eitaa logo
یاران وفادار
161 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‍ با 5 روش انرژیهای منفی را از خود دورڪنیم و به آرامش برسیم ...🤍❄️ ۱- "دوست داشتن" .. سعی ڪنید همه را دوست داشته باشید، نفرت داشتن انرژی منفی دارد ..❄️ ۲- " بخشش " .. سعی ڪنید اشتباهات دیگران را ببخشید، حس انتقام انرژی منفی دارد ..❄️ ۳- " غیبت " .. همیشه خوبی دیگری را بگویید، بدگویی انرژی منفی دارد ...❄️ ۴- "صداقت و راستگویی" .. راست بگویید یا چیزی نگویید. دروغگویی انرژی منفی دارد ...❄️ ۵- "حق‌الناس " ... حق دیگران را ضایع نکنید، ضایع ڪردن حق دیگران انرژی منفی دارد ❄️ 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پزشک سعودی عامل حمله تروریستی در آلمان مقامات آلمانی اعلام کردند: بر اثر حادثه زیرگیری با خودرو در بازار سال نو میلادی در شهر مگدبورگ دو نفر کشته و حدود هشتاد تن دیگر زخمی شدند. عامل عملیات زیرگیری با خودرو در شهر مگدبورگ یک تبعه عربستانی و پزشک است که در سال ۲۰۰۶ وارد آلمان شد. عربستان سعودی حمله به بازار کریسمس در آلمان را محکوم کرد. 🔵 نبرد آخر👇 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
✅ توییت کشیش مسیحی در مورد حاج قاسم این مرد، مسیحیان عراق رو از نسل کشی بدست داعـ ش نجات داد، تمام روستاهای کاتولیک کلدانی و مسیحیان آشوری به لطف او از نسل کشی نجات یافتن. چگونه قدرتمندترین کشور «مسیحی» (آمریکا) برای جبران آن انتخاب میکنه؟ با کشتن او 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشکل کشور ، حاکم بودن دلار آمریکاست نه تحریم 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۰۴ سوار ماشین حامد شدیم. فاطمه اصرار داشت من به خانه ی پدریش برم ت
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت۱۰۵ شب فاطمه، کارت عروسیش رو آورد. همدیگر رو در آغوش گرفتیم.گفت: _ امیدوارم روزی تو بشه. آه از نهادم بلند شد:_بعید میدونم! _قرار شد دیگه آه نکشی.! من سر قولم هستما. هرشب دارم برات نماز شب میخونم.تا خدا به حاجتت هم نرسونت کوتاه بیا نیستم. گفتم: _ممنونم دوست خوبم.اگه من عروسیت نیام ناراحت میشی؟ فاطمه اخم کرد. _معلومه که ناراحت میشم.تو صمیمی ترین وبهترین دوست من هستی باید باشی! سرم رو پایین انداختم و آهسته گفتم: _آخه توی عروسیت همه ی مسجدی ها هستن.. روم نمیشه بیام. فاطمه دستم رو به گرمی فشرد. _کاملا درکت میکنم ولی نباید میدونو خالی کنی.نگران نباش.امشب وقت نکردم برم مسجد ولی اعظم وباقی بچه ها میگفتن حاج مهدوی درمورد افتضاح دیشب سخنرانی تند وکوبنده ای کرده. چشمم گرد شد. _جدی؟؟؟!”چی گفته؟ _هنوز دقیق اطلاعی ندارم.ولی میگفت سخنرانیش خیلی تو مسجد صدا کرده و حساب کار دست همه اومده. امروز هم حاج آقا زنگ زدن به من جویای حالت شدن. بغض کردم. فاطمه دستش رو روی صورتم گذاشت و آروم گفت: _و اینکه گفتن بهت بگم مسجد و بخاطر یک تهمت ترک نکنی! بغضم رو قورت دادم و نگاهش کردم. فاطمه نگاه معناداری کرد و گفت: _تسبیح و چطوری کش رفتی؟؟! اشکم جاری شد ولبهام خندید! مغزم هم دیگر به خوبی فرمان نمیداد!!