eitaa logo
مقتل "یارالی آقام "
216 دنبال‌کننده
243 عکس
37 ویدیو
13 فایل
الله 🔸یارالی یعنی آقای من حسین، که جسمش پر از زخم بود. 🔸یارالی کلمه ای آذری است که به معنی کسی که بر جسمش زخم فراوان دارد ، این کلمه معنایی عمیق دارد که تداعی غم و مصیبت بزرگی می نماید. کانال های دیگر: @qalalsadegh135 @azizamhosen
مشاهده در ایتا
دانلود
enc_1701601516982209756616.mp3
2.98M
اباالفضل باوفا علمدار شاکرم.... کریمی حضرت علیه السلام •┈┈••✾••┈┈• @azizamhosen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا /۶۱ 🔸حضرت سکینه سلام الله علیها السَّلاَمُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام) الشَّهیدِ اَیَّتُهَا السَّكِينَةُ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه ✅«امرؤالقیس بن عَدی» مردی نصرانی بود که در زمان خلیفه دوم مسلمان شد. او سه دختر به نامهای «مُحَیَّاة» و «سَلمی» و «رباب» داشت که از فرط علاقه و ارادت به امیرالمومنین(علیه السلام) به ترتیب به ازدواج امام علی(ع) و امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) درآورد. ابن عساکر می نویسد : امروء القیس گفت : 📋《قَدْ أَنكَحتُكَ يَا أَبَاالْحَسَنِ(ع) الْمُحَيَّاةَ، وَ أَنكَحتُ حَسَنَاً سَلمَی وَ أَنكَحتُ حُسَيْناً الرُّبَابَ》 ♦️ای علی(ع)! من مُحیّاه را به تزویج تو و سلمی را به تزویج حسن(ع) و رباب را به تزویج حسین(ع) در می آورم.(۱) امام حسین(ع) بعد از ازدواج با رباب(س)، صاحب دختری به نام سکینه(س) و پسری به نام علی(ع) شد.(۲) امام حسین(ع) نسبت به رباب(س) و دخترش سکینه(س) علاقه زیادى داشت. حتی درباب آنان شعر سروده است : 📋《اِنِّى لَاَُحِبُّ دَارَاً تَکُونُ بِهَا السَّكِينَةُ وَ الرُّبَابُ أُحِبُّهُمَا وَ اَبذِلُ جُلَّ مَالِي وَ لَيسَ لِعَاتِبِِ عِندِي عِتَابُ》 ♦️من آن خانه اى را که سکینه و رباب در آن باشند را دوست دارم. آن دو را دوست می دارم و مالم را بذل می كنم، و عتاب كننده را نزد من حق عتاب نيست.(۳) سکینه(س) را زنی باوقار، عالمه و با اخلاق‌، عابده و باتقوا و با سخاوت و بلیغ و اهل فصاحت در سخن معرفی کرده اند. امام حسین(ع) سکینه را بنده‌ای غرق در ذات الهی معرفی کرده که نشان دهنده فضل و کمال اوست. هنگامی که حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی(ع)، سکینه(س) را از امام حسین(ع) خواستگاری كرد، حضرت(ع) فرمود : سكينه براي زندگی تو مناسب نيست، 📋《کَانَ الغَالِبُ عَلَيهَا الاِستِغرِاقَ فِي اللهِ》 ♦️او غالباً غرق جلال و جمال خداست. اما خواهر سكينه(س) آن دختر ديگرم برای ازدواج با تو آماده است و فاطمه(س) دختر دیگر امام(ع) به ازدواج حسن مثنی در آمد.(۴) حضرت سکینه(س) در کربلا به همراه مادرش رباب(س) حضور داشت. در روز عاشورا؛ هنگامی که امام حسین(ع) قصد وداع با اهل خیام کرد، به سمت خیمه گاه رفت و صدا زد : 📋《یَا زَینَبُ(س)، یَا اُمَّ کُلثُومِِ(س) یَا سَّكِينَةُ(س) عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلَامُ! فَنَادَتْهُ سَّكِينَةُ(س) : یَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟! فَقَالَ : کَیْفَ لَا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِینَ؟!》 ♦️ای زینب(س)، ای ام کلثوم(س) ای سکینه(س) خداحافظ! در این هنگام، حضرت سکینه(س) عرض کرد : ای پدر! آیا تن به مرگ دادی؟ امام حسین(ع) در جواب به او فرمود : چگونه تسلیم مرگ نشود، کسی که یاوری ندارد؟ حضرت سکینه(س) در این هنگام، پدر را به آغوش کشید و عرض کرد : 📋《یَا أَبَهْ! رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدِّنِا》 ♦️پدر جان! ما را به مدینه برگردان! حضرت(ع) فرمود : 📋《هَیْهَاتَ لَوْ تُرِكَ القَطَا لَنَامَ فَتَصَارَخنَ النِّسَاءُ فَسَكَتَهُنَّ الحُسَينُ(ع)》 ♦️هيهات! اگر صیادان مرغ قطا را باز مى‏ گذاردند، آرام می گرفت.(۵) اما در این میان حضرت سکینه(س) آرام نمی گرفت. 📋《هِيَ صَارِخَةٌ وَ کَانَ یُحِبُّهُ حُبَّاً شَدِیدَاً، فَضَمَّهَا إلَى صَدرِهِ وَ مَسَحَ دُمُوعَهَا》 ♦️سكينه(س) همچنان شيون ‏می کرد و امام حسين(ع) از آنجایی که او را بسيار دوست مى ‏داشت، او را به سينه چسبانيد و اشكهايش را پاك كرد.