eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
13.9هزار ویدیو
108 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال یاران همدل
🔰 خاطرات همسر امام، به قلم خودش (۸) ◀️ماجرای خواستگاری 🔹... امام تا بیست و شش سالگی در قم به تنهای
🔰 خاطرات همسر امام، به قلم خودش (۹) ◀️ فاصله طبقاتی ما 🔸خوب فکر کنید دختری که این گونه زندگی کرده است چگونه زن طلبه‌ای می‌شد که از نظر معیشتی به اصطلاح هشتش گرو نه بود ... دختری که با آن روش پرورش یافته است با طلبه‌ای از قصبه دور افتاده خمین کجا و تهران کجا! ... بالاخره مسئله خواستگاری طرح شد، آقا یعنی امام سیدی بود ساده و بی‌آلایش، دارای عمامه با نعلینی کهنه و لباسی از کرباس، قیافه معمولی و لاغر ( اول بار او را این‌گونه دیدم ) آمده بود تا دختری با آن خصوصیات را که اشاره کردم ببیند و بپسندد.(زندگینامه بانو خدیجه ثقفی (همسر امام) ص ۲۸-۲۴) http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاکهای نرم کوشک 📝زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی 🎬قسمت ۴ ″ویلای جناب سرهنگ″ با اضطراب نگاهی
🔰 خاکهای نرم کوشک 📝زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی 🎬قسمت ۵ ″فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب (۱)″ سال هزار و سیصد و چهل و هفت بود روزهای اول ازدواج ،شیرینی خاص خودش را داشت هرچند بیشتر از زندگی مشترکمان می‌گذشت با اخلاقیات و روحیه او بیشتر آشنا می‌شدم کم‌کم می‌فهمیدم چرا با من ازدواج کرده است. پدرم روحانی بود و او هم دنبال یک خانواده مذهبی می‌گشته است. آن وقتها توی روستا کشاورزی می‌کرد. خودش زمین نداشت حتی یک متر، همه‌اش برای این و آن کار می‌کرد. به همان نانی که از زحمتکشی در می‌آورد قانع بود و خیلی هم راضی. همان اول ازدواج رساله حضرت امام را داشت. رساله‌اش هم با رساله‌های دیگر که دیده بودم فرق می‌کرد؛ عکس خود امام روی جلد آن بود اگر می‌گرفتند مجازات سنگینی داشت. پدرم چندتایی از کتابهای امام را داشت آنها را می‌داد به افراد مطمئن که بخوانند. کارهای دیگری هم تو خط انقلاب می‌کرد. انگار اینها را خدا ساخته بود برای عبدالحسین. شبها که می‌آمد خانه، پدرم برایش رساله می‌خواند و از کتابهای دیگر امام می‌گفت، یعنی حالت کلاس درس بود. همین‌ها گویی خستگی یک روز کار را از تن او بیرون می‌کرد. وقتی گوش می‌داد تو نگاهش ذوق و شوق موج می‌زد. خیلی زود افتاد تو خط مبارزه، حسابی هم بی‌پروا بود برای این طور چیزها. سر از پا نمی‌شناخت. یک بار یک روحانی آمده بود روستای ما تو مسجد سخنرانی کرد علیه رژیم. شب، عبدالحسین آوردش خانه خودمان. سابقه این جور کارهاش بعدها بیشتر هم شد. شاید بیراه نباشد اگر بگویم اصل مبارزه‌اش از موقعی شروع شد که صحبت تقسیم اراضی پیش آمد. آن وقتها بچه‌دار هم شده بودیم یک پسر که اسمش را گذاشته بود حسن. بعضی‌ها از تقسیم ملک و املاک خیلی خوشحال بودند. او ولی ناراحتی‌اش همان روزها شروع شد. حتی خنده به لبش نمی‌آمد. خودش، خودش را می‌خورد. من پاک گیج شده بودم پیش خودم می‌گفتم: «اگه بخوان به روستایی‌ها زمین بدن که ناراحتی نداره! » کنجکاوی‌ام وقتی بیشتر می‌شد که می‌دیدم دیگران شاد هستند. یک بار که خیلی دمغ بود، به‌اش گفتم: «چرا بعضی‌ها خوشحال هستن و شما