گفتم: _حاج اقا خواستن حلالشون کنم منم گفتم به یک شرط… فاطمه اخم کرد: _بدجنس!!! اون تسبیح یادگار الهام بود.. لبم رو کج کردم! _بالاخره اینطوری شد خواهر… _چی بگم والاااا …رقیه ساداتی دیگه! گونه ام رو بوسید و عاشقانه نگاهم کرد. _لباس خشگلاتو آماده کن..اگرم نداری لباس نو بخر.میخوام اولین کسی رو که میبینم تو سالن، تو باشی! خدایا چرا وقتی اسم این مرد میاد ضربان قلبم تند میشه. چرا دلم میخواد اون لحظه دورو برم خلوت شه و دستمال گلدوزی شده رو روی صورتم بزارم؟! از این حال خوب و رویایی بیزارم چون یادم میندازه که چقدر گنهکارم و چقدر از او دورم.من من کنان پرسیدم: _اون نامه. .حاج آقا اون نامه رو خونده بودند. فاطمه با دلخوری گفت: _الان مثلا حرف وعوض کردی که  باز از زیر عروسی اومدن در بری؟ معلومه که نه!! من فقط وقتی اسم حاج مهدوی میاد نمیتونم رو مطلب دیگری متمرکز بشم! خنده ی شرمگینانه ای کردم وگفتم. _چشم عزیزم.حتما میام. فاطمه خندید: _جدی؟؟! همون که پاره ش کردی؟؟ توش حرف بدی نوشته بودی؟ فکر کردم:_نه گمون نکنم..نمیدونم! ! 🍃🌹🍃 روز عروسی شد. تنها دلیل رفتنم به عروسی فقط و فقط شخص فاطمه بود و ترسی عجیب نسبت به دیدار باقی هم محلیها داشتم. فاطمه در لباس عروسی مثل یک فرشته، زیبا و دوست داشتنی میدرخشید. با همه ی مهمانها میگفت ومیخندید و این قدر عروسی رو یک تنه شاد کرده بود که شاد ترین عروسی زندگیم رو رقم زد.او با خوشحالی به سمت میز ما که اکثرمون دخترهای مجرد بودیم اومد و با ذوق وشوق کودکانه والبته شوخ طبعانه ای خطاب به ما گفت: _بچه هاااا بالاخره شوهر کردم چشمتون درآد! بچه ها هم میخندیدند ومیگفتن _کوفتت بشه..ایشالا از گلوت پایین نره.. فاطمه هم با همان حال میگفت: _نوووش جونم! میدونید چقدر دخیل بستم نترشم؟! شما هم زرنگ باشید جای حسادت از خدا شوهر بخواین..اونم خوبشو..دل ندید به دعاتون یه وقت مثل اون محبوبه ی بخت برگشته میشید شوهرتون عملی از آب در میادا!!! بچه ها هم خنده کنان میگفتن _به ما هم  یادبده دیگه بدجنس! فاطمه میون خنده های اونها از پشت منو محکم در آغوش کشید و گفت: _همتون یکی یه شب برید خونه رقیه سادات دورکعت نماز بخونید یک کمم براش های های و وای وای بخونید بعد ظرف چهل وهشت ساعت شوهر دم در خونتونه! بچه ها با تعجب یک نگاهی به من و فاطمه کردن و درحالیکه باقی مونده های قطرات اشک رو از چشمشون پاک میکردن گفتن. _جدی؟!! فاطمه گفت: _د ..کی!!! مگه شوخی دارم باهاتون.! همین دیگه.. همه چی رو به شوخی میگیرین دارین میترشین دیگه..!!بشتابید بشتابید که میگن وقت ظهور هر یه مرد چهل تا زنو میگیره ها..حالاهی دست دست کنید تا اون موقع از راه برسه مجبورشید هووی هم شید. ما به حدی از بیان شیرین فاطمه وشوخ طبعیهای دلنشینش غرق ریسه رفتن بودیم که میزهای اطراف از خنده ی ما میخندیدند! . من که شخصا فکم از خنده ی زیاد دردم گرفته بود.شاید اگر کسی فاطمه رو نمیشناخت ازشوخیهاش ناراحت میشد ولی ما همه میدونستیم که فاطمه شیرین ترین و خیرخواه ترین دختر عالمه! 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت۱۰۵ شب فاطمه، کارت عروسیش رو آورد. همدیگر رو در آغوش گرفتیم.گفت: _