(۶) امام حسین(ع) آماده حرکت شد و قدری فاصله گرفت که در این هنگام، سکینه(س) گریه کنان به پدر عرض کرد : 📋《يَا أبَتَاه! قِف لِي هَنِيَئةََ لِأَتَزَوَّدَ مِنكَ، فَهَذَا وِدَاعُ لَا تَلَاقِي بَعدَه》 ♦️پدر جان! لحظه ای صبر کن تا از تو بهره ای بگیرم! (تو را خوب ببینم) این وداعی است که بعد از آن دیداری نیست. 📋《وَانكَبَّت عَلَى يَديَهِ وَ رِجلَيهِ تَقَبَّلَهُمَا وَتَبكِي فَبَكَى الحُسَينُ(ع) رَحمَةََ لَهَا، ثُمَّ مَسَحَ دُمُوعُهَا بِكَمِّهِ وَأَخَذَهَا فَتَرَكَهَا فِي حِجرِه وَ مَسَحَ دُمُوعَها بِكَفِّهِ》 ♦️سکینه(س) خود را روی دست و پای پدر انداخت و آنها را می بوسید و گریه می کرد. امام حسین(ع) دلش به حال دخترش سوخت و ایشان نیز گریه کردند و سکینه(س) را به در آغوش کشیدند و به سینه مبارک چسبانید و پیشانی او را بوسید و اشکهایش را با دست مبارکش و سر آستین پاک کرد.(۷) در این هنگام امام به دخترش فرمود : 📋《سَیَطُولُ بَعدِی یَا سَکِینَةَ فَاعْلَمِی مِنْکِ الْبُکَاءُ إِذَا الْحَمَامُ دَهَانِی لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی وَ إِذَا قُتِلْتُ فَأَنْتِ أَوْلَى بِالَّذِی تَأْتِینَهُ یَا خَیْرَهَ النِّسْوَانِ》 ♦️ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود. ادامه 👇 حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.‌ ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو برای گریه سزاوارتری!(۸) امام حسین(ع) راهی میدان نبرد شد، طولی نکشید که مرکب ایشان به حالت خون آلود و پریشان، بدون امام(ع) به سمت خیمه ها آمد‌. خوارزمی می نویسد : 📋《أَقْبَلَ فَرَسُ الحُسَینِ(ع) وَ قَدْ عَدَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ أَنْ لَا یُؤْخَذَ فَوَضَعَ نَاصِیَتَهُ فِی دَمِ الحُسَینِ(ع) ثُمَّ أَقْبَلَ یَرْکُضُ نَحْوَ خَیْمَهِ النِّسَاءِ، وَ هُوَ یَصهَلُ وَ یَضْرِبُ الْأَرْضَ بِرَأْسِهِ عِنْدَ الْخَیْمَهِ》 ♦️در روز عاشورا؛ اسب امام حسین(ع) از میان لشکر ابن سعد دوید که دستگیر نشود. پیشانى خود را به خون آن بزرگوار رنگین نمود. سپس به سوی خیمه ی زنان تاخت و نزد خیمه شیهه می‌کشید و سر خود را به زمین مى‏ کوبید.(۹) امام زمان(عج) اینگونه وصف می کند : 📋《فَلَمَّا رَاَینَ النِّسَاءُ جَوَادَكَ مَخْزِيَّاً وَ نَظَرْنَ سَرْجِكَ عَلَيْهِ مَلْوِيّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ناشِراتِ الّشُعُورِ عَلَى الْخُدُودِ لاطِمَاتٍ لِلوُجُوهِ سافِراتٍ وَ بِالْعَويلِ دَاعِيَاتٍ》 ♦️و زنان خیام مشاهده کردند که؛ اسب تو بلا زده به خیمه ها رسید و در حالی که زنان زين تو را بر اسب واژگونه يافتند، پس اهل خیام آمدند درحالی که خود را پريشان ساخته بودند و گیسوانشان را بر چهره ها ریخته بودند و سيلی بر صورت هايشان مي زدند و با صداي بلند گريه می کردند و ناله و فريادکنان تو را می خواندند.(۱۰) گویی مرکب امام حسین(ع) آمده بود که خبر شهادت امام حسین(ع) را به اهل خیام برساند و آنان را به سمت قتلگاه ببرد. در مقاتل آمده است که؛ سکینه(س) خود را بر بالین بدن بی جان پدر رساند. «ابراهیم بن علی کفعمى» از حضرت سکینه(س) روایت مى کند که وقتی پدرم شهید شد، آن بدن نازنین را در آغوش گرفتم و حالت اغماء برایم روى داد، در آن حال شنیدم که پدرم مى فرمود : 📋《شِیْعَتِی مَهْمِا شَرِبْتُم مَاءِ عَذْبٍ فَأَذکُرُونِی، اَوْ سَمِعْتُم بِغَرِیبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونِی》 ♦️ای شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید. و یا هنگامی که از غریبی یا شهیدی خبری شنیدید، بر من ندبه کنید. 📋《فَأَنَا السِّبْطُ الَّذِی مِنْ غَیْرِ جُرْمٍ قَتِلُونِی، وَ بِجَردِ الخَیْلِ بَعْد القَتْلِ عَمْدَاً سَحِقُوُنِی》 ♦️من، نوه ی رسول اکرم(ص) هستم که مرا بی گناه کشتند و پس از آن از روی عمد، مرا پایمال سمّ اسبان کردند.(۱۱) 📋《ثُمَّ إِنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْنِ(ع) فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ》 ♦️حضرت سكينه(س) پيكر پدرش امام حسين(ع) را در آغوش كشيد، اما گروهى از اعراب اجتماع كردند و سكينه(س) را از روی بدن پدرش کنار زدند.