ناراحت؟» اخم‌هایش را کشید به هم جواب واضحی نداد فقط گفت: «همه چی خراب میشه همه رو می‌خوان نجس کنن!» بالاخره صحبت تقسیم ملک‌ها قطعی شد. یک روز چند نفر از طرف دولت آمدند روستا همه اهالی را گفتند: «بیاین تو مسجد آبادی.» خانه‌ها را یک به یک می‌رفتند و مردها را می‌خواستند نه اینکه به زور ببرند، دعوت می‌کردند بروند مسجد. تو همان وضع و اوضاع یکدفعه سر و کله عبدالحسین پیدا شد. نگاهش هیجان زده بود. سریع رفت تو صندوقخانه دنبالش رفتم تازه فهمیدم می‌خواهد قایم شود، جا خوردم. رفت تو یک پستو و گفت: «اگه اینا اومدن، بگو من نیستم. چشام گرد شده بود. «بگم نیستی؟!» «آره، بگو نیستم اگرم پرسیدن کجاست، بگو نمی‌دونم.» این چند روزه بفهمی نفهمی ناراحت بودم. آنجا دیگر درست و حسابی جوش آوردم به پرخاش گفتم: «آخه این چه بساطیه؟! همه می‌خوان ملک بگیرن آب و زمین بگیرن، شما قایم میشی؟!» جوابم را نداد. تو تاریکی پستو چهره‌اش را نمی‌دیدم. ولی می‌دانستم ناراحت است. آمدم بیرون. چند لحظه نگذشته بود در زدند. زود رفتم دم در، آمده بودند پی او گفتم «نیست.» رفتند. چند دقیقه بعد بزرگترهای ده آمدند دنبالش آنها را هم رد کردم. آن روز راحتمان نگذاشتند. سه، چهار بار دیگر هم از مسجد آمدند، گفتم: «نیست.» «هرچه می‌پرسیدند کجاست؟ می‌گفتم نمی‌دونم» ادامه دارد... راوی: همسر شهید http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۵) چیزی که موسی در انتظارش نبود 🎬 قسمت ۱ روز بعد، وقتی م
🔰 خداوند الموت ✅ تاریخ فرقۀ اسماعیلیه ۵) چیزی که موسی در انتظارش نبود 🎬 قسمت ۲ ادامه قسمت قبل... تو دیروز بمن گفتی که خداوند الموت هم زن دارد و منظورت این بود که بگوئی وقتی خداوند ما زن می‌گیرد تو چرا نباید زن بگیری و آیا تو در مدرسه نظامیه دو کتاب را که از طرف حکمای یونان نوشته شده و بزبان عربی ترجمه گردیده و مربوط به زنبور عسل می‌باشد خوانده ای؟ موسی گفت: بلی خداوند. شیرزاد پرسید: تو در آن دو کتاب در خصوص تناسل و توالد زنبوران عسل چه خوانده‌ای. موسی گفت: خوانده‌ام که فقط یکی از زنبوران عسل که ماده است با یک زنبور نر جفت‌گیری می‌کند و زنبوران دیگر جفت‌گیری نمی‌نمایند. چه نر باشند چه ماده. شیرزاد پرسید آیا در آن کتابها خوانده‌ای که بعد از جفت‌گیری یک زنبور نر با یک زنبور ماده با سایر زنبوران نر چه می‌کنند؟ موسی گفت: ای زبردست زنبوران نر بقتل می‌رسند و فقط زنبوران ماده می‌مانند. شیرزاد اظهار کرد: فایده این کار این است که بعد از آن همت زنبوران فقط صرف تهیه کردن عسل میشود و ما هم می‌خواهیم که همت فدائیان مطلق فقط صرف بانجام رسانیدن تکلیفی گردد که برای آنها معین میشود و فدائیان باطنیه نباید خود را از زنبوران عسل کمتر بدانند. موسی متقاعد نشده بود چون فکر می‌کرد که اگر مقرر می‌بود که مرد فاقد نیروی ازدواج و توالد باشد خدای جهان او را طوری نمی‌آفرید که بتواند زن بگیرد و صاحب فرزند شود و موسی نیشابوری مقطوع‌النسل کردن یک مرد را جنایت می‌دانست و از آن گذشته در آن عصر و اعصار ما قبل ننگین بود، زیرا مقطوع‌النسل کردن یک مجازات بشمار می‌آمد و بعضی از تبهکاران را مقطوع‌النسل می‌کردند تا اینکه نتوانند پس از آن، دارای زن و فرزند شوند. در دوره‌ای که موسی نیشابوری در قلعه طبس بسر می‌برد و ادوار قبل از آن، وقتی می‌خواستند