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۰۶ بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار رو درآورد درحالیکه او رو از ما جدا میکرد گفت: _بیا ببینمممم کلی کار داریم. ناسلامتی تو عروسی! چرا اینقدر شیطونی یک کم متین باش.. فاطمه درحالیکه میرفت روبه ما گفت: _چون بهش گفتم تو فیلم نمیرقصم خواست اینطوری تلافی کنه، از خودتون پذیرایی کنید بچه ها..شیرینی عروسی من خوردن داره! ریحانه گفت: _ان شالله خوشبخت بشه چقدر ماهه این فاطمه.. اعظم گفت: _خیلی سختی کشید..واقعا حقشه خوشبخت بشه.. من با تاثرنجوا کردم: _کاش الهام بود. اونها جا خوردند.ولی زود حالتشون رو تغییر دادند.اعظم پرسید: _فاطمه درمورد نماز و دعا تو خونت راستش رو گفت.؟ لبخند محجوبانه ای زدم.گفتم: _من از وجود فاطمه حاجت روا شدم ولی گمونم فاطمه از دعا وپاکی خودش مشکلش حل شد.. اعظم متفکرانه گفت: _پس واقعا جدی میگفته!!حالا که اینطور شد شنبه هممون میام خونتون! گفتم: _قدمتون روچشمم. ریحانه گفت: _راستی درمورد اونشب واقعا من متاسفم! دیگه از اون شب به این ور اون زن تو مسجد نیومد ولی حاج آقابعدنماز خیلی راجع به اون شب حرف زدن! کاش یکی به اینها میگفت وقتی درمورد اون شب حرف میزنند من شرمنده میشم حتی اگه در جبهه ی موافق من باشن.! حرف رو عوض کردم. _بیخیال…دست بزنید برای مولودی خون..بنده ی خدا اینهمه داره واسه ما چه چه میزنه! عروسی فاطمه هم تموم شد. خنده های مستانه ی فاطمه وبذله گویی‌های شیرینش در میان مهمونهاش به پایان رسید و اشکهای پنهانی و سوزناکش از زیر شنل بلند و پوشیده اش در میان درب خونه ی پدریش اشک همه رو سرازیر کرد. من میدونستم که این اشکها به خاطر زجر این سالهاست و بخاطر فقدان خواهری عزیز و دوست داشتنیه که روزی بخاطر اشتباه او به کام مرگ رفت و شاید در میان اشکهایش برای من دعا میکرد! 🍃🌹🍃 وقت رفتن شد. فاطمه رو بوسیدم وبراش از ته دل آرزوی خوشبختی کردم.اوهم همین آرزو رو برام کرد وگفت امشب برام دعای ویژه میکنه! او به حدی به فکر من بود که حتی در این موقعیت هم به فکر این بود که چگونه منو راهی خانه ام کنه!گفتم: _معلومه با آژانس برمیگردم.. فاطمه گفت: _پس صبر کن به بابام بگم زنگ بزنه آژانس. خندیدم. _فاطمه من مدتهاست تنها زندگی کردم .بلدم چطوری گلیمم رو از آب بیرون بکشم.اینقدر نگران من نباش! از فاطمه جدا شدم و با باقی دوستانم خداحافظی کردم. میخواستم به آن سمت خیابون برم که  یک نفر از ماشین پیاده شد و گفت: _ببخشید… سرم رو برگردوندم.رضا بود. به طرفش رفتم و .سرش رو پایین انداخت. _سلام علیکم. جسارتا من میرسونمتون. و قبل از اینکه من چیزی بگم در عقب رو باز کرد وسوار ماشین شد. به شیشه ش زدم. شیشه رو پایین کشید. _اصلا حاضر نیستم بهتون زحمت بدم.من خودم میرم. ادامه ی جملم رو تو دلم گفتم:همین کم مونده که تو رو هم به پرونده ی سیاه من اضافه کنند.!او مثل برادرش با حالتی معذبانه گفت: _چه فرقی میکنه.!؟ فکر کنیدمنم آژانس! سوار شید.اینطوری خیال همه راحت تره. مگه غیر از فاطمه کس دیگری هم نگران من بود؟گفتم: _نمیخوام خدای نکرده نسبت به برادری شما بی‌ادبی کرده باشم ولی واقعا صلاح نیست.. ممنونم که حواستون به بنده هست. دلم نمیخواست از جانب من خطری آبروی خانواده ی حاج مهدوی تهدید کنه! بعد از کمی مکث گفت: _چی بگم.