11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 به زودی در سراسر کشور شاهد مانور اقتدار خواهیم بود
🔶رزمایش های متعددی که در آنها قدرت رینگ پدافندی جمهوری اسلامی ایران پس از حمله اخیر رژیم صهیونیستی به رخ کشیده شده و در بعضی استانها ظرفیت نظام جهت لگدکوب کردن عوامل آشوبگر آمریکایی به نمایش گذاشته خواهد شد.
🔷زمانه ی جنگ است و راهی جز ایستادگی نیست،نظام خود را مهیای چنین روزهایی نموده است و پیامی که بازیساز است به تمام بازیگران منطقه ارسال خواهد شد.
✖️در همین دولتی که فکر میکنید در چنگ شماست خواب را بر شما حرام خواهیم کرد..
#نشر_حداکثری_با_شما
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 وظایف رهبری در قانون اساسی
🎗بنظرم شماره ۵ رو با دقت بخونید یک عده هنوز وظایف رهبری رو نمیدونن و هی میگن سپاه در جنگ با اسرائیل داره تعلل میکنه، زمان دست آقاست😎
🔶اصل یکصد و دهم قانون اساسی به توضیح وظایف رهبری در نظام سیاسی جمهوری اسلامی ایران پرداخته است و اصل ۱۱۱ قانون اساسی شرایط برکناری رهبری را در صورت واجد شرایط نبودن برای انجام این وظایف، مطابق این اصل، وظایف رهبری عبارتند از👇
۱ـ مشخص نمودن سياستهای كلی نظام جمهوری اسلامی ايران بعد از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام
۲ـ نظارت بر اجرای صحیح سياستهای كلی نظام
۳ـ صدور فرمان همه پرسی
۴ـ اعمال فرماندهی بر كل نيروهای مسلح
۵ـ اعلام نمودن جنگ و صلح و بسيج نيروها
۶ـ نصب و عزل و قبول استعفای برخی از مقامات سیاسی،شامل👇
🔻فقهای شورای نگهبان
🔻رئیس مقام قوه قضائيه
🔻رئيس سازمان صدا و سيما
🔻رئيس ستاد مشترك
🔻فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
🔻فرماندهان عالی نيروهای نظامی و انتظامی
۷ـ حل اختلاف میان قوای سه گانه و تنظيم روابط آنها
۸ـ حل آن بخش از معضلات نظام جمهوری اسلامی ایران كه به روش عادی قابل حل نبوده از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام
۹ـ امضا نمودن حكم رياست جمهوری پس از تعیین شدن رئیس جمهور منتخب مردم
۱۰ـ عزل نمودن رئيس جمهور، بعد از صدور حكم از سوی ديوان عالي كشور مبنی بر تخلف وی از وظايف قانونی، يا صدور رای توسط مجلس شورای اسلامی مبنی بر عدم كفايت وی بر اساس اصل هشتاد و نهم
۱۱ـ عفو نمودن يا تخفيف دادن مجازات محكومين در حدود موازين اسلامی با رئيس قوه قضائيه
#نشر_حد_اکثری
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
👆👆👆
🔰 کسانی که یکسره دخالت رهبری در امورات کشور را درخواست میکنند و میخواهند همه مشکلات و کمکاریهای دستگاههای مجریه، مقننه و قضاییه را به گردن رهبری بیندازند؛ در پست بالا، قسمتی از وظایف رهبری را مطالعه کنند و اینقدر سعی نکنند همه مسائل را به گردن رهبری بیندازند.
#انتشار_حداکثری
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 از شما پرسیده خواهد شد!!!
😞الان که سیری و می خوای بخوابی
بدون فردای قیامت راجع به گرسنگی همه ی گرسنگان عالم ازت سوال خواهد شد
#نشر_حداکثری_با_شما
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 پسری به نام شیعه 🎬 قسمت: ۴۸ 🇮🇷 گفتم: احسنت! 🇮🇷 پس هيچ دليلی از قرآن 🇮🇷 و سنت رسول خدا صلی الله
🔰 پسری به نام شیعه
🎬 قسمت: ۴۹
🇮🇷 گفتید انتخاب ابوبکر ،
🇮🇷 به خاطر اجماع صحابه است
🇮🇷 ولی در صحيح البخاری ،
🇮🇷 ج ۸ ، ص ۲۶ ، ح ۶۸۳۰ ،
🇮🇷 از زبان عمر بن خطاب ،
🇮🇷 نقل شده است :
🍄 تمامی انصار با ما مخالفت كردند
🍄 و در سقيفه بنی ساعده جمع شدند
🍄 و نيز علی (عليه السلام ) و زبير ،
🍄 و كسانی كه همراه آن ها بودند ؛
🍄 با ما مخالفت كردند .
🇮🇷 همچنین ، در صحيح البخاری
🇮🇷 ج ۵ ، ص ۸۲ ، ح ۴۲۴۰ ،
🇮🇷 به نقل از عائشه آمده :
🍄 (حضرت زهرا) بعد از پيامبر ،
🍄 شش ماه زنده بود...
