📌دستورات عارف کامل مرحوم آیةالله سیدعلی قاضی به شاگردانشان در ماه رجب، شعبان و رمضان :
1⃣...
2⃣...
3⃣...
پس به به! خوشا بحال آن مرداني كه بدنهاي آنان در اين عالم خاكي است ولي قلوبشان در عالم لاهوت، يعني در عالم احديت و واحديّت و عزّ پروردگار در پرواز مي باشد!🕊
@yamahdizahra12
AudioCutter_InShot_۲۰۲۴۰۱۱۲_۲۲۰۹۱۳۷۴۰_۱۲۰۱۲۰۲۴(2).mp3
3.66M
یکی از مقدماتی که برایِ ورودِ
عشق خدا به قلب انسان لازمه،
همین صمت و سکوته!
حرفی که بهدرد نمیخوره
و برای دنیا و آخرتمون هیچ
فایدهای نداره، نباید گفته بشه...
#توشه
#نودروزحیات🌍
@yamahdizahra12
توشهی فردامون اینه که؛
سعی کن سکوت رو تمرین کنی!
پس از این به بعد به قدر ضرورت حرف بزن.😇
امام رضا علیهالسلام فرمودند:
«إنّ الصَّمْتَ بابٌ مِن أبواب الحکمة»
«صَمْت» يعنی سکوت. خيلی از ماها بايد
درس سکوت بخوانيم که چه وقت ساکت باشيم،
چقدر حرف بزنيم و چطور حرف بزنيم.
مگر آدم هميشه حرف میزند؟!
هر جا حرف میزند؟!
هرطور که دلش خواست سخن میگويد؟!
-آیتالله جوادیآملی مدظله العالی
پ. ن: راستی اگه میتونید فردا رو روزه بگیرین
که روزهی اول ماه کلی ثواب داره.
#توشه
#نودروزحیات🌍
@yamahdizahra12
🔰 #بازخوانی| ماه رجب فرصت استغفار است
«ماه #رجب فرصت خوبی است؛ ماه دعاست، ماه توسل است، ماه توجه است، ماه استغفار است. دائم هم باید استغفار کنیم. هیچ کس هم خیال نکند که من از استغفار مستغنیام. پیغمبر خدا میفرماید که: «انّه لیغان علی قلبی و انّی لأستغفر اللَّه فی کلّ یوم سبعین مرّة». بلاشک پیغمبر هم حداقل روزی هفتاد مرتبه استغفار میکرد. استغفار برای همه است؛ بخصوص ماها که در این تحرکات مادی، در این دنیای مادی غرقیم و آلودهایم. #استغفار بخشی از این آلودگی را پاکیزه میکند و از بین میبرد. ماه استغفار است؛ انشاءاللَّه فرصت را مغتنم بشماریم. حلول این ماه را به شما تبریک عرض میکنیم. انشاءاللَّه که بر ما و شما این ماه مبارک باشد و از این ماه وقتی وارد ماه شعبان میشویم، بخشی از کار را به توفیق الهی انجام داده باشیم.» ۱۳۸۸/۰۴/۰۳
@yamahdizahra12
📆 #روز_شمار_شهدایی
🔆امروز #شنبه ۲۳ دی ماه ۱۴۰۲ مصادف با ۱ رجب المرجب
📿شنبه: یا رَبَّ الْعالَمین: ای پروردگار جهانیان
✅ذکر روز شنبه به اسم رسول خدا (ص) است و خواندنش موجب بینیازی میشود.
سالروز شهادت
🕊شهید مدافع حرم "علی سعد"
🕊شهید مدافع حرم "محمد کامران"
🕊شهید مدافع حرم "سعید انصاری"
🕊شهید مدافع حرم "جابر حسینپور"
🕊شهید مدافع حرم "علی آقا عبدالهی"
🕊شهید مدافع حرم "سعید سیاحطاهری"
💠شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
@yamahdizahra12
اعمال ما نور دارد!
باید نورها را با مراقبه نگه داریم.
ما غالبا ولخرجِ نور هستیم؛
اگر نوری کسب کنیم بارفتارمان آن را
از بین میبریم؛ نمازشب میخوانیم و
بعد غیبت میکنیم.
دعا میخوانیم، با جوابِ تلخی به مادرمان
آن را از بین میبریم.
اگر نورها را حفظ و جمع کنیم بهتدریج
قوی و دارای آثار عالیه میشوند.
-آیتاللهفاطمینیارحمةاللهعلیه
#بیقرار
@yamahdizahra12
توشهی فردامون اینه که؛
کثرات در این عصر فقط زرق و برقِ
بیرونی نیست؛ گشتن توی دیجی کالا
و اکسپلور اینستا و کانالها و گروههای
فروش مجازی هم مصادیق کثرات هستن
و آشفتگی خیال ایجاد میکنند
و مانع از حضور قلب و تمرکز میشن!