هرطور خودتون صلاح میدونید.شما مثل خواهر بنده میمونید. اگر این کارونمیکردم از خودم شرمنده میشدم. از او تشکر و قدردانی کردم و به تنهایی به خانه برگشتم. 🍃🌹🍃 من در میان خوبی ومحبت راستین این چند نفر احساس خوشبختی میکردم و واقعا آغوش خدا رو حس میکردم. آغوش خدا برام محل امنی بود ولی به قول فاطمه گاهی به باید از و رد میشدم که اگر او رو نمیکردم ممکن بود به نرسم. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
یاران وفادار
🍄رمان جذاب #رهایی_ازشب 🍄 قسمت ۱۰۶ بالاخره شیطنتهای فاطمه صدای فیلمبردار رو درآورد درحالیکه او رو
🍄رمان جذاب 🍄 قسمت ۱۰۷ اوایل مهر بود. یک روز از سرکار برمیگشتم.به سر کوچه که رسیدم ماشین کامران رو دیدم.بدنم شروع کرد به لرزیدن.خودم رو به ندیدن زدم و قصد ورود به کوچه رو کردم که از ماشین پیاده شد و صدام کرد.ترجیح دادم جوابشو ندم.دنبالم اومد و مقابلم ایستاد. صورتم رو به سمت دیگر چرخوندم . او دستها رو داخل جیبش انداخته بود و از پشت عینک سیاهش نگاهم میکرد..گفت: _باهات حرف دارم. گفتم: _من حرفی با کسی ندارم.مزاحم نشو. خواستم از کنارش رد شم که چادرم رو کشید. به سمتش برگشتم ودرحالیکه اطرافمو نگاه میکردم گفتم: _چیکار میکنی؟خجالت بکش.من اینجا آبرو دارم. پوزخند زد: _هه!! سوار شو اگه خیلی آبروت واست مهمه وگرنه به علی قسم واست تو این محل آبرو نمیزارم. عصبانیت از لحنش میبارید.باید چیکار میکردم؟؟ گفت: _فقط پنج دیقه بیا و جواب یک سوالمو بده بعدم بسلامت!!! آب دهانم رو قورت دادم.مردم نگاهمون میکردند. گفتم: _همینجا بگو من سوار ماشینت نمیشم. چقدر خشمگین بود. _میترسی بلایی سرت بیارم؟! خیالت راحت!میشینی تو ماشین یا داد بزنم همه بفهمن کارم باهات چیه؟ چاره ای نداشتم.سوار ماشینش شدم.او هم به دنبال من سوارشد و با سرعت زیاد حرکت کرد.گفتم: _کجا داریم میریم.قرار بود واسه پنج دیقه حرف بزنی بری.. جوابم و نمیداد.ترسیدم.نکنه میخواست بلایی سرم بیاره.دستم رو داخل کیفم کردم و تسبیح رو فشار دادم. خدایااا خودم و سپردم دستت.. داد زدم: _نگه دار…منو کجا میبری!؟   گفت: _یه جایی که راحت بتونم سرت داد بکشم.. هرچی دهنمه بهت بگم.. بعد میتونی گورتو واسه همیشه گم کنی. 🍃🌹🍃 همه ی این رفتارها نشون میداد که کامران پی به اون راز برده! والبته شاید با چاشنی بیشتر و دروغ بیشتر.! صدای ضبطش رو زیاد کرد .یک موسیقی درباب خیانت و بی وفایی پخش میشد. سکوت کردم و زیر لب دعا خوندم. نمیدونم چقدر گذشت .رسیدیم به یک جاده ی خاکی در اطراف تهران..نفسهام به شمارش افتاده بود.فرمونش رو کج کرد و وارد جاده ی خاکی شد. 🍃🌹🍃 گفت:_پیاده شو. اشکهام نزدیک بود پایین بریزه ولی اجازه ندادم. نمیخواستم از خودم نقطه ضعفی نشون بدم. خودش زودتر از من پیاده شد و به سمت در عقب، جایی که من نشسته بودم اومد و در رو باز کرد.با لحن طعنه واری خطابم کرد: _پیاده شید رقیه ساداااات خانووووم… فکم میلرزید. اگر لب وا میکردم اشکم پایین می‌ریخت. صورتم رو ازش برگردوندم.گفت: _خیلی خب اگه دوست نداری پیاده شی نشو.. بریم سراغ پنج دیقه مون..  مکثی کرد و پرسید: _چراااا؟؟؟؟ هنوز ساکت بودم.با صدای بلند تری فریاد زد: _پرسیدددم چرااااا؟؟؟؟ ترسیدم. لعنتی! اشکم در اومد.حالا اون هم صداش میلرزید.نمیدونم شاید از شدت عصبانیت.شاید هم مثل من گلوش رو بغض میسوزوند.روبه روی صندلی م نشست و در ماشین رو گرفت تا تعادلش به هم نخوره. گفت: _فکر میکردم با باقی دخترهایی که دیدم فرق داری.!! تو چطوری اینقدر قشنگ بازی میکنی؟ هیچ کی نتونسته بود منو دور بزنه هیچکی… گفتم: _من بهت گفته بودم که نمیخوام باهات باشم..بهت گفته بودم خسته شدم از این کار.پس دیگه این بازیا واسه چیه؟اگه قصدم فریبت بود اون ساک وبهت برنمیگردوندم. پوزخندی زد: _اونم جزو بازیهات بود..خبر دارم. سرم رو به طرفش چرخوندم و با عصبانیت گفتم: _کدوم بازی؟!!! اصلا این کارچه سودی داشت برام؟ داد زد: _چه سودی داشت؟؟ معلومه خواستی دیوونه ترم کنی..گفتی تا وقتی محرم هم نشیم نمیخوام باهات باشم! واقعا که خیلی زرنگی!! پیش خودت گفتی این که خرشده حالا بزار یه مهریه و یه شیربهایی هم ازش به جیب بزنیم بعدم الفرار… دستم رو مشت کردم.باحرص گفتم: _اینا رو خودت تنهایی فهمیدی یا کسی هم کمکت کرده؟؟ برو به اون بی شرفی که این خزعبلاتو تو گوشت پرکرده تا از من انتقام بگیره بگو بره به درررک!! و تو آقای محترم!!! تو که  ادعات میشه خیلی زرنگی و..هیشکی دورت نزده پس چرا خام حرفهای اون خدانشناس شدی؟! او بلند شد و با لگد لختی خاک به گوشه ای پرتاب کرد و گفت: _همتون آشغالید.. 👈 .... ✍ نویسنده ؛ « » 🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟 هضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
28.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💪 این فیلم فوق‌العاده و غرورآفرین را باید روزی صدبار دید و لذت برد.‌ 🇮🇷 زنده باد دلاور مردان غیور ایران ✍ پ.ن: 🌷 فرزندان شهدا به پدران عزیز و شهید خود ببالید که عزت ایران و ایرانی حاصل جانفشانی شهدا و صبر و تحمل شما فرزندان شهدا در مصائب و مشکلات می‌باشد. 🎞 تا می توانید متتشر کنید و همه به خصوص جوانان و نوجوانان تا آخر و به دقت فیلم رو ببینند. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیامبراکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله: ⭕️ بی‌شک فاطمه علیها‌السلام حوریه‌ای است که به صورت انسان آفریده شده است. 🌸 فرا رسیدن سالروز ولادت سَیّدَةُ نِساءِ الْعالَمین، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و روز زن را تبریک می‌گویم. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 امیرالمؤمنین علیه السلام: 🔸 از کسانی باشید که فناپذیری دنیا را دانستند در نتیجه نسبت به آن بی رغبت شدند و به جاودانگی آخرت پی بردند و لذا برای آن کار کردند 📚 غررالحکم و دررالكلم 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔷عوارض مصرف زیاد برنج ⬅️موجب غلظت خون می شود. ⬅️یبوست زاست ⬅️برنج موجب انسداد عروقی و سنگ صفرا و سنگ کلیه می شود. ⬅️خوردن برنج باعث تیرگی پوست می شود. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
