#خاطرات_شهدا🌹
#شهید_ابراهیم_هادی در گرماگرم جنگ در ارتفاعات کردستان یک مجروح عراقی پیدا کرد . دوستانش گفتند او را خلاص کن ، اما گفت :
سال ها این بدن رو ساختم برای همچین روزایی ، اسیر گرفتش و شب تا صبح اونو حمل کرد ؛ بعد از مدتی اون اسیر توبه کرد و شهید شد
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
چند روز قبل از شهادتش، از سردشت می رفتیم باختران. بین حرف هایش گفت «بچه ها! من دویست روز روزه بدهکارم» تعجب کردیم. گفت «شش ساله هیچ جا ده روز نمونده ام که قصد روزه کنم.» وقتی خبر رسید شهید شده، توی حسینیه انگار زلزله شد.کسی نمی توانست جلوی بچه ها را بگیرد. توی سر و سینه شان می زدند. چند نفر بی حال شدند و روی دست بردندشان. آخر مراسم عزاداری، آقای صادقی گفت « شهید، به من سپرده بود که دویست روز روزه ی قضا داره. کی حاضره براش این روزه ها رو بگیره ؟ » همه بلند شدند. نفری یک روز هم روزه می گرفتند، می شد ده هزار روز!
#شهید_مهدی_زین_الدین
#خاطرات_شهدا
#شهادت
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
نزدیک عملیات بود. می دانستم دختردار شده. یک روز دیدم سرِ پاکت نامه از جیبش زده بیرون. گفتم «این چیه ؟» گفت «عکس دخترمه.» گفتم «بده ببینمش» گفت « خودم هنوز ندیدمش.» گفتم «چرا؟» گفت «الآن موقع عملیاته. می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده. باشه بعد.»
#شهید_مهدی_زین_الدین
#خاطرات_شهدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
#شهیدانه
🔻 حسین در انجام کارهای شخصی اش اجازه نمی داد کسی کمکش کند و با همان یک دست تمام کارهای شخصی اش را انجام می داد.
🔅 در بحبوحه عملیات کربلای ۵، میرزا حسین بنی صادقیان که پدر دو شهید هم بود، آب گرم کرده بود تا سر حسین را بشوید. حسین زیر بار نمی رفت. حسین می گفت: حاجی ول کن! توی این هاگیر و واگیر وقت گیر آوردی؟!.
◽️ به زور آوردش. بچه ها می خواستند ژاکتش را از تنش دربیاورند، اجازه نداد. نگذاشت هم سرش را بشویند.
می گفت: شما فقط آب بریزید و من با همین یک دست سر خودم را می شویم.
📚 کتاب: زندگی با فرمانده
شهید حسین خرازی ❤️
#خاطرات_شهدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
📖⃢😍↫ #خاطرات_شهدا ( نامحرم )
چند خانم رفتند جلو سؤالاتشان رو بپرسند .
در تمام مدت سرش رو بالا نیاورد ...
نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود .
خانم ها ڪه رفتند ، رفتم جلو گفتم :
تو اونقدر سرت پایینہ نگاه هم نمیڪنی بہ طرف ڪه داره حرف میزنہ باهات ،
اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبی و اثر حرفات ڪم شہ؟!
گفت : من نگاه نمیڪنم تا خدا منو نگاه ڪنه!
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#نگاه_به_نامحرم🔥
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
📖⃢😍↫ #خاطرات_شهدا ( نامحرم )
چند خانم رفتند جلو سؤالاتشان رو بپرسند .
در تمام مدت سرش رو بالا نیاورد ...
نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود .
خانم ها ڪه رفتند ، رفتم جلو گفتم :
تو اونقدر سرت پایینہ نگاه هم نمیڪنی بہ طرف ڪه داره حرف میزنہ باهات ،
اینا فڪر نڪنن تو خشڪ و متعصبی و اثر حرفات ڪم شہ؟!
گفت : من نگاه نمیڪنم تا خدا منو نگاه ڪنه!
#شهید_عبدالحمید_دیالمه
#نگاه_به_نامحرم🔥
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
#خاطرات_شهدا📖
محرم که می شد سر از پا نمیشناخت گاهی چشم هایش از خستگی و خواب آلودگی کاسه خون میشد.... 🥀
سه روز مانده بود به محرم و هنوز آشپزخانه هیئت برپا نبود، باید داربست میزدند و یک برزنت هم روی آن میکشیدند.
–زنگ بزن بیان داربست رو بزنن، بگو وقت نداریم.⌛️
+مگه من مردم!؟ خودم انجامش میدم 😎
–سخته علی جون زمان نداریما، حواست هست!؟ مگه چند بار داربست بستی تا حالا!؟🤔
–کاری نداره. مثل این که نفست از جای گرم درمیادا!!حواست به بودجه مون نیست!؟🙁
–نه اینم حرفیه، راست میگی👌🏻 حواسم نبود، پس بسم الله 💪🏻
سه روز گذشته و غروب اولین روز محرم
و وقت برپایی هیئت، مراسم و پذیرایی بود.🏴
–آقای خلیلی کجاست!؟ بچهها!! علی رو ندیدین!؟
–نه آقا! اجازه! همین جا بودن، الان میرم دنبالش.
