى بالناس صلاة العيد و حملت بين يديه العنزة الى المصلى فصلى إليها(كتاب الصلاة (لكاشف الغطاء)، ص: 14)
در ادله متعددی، به نماز خواندن پیامبر (ص) با «العنزه» تصریح شده است؛
عَنِ الصَّادِقِ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: كَانَتْ لِرَسُولِ اللَّهِ ص عَنَزَةٌ فِي أَسْفَلِهَا عُكَّازٌ يَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَ يُخْرِجُهَا فِي الْعِيدَيْنِ يُصَلِّي إِلَيْهَا. (من لا يحضره الفقيه، ج1، ص: 509)
در این روایت ممکن است خدشه شود که تکیه دادن در خصوص روز عید یا هنگام خطبه نیست. اما در روایت دیگری تصریح دارد:
وَ كَانَتْ لَهُ عَنَزَةٌ يَتَّكِئُ عَلَيْهَا وَ يُخْرِجُهَا فِي الْعِيدَيْنِ فَيَخْطُبُ بِهَا (من لا يحضره الفقيه، ج4، ص: 178)
«فیخطب بها» را مرحوم محمدتقی مجلسی چنین معنا کرده است:
«فيخطب بها» متكئا عليها من الجانب الأيسر (روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)، ج11، ص: 9)
«كَانَتْ لَهُ عَنَزَةٌ يَتَّكِئُ عَلَيْهَا وَ يُخْرِجُهَا فِي الْعِيدَيْنِ فَيَخْطُبُ بِهَا» (الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 71)
حضرت (ص) ، «عنزه» را در هنگام نماز پیش روی خود می گذاشتند:
كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَجْعَلُ الْعَنَزَةَ بَيْنَ يَدَيْهِ إِذَا صَلَّى. (كافي (ط - دار الحديث)، ج6، ص: 98 ؛ تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج2، ص: 322)
در صلات عيد، بلال آن را همراه حضرت (ص) حمل می کردند:
«وَ كَانَ لَهُ عَنَزَةٌ يُقَالُ لَهَا لمثنى أَنْفَذَهَا النَّجَاشِيُّ وَ يُقَالُ إِنَّ النَّجَاشِيَّ أَعْطَى لِلزُّبَيْرِ عَنَزَةً فَلَمَّا جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ ص أَعْطَاهُ إِيَّاهَا فَكَانَ بِلَالٌ يَحْمِلُهَا بَيْنَ يَدَيْهِ يَوْمَ الْعِيد» (مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج1، ص: 170)
امام رضا ع نیز به این سنت رسول الله در نماز عید عمل کرد:
« فَلَمَّا حَضَرَ الْعِيدُ، بَعَثَ الْمَأْمُونُ إِلَى الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ يَسْأَلُهُ أَنْ يَرْكَبَ، و يَحْضُرَ الْعِيدَ، و يُصَلِّيَ و يَخْطُبَ، فَبَعَثَ إِلَيْهِ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ: «قَدْ عَلِمْتَ مَا كَانَ بَيْنِي و بَيْنَكَ مِنَ الشُّرُوطِ فِي دُخُولِ هذَا الْأَمْرِ». فَبَعَثَ إِلَيْهِ الْمَأْمُونُ: إِنَّمَا أُرِيدُ بِذلِكَ أَنْ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُ النَّاسِ، و يَعْرِفُوا فَضْلَكَ، فَلَمْ يَزَلْ عَلَيْهِ السَّلَامُ يُرَادُّهُ الْكَلَامَ فِي ذلِكَ، فَأَلَحَّ عَلَيْهِ، فَقَالَ: «يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، إِنْ أَعْفَيْتَنِي مِنْ ذلِكَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ، و إِنْ لَمْ تُعْفِنِي خَرَجْتُ كَمَا خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ و أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ». فَقَالَ الْمَأْمُونُ: اخْرُجْ كَيْفَ شِئْتَ، و أَمَرَ الْمَأْمُونُ الْقُوَّادَ و النَّاسَ أَنْ يُبَكِّرُوا إِلى بَابِ أَبِي الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ.