یک مرد را در آن قلعه مقطوع‌النسل کنند در درجه اول قصد داشتند که وی را از نیروی معاشرت با زن محروم نمایند و مسئله محروم کردن آن مرد از اولاد موضوعی بی اهمیت بود. و موسی این موضوع را می‌فهمید و استنباط می‌نمود که شیرزاد از این جهت می‌خواهد او را مقطوع‌النسل کند که جوان نیشابوری تا روزی که زنده است نتواند با یک زن معاشرت نماید. موسی از دو چیز می‌ترسید یکی اینکه تا روزی که حیات دارد نتواند زن بگیرد و دیگر از درد جسمی مقطوع‌النسل شدن و امروز اگر مردی بشنود که او را مقطوع‌النسل کنند از این بیمناک می‌شود که در آینده دارای اولاد نخواهد گردید و او می‌داند بعد از اینکه مقطوع‌النسل گردید می‌تواند زن بگیرد و مثل یک مرد عادی می‌تواند با زن معاشرت کند و همچنین می‌داند که در موقع مقطوع النسل شدن هیچ نوع درد را احساس نخواهد کرد و امروز در بعضی از کشورها برای جلوگیری از ازدیاد نفوس از مردان دعوت می‌نمایند که خود را مقطوع النسل کنند و کسانی هم داوطلب میشوند و به مریض خانه می‌روند و نسلشان را قطع می‌نمایند، بی آن که نیروی غریزی آنها از بین برود و نتوانند ازدواج کنند ولی در آن دوره چنین نبود و مقطوع النسل شدن دردی شدید داشت و مدتی طول می‌کشید تا اینکه مردی که مقطوع النسل گردیده، بهبود یابد و گاهی اتفاق می‌افتاد مردی که محکوم شده بود مقطوع النسل گردد معالجه نمی‌شد و بر اثر عوارض زخم، زندگی را بدرود می‌گفت. ای زبردست روزی که من می‌خواستم از داعی بزرگ شرف الدین طوسی اجازه بگیرم که باینجا بیایم او بمن نگفت که بعد از ورود باین قلعه مقطوع النسل خواهم شد. شیرزاد جواب داد او نمی‌توانست این موضوع را بتو بگوید زیرا جزو اسرار ما میباشد و داعیان بزرگ، از رازهای دیگر نیز آگاه هستند لیکن بروز نمی‌دهند. موسی گفت: ای زبردست اگر کسی نخواهد مقطوع النسل گردد آیا نمی‌تواند جزو فدائیان مطلق شود؟ شیرزاد پاسخ داد نه ای موسی. موسی پرسید: آیا من می‌توانم از تصمیم خود منصرف شوم؟ شیرزاد پرسید آیا منظورت این است که میل نداری فدائی مطلق شوی؟ موسی گفت: بلی ای زبردست و من از این انصراف شرمنده نیستم. چون روزی که می‌خواستم از داعی بزرگ شرف الدین طوسی اجازه بگیرم که باینجا بیایم او بمن نگفت که شرط فدائی مطلق شدن این است که مرد داوطلب مقطوع النسل گردد. شیرزاد گفت آیا تو هنگامی که می‌خواستی اینجا بیائی مگر نمی‌دانستی که معنای فدائی مطلق شدن چیست؟ موسی جواب داد: میدانستم. شیرزاد سئوال کرد معنای آن را بمن بگو. جوان نیشابوری گفت که معنای فدائی مطلق شدن این است که مرد داوطلب جان را در راه اهل باطن بامر خداوند الموت فدا کند. ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 امام صادق (علیه السلام): 🔹 صلَةُ اَلرَّحِمِ تُهَوِّنُ اَلْحِسَابَ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ هِيَ مَنْسَأَةٌ فِي اَلْعُمُرِ وَ تَقِي مَصَارِعَ اَلسُّوءِ. 🔸 صله رحم، حساب روز قيامت را آسان و عمر را طولانى کند و انسان را از مرگ بد نگاه دارد. 📚 اصول کافی (باب ایمان و کفر) جلد ۲ صفحه ۱۷۵ ⬅️ با نشر این حدیث در ثواب آن شریک هستید. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 برگی از داستان استعمار 🎬قسمت: ۷۳ ″کوه نور″ در ششم آوریل ۱۸۵۰ میلادی، رزمناو انگلیسی «مدیا» برای
