🔹 خاطرات #اربعین 1401
🔻 سفرم را تنهایی و از قم شروع کردم، از قم تا چزابه با چهار نفر همسفر بودم. اوایل بنا داشتم طبق توصیه آیت الله حائری که آن روزها کلیپش پخش شده بود، کل مسیر را ساکت باشم اما وقتی دیدم در کاروان کربلایی مان هم فهم درستی از مسائل روزگارمان وجود ندارد و در حق #ولایت ظلم می شود، مجبور به بحث شدم. از شش عصر تا شش صبح حرف زدیم!
🔹 سه مسافر و یک راننده شبهات بسیار زیادی را مطرح میکردند و سعی میکردم همه را دوستانه و در سطح عمومی پاسخ دهم. احساس کردم چالش اساسی ایشان که کم هم نیستند، آنست که حقیقتا ابتدایی ترین مسائل رسانه را نمیدانند. منبع اغلب شبهاتی که می گفتند، از رسانه های ملکه انگلیس یا عربستان بود. خدا رساند و همان لحظات ملکه انگلیس مرد و توانستم یک بحث رسانه شناسی خوب راه بیاندازم😆
🔸 مثال جالبی که گفتم این بود که آیا شما از هر موکبی هر غذایی را میگیری؟ گفتند نه. گفتم وقتی مراقب ورودی جسمت هستی، پس چطور ورودی شما برای روح و روان خودت کلا باز است! توصیه دیگرم این بود که انصاف داشته باشیم و با یک اشتباه از یک مسئول، کل کشور را لعن و نفرین نکنیم
🔻 بحث به این خشکی هم نبود، سراسر شوخی و خنده و صمیمیت بود. بخشی از مسیر را در بیابان های فتح المبین گم شده بودیم و راننده مان میگفت آقای محمدی باز هم از رهبر حمایت میکنی؟(کنایه از اینکه در همین بیابان پیاده ات میکنم) یا وقتی رسیدیم به چند افسر پلیس، من سریع پیاده شدم و آرام گفتم جناب سروان این راننده ما مشکل داره و...راننده افتاد به خواهش که نکن! یا من با تکه انداختن به راننده می گفتم شما 4 تا مسافر رو آوردی تو بیابانهای فتح المبین گم کردی اونوقت میگی چرا در اداره کشور 90میلیونی مشکلاتی هست!
🔻 تا خود مرز در حال بحث بودیم و جالب اینکه هر از چندی هی می گفتند دیگر بحث سیاسی نکنیم اما..دوباره شروع میشد! یکی شان گفت کلا سیاست بده و همه سیاسی ها بد؛ گفتم این سفر اربعین ما یک کار کاملا سیاسیه! ما میخوایم با این حرکت های جهانی، راه ظهور امام زمان و #حکومت جهانی شان را باز کنیم
💠 آخرش یکی شان گفت ما که چهارتایی حریف ایشون نشدیم، دیگری گفت هر چیزی جدی داره شما تعصب داری! گفتم الان کسی به امام حسین دشنام بدهد چه میکنی؟ گفت.. (کلمات منشوری) گفتم وقتی طبق عقل و روایات می بینم که ولی فقیه جانشین امام است، چرا تعصب نداشته باشم و با اشاره به مناطق عملیاتی جنوب، گفتم اگر جوانان دوران جنگ هم یقین و تعصب نداشتند روی امام، الان اینجا جزو سرزمین عراق بود.
🔹 اواخر بحث با باز شدن گاردشان، بحث را جلوتر بودم و الحمدلله خیلی نرم شدند. با یکی شان در واتساپ ارتباط گرفتم و خلاصه، شروع خوب و جالبی بود.
#خاطرات
صادق حق گو
@yamahdiadrekni72
#خاطرات
#علامه_مصباح_یزدی
سر یک بحث اعتقادی حدود دو ساعت با یکی از بزرگان گفت و گو کردند.
بعدترها از او پرسیدم چی شد حاج آقا؟ فرمود: ایشان به من گفت
«آشیخ محمدتقی به خاطر رفاقت کوتاه بیا گفتم : پای دین که وسط باشد، من عاطفه ندارم رفاقت بی رفاقت!