(۱۲) حضرت سکینه(س) آخرین یادگار و بازمانده حادثه غم انگیز کربلاست. هر چند امام محمدباقر(ع) نیز در کربلا حضور داشته است و یعقوبی در این باره نقل می کند که امام(ع) در پاسخ به سؤال فردی که از ایشان پرسید؛ آیا شما زمان امام حسین(ع) را درک کرده اید؟ فرمود : 📋《قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) وَ لِی اَرْبَعُ سِنینَ وَ اِنّی لَاَذْكُرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ》 ♦️هنگامی كه جدّم امام حسین(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت(ع) و آنچه در آن روز بر ما گذشت همه را به یاد دارم.(۱۳) ولی امام محمد باقر(ع) در سال ۱۱۴ قمری به شهادت رسیده است.(۱۴) و حضرت سکینه(س) در سال ۱۱۷ هجری وفات نموده است.(۱۵) و از این جهت، ایشان آخرین بازمانده کربلا محسوب می شود. تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای در آسمان صبر فروزنده کوکبی بین تمامی اُسرا رکن زینبی دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است فریاد کربلای حسینی به سینه است در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا ایثار و استقامت و ایمان گزینه است هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای تو خصم را به بند حقارت کشیده ای هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش باشد صفای روضه شهر مدینه اش قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای سر تا قدم جلال و وقار و سکینه ای 👤سازگار 📚منابع : ۱)تاريخ مدينه دمشق ابن عساكر، ج۶۹، ص۱۱۹ ۲)الإرشاد شيخ مفيد، ج۲، ص۱۳۵ ۳)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷ ۴)مقتل الحسين(ع) مقرّم، ص۳۰۷ ۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۴۷ ۶)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۹ ۷)المجالس الفاخرة، شرف الدين، ج۱، ص۲۸۵ ۸)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۹ ۹)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۲، ص۳۷ ۱۰)بحار مجلسی، ج۴۵، ص۲۴۰ ۱۱)المصباح کفهمی، ص۷۴۱ ۱۲)اللهوف سید بن طاووس، ص۱۸۰ ۱۳)تاریخ یعقوبى، ج‏۲، ص۳۲۰ ۱۴)فرق الشیعة نوبختی، ص۶۱ ۱۵)تاریخدمشق ابن عساکر، ج۶۹، ص۴۲۱ منبع: اسنادالمصائب حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا /۶۲ 🔸حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(ص) السَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ الاَئِمَّةِ النُجَبَاء، السَّلاَمُ عَلَيْکِ يَا فَاطِمَةَ الزَهرَاءَ(سَلامُ اللهِ عَلیهَا) ✅در روایات آمده است که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) در اواخر عمر شریفشان در دو جا تبسم و لبخند به لب داشتند. 1⃣هنگام شنیدن خبر شهادت خود از حضرت رسول اکرم(ص) : در این باره عایشه در شرح لحظات آخر عمر رسول اکرم(ص) نقل می کند که؛ 📋《دَعَا رَسُولُ اللهِ(ص) ابْنَتَهُ فاطِمَةَ(س) فَسارَّها، فَبَکَتْ، ثُمَّ سارَّها فَضَحِکَتْ، فَسَأَلْتُها عَنْ ذلِکَ》 ♦️هنگامى که حضرت رسول اکرم(ص) بیمار شدند، در ساعات آخر عمر، دخترش فاطمه(سلام الله علیها) را به حضورش فراخواند و لحظاتی باهم به نجوا و صحبت محرمانه پرداختند، من از دور دیدم که فاطمه(سلام الله علیها) نخست گریه کرد و سپس خندید. من از این کار تعجب کرده و از دختر رسول اکرم(ص) پرسیدم: ای فاطمه(س)! با رسول خدا(ص) چه صحبتی کردید که اول گریه کردی و سپس خندیدی؟ او ابتدا از فاش کردن این موضوع خودداری کرد، ولی پس از رحلت رسول اکرم(ص) وقتی مجدد از او خواستم که آن را بگوید، گفت : 📋《أَمّا حَینَ بَکَیتُ فَإِنَّهُ أَخْبَرَنى أَنَّهُ مَیتٌ، فَبَکَیتُ، ثُمَّ أَخْبَرَنى أَنّى أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقًا بِهِ فَضَحِکْتُ》 ♦️پدرم در مرحله نخست، از رحلت خود به من خبر داد و لذا گریه کردم، ولی سپس به من فرمود : اولین کسی که از خانواده ام به من ملحق می شود، تو هستی و لذا خنده نمودم.(۱) 2⃣هنگام ساخت تابوت به پیشنهاد «اسماء بنت عُمیس» : در روایتی از «اسماء بنت عمیس» نقل شده است که بعد از شهادت حضرت رسول اکرم(ص)، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) خطاب به اسماء فرمود : 📋《أَلَا تَرَیْنَ إِلَى مَا بَلَغْتُ؟ فَلَا تَحْمِلِینِی عَلَى سَرِیرٍ ظَاهِرٍ》 ♦️آیا نمی‌ بینی من در چه حالی هستم؟ مبادا مرا روی تخته‌ای بگذارید که جنازه‌ ام ظاهر باشد. «گویا تابوتهای آن‌ زمان همانند نردبانى بدون دیوار بوده، وجنازه را روى آن مى‌گذاشتند، و جنازه مشخّص مى‌ شد و پارچه‌ اى روى جنازه‌ ى آنها مى‌انداختند و حجم جسم آنها از زیر پارچه پیدا بود، و هر کس آن ها را می دید تشخیص مى‌ داد که آن مرده، مرد است یا زن!» اسماء گفت : 📋《لَا لَعَمْرِی وَ لَکِنْ أَصْنَعُ نَعْشاً کَمَا رَأَیْتُ یُصْنَعُ بِالْحَبَشَةِ》 ♦️نه! به جان خودم قسم! بلکه نظیر آن تابوتی را برای تو درست می‌ کنم که در حبشه دیده بودم. فاطمه(سلام الله علیها) فرمود : 📋《فَأَرِینِیهِ》 ♦️پس نمونه‌ی آن را به من نشان بده. 📋《فَأَرْسَلَتْ إِلَى جَرَائِدَ رَطْبَةٍ فَقُطِّعَتْ مِنَ الْأَسْوَاقِ ثُمَّ جَعَلَتْ عَلَى السَّرِیرِ نَعْشاً وَ هُوَ أَوَّلُ مَا کَانَ النَّعْشُ فَتَبَسَّمَتْ وَ مَا رُئِیَتْ مُتَبَسِّمَةً إِلَّا یَوْمَئِذِِ》 ♦️اسماء افرادی رد فرستاد تا از بازار شاخه‌ های تازه‌ی خرما آوردند و آن تابوتی را که در حبشه دیده بود را ساخت و آن اوّلین تابوتی بود که ساخته شد. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) پس از دیدن آن تابوت خندان شد و هیچ وقت غیر از آن موقع خندان نشده بود.(۲) در روایتی دیگر آمده که حضرت(سلام الله علیها) وقتی تابوت را مشاهده نمود، به اسماء فرمود : 📋《اُسْتُرِينِي سَتَرَكِ اَللَّهُ مِنَ اَلنَّارِ》 ♦️حجم بدنم را بپوشان که خداوند متعال بدنت را از آتش دوزخ مستور گرداند.(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : ای خوش آن روزی که ما، در خانه مادر داشتیم  دیده از دیدار رخشارش، منور داشتیم  هر کسی جسم عزیزش روز بر دارد، ولی  ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم کاش آن روزی که مادر گفت: پهلویم شکست!  ما دم در، حق حفظ جان مادر داشتیم  کاش آن روزی که تنها مادر ما را زدند  ما یکی را در میان کوچه، یاور داشتیم کاش محسن را نمی‏کشتند، تا ما غنچه‏ یی  یادگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم  جای آغوشش به خاک تیره، بستر داشتیم این در و دیوار می‏گرید به حال ما، که ما  مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم مادر ما، رفت از دنیا در آن حالی که ما  گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم 👤سازگار 📚منابع : ۱)امالی شیخ طوسی، ص۴۰۰ ۲)کشف الغمّه اربلی، ج۱، ص۵۰۳ ۳)تهذیب الاحکام طوسی، ج۱، ص۴۶۹ منبع: اسنادالمصائب حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا /۶۳ 🔸حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها ✅شیخ صدوق روایت كرده است که؛ وقتى حضرت رسول اکرم(ص) از رحلت کرد، بلال حبشی از گفتن اذان خوددارى نمود و گفت : من بعد از رسول خدا(ص) دیگر براى احدى اذان نخواهم گفت. روزى حضرت فاطمه(س) فرمود : 📋《إِنِّی أَشْتَهِی أَنْ‏ أَسْمَعَ صَوْتَ مُؤَذِّنِ أَبِی بِالْأَذَانِ!》 ♦️دوست دارم صداى اذان مؤذن پدرم را بشنوم. وقتی این سخن فاطمه(س) به گوش بلال رسید، بلافاصله مشغول گفتن اذان شد. هنگامى كه بلال دو مرتبه گفت؛ «اللَّهُ أَكْبَرُ» حضرت فاطمه(س) به یاد روزگاری که بلال برای پدرش رسول اکرم(ص) اذان میگفت، افتاد و گریست. اما زمانى كه بلال گفت : «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ(ص)» 📋《شَهَقَتْ فَاطِمَةُ(س) وَ سَقَطَتْ لِوَجْهِهَا وَ غُشِیَ عَلَیْهَا》 ♦️فاطمه(س) صیحه‏ اى زد و با صورت به زمین افتاد و از هوش رفت. در این هنگام مردم به بلال گفتند : 📋《أَمْسِكْ یَا بِلَالُ! فَقَدْ فَارَقَتِ ابْنَةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) الدُّنْیَا وَ ظَنُّوا أَنَّهَا قَدْ مَاتَتْ فَقَطَعَ أَذَانَهُ وَ لَمْ یُتِمَّهُ》 ♦️بلال از گفتن اذان خوددارى كن! زیرا فاطمه(س) دختر پیغمبر(ص) رحلت كرد. مردم فكر كردند كه فاطمه(س) از دار دنیا رفته است و بلال به ناچار اذان را تمام نكرده، قطع نمود. پس از آنكه فاطمه(س) به هوش آمد به بلال فرمود : اذان را تمام كن! ولى بلال نپذیرفت و به آن حضرت(س) گفت : 📋《یَا سَیِّدَةَ النِّسْوَانِ! إِنِّی أَخْشَى عَلَیْكِ مِمَّا تُنْزِلِینَهُ بِنَفْسِكِ إِذَا سَمِعْتِ صَوْتِی بِالْأَذَانِ فَأَعْفَتْهُ عَنْ ذَلِكَ‏》 ♦️اى برترین زنان! من از اینكه هر گاه صداى اذان مرا مى‏ شنوى و این همه ناراحت مى‏ شوى، مى‏ ترسم. لذا حضرت فاطمه(س) بلال را معاف نمود.