🔰 برگی از داستان استعمار 🎬قسمت: ۷۴ ″همه هزینه‌های جهان در مدت دو روز و نیم″ اولین باری که از الماس بزرگ در تاریخ صحبت می شود،زمانی است که ظهیرالدین بابُر، نخستین پادشاه گورکانی،هند شمالی را فتح میکند. بابُر از نوادگان تیمور لنگ بود که به هند هجوم برد و درسال ۱۵۲۶ میلادی دهلی را فتح کرد. پیش از او سلاطین لودی بر شمال هند فرمانروایی میکردند؛ ابراهیم لودی آخرین پادشاه از این سلسله بود که در برابر بابُر تسلیم شد. گنجینه جواهرات لودی در شهر دیگری به نام آگرا پنهان شده بود. بابُر پسرش همایون، را با بخشی از سپاه به طرف اگرا فرستاد.هنگامی که همایون به آگرا نزدیک شد، گروهی از بزرگان شهر از دروازه بیرون آمدند و از او خواهش کردند به شهر حمله نکند. همایون که تلاش می کرد از خونریزی جلوگیری کند. دستور داد سپاهیانش در برابر حصار شهر اردو بزنند و مراقب دروازه ها باشند که کسی جواهرات خزانه را از آنجا خارج نکند. شبی به همایون خبر دادند همسر و فرزندان حاکم شهر که قصد داشته اند از شهر فرار کنند،دستگیر شده اند. خانواده حاکم در انتظار دستور همایون بودند و هنگامی که آرامش او را دیدند،شگفت زده شدند. همایون فرمان داد آن ها را آزاد کنند. همسر حاکم در برابر این بزرگواری همایون، جواهراتی را که همراه داشت به او هدیه کرد. در میان این جواهرات الماس بزرگی به وزن ۱۸۶ قیراط به چشم می خورد. همايون الماس را به پدرش بابُر،تقدیم کرد و جواهرشناسی که در دربار بابُر خدمت می کرد ارزش این الماس بی نظیر را به اندازه تمام پولهایی که در مدت دو روز و نیم در جهان خرج می شود، برآورد کرد!! بابُر الماس را به عنوان پاداش به همایون بازگرداند؛چون اگر او سیاست صلح دوستی و آرامش جویی را پیش نمی گرفت، معلوم نبود الماس چه سرنوشتی پیدا میکرد. چند سال پیش از فتح شمال هند به دست بابُر، پای نخستین گروه از اروپایی ها به جنوب این شبه قاره رسیده بود.در سال ۱۴۹۸ میلادی واسکودوگاما،دریانورد پرتغالی به بندر کالیکوت در جنوب غربی هندوستان رسید.گاما به حاکم کالیکوت گفت برای یافتن گروهی از مسیحیان که قرن هاست در هند زندگی می کنند و همچنین خرید ادویه به آن سرزمین آمده است. از مسیحیان در هند خبری نبود.اما ادویه در آن فراوان بود؛کالایی که از سالهای دور بازرگانان ایرانی و عرب آن را از هند به سواحل دریای مدیترانه می رساندند و در آنجا به تاجران ونیزی می‌فروختند و این تاجران ادویه را در سراسر اروپا پخش می‌کردند. اکنون گاما با یافتن یک مسیر دریایی تازه و دور زدن قاره آفریقا به هند رسیده بود تا ادویه را مستقیماً از هندی ها خریداری کند و دیگر احتیاجی به بازرگانهای ایرانی، عرب و ونیزی نداشته باشد. دو سال پس از واسکودوگاما که اینک به پرتغال بازگشته بود،در سال ۱۵۰۰ میلادی یک دریانورد دیگر پرتغالی به نام کابرال راهی هند شد. کابرال از دشمنی حاکم کالیکوت با حاکم بندر دیگری به نام کوشن استفاده کرد و کوشن را با پرتغال متحد کرد و به کشورش برگشت.