💌امام على علیه السلام: 🍃لَو یَعلَمُ المُصَلّى ما یَغشاهُ مِنَ الرَّحمَةِ لَما رَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ؛ 🍃اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت. 📚غررالحکم، ج 5، ص 116، ح 7592 🖌آیت الله بهاء الدینی (ره): اگر می خواهید برکاتی نصیبتان شود ، نماز اول وقت شما ترک نشود . 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌺🙏🏼میلاد فرخنده بانوی دو عالم و روز زن مبارکباد 🌸🌺🙏🏼 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
. 🔴 تاریخ بدون جمهوری اسلامی ما از ابتدا، از همان آغاز بحران سوریه یعنی سال ۲۰۱۱، داستان را درست تعریف نکردیم. دشمنِ ایران که قدرت رسانه ای در دست داشت، مساله را به این سمت برد که "جمهوری اسلامی" فقط در سوریه حضور و دخالت دارد! آن هم فقط برای حفظ اسد! همان رسانه های قدرتمند و تحلیلگران داخلی به مردم ما نمیگفتند: ترکیه، آمریکا، روسیه، قطر؛ امارات سعودی و... هم هستند. یک مساله را روشن بیان کنم. تاریخ اثبات می‌کند، نظریات روابط بین الملل شهادت می‌دهند: حکومت کردن و حفظ کشورتان در این منطقه از جهان بدون نقش آفرینی فعال ممکن نیست. یعنی شما نمیتوانی در چهاردیواری ایران بنشینی، کار به همسایه و بیرون نداشته باشی تا کشور حفظ شود. برای چند دقیقه جمهوری اسلامی را کنار بگذاریم. یعنی تاریخ ایران را بدون جمهوری اسلامی مرور کنید. ۱.آیا در زمان امپراطوری صفویه، قبل و بعد از شاه عباس با ایران با امپراطوری عثمانی جنگ نداشت؟ چالدران چه بود؟ نبرد ارومیه چه بود؟ پرتغالی ها را از هرمز بیرون نکرد؟ ۲. آیا در زمان نادرشاه افشار چندین جنگ بزرگ رخ نداد؟ ۳. آیا در زمان قاجار در عهد عباس میرزا ایران با روسیه تزاری جنگ نداشت؟ شکست نخورد؟ ۴. آیا پهلوی دوم در جنگ ظفار عمان شرکت نکرد؟ در ویتنام جنوبی نبود؟ اگر امروز حاکمان صفویه، قاجاریه و پهلوی که همگی بر سر یک چیز شباهت دارند یعنی "حکومت کردن بر ایران" در دوران حکومت شان مساله مهم‌شان منطقه و بقا ایران در این منطقه بود، تماشاچی باقی می‌ماندند؟ بارها تماشاچی و شکست خورده نبوده ایم؟ چرا تاریخ این منطقه را انکار می‌کنیم؟ چرا برای نسل امروز مساله را جدید جلوه میدهیم؟ چرا روایتگری ما از وقایع منطقه فقط از بغض جمهوری اسلامی لست؟ اگر امروز کوروش، شاه عباس اول نادرشاه، امیرکبیر، رضاشاه، محمدرضا پهلوی حضور داشتند فارغ از اینکه آیا قدرت و توان ایستادن داشتند یا نداشتند، اگر پیشروی اردوغان و سابقه صهیونیست ها را میدیدند، چه میکردند؟ حدس‌تان چیست؟ کاری به کار منطقه نداشتند؟ پس چرا در تحلیل علت حضور ایران در منطقه ای که امنیت خودمان به آن وابسته است جفا میکنید؟ لطفا این سوالات فرضی تاریخی را بپرسید برای نسل امروز تاریخ منطقه را با این ذهنیت روایت می‌کنند که "جمهوری اسلامی" علت جنگ است! هیچ سلسله و حکومتی در ایران نمیتواند مدعی حکومت باشد بدون آنکه در این منطقه وارد جنگ نشده باشد. از صفویه تا امروز، تمامی سلسله ها ناچار به ورود به جنگ شده اند، حتی زمانی که هنوز نفا در این کشور کشف نشده بود. در همه جنگ ها هم پیروز نبوده ایم. از عثمانی چند نوبت شکست خوردیم و چند نوبت پیروز بودیم. نادرشاه سراسر دوران حکومتش جنگ بود. قاجار خاصتا در دوره فتحعلی شاه گرفتار دو جنگ بزرگ با روس‌ها شد که نتیجه آن تحمیل قرار گلستان و ترکمنچای بود. پهلوی اول بدون