... فَلَمَّا طَلَعَتِ الشَّمْسُ، قَامَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَاغْتَسَلَ و تَعَمَّمَ بِعِمَامَةٍ بَيْضَاءَ مِنْ قُطْنٍ، أَلْقى طَرَفاً مِنْهَا عَلى صَدْرِهِ، و طَرَفاً بَيْنَ كَتِفَيْهِ، و تَشَمَّرَ، ثُمَّ قَالَ لِجَمِيعِ مَوَالِيهِ:
«افْعَلُوا مِثْلَ مَا فَعَلْتُ». ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِهِ عُكَّازا ...»
(« العُكّاز» و« العُكّازَة»: عصا في أسفلها زُجّ- و هي الحديدة التي في أسفل الرمح و يقابله السنان- يُتوكّأ عليها. راجع: ترتيب كتاب العين، ج 2، ص 1259؛ القاموس المحيط، ج 1، ص 713( عكز).)
« فَخَرَجَ ع وَ عَلَيْهِ قَمِيصَانِ وَ طَيْلَسَانٌ وَ عِمَامَةٌ قَدْ أَسْدَلَ لَهَا ذُؤَابَتَيْنِ مِنْ قُدَّامِهِ وَ خَلْفِهِ وَ قَدِ اكْتَحَلَ وَ تَطَيَّبَ بِيَدِهِ عَنَزَةٌ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَفْعَلُ فِي الْأَعْيَاد» (مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج6، ص: 135)
🔸عنزه چیست؟ آیا سلاح است یا صرفاً نوعی عصا است؟
کتب لغت «عنزه» را اینگونه توصیف کرده اند:
قال الجوهري: «العَنَزَة: أطول من العصا و أقصر من الرمح، و فيه زُجّ كزجّ الرمح». و قال ابن الأثير: ف «العنزة مثل نصف الرمح، أو أكبر شيئاً، و فيها سِنان مثل سِنان الرمح. و الزُجّ: الحديدة التي في أسفل الرمح و يقابله السنان، و هو نصل الرمح». راجع: الصحاح، ج 3، ص 887؛ النهاية، ج 3، ص 308 (عنز).
بنابراین گویا کارکرد دو گانه داشته است هم به عنوان عصا استفاده می شده است و هم یک آلت جنگی و سلاح به حساب می آمده است، لذا در عداد سلاح های پیامبر (ص) شمرده شده است:
فصل فی ذکر سلاح رسول الله ص؛ اعلم انه کان لرسول الله ص سلاح و آلات حرب، مابین: سیوف، و دروع، و قسیّ، و سهام، و مغفر، و ألویه، و رایات، و عنزه. (امتاع الاسماع، ج7، ص134)
همچنین:
أسماء أسلحته...حربة صغيرة تشبه العكاظ يقال لها: (العنزة)(سيدنا محمد صلى الله عليه وسلم/أسماء أسلحته، محمدرشید رضا)
این سلاح، درکنار دیگر سلاح های حضرت به امیرالمومنین ع رسیده است:
«تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي الْمَتَاعِ سَيْفاً وَ دِرْعاً وَ عَنَزَةً » .(كافي (ط - دار الحديث)، ج1، ص: 581)
«تَرَكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي الْمَتَاعِ سَيْفاً وَ دِرْعاً وَ عَنَزَةً وَ رَحْلًا وَ بَغْلَتَهُ الشَّهْبَاءَ، فَوَرِثَ ذلِكَ كُلَّهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ». (كافي (ط - دار الحديث)، ج1، ص: 582)
🔸مفهوم شناسي «سلاح»
اما مفهوم شناسی «سلاح» در معارف دینی ، عمیق تر از نماد جهاد است، بلکه طبق برخی روایات، سلاح، نماد امامت است:
وَ مَثَلُ السِّلَاحِ فِينَا كَمَثَلِ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ، كَانَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ فِي أَيِّ أَهْلِ بَيْتٍ وُجِدَ التَّابُوتُ عَلى أَبْوَابِهِمْ أُوتُوا النُّبُوَّةَ، وَ مَنْ صَارَ إِلَيْهِ السِّلَاحُ مِنَّا أُوتِيَ الْإِمَامَةَ، وَ لَقَدْ لَبِسَ أَبِي دِرْعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَخَطَّتْ عَلَى الْأَرْضِ خَطِيطاً، وَ لَبِسْتُهَا أَنَا، فَكَانَتْ وَ كَانَتْ، وَ قَائِمُنَا مَنْ إِذَا لَبِسَهَا مَلَأَهَا إِنْ شَاءَ اللَّهُ».