راوی : حجت الاسلام مرتضی آقاتهرانی
منبع : کتاب خط ها و خاطره ها (گذری بر زندگی علامه محمدتقی مصباح) خاطره شماره ۴۴.
@yamahdiadrekni72
#خاطرات
#علامه_مصباح_یزدی
تیری اگر کمانه میکرد سمت انقلاب و نظام با خروش به میدان میآمد و صریح و بی پرده دفاع می کرد.
میانۀ سالهای دهۀ هفتاد که تفسیرهای انحرافی از دین به اوج رسید تمام قد مقابل شان ایستاد.
در آن زمان سخنران پیش از خطبه های نماز جمعه تهران بود صریح تر و بی پروا تر از گذشته صحبت میکرد و نسبت به انحرافات هشدار میداد.
عده ای صراحتش را بر نمی تاییدند و او را نصیحت میکردند که این گونه بی پروا سخن راندن از وزانت علمی شما میکاهد؛ اما او بی توجه به این سخنها به وظیفه خود عمل میکرد و میگفت: «اگر رهبری مخالفت کند آن وقت دیگر لام تا کام حرفی نخواهم زد».
آن روز قبل از آنکه مقام معظم رهبری خطبه بخوانند بحثش را ارائه کرد قوت استدلال و صراحت بیانش حسابی به دل آقا نشست.
وقتی از پشت تریبون کنار آمد، آقا سه مرتبه به او گفت: «طیب الله انفاسکم» حاج آقا فرصت را غنیمت شمرد و گفت عده ای ایراد میگیرند و میگویند صحبتهای شما تند است نباید این چنین بی پروا سخن بگویی.
آقا برآشفت و گفت: «چه کسی این
حرفها را زده؟ صحبتهای شما مهم است و باید با همین روند ادامه پیدا کند».
راوی : آیت الله عباس کعبی
منبع : کتاب خط ها و خاطره ها (گذری بر زندگی علامه محمدتقی مصباح) خاطره شماره ۳۳
⚜به کانال استاد فکر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2231763258C653c04de67
@yamahdiadrekni72
#خاطرات
#علامه_مصباح_یزدی
دولت بودجهٔ تصویب شده را واریز نمیکرد.
در پرداخت حقوق کارمندان و تامین هزینه های جاری مؤسسه نیز مانده بودیم جلسه ای با حضور علامه تشکیل شد.
ابتدا توصیه های اداری کرد و دستور پیگیری داد؛ اما پایان جلسه گفت: «همین الآن بروید جمکران و از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف کمک بخواهید».
بلافاصله عده ای
راهی جمکران شدند یکی دو ساعت بعد مسئول مالی موسسه با آنها تماس گرفت و گفت: «مبلغی را که مدت ها پیش قول آن را داده بودند الان به حساب موسسه واریز کردند».
راوی حجت الاسلام محسن منطقی.
منبع : کتاب خط ها و خاطره ها (گذری بر زندگی علامه محمدتقی مصباح) خاطره شماره ۱۸۴.
#علامه_مصباح_یزدی
#انقلاب_اسلامی
⚜به کانال استاد فکر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2231763258C653c04de67
@yamahdiadrekni72
#خاطرات
#علامه_مصباح_یزدی
نسخهٔ همیشگی اش بود؛ این و آن هم نداشت.
در بن بستها و مشکلات حواله میداد به بانو حتی در خوشیها هم آدرس خانۀ او را میداد.
به حرم که میرفت گوشه ای تنها می نشست به پهنای صورت اشک میریخت.
میگفت : «اگر مردم قدر حرم حضرت معصومه را میدانستند دور قبر خانم خندق شده بود، از
بس خاکش را برای تبرک برده بودند».
راوی : حجت الاسلام قاسم روان بخش
منبع : کتاب خط ها و خاطره ها (گذری بر زندگی علامه محمدتقی مصباح) خاطره شماره ۲۰۳.
#علامه_مصباح_یزدی
#انقلاب_اسلامی
⚜به کانال استاد فکر بپیوندید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2231763258C653c04de67
@yamahdiadrekni72
@yamahdiadrekni72