در سال ۱۵۰۲ میلادی واسکودوگاما دوباره راهی هند شد ؛ او این بار کاروانی از بیست و یک کشتی جنگی را رهبری میکرد تا ناوگان تجاری ایرانی ها و عرب ها را در اقیانوس هند نابود کند و تجارت ادویه را کاملاً در اختیار کشورش قرار دهد. یکی از کشتی هایی که گاما به آن حمله کرد، ۳۸۰۰ مسافر را که تعداد زیادی زن و کودک در میان آن‌ها بود، برای سفر حج به عربستان می برد. گاما دستور داد کشتی را با همه مسافرانش به آتش بکشند ؛ درحالی که پیش از آن کشتی به را غارت کرده بودند. گاما سپس بندر کالیکوت را گلوله باران کرد و بعد راهی بندر کوشن شد و هر مقدار ادویه که می خواست با قیمتی که خودش تعیین میکرد، از حاکم کوشن خرید ! حاکم کوشن به اتحاد با پرتغالی ها در برابر کالیکوت افتخار میکرد؛ اما هنگامی که فرمانروای کالیکوت کشتی‌هایش را به سوی کوشن روانه کرد؛ گاما تصمیم گرفت با محموله ارزشمند ادویه اش از آنجا دور شود و حاکم کوشن را در برابر دشمن تنها گذاشت. هشت سال بعد،در ۱۵۱۰ میلادی یک دریانورد دیگر پرتغالی به نام «آلبوکرک» راهی هند شد.او بندر«گوا»را در غرب هند تصرف کرد و در آنجا پایگاه مهمی برای نفوذ پرتغال در هند ساخت. آنها پس از مدتی بندر بمبئی و نیز ساحلی را که بعدها شهر مدرس در آنجا بنا شد، تصرف کردند. کشتی های هلندی هم به تدریج به طرف آسیا به راه افتادند؛ هلندی ها مناطقی را در جاوه و سوماترا، جزیره هایی که امروز کشور اندونزی را تشکیل می‌دهند، اشغال کردند. چشم پرتغالی‌ها و هلندی‌ها به ادویه هند بود، نه آن‌ها و نه بقیه کشورهای اروپایی از ثروت بی‌همتای هند،معادن الماس و طلا و جواهرات بی نظیری مانند کوه نور خبر نداشتند. 📚سرگذشت استعمار ، ج۷ ص۱۵ http://eitaa.com/yaranhamdel
( إِنَّا لِلَّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ ) سلام آقا جمال عزیز مرد مهربان مرد دوست داشتنی پیشکسوت جهاد و شهادت جانباز سرفراز یادگار شهدا اخوی شهید با رفتنت همه عزیزان پیشکسوت را داغ دار کردی و ما را تنها گذاشتی در دل ما جای داشتی و داريد چه زود دیر شد ... روحت شاد باد 💚🖤🖤🖤💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 قاسم سلیمانی این است. آقای ظریف او را تحریف نکنید. شما که مدعی علم سیاست هستید، لازم است چند واحد در این کلاس درس پاس ‌کنید. ✍این صحبت‌های شهید بزرگ جبهه مقاومت درس آزادگی و مقاومت برای همه ماست. http://eitaa.com/yaranhamdel
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 در مناظره‌های انتخابات ریاست جمهوری اسم FATF را زیاد شنیدیم 🔺این ویدئو خیلی خلاصه می‌گوید FATF چیست و اگر عضوش شویم چه نتیجه‌ای برایمان دارد. http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 صرفا جهت یادآوری این حرفهای رهبری را ببینید! در واکنش به افتضاح مطالب آقای ظریف و‌ مشخصا در مورد خود آقای ظریف بعد از لو‌ رفتن صوتش علیه سردار سلیمانی در سال ۱۴۰۰ است... «مایه تعجب»؛ «مایه تأسف»؛ «تکرار حرف های خصمانه دشمنان ما»؛ «خطای بزرگ» و ... ⏪ مگر نه این است که آزموده را آزمودن خطاست http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 مانیفست فروپاشی؟ ⭕خودشان علیه خودشان 📈نقشه چیست؟ تیتر این روزنامه اصلاحطلب را ببینید "اگر یک روزنامه منتقد پزشکیان به او لقب "گورباچف ایرانی" میداد جای تعجب نداشت؛ چون شهرت گورباچف در دنیا به خاطر ساده لوحی در اعتماد به امریکا بود که در نهایت باعث فروپاشی شوروی شد اما اینکه یک روزنامه طرفدار پزشکیان نیز از حالا او را گورباچف توصیف میکند، نشان میدهد خطر از آنچه که همه فکر میکنند نزدیک تر است!" http://eitaa.com/yaranhamdel