(كافي (ط - دار الحديث)، ج1، ص: 580)
و نماد ملک و علم است:
إِنَّمَا مَثَلُ السِّلَاحِ فِينَا كَمَثَلِ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيلَ، أَيْنَمَا دَارَ التَّابُوتُ دَارَ الْمُلْكُ، وَ أَيْنَمَا دَارَ السِّلَاحُ فِينَا دَارَ الْعِلْمُ».(كافي (ط - دار الحديث)، ج1، ص: 592)
همچنین بنگرید این دو باب از اصول کافی:
38- بَابُ مَا عِنْدَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ مِنْ سِلَاحِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَتَاعِه
39- بَابُ أَنَّ مَثَلَ سِلَاحِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ التَّابُوتِ فِي بَنِي إِسْرَائِيل
https://eitaa.com/yahyayahya
تقیه در پذیرش ولایت کفار!
به گزارش وسائل، حجت الاسلام سروش محلاتی در ضمن سخنانی پیرامون «روابط بین الملل و سیاست خارجی» نسبت به قبول ولایت کفار در قرآن با استناد به آیه ۲۸ سوره مبارکه آل عمران، مطلق بودن حکم تحریم پذیرش ولایت کفار را مخدوش دانسته و آن را از باب تقیه جایز می شمارد.
آیه مبارکه چنین است:
«لَّا يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلَّا أَن تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَإِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ» ﴿آل عمران: ٢٨﴾
ادامه مطلب👇
vasael.ir/0003k6
🔸https://eitaa.com/yahyayahya
بسمه تعالی
🔶سه مقام انسان 250 ساله
یحیی عبدالهی
در کتاب انسان 250 ساله (اثرگرانقدر مقام معظم رهبری دامت برکاته)، حیات ائمه معصومین علیهم السلام به انسان واحدی تشبیه شده است که در طول 250 سال در عین هماهنگی و انسجام، به حسب شرایط مختلف تاریخی عملکرد متنوعی داشته است. مفهوم انسان 250 ساله در سه معنا قابل تفسیر است که ما آنها را «سه مقام انسان 250 ساله» دانستیم:
1. مقام اول «وحدت شخصیت» انسان 250 ساله است. اینکه حیات ائمه ع همچون حیات یک انسان واحد است که به تناسب شرایط مختلف اجتماعی، متفاوت عمل می کنند. در اینصورت تشکیل حکومت، صلح، قیام و یا اقدامات فرهنگی ائمه ع از خصوصیات شخصی متفاوت آن حضرات ناشی نمی گردد بلکه همه این اقدامات متنوع و گوناگون از یک مصدر واحد و یک انسان صادر شده است. بنابراین اگر هریک از ائمه ع جای دیگری بودند همان اقدامات را انجام می دادند.
🔸«زندگى ائمه عليهم السلام را كه 250 سال طول كشيده، زندگى يک انسان به حساب بياوريم، يک انسان 250 ساله؛ از هم جدا نيستند «كُلُّهم نورٌ واحد». هر كدام از اينها كه یك حرفى زدند، اين حرف در حقيقت از زبان آن ديگران هم هست. هر كدام از اينها كه یك كارى انجام داده اند، اين در حقيقت كار آن ديگران هم هست. یك انسانى كه 250 سال گویى عمر كرده است. تمام كارهاى ائمه در طول اين 250 سال كار یك انسان با یك هدف، با یك نيت، و با تاكتيک هاى مختلف است.» (انسان 250 ساله، ص19)
2. مقام دوم «استمرار مبارزه سیاسی» انسان 250 ساله است. این انسان 250 ساله علاوه براینکه رفتارهای به ظاهر متفاوتش برخاسته از یک شخصیت واحد است، یک خصلت و ویژگی ثابت نیز دارد که خصلت «مبارزه حادّ سیاسی» است. یعنی در پس رفتارهای متنوع انسان 250 ساله، یک خصلت شخصیتی یا هدف و آرمان مشترک وجود دارد که به انحاء مختلف خود را ظهور و بروز می دهد. براین اساس، تنوع اقدامات ائمه ع دارای یک جهت مشترک نیز هست که همان «مبارزه سیاسی» است.