🍄 و علی در اين مدت،
🍄 هرگز با او (ابوبكر) بيعت نكرد.
🇮🇷 سپس گفتم: پس دیگه کدام اجماع
🇮🇷 و کدام صحابه
🇮🇷 ابوبکر را انتخاب کردند؟!
🇮🇷 همان اجماعی که ابن حزم اندلسی ،
🇮🇷 در کتاب المحلی ، ج ۹ ، ص ۳۴۵
🇮🇷 می نویسد:
🍄 لعنت خداوند بر هر اجماعی كه ،
🍄 علی بن ابی طالب عليه السلام ،
🍄 و اصحابی كه در محضرش هستند ؛
🍄 در آن جمع حضور نداشته باشند .
🇮🇷 بخاری نیز ، در صحيح خود ،
🇮🇷 ج ۴ ، ص ۱۹۵ ، ح ۳۶۶۹ ،
🇮🇷 به نقل از عائشه می نويسد :
🍄 عمر بن خطاب ،
🍄 در زمان انتخاب ابوبكر ،
🍄 مردم را می ترساند
🍄 و در ميان مردم نفاق وجود داشت .
🇮🇷 سپس گفتم :
🇮🇷 علاوه بر این همه مدرک ،
🇮🇷 می توانم ثابت کنم
🇮🇷 که رأی اکثریت صحابه و مردم ،
🇮🇷 به خلافت امام علی علیه السلام ،
🇮🇷 متمایل بود نه ابوبکر .
🇮🇷 حتی ابن تيميه هم ،
🇮🇷 در منهاج السنه ، ج ۷ ص ۴۷ ،
🇮🇷 می نويسد :
🍄 بيشتر بنی عبد مناف ،
🍄 از بنی اميه و بنی هاشم،
🍄 و ساير قبايل،
🍄 علاقه فراوانی داشتند كه
🍄 خلافت علی بن ابی طالب را بپذیرند.
💥 ادامه دارد ...
✍ نویسنده : حامد طرفی
#پسری_به_نام_شیعه
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 اعترافات محمدعلی ابطحی در دادگاه متهمین سال ۱۳۸۸
📌بخش اول 👈 اینجا
📌بخش دوم 👈 اینجا
#انتشار_حداکثری
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
22.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 همت امام در جهانی کردن اسلام
❌ عینکمان را عوض کنیم اگر منتظریم #امام_زمان بیایند و همه چیز را درست کنند!
♨️ از حرف تا عمل!
برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 مردی که دشمن را به زانو درآورده بود...
برشهایی زیبا از زندگانی سردار #حاج_قاسم سلیمانی
📚 منبع: کتاب سلیمانی عزیز
#سردار_دلها
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 شعار آزادی در نگاه انقلاب و غرب
🎙علامه مصباح یزدی(ره)
با استفاده از کلمه "آزادی" می خواهند فاتحه اسلام را بخوانند و اسلام را در حد گفتن شهادتین تقلیل دهند.
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 زن پیشتاز انقلاب اسلامی
🎙 علامه مصباح یزدی
من هرجا رفتم افتخار کردم به وجود خانمهای ایران، که انسان شایسته اینها هستند
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🕊️پرواز دیدهبان🕊️ 📖فصل ششم 🌷🕊️عـــــروج ″شب مهتابی″ خواهر شهید یکی از شبهای جمعه برای ملاقات ح
🕊️پرواز دیدهبان🕊️
📖فصل ششم
🌷🕊️عــــروج
″پیام آسمانی″
خواهر شهید:
آن شب جمعه بعد از ملاقات حشمت، موقع برگشتن، به حرفی که از برادرم شنیدم فکر میکردم. جملهاش جگرم را آتش زده بود. اینکه گفت:
«کدام صبح صبحی در کار نیست.»
دلم عجیب شکسته بود آن شب تا صبح خوابم نبرد. نماز خواندم و اشک ریختم دعا و توسل کردم و آن قدر قرآن خواندم و شفایش را از خدا خواستم تا اینکه شب هم از ناله های من
خسته شد.
اذان صبح نزدیک بود قرآن را گوشهای گذاشتم و منتظر صدای مؤذن شدم خوابی سنگین به چشمم هجوم آورده بود. خواب و بیداریام را نمیفهمیدم ولی آرامش عجیبی داشتم. در همین حال احساس کردم دارم قرآن میخوانم یا نمیدانم آیههای قرآن در ذهنم حاضر شده بودند و داشتند با من حرف میزدند؛ این طور فهمیدم که باید پیغامی را به حشمتاله برسانم.