علی خلیلی بعد از سه شبانه روز کار از فرط خستگی، مثل کودکی در پشت یکی از دیگ ها آرام به خواب رفته بود.😴
بی ریای بی ریا بود یکی نبود بگوید: پسر جون این همه کار!
#شهید_علی_خلیلی🥀
#محرم
•°{@yamahdifatemeh3131}°•🖤
‹💛🌻›
#شهیدانہ
#خاطرات_شهدا
یهومیومدمیگفت:
«چراشماهابیکارید⁉️»
.
میگفتیم:
«حاجی! نمیبینےاسلحہدستمونہ؟!یاماموریتهستیمومشغولیم؟!»🤦🏻♂°
.
میگفت:
«نہ..بیکارنباش!
زبونتبہذکرخدابچرخہپسر...🍃° همینطورکہنشستےهرکارےکہمیکنے ذکرهمبگو..:)»📿°
.
وقتےهمکنارفرودگاهبغدادزدنشتۅ ماشینشکتابدعاۅقرآنشبود ..💔
.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌱
#تلنگرانه
@yamahdifatemeh3131
"||🌺🌿
•° رسوݪخیلےدستودلبازبود😇
حتےباارزشترینوسیلهـ زندگیشرو
بهـ راحتےمیدادبهـ رفیقش،
یعنےاصلاوابستهـ بهـچیزےنبود...☺️
یادمهـ یهـباریهـ ماساژورخریدهـ بود
ڪهـ تقریباگرونبود
یهـ ماهـ بعدشڪهـسراغشروازشگرفتم🙄
گفتیڪےازدوستاشازشخوششاومده ورسولهمخیلےشیڪ دادهـ بهش!🥰
وقتےبهـچیزےدلبستهـ نبودخبازچیزے همدریغنمےڪرد🙃
البتهـ بماندڪهـ منآآآآآآآآآے حرررررص😬 خورررردم 😅
📘نقل از برادر شهید🗣
#شہید_رسول_خلیلے♥️
#خاطرات_شہدا🥀
•🐣•
♥️شادی روحش صلوات♥️
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
✨﷽✨
📨#خاطرات_شهدا
رتبهاولکنکورسال۶۴بود
و دانشجــوی پـــزشڪی
دانــشگاه شهـیدبهشــتــی
آخریـندسـتنوشتهاشاینبود:
صفایینداردارسطوشدن
خوشاپــرڪشیدن پــرســتـو شــدن...
#شهـیداحمدرضااحــدی🌱
•°{@yamahdifatemeh3131}°•
#خاطرات_شهدا #مدافعان_حرم
مقری داریم بنام الوارثین در فکه،
اولین سالی که رسول را منطقه بردم، سال اول راهنمایی بود، به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که بچهها شب میآمدند در این قبرها راز و نیاز میکردند و نماز شب میخواندند و برای هر شهیدی هم که شهید میشد ما یک قبر سمبلیک درست میکردیم،
خلاصه وقت اذان رسید.
ما نماز را در آن منطقه خواندیم و پس از نماز دیدم رسول نیست.
آنقدر دنبال رسول گشتم و بالاخره متوجه شدم که در داخل یکی از این قبرها رفته و چفیه را کشیده روی سرش و به سجده رفته و در حال گریه کردن است.😭💔
#شهید_مدافع_حرم_رسول_خلیلی🕊️
#به_نقل_از_پدر_شهید
[اللّهُمَّ الْرزُقنا توفْیقَ شهادَت في سبیلِڪْ]
💙🌼💙🌼💙🌼💙🌼💙🌼💙🌼
🦋هدیه به روح مطهر شهید #صـلـوات🌱🤍
•°{@yamahdifatemeh3131}°•💜
#خاطرات_شهدا
🔮 توسل به حضرت زهرا (س)
🌸 هر وقت مشکلی بزرگ یا حاجتی داشت، متوسل می شد به حضرت زهرا(سلام الله علیها).
می گفت باید زرنگ باشی و بدانی چه چیزی را از چه کسی بخواهی. از ائمه بایدتوقع داشت نه طلبکار بود😍.
اگر توقع کمک و دستگیری داشته باشی، آن بزرگواران هم حتما به تو عنایت می کنند.
با توجه تمام دو رکعت نماز می خواند و هدیه می کرد به حضرت زهرا(سلام الله علیها). می گفت چیزهای زیادی از این نماز دارم. ازدواج و کار و فرزند را اثر همین نماز می دانست.🙏😭
شک ندارم شهادت را هم از همین نماز و نظر لطف حضرت زهرا(سلام الله علیها) گرفته است...😔😔
" شادی روح شهدا صلوات "
🌹 شهید مدافع حرم حجت الاسلام محمد پورهنگ
💚 کانال #شهیدهادی و #شهیدتورجی_زاده
•°{@yamahdifatemeh3131}°•