🔸«لکن عنصرِ«مبارزة سیاسیِ حادّ»، که خطِ ممتد زندگی ائمة هدی عليهم السلام را در طول250 سال تشکیل می دهد، در لابه لای روایات و احادیث و شرح حالهای ناظر به جنبه های علمی و معنوی، گم شده» (همان، ص15)
3. مقام سوم «حکمت و ژرف نگری» انسان 250 ساله است که همه افعال و رفتار او در عین تفاوت، هماهنگ و مکمل یکدیگر است تا آینده ای دور را برای حکومت شیعه رقم زند. انسان 250 ساله در این بازه زمانی، با اقدامات مختلف خود، همه ابعاد و جوانب یک هدایت و ولایت جامع برای جامعه بشری را تا قیامت تدبیر کرده است. از این رو مجموعه رفتارهای این انسان را می بایست به صورت نظام مند ملاحظه کرد و از تحلیل و بررسی انتزاعی یک رفتار خودداری نمود. در این صورت بعثت نبی اکرم ص، سکوت امیرالمومنین و تشکیل حکومت حضرت، صلح امام حسن ع، قیام سیدالشهدا ع، اقدامات فرهنگی صادقین علیهما السلام و... در ارتباط با یکدیگر معنا دار خواهند بود. بنابراین اگر در مقام پیشین، استمرار مبارزاتی ائمه ع مد نظر بود، دراین مقام، آینده نگری آن حضرات و تدبیر آنها برای ولایت تاریخی از طریق مجموعه اقدامات هماهنگ اهمیت می یابد به گونه ای که در نهایت، مجموع حکومت و صلح و قیام حماسی و نهضت علمی، سازمان وکالت و... می تواند یک حکومت تاریخی را پایه ریزی نمیاد.
🔸«ائمه از لحظة وفات رسول الله تا سال دویست وشصت، درصدد بودند که حکومت الهي را در جامعة اسلامي به وجود بياورند، اين، اصلِ مدّعا است. البته نمی توانیم بگوییم که می خواستند حکومت اسلامی را در زمان خودشان یعنی هر امامی در زمان خودش به وجود بیاورند؛ آینده های میان مدت و بلند مدت و در مواردی هم نزدیک مدت وجود داشت.» (همان، ص17)
🔸«ائمه عليهم السلام اين را مى ديدند، احساس می کردند كه ميراث ارزشمند پيغمبر، يعنى احكام اسلامى كه بايد براى طول تاريخ بماند و انسان ها را در تمام ادوار تاريخ هدايت بكند، دستخوش تحريف شده. يکی از هدف هاى ائمه كه خيلى هم مهم بود، تبيين درست اسلام و تفسير حقيقى قرآن و افشاگرى تحريف ها و تحريف كننده ها بود.» (همان، ص20)
https://eitaa.com/yahyayahya
فهرست اجمالی مبانی تفقه.pdf
70.4K
فهرست اجمالی مبانی تفقه (مبانی کلامی، فلسفه فقهی و فلسفه اصولی). https://eitaa.com/yahyayahya
جلسه جمع هم اندیشی فقه حکومتی با استاد مددی پیرامون فقه ولایی در تاریخ1مرداد 1398 https://eitaa.com/yahyayahya
هدایت شده از پایگاه فقه حکومتی وسائل
هدایت شده از پایگاه فقه حکومتی وسائل
🔸 #یادداشت | درآمدی بر «شأن شارع در تخاطب»
🔹«شأن شارع» در حقیقت الگو، تصویر و تمثلی است از نسبت میان «مکلف» و «خداوند متعال» (شارع حکیم) که مناسبات میان ایندو را تعیین می کند.