جنگیدن در شهریور ۱۳۲۰ سقوط کرد. چون تحلیل‌گران ما سیاست را بدون تاریخ تحلیل می‌کنند. چون ادراک درستی از تاریخ دخالت استعمار در این منطقه ندارند، تاریخ جنگ را با تولد جمهوری اسلامی تفسیر می نمایند! از بغض جمهوری اسلامی، بیش از چهارصد سال جنگ در این منطقه را انکار می‌کنند! هر حکومتی، در ایران و در این منطقه به قدرت برسد نمیتواند نسبت به تحولات همسایگان بی تفاوت باشد. تحلیل گران مجازی بجای فروش توهم به این نسل، تاریخ بخوانید. نقطه اتکا و آغاز تحلیل‌ها را تاریخِ "ایران" و خود "ایران" بگذارید. بسیاری از ابهامات حل خواهد شد. برای جوانِ امروزی که نسبت به جنگ در منطقه، دخالت ایران، حضور در سوریه، لبنان، یمن و... سوال دارد، استدلال کنید اما استدلال‌تان از وقایع امروز آغاز نشود. از اینجا آغاز نکنید که ما برای تامین "امنیت" خودمان ناچاریم! از اینجا آغاز نکنید که علت فقط دفاع از حرم‌ها بود. مگر در لبنان یا فلسطین حرمی وجود داشت که ما در آنجا هم یک بازیگر اصلی هستیم؟ از کجا آغاز کنیم؟ با منطق تاریخی، بیش از چهارصد سال تاریخ جنگ در این منطقه از قفقاز تا خاورمیانه را در چهار دوره سلسله گوناگون نقل و تصویر کنید. مساله از یک تاریخی باید روایت شود، آن آغاز از ۱۳۵۷ نیست. خودمان با دست خودمان نوک پیکان حملات را به سمت جمهوری اسلامی می بریم. سیاست، فارغ از فهم تاریخی میشود همین تحلیل های توهمی متاثر از روز.... صد سال دیگر خواهند گفت: جمهوری اسلامی هم مثل سایر سلسله ها در این منطقه جنگید و بفکر حفظ امنیت ایران بود. شما را به مقدسات قسم تا تاریخ نخوانده اید وارد سیاست نشوید.، و این را هم باور داشته باشیم که اگر برکشوری نوای دلنشین تفکربسیجی طنین انداز بشود چشم طمع دشمنان وجهانخواران از آن دورخواهد ماند،✌️ذکرتعجیل فرج رمزنجات بشراست✌️مابرآنیم که این ذکر جهانی بشود✌️ اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
دستگیری اعضای یک شبکهٔ تکفیری در سرپل‌ذهاب 🔹دادستان سرپل‌ذهاب: در رصد‌های شبانه‌روزی سربازان گمنام امام زمان(عج) در سازمان اطلاعات سپاه کرمانشاه، یک شبکهٔ تندروی سلفی تکفیری در شهرستان سرپل‌ذهاب شناسایی و تمامی افراد آن دستگیر شدند. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
رکوردشکنیِ جدید بورس 🔹شاخص کل بورس در پایان معاملات امروز با جهش ۵۸ هزار واحدی به ۲ میلیون و ۷۳۹ هزار واحد رسید و باز هم از رکورد تاریخی‌اش عبور کرد. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سفیر یمن در ایران: نبرد با صهیونیست‌ها به هر سمتی بخواهد برود آماد‌ه‌ایم 🔹ما وارد نبردی شدیم که از تبعاتش اطلاع داریم. پیروزی نزدیک است. 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یکشنبه🌸 ۲ دی ۱۴۰۳ ه.ش _ ۲۰ جمادی الثانی ۱۴۴۶ قمری سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا به اندازه ی باور هایتان به شما می‌دهد نه به اندازه آرزوهاتون 🇮🇷 یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام‌ روزتون پراز خیر وبرکت امروز  یکشنبه : 2      دی               1403   ه،ش 20           جمادی اولالی جمادی الثانی    1446 22  دسامبر           2024  میلادی