(۱) 🏴اینجا حضرت فاطمه(س) فقط صدای اذانی را شنید که بلال نام پدر گرامیشان را در آن، به احترام یاد کرده بود، ولی این مصیبت به قدری برای ایشان سنگین بود، که توان ایستادن نداشت و از هوش رفت و زنان مدینه برای دلداری و تسلّی خاطر ایشان، اطراف حضرت(ع) را گرفتند و برای زیارت مزار حضرت رسول اکرم(ص)، به سمت قبر مطهر ایشان بردند. ولی دلها بسوزد برای عمّه ی سادات، حضرت زینب کبری(س) که در شام با صدای ساز و دهل و طبل و دف و بوق از برادرش یاد کردند. و وقتی احساس دلتنگی می کرد سر بریده ی برادرش را در مقابل خودش، بر روی نیزه مشاهده می کرد. در مقاتل آمده است؛ وقتی کاروان اسرای اهل بیت(علیهم السلام) بعد از طی مسیر طولانی و پرمشقّت از کوفه تا شام، بعد از عبور از منازلی، به شام و مرکز خلافت بنی امیه، رسیدند، آن روز، روز اوّل ماه صفر بود که سر مبارک امام حسين(ع) را به شام وارد کردند. 📋《وَ هُوَ عَيدٌ عِندَ بَنِي أُمَيَّةَ》 ♦️آن روز، نزد بنى أَميّه، عيد بود.(۲) 📋《فَوَقَفُوهُم عَن الدُخُولِ ثَلاثَةَ أَیّامِِ وَ حَبَسُوُهُم هُنَاکَ، حَتَّى تَتَوَفَّرَ زِینَةَ الشَّامِ》 ♦️اهل بیت(علیهم السلام) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، و آنها را در آنجا به بند کشیدند. در این حین شهر را به بهترین شکل زینت کردند. 📋《ثُمَّ خَرَجَ الرِجَالُ والنِسَاءُ، والأَصَاغِرُ والأَکابِرُ، والوُزَرَاءُ وَالأُمَرَاءُ، وَالیَهُودُ وَالمَجُوسُ والنَصَارَى وسَائرُ المِلَلِ، إلَى التَفرُّجِ ومَعَهُم الطُّبُولُ وَالدُّفُوفُ وَالبُوقَاتُ وَالمَزامِیرُ، وَسَائِرُ آلَاتِ اللَهوِ والطَرَبِ》 ♦️سپس زنان و مردان شامی، بزرگ و کوچکشان، وزیران و امیران، یهودیان و مسیحیان، برای دیدن اسراء از خانه هایشان خارج شدند، در حالی آلات غناء از جمله دف و طبل و بوق و دهل به همراه داشتند.(۳) 📋《وَ هُم فَرِحُونَ مُستَبشِرُونَ وَ عِندَهُم نِسَاءُ یَلعَبنَ بِالدُفُوفِ والطُبُولِ》 ♦️اهل شام در نهایت شادمانی و خوشحالی بودند و در بین آنها زنانی مشاهده می شد که با دف و طبل مشغول رقّاصی بودند.(۴) در این روز، چه بی حرمتی ها که به خاندان اهل بیت(علیهم السلام) صورت نگرفت! {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : اذان بگو كه، یاس كبود دلتنگ است اذان بگو كه اذان تو ،آسمان رنگ است اذان بگو كه پس از رحلت رسول خدا مصاحب دل من، ناله ی شباهنگ است اذان بگو به صدای بلند، افشا كن كه پشت پرده ایمان، فریب و نیرنگ است اذان بگو كه بدانند بعد پیغمبر(ص) نصیب آینه های خدا نما سنگ است نه من غبار یتیمی نشسته بر رویم ببین جمال آینه هایم مكّدر از زنگ است بگو كه فاطمه(ص) در حشر اگر ناز كند كُمیت جمله شفاعت كنندگان لنگ است بگو كه فاطمه این یكی دو روز مهمان است سفر به خیر بگویید وقت ما تنگ است 👤غفور زاده ۱)من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق، ج۳، ص۱۳۷ ۲)المصباح کفهمی، ص۵۱۰ ۳)حیاة الامام الحسین(ع) قُرشی، ج۳، ص۳۶۹ ۴)بحارمجلسی، ج۴۵، ص۱۲۷ حضرت سلام الله علیها حضرت علیها السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ا ﷽ ا /۶۴ 🔸حضرت رباب علیها السلام 🔹️🔷️《السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا رَبَابَ بِنتَ إِمرَؤُالقَیسِ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ》🔷️🔹️ ✅امام علی(علیه السلام) می فرماید : هنگام رحلت حضرت رسول اکرم(ص)، وقتی بدن مطهر ایشان را که غسل می دادم، پیراهن مبارکش را به عنوان تبرّک نزد خود نگاه داشتم. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نیز از این ماجرا باخبر بود و هرگاه دلتنگ پدر می شد، آن پیراهن را طلب می کرد و می فرمود : 📋《أَرِنِی الْقَمِیصَ》 ♦️ پیراهن پدرم را به من نشان بده. هرگاه پیراهن را به ایشان می دادم، آن را به آغوش می کشید و می بویید و می گریست. 