🔹این الگو که تصویری چند ضلعی و چند وجهی است دارای سه مولفه اصلی است: «شارع» در یک طرف، «مکلف» در مقابل و «خطاب» و «حکم» که نسبت میان شارع و مکلف را مشخص می کند.
🔹مجموع این عناصر را می توان «تخاطب» نام نهاد که شامل «خطاب کننده»، «مخاطب» و «خطاب» است. در این میان عنصر «شارع» مولفه اصلی در تخاطب به حساب می آید و ترسیم خصوصیات شارع با عنوان «شأن شارع» از اهمیت مضاعفی برخوردار است که بر کیفیت تحلیل دیگر عناصر نیز تأثیرگذار است.
🔹اینکه شارع کیست؟ و چه خصوصیاتی دارد؟ و در تخاطب با مکلفین، چه شأنی دارد؟ در پاسخ به سوالاتی همچون: «مخاطب» شارع کیست؟ و اینکه «خطاب» چه خصوصیاتی دارد؟ موثر است.
🔹شناخت «شأن شارع» و کیفیت تخاطب او با مکلفین، در حقیقت الگو و مدلی است که بر همه مناسبات شناخت شریعت از طریق فقه و همچنین دستیابی به روش های تفقه در علم اصول، حاکم می گردد.
🔹از این رو ضروری است پیش از ورود به دیگر مبانی تفقه همچون حکم شناسی و روش شناسی، برای دستیابی به تصویر صحیحی از «شأن شارع در تخاطب» تلاش نماییم.
🔹«شأن شارع» در حقیقت الگویی است که از شارع حکیم به دست می آوریم، لذا ریشه های این بحث به «خداشناسی» و «دین شناسی» بازمی گردد.
🔹از این رو بحث «شأن شارع» را می توان حلقه واسط میان مبانی «کلامی» و «دین شناسی» با مبانی «فلسفه فقهی» و «فلسفه اصولی» به حساب آورد، البته تکمیل دیگر اضلاع بحث، نیازمند پرداختن به مباحث «انسان شناسی»، «جامعه شناسی» و «فلسفه تاریخ» نیز می باشد.
🔹در میراث فقهی و اصولی حوزه بحث مستقلی ناظر به «شأن شارع» وجود نداشته است، اما آنچه مشهود است اینکه فقها و اصولیون، بیش از همه نسبت مکلفین را با شارع در فضای «عبد و مولای عرفی» ترسیم کرده و مناسبات حقوقی خود را در این بستر دنبال می کردند.
🔹این امر در برخی مواضع آشکار و روشن است و حتی در بسیاری از مواقع به آن تصریح کرده اند و در برخی مواضع نیز مخفی و مطویّ است که با تحلیل های مبنایی قابل اثبات است.
📝 یحیی عبدالهی
🌐 vasael.ir/00047B
🆔 @vasael_ir
هدایت شده از دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌺 ولایت به منزله روح کالبد شریعت
🔹حجت الاسلام والمسلمین یحیی عبداللهی، پژوهشگر فرهنگستان علوم اسلامی در نشست دوره نظام سیاسی اسلام با عنوان نظام سیاسی امامت مطرح کرد:
📝 مرسلات: dte.bz/ur8Uu
📝 خبرگزاری رسا: rasanews.ir/002gpZ
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 @Morsalat_ir
🔶جهت داری علم (تأثیر انگیزه بر اندیشه)
استاد شهید مطهری
اين حرف درباب تاريخ و عموما علوم انسانی حرف خيلی خوبی است ، يعنی شخصيت عالم ، وضع عالم ، روحيه عالم در قضاوتهای علمی و فلسفی، روانشناسی ، تاريخی و جامعه شناسی او مؤثر است در اين باره داستان شيرينی را مطالعه میكردم كه كسروی در كتابش نوشته بود كه زمانی در مجله ای آقايی آمد و مقاله ای آورد ، من ديدم در ستايش جنس زن است و اظهار تأسف برای جنس زن كه در جامعه ما عقب مانده ، زن چنين است ، زن چنان است من به او گفتم اين به كار ما نمیخورد ، جای ديگر ببريد مقاله را چاپ نكرديم بعد از مدتی مقاله ديگری آورد كه آن را چاپ كنيم ديدم تمامش در مذمت جنس زن است كه اين جنس چنين و چنان است قضيه چيست ؟ آن وقتی كه او آن مقاله را آورد عاشق زنی بوده و آن زن را چنين و چنان میدانسته و از آن عينك نگاه میكرده ، ديگر جنس زن در نظر او فرشته بوده
است بعد معلوم شد با او ازدواج كرده و ماهيت او برايش معلوم شده ، حالا ديگر جنس زن در نظرش بد شده است . چون دنيای حالايش چنين است جنس زن در نظرش بد شده است .
حديثی هست كه من هميشه از آن نتيجه ای میگيرم ، و آن حديث اين است: « مجالسة الاشرار تورث سوء الظن بالاخيار » همنشينی با بدان موجب بدبينی به خوبان است اين يك حقيقتی است انسان اگر هميشه با آدمهای بد بنشيند همه انسانها را بد میبيند ، يعنی خوبها را هم نمیتواند تصور كند كه خوبند ، يعنی نمیتواند به خوب معتقد شود ، كما اينكه عكسش هم صادق است ، كسی كه هميشه با خوبان نشسته باشد همه مردم را خوب میبيند و ديگر بدها را هم نمیتواند بد ببيند گفت : به حاجی كلباسی درباره دزدهايی كه
دستگير شده بودند گفتند اين دزدها سر شب تا نصف شب بيرون میروند برای دزدی و به قافله ها حمله میكنند گفت : پس اينها كی نماز شب میخوانند ؟! خيال میكرد دزدها هم نماز شب میخوانند ، چون فقط در جو محيط خودش بود.
فلسفه هم كه بسازد فلسفه كلیاش اين است كه بشر تمام همش پول است يا مثلا فرويد وقتی كه در وجود خودش جز پليدی جنسی چيز ديگری نمیبيند اصلا نظريه اش اين میشود كه تمام حركات و اعمال بشر را بايد با عالم جنسی توجيه كرد.
📚جامعه و تاریخ، ص196
🏠https://eitaa.com/yahyayahya
May 11
«حنّ»
و التحقيق
أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الرقّة المخصوصة في القلب المقتضية للإشفاق و الرّحمة، و ليس مفهومها الرقّة المطلقة و لا الرّحمة و لا الإشفاق المطلق و لا الاشتياق و غيره.
و هذه الصفة من الصفات الممتازة للإنسان الروحاني، و هو من صفات اللّه تعالى، فانّ من أسمائه العليا الْحَنَّانَ.
و يقابلها الغلظة و الخشونة في القلب.
و إذا اتّصف العبد بالحَنَانِ من جانب اللّه و ايتائه: فيكون قلبه خاضعا خاشعا متذلّلا للّه، له خشية و رحمة و حب للّه و في اللّه، و هذا المقام إنّما يحصل بعد تزكية القلب و تهذيبه عن الأرجاس و السيّئات من الأفكار و الأخلاق، ليكون طاهرا طيّبا مستعدّا لنزول الرّحمة و البركة و الرّزق و السكينة-. «وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ» 7/ 58.
. «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا وَ حَناناً مِنْ لَدُنَّا وَ زَكاةً» 19/ 13.
فالحكم هو العلم اليقينيّ و الفصل و المعرفة، و الزكاة عبارة عن التزكية و تهذيب النفس و طهارة الباطن و الصّفاء، و الْحَنَانُ مصدر كسلام معطوفا على الحكم أي و آتيناه حَنَاناً.
و لا يخفى أنّ الحَنَانَ و تلك الرقّة و اللّطف المخصوص في القلب لا تحصل إلّا من عند اللّه و من موهبته و إيتائه.
التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج2، ص: 298