پس هم این اپلیکیشنها رو برای استفاده بیشتر از ماه رجب پاک کنین و هم گروهها و کانالهای اضافی که وقتتون رو بیهوده میگیرن حذف کن!
"بدون خلوت و عزلت از مردم و از کثرات،
عشـق الهی برای کسی حاصـــل نمیشود."
-آیتاللهحسینیطهرانی مدظله العالی
#توشه
#نودروزحیات🌍
@yamahdizahra12
#رمان_یادت_باشد
#پارت_صد_و_یک
انداختم. وسط سفره یک شاخه گل گذاشتم. پلو را کشیدم و فسنجان را داخل ظرفی ریختم. سر سفره که نشست دهانش به تشکر باز شد. طوری رفتار کرد که من جرات کردم برای آشپزی بیشتر وقت بگذارم و شور و شوقم را برای این کار دو چندان کرد. اولین لقمه ای را که خود چنان تعریف کرد که حس کردم غذا را سرآشپز یک رستوران نمونه درست کرده است.
◻️◼️◻️
زندگی خوب پیش میرفت. همه چیز بر وفق مراد بود و از کنار هم بودن سرخوش بودیم .اولین روزی بود که بعد عروسی می خواست سر کار برود. از خواب بیدارش کردم تا نمازش را بخواند و با هم صبحانه بخوریم. معمولاً نماز شب و نماز صبح را به هم متصل میکرد. سفره صبحانه را با سلیقه پهن کرده بودم و منتظر حمید بودم تا باهم صبحانه بخوریم و به بعد راهی اش کنم. نماز صبح و تعقیباتش خیلی طولانی شد، به طوری که وقتی برای خوردن صبحانه و دنبالش رفتم تا زودتر بیاید پای سفره ولی دست بردار نبود. سر سجاده نشسته بود پای تعقیبات. وقتی دیدم خبری نشد من از شوخی هم که آبپاش شده را برداشتم و لباس هایش را خیس کردم و بعد هم با موبایل شروع کردم به فیلمبرداری. کار را به جایی رساند که حمید در حالی که سعی میکرد خندهاش را پنهان کند من را داخل پذیرایی فرستاد و در اتاق را قفل کرد.
بعد از چند دقیقه بالاخره رضایت داد از سر سجاده بلند شد. نشستیم و صبحانه خوردیم ساعت شش و بیست وپنج دقیقه لباسهایش را پوشید تا عازم محل کارش بشود. قبل رفتن زیر لب برایش آیه الکرسی خواندم...
#رمان_یادت_باشد
#پارت_صد_و_دو
بعد هم تا در حیاط بدرقه اش کردم و گفتم :حمید جان! وقتی رسیدی حتما تک بنداز یا پیامک بده تا خیالم راحت شه
که به سلامت رسیدی. از لحظه ای که راه افتاد تا رسیدن به محل کارش، یعنی حدود ساعت هفت که تک زنگ زد، صلوات میفرستادم. حوالی ساعت نه صبح زنگ زد. حالم را که جویا شد، به شوخی گفت: خواب بسه پاشو برای من ناهار بذار!
این جریان روزهای بعد هم تکرار شد. هر روز من بعد از نماز صبحانه را آماده می کردم و منتظر حمید میشدم تا بیاید سر سفره بنشیند چند لقمه ای با هم صبحانه بخوریم و بعد هم با بدرقه من راهی محل کارش شود. ساعت دو و نیم که میشد گوش به زنگ رسیدن حمید بودم. همه وسایل سفره را آماده می کردم تا رسید غذا را بکشم. اکثرا ساعت دو و نیم خانه بود. البته بعضی روزها دیرتر؛ حتی بعد از ساعت چهار می آمد. موقع برگشت دوست داشت به استقبالش بروم. آیفون را که میزدم، میرفتم سر پله ها منتظرش می ماندم. با دیدنش گل از گلم میشکفت.
روز سومی که حمید طبق معمول ساعت نه صبح زنگ زد و سفارش و داد، مشغول آماده کردن مواد اولیه کباب کوبیده شدم. همه وسایل را سر سفره چیدم و منتظر شدم تا حمید بیاید و کوبیده را سیخ بزنیم.
حمید سیخ ها را که آماده کرد، شروع کردم به کباب کردن سیخ روی اجاق. مشغول برگرداندن سیخها بودم که حمید اسوندونی را روی شعله دیگر گاز گذاشت و شروع کرد به اسپند دود کردن تا من کباب ها را درست کنم. خانه را دود اسپند گرفته بود. گفتم: حمید،
این کبابها به حد کافی دود راه انداخته، تو دیگه بدتر نکن. جواب داد: وقتی بوی غذا بره بیرون، اگه کسی دلش بخواد مدیون میشیم.
@yamahdizahra12 🌱