📋《فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ》 ♦️و هرگاه هم پیراهن را می بویید، [از شدت حزن و اندوه فراق] بیهوش می شد، و من هم وقتی این حالت را دیدم، به ناچار آن پیراهن را از چشمان او پنهان کردم.(۱) 🏴یا فاطمه زهرا(سلام الله علیها)! شما هر وقت پیراهن پدر بزرگوارتان را می دیدید، تاب نمی آوردید و از شدت حُزن میگریستید و وقتی آن را به آغوش می کشیدید، تسکین می یافتید، اما دلا بسوزد به حال رباب(سلام الله علیها)، آن هنگام که بعد از واقعه ی کربلا، وقتی به همراه اسرای کربلا به کوفه رسید، در مجلس عبیدالله بن زیاد، وقتی آن لعین با چوب خیزران بر لب و دندان مطهر امام حسین(علیه السلام) جسارت کرد، رباب(سلام الله علیها) این صحنه را دید، و بی‌ تاب شد. در این هنگام؛ 📋《أَخَذَتِ الرَّأسَ وَ وَضَعَتْهُ فِی حَجْرِهَا وَ قَبَّلَتْهُ》 ♦️سر مبارک امام حسین(علیه السلام) را برداشت و به آغوش کشید و بوسید و نوحه‌ سرایی کرد و گفت : 📋《وَاحُسَيناً! فَلَا نَسِيتُ حُسَينَاً أَقصَدَتْهُ أَسِنَّةُ الأَعدَاءِ غادَرُوهُ بِكَرْبَلَاءَ صَرِيعَاً لَا سَقَى اللَّهُ جَانِبَي كَرْبَلاءَ》 ♦️وا حسینا! هیچ گاه حسین(ع) را از یاد نخواهم برد، که نیزه‌های دشمنان، بدن او را چاک چاک کرده است. در کربلا به نیرنگ، او را بر زمین زدند. خداوند، کران تا کران کربلا را سیراب نکند!(۲) پس از واقعه ی عاشورا نیز، حضرت رباب(سلام الله علیها) بسیار اندوهگین بودند و سوز ایشان باعث شد سروده هایی برای همسرشان داشته باشند. 📋《اِنَّ الَّذِّی کَانَ نُورَاً یُسْتَضَاءُ بِهِ  بِکَرْبَلاءَ قَتِیلٌ غَیْرُ مَدْفوُنٍ سِبْطَ النَّبِیِّ(ص) جَزَاکَ اللَّهُ صَالِحَةً  عَنَّا وَ جُنِّبْتَ خُسْرَانَ الْمَوَازِینِ قَدْ کُنْتَ لِی جَبَلاً صَعْباً اَلوُذُ بِهِ  وَ کُنْتَ تَصْحَبُنَا بِالرَّحِمِ وَ الّدِّینِ مَنْ لِلْیَتَامَی وَ مَنْ لِلسَّائِلینَ وَ مَنْ  یَعْنَی وَ یَأوی اِلَیْهِ کُلُ مِسْکِینٍ وَ اللَّهِ لَا اَبْتَغی صِهْرَاً بِصِهْرِکُمْ  حَتَّی اُغَیَّبَ بَیْنَ الرَّمْلِ وَ الطِّینِ》 ♦️حسین(علیه السلام) که نور پرفروغی بود، در کربلا شهید شد و بدون دفن افتاده است. ای فرزند نبی(ص)! خداوند از سوی ما جزای نیکت دهد، و از خُسران میزان دورت بدارد. حسین(ع) جان! تو برای من به منزله ی کوه محکمی بودی که به تو پناه می آوردم، و در مصاحبت و رفتار با دین و مهربانی معاشرت می کردی. بعد از این یتیمان و دردمندان به کجا پناه برند؟ و مستمندان و مسیکنان کدام دری را بکوبند؟ ای همسر عزیزم! تو آن چنان در دل من جای گرفته ای که سوگند به خدا جز تو را رغبت نمی کنم، و به غیر از حسین(ع) دل به کسی نبندم تا زیر خاکها دفن شوم.(۳) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : دستان بی رمق و نگاهی که سو نداشت در گوشه ای نشسته و رنگی به رو نداشت بر دیده اش بارش باران اشک بود در قاب چشم خون شده اش عکس مَشک بود حال و هوای زندگی او که تیره شد در آن غروب سرد به یک نیزه خیره شد هق هق! شکست بغض گلویش، زحال رفت ایام خوب زندگیش چون خیال رفت رخساره اش حکایت حالی خراب بود مرثیه خوان ماهی تشنه، رباب بود آری رباب  ساز  غم  و  ناله  و  بلا محزون ترین  ترانه ی صحرای  کربلا حالا رباب ماند و اسیری و چشم تر گهواره ای و غارت اشرار بی پدر 👤محمد جواد مهدوی 📚منابع : ۱)مقتل الحسین(ع) خوارزمی، ج۱، ص۱۲۱ ۲)تذكرة الخواصّ ابن جوزی، ص۲۶۰ ۳)الأغانی ابوالفرج اصفهانی، ج۱۶، ص۱۴۹ منبع : اسناد المصائب حضرت سلام الله علیها حضرت علیها السلام •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ا ﷽ ا /۶۵ 🔸حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها 《السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ(ص) السَّلامُ عَلَيْكِ يَا اُمَّ الاَئِمَّة النُجَبَاء، السَّلاَمُ عَلَيْکِ يَا فَاطِمَهَ الزَهرَاء(سلام الله علیها)》 ✅«ورقة بن عبدالله ازدی» نقل می کند که؛ در طی سفری که به قصد حج، به مکه داشتم، «فضّه نوبیة» کنیز حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را در حین طواف دیدم. گفتم : ای فضّه! از سرورت فاطمه(س) و آنچه هنگام وفاتش و پس از وفات پدرش محمّد(ص)، دیده‌ای برایم سخن بگو! در این هنگام؛ فضّه که این سخن را شنید، اشک چشمانش را فرا گرفت و صدای ناله‌اش بلند شد و گفت : 📋《لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهُ(ص) افْتَجَعَ لَهُ الصَّغِيرُ وَ الْكَبِيرُ وَ كَثُرَ عَلَيْهِ الْبُكَاءُ وَ قَلَّ الْعَزَاءُ وَ عَظُمَ رُزْؤُهُ عَلَى الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَوْلِيَاءِ وَ الْأَحْبَابِ وَ الْغُرَبَاءِ وَ الْأَنْسَابِ وَ لَمْ تَلْقَ إِلَّا كُلَّ بَاكٍ وَ بَاكِيَةٍ وَ نَادِبٍ وَ نَادِبَةٍ》 ♦️وقتی رسول اکرم(ص) از دنیا رفت، کوچک و بزرگ در مرگ او اندوهگین شدند؛ گریه، بسیار و شکیبایی، اندک شد. مصیبت از دست دادن او بر خویشان، اصحاب، دوستان و غریبه هم سنگین بود. مرد و زنی را نمی‌دیدی، مگر در حالت گریه و زاری. 📋《وَ لَمْ يَكُنْ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ وَ الْأَصْحَابِ وَ الْأَقْرِبَاءِ وَ الْأَحْبَابِ أَشَدَّ حُزْناً وَ أَعْظَمَ بُكَاءً وَ انْتِحَاباً مِنْ مَوْلَاتِي فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ(س)》 ♦️در میان زمینیان، اصحاب، خویشان و دوستان کسی غمزده‌تر و گریه و ناله کننده‌تر از سرورم فاطمه(س) نبود؛ اندوه او پیوسته تازه‌ تر و بیش‌تر و گریه‌اش شدیدتر می‌شد. 📋《وَ كَانَ حُزْنُهَا يَتَجَدَّدُ وَ يَزِيدُ وَ بُكَاؤُهَا يَشْتَدُّ فَجَلَسْتُ سَبْعَةَ أَيَّامٍ لَا يَهْدَأُ لَهَا أَنِينٌ وَ لَا يَسْكُنُ مِنْهَا الْحَنِينُ》 ♦️هفت روز نشسته بود، صدای ناله‌اش آرام نمی‌ گرفت و شیون او پایان نداشت. 📋《كُلُّ يَوْمٍ جَاءَ كَانَ بُكَاؤُهَا أَكْثَرَ مِنَ الْيَوْمِ الْأَوَّلِ فَلَمَّا فِي الْيَوْمِ الثَّامِنِ أَبْدَتْ مَا كَتَمَتْ مِنَ الْحُزْنِ فَلَمْ تُطِقْ صَبْراً إِذْ خَرَجَتْ وَ صَرَخَتْ فَكَأَنَّهَا مِنْ فَمِ رَسُولِ اللَّه(ص) تَنْطِقُ》 ♦️هر روز گریه‌اش از روز قبل بیشتر می‌شد. وقتی روز هشتم شد غصّه‌های نهانی خویش را آشکار کرد. تاب نیاورد و از خانه بیرون آمد و ناله زد؛ گویی با زبان رسول اکرم(ص) سخن می‌گفت. 📋《فَتَبَادَرَتِ النِّسْوَانُ وَ خَرَجَتِ الْوَلَائِدُ وَ الْوِلْدَانُ وَ ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ وَ جَاءَ النَّاسُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ هِيَ ع تُنَادِي وَ تَنْدُبُ أَبَاهُ وَا أَبَتَاهْ! وَا صَفِيَّاهْ! وَا مُحَمَّدَاهْ! وَا أَبَا الْقَاسِمَاهْ!》 ♦️زنان و دختران و پسران به سوی او شتافتند و صدای مردم به گریه و شیون بلند شد. مردم از هر سوی گرد آمدند، و فاطمه(س) همواره فریاد می‌ زد و بر پدرش خویش زاری و شیون می‌کرد و می‌ فرمود : آه پدرم! آه برگزیده‌ی خدا! آه محمّد! آه آبالقاسماه! سپس به سوی قبر مطهر رسول اکرم(ص) روی آورد؛ در حالی که لباس او به پایش می‌ پیچید و از شدّت گریه چشمش جایی را نمی‌ دید، تا آن که نزدیک قبر پدرش محمّد مصطفی(ص) شد. در این هنگام زهرای مرضیه(س) خطاب به قبر مطهر پدر عرضه داشت : 📋《اِنَّ حُزْنِی عَلَیکَ حُزْنٌ جَدیدٌ وَ فُؤادِی واللَّه صَبّ عَنِیدٌ کُلُّ یَوْمٍ یَزیدُ فِیهِ شُجُونِی وَاکْتِیابِی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبِیدُ یا اَبَتاهُ! مَنْ لِلْاَرامِلِ وَالْمَساکِینِ وَ مَنْ لِلاُمَّةِ اِلی یَوْمِ الدِینِ یا اَبتاهُ! اَمْسَیْنا بَعْدَکَ مِنَ الْمُسْتَضْعَفِینَ یا اَبَتاهُ اَصْبَحْتُ النّاسُ عَنا مُعْرِضینَ فَاَیُّ دَمْعَةٍ لِفِراقِکَ لا تُنْهَمِلُ اَیُّ حُزْنٍ بَعْدَکَ لا یَتّصِلُ》 ♦️حزن من هر روز در مصیبت تو تازه است، و قلبم به خدا قسم، سوزان و دگرگون است، هر روز اندوه من از مصیبت تو زیاد می شود، و حزن من از فراق تو هرگز تمام نمی شود. ای پدر جان! بعد از تو، زنان بی سرپرست و مستمندان به چه کسی پناه ببرند؟ و چه کسی تا روز قیامت به فریاد امّت می رسد؟ ای پدر جان! بعد از تو ما را تضعیف کردند، و صبح کردیم، مردم از ما روی گرداندند! [ای پدر عزیز!] کدام اشک است که از فراق تو، روان نیست و کدام اندوه است که بعد از تو، پیاپی نیست؟ سپس ؛ 📋《ثُمَّ رَجَعَتْ إِلَى مَنْزِلِهَا وَ أَخَذَتْ بِالْبُكَاءِ وَ الْعَوِيلِ لَيْلَهَا وَ نَهَارَهَا وَ هِيَ لَا تَرْقَأُ دَمْعَتُهَا وَ لَا تَهْدَأُ زَفْرَتُهَا》 ♦️آن‌گاه حضرت فاطمه(س) به منزل برگشت، در حالی که شبانه روز گریه می‌کرد و هرگز اشکش خشک نشد و ناله‌اش آرام نگرفت. ادامه 👇 حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham
ادامه 👆 بزرگان مدینه گرد آمده، به حضور امیر المؤمنین(ع) رسیدند و گفتند : 📋《يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! إِنَّ فَاطِمَةَ(س) تَبْكِي اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ فَلَا أَحَدٌ مِنَّا يَتَهَنَّأُ بِالنَّوْمِ فِي اللَّيْلِ عَلَى فُرُشِنَا وَ لَا بِالنَّهَارِ لَنَا قَرَارٌ عَلَى أَشْغَالِنَا وَ طَلَبِ مَعَايِشِنَا وَ إِنَّا نُخْبِرُكَ أَنْ تَسْأَلَهَا إِمَّا أَنْ تَبْكِيَ لَيْلًا أَوْ نَهَاراً》 ♦️ای اباالحسن(ع)! فاطمه(س) شب و روز گریه می‌کند، از این رو خواب شبانه در رختخواب، بر هیچ‌ کدام ما گوارا نیست و به هنگام کار و طلبِ معیشتِ روزانه آرامش نداریم. از فاطمه بخواه یا شب گریه کند یا روز! امیر المؤمنین(ع) فرمود : مطلوب شما را انجام خواهم داد. پس امیرالمؤمنین(ع) به سوی خانه آمد و به حضور فاطمه(س) رسید؛ در حالی که آن حضرت(س) از گریه آرام نمی‌گرفت و تسلیت دیگران او را سودی نمی‌رساند؛ امّا چون امیرالمؤمنین(ع) را دید، اندکی آرام گرفت. امیرالمؤمنین(ع) فرمود : ای دختر پیامبر خدا(ص)! بزرگان مدینه از من درخواست کرده‌اند که از تو بخواهم یا شب گریه کنی یا روز! حضرت فاطمه(س) فرمود : 📋《يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! مَا أَقَلَّ مَكْثِي بَيْنَهُمْ وَ مَا أَقْرَبَ مَغِيبِي مِنْ بَيْنِ أَظْهُرِهِمْ فَوَ اللَّهِ لَا أَسْكُتُ لَيْلًا وَ لَا نَهَاراً أَوْ أَلْحَقَ بِأَبِي رَسُولِ اللَّهِ(ص)》 ♦️ای اباالحسن! چه اندک است مدّت اقامت من بین این مردم و چه نزدیک است نهان شدن من از میان ایشان! به خدا سوگند! هرگز ساکت ننشینم تا این که به پدرم رسول خدا (ص) ملحق شوم. 📋《ثُمَّ إِنَّهُ بَنَى لَهَا بَیْتاً فِی الْبَقِیعِ نَازِحاً عَنِ الْمَدِینَهِ یُسَمَّى «بَیْتَ الْأَحْزَانِ» وَ کَانَتْ إِذَا أَصْبَحَتْ قَدَّمَتِ الْحَسَنَ(ع) وَ الْحُسَیْنَ(ع) أَمَامَهَا، وَ خَرَجَتْ إِلَى الْبَقِیعِ بَاکِیَه فَلَا تَزَالُ بَیْنَ الْقُبُورِ بَاکِیَهً وَ سَاقَهَا بَیْنَ یَدَیْهِ》 ♦️سپس امیرالمؤمنین(ع)، دور از مدینه، در بقیع برای فاطمه خانه‌ای ساخت که «بیت الأحزان» یعنی خانه‌ی غم‌ها نامیده شد. فاطمه (ع) صبحگاهان، حسن و حسین(ع) را پیش انداخته به سوی بقیع می‌شتافت و در بین قبرها گریه می‌کرد. وقتی شامگاهان می‌رسید، حضرت امیرالمؤمنین(ع) به سراغشان می‌ آمد و او را به منزل باز می‌ گرداند.(۱) داغ شهادت حضرت رسول اکرم(ص) چنان سنگین بود که حضرت فاطمه(س) شبانه روز در فراق پدر گرامیشان می گریستند. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است که؛ 📋《اَلْبَكَّاءُونَ خَمْسَةٌ : آدَمُ(ع) وَ يَعْقُوبُ(ع) وَ يُوسُفُ(ع) وَ فَاطِمَةُ(س) بِنْتُ مُحَمَّدٍ(ص) وَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ(ع)》 ♦️گريه كنندگان پنج نفرند : آدم(ع) و يعقوب(ع) و يوسف(ع) و حضرت فاطمه(س) وامام سجاد(علیه السلام)!(۲) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : خواستم خنده کنم ماتم طاها نگذاشت خواستم گریه کنم طعنه ی اعدا نگذاشت خواستم داد دل فاطمه گیرم ز عدو حکمت و مصلحت خالق یکتا نگذاشت آن زمانی که در خانه عدو آتش زد خواستم من بروم ام ابیها نگذاشت آن زمانی که گل و غنچه ی من پرپر شد خواستم داد زنم ناله ی اسما نگذاشت دیدن میخ در خانه مرا آتش زد خواستم جان بدهم زینب کبری نگذاشت  دست از غسل کشیدم که به من فرصت آه صورت نیلی و آن سینه ی سینا نگذاشت خصم می خواست مرا جانب مسجد ببرد تا نفس داشت درآن معرکه زهرا نگذاشت آن زمانی که عدو فاطمه ام را می زد چاره ای صبربه من غیر تماشا نگذاشت خواستم قصه ی آن کوچه بپرسم ز حسن ترس جان دادن آن شاهد تنها نگذاشت 👤ژولیده نیشابوری 📚منابع : ۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۷۴ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۱۲، ص۳۱۱ منبع:اسناد المصائب حضرت سلام الله علیها •┈┈••✾••┈┈• @yaraliagham