ذهنم مشغول شده بود؛ اما از درک اینکه چرا و چطور اینها به من القا شده بود عاجز بودم و از کیفیت و حقیقت این مدرکات چیزی نمیفهمیدم. هر چه فکر میکردم که آیا این القائات در خواب بوده یا بیداری کمتر به نتیجه میرسیدم. گاهی از خودم میپرسم: گیرم که خواب بودم که نبودم پس آن همه اشک توی چشمم چطور جمع شده بود؟ پیغامها چه؟! باورش خیلی سخت بود و به همین خاطر هنوز هم نمیتوانم به طور قطع و یقین داوری کنم. دلم منقلب بود. به آیتاله تلفن زدم. حال حشمتاله را پرسیدم و بعد
از توضیح مختصری درباره ماجرای دیشب برای اینکه به وظیفه ام عمل کرده باشم از او خواستم پیغامهایی را که احساس میکردم گیرندهشان باید حشمت باشد به گوشش برساند و با اصرار گفتم:
«به حشمت تأکید کن که صدقه را فراموش نکند.»
آیتاله که بیشتر از همه از وخامت حال حشمت با خبر بود، با صدایی بغض آلود گفت: نمیدانم چه بگویم؟ فعلاً که همه درها به روی ما بسته شده، درد ما با این حرفها درمان نمیشود خواهر.
با صحبت آیتاله انگیزهام را برای پیگیری این موضوع از دست دادم و آن پیغامها را جدی نگرفتم، شاید هم باورم دربارهشان سست شد. همان روز محسن خانهمان بود ناگهان شروع به گریه کرد و بهانه پدر و مادرش را گرفت و به ناچار او را به خانهشان فرستادم.
پس از چند روز به دیدار حشمت رفتم. نسبت به آن شب جمعه وضع بهتری داشت. با اینکه انگیزه ام بعد از گفتگو با آیتاله سست شده بود. با دیدن حشمت، همان حس و حال، دوباره در من برانگیخته شد.
نمیدانستم از کجا
و چطور سر صحبت را باز کنم این پا آن پا میکردم تا اینکه حرف دلم را بیرون ریختم و گفتم آیتاله چیزی به شما نگفت؟ پرسید: «باید چیزی میگفت؟ نه، حرفی نزده.»
انگار برای گفتن هنوز دلم قرص نبود به هر حال با تردید شروع کردم: چند شب پیش که محسن را به خانهمان بردم شب عجیبی بود؛ تا صبح بیدار بودم جزئیات آن شب را گفتم؛ نماز و گریه و دعا و التماسم و اینکه ساعتها با قرآن بودم و آخرش هم اضافه کردم راستش گفتنش خیلی برایم سخت است.... اما دم دمهای اذان انگار کسی به من میگفت که باید پیغامی را به شما برسانم...
نمیدانم شاید
حشمت با شنیدن حرفم یکه خورد و یکباره به پشت دستش زد و بلند گفت: تو بودی بودم یعنی تو همان کسی هستی که... چرا حالا؟! من چند
روز است منتظر پیغامم.
گیج شده بودم با بهت و حیرت نگاهش میکردم. باورم نمیشد. ماجرای أن شب جدی باشد! من فکر میکردم آن حالات از فشار کم خوابی و یا فوقش رؤیایی بوده که به من دست داده است؛ باور نمیکردم در عالم واقع اتفاقی افتاده باشد. حشمت طوری نگاهم میکرد که انگار از من جواب میخواست. منمن کنان و با تأسف گفتم: باور کنید من فکرش را هم نمیکردم که شما منتظر باشید و گرنه زودتر میآمدم پیشتان و میگفتم.
ادامه...👇
وقتی حیرت و ناراحتیام را دید خودش را کنترل کرد و گفت: «حالا اشکالی ندارد لابد مصلحت بوده که حالا بگویی.»
هنوز منتظر شنیدن بود. اشتیاقش را که دیدم پیغامی را که به من القا
شده بود به او گفتم؛ از جمله اینکه باید مرتب صدقه بدهید و همواره دل بندگان خدا را به دست آورید. حشمت وقتی پیامش را گرفت به گریه افتاد. ولی من هنوز حیران بودم که برادرم از کجا میدانست برایش پیغام دارم؟ هر چند که قاصدش را نمی شناخت.
آن روز فقط من و حشمتاله در اتاق بودیم. او همچنان داشت گریه می کرد و من منتظر بودم که راز این ارتباط دوسویه را بدانم. کمی که در سکوت و انتظار گذشت، حشمت خونابههای دهانش را توی سطل کنار دستش ریخت و گفت:
من قصد نداشتم این جریان را برای کسی تعریف کنم میخواستم این
راز را با خودم ببرم اما حالا فرق کرده، برایت میگویم. فقط یادت باشد. دوست ندارم برای کسی تعریف کنی باید پیش خودمان بماند.
در این حال همسرش با سینی چای وارد شد و کنار ما نشست. حشمت
با نگاه خاصی و یا به تعبیر همسرش ملتمسانه از او خواست که از اتاق بیرون
برود. او هم با نگاهی پرسشگر و کنجکاو اما بدون هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت. این بار که باز تنها شدیم حشمت نیم ساعت برایم صحبت کرد.
ادامه دارد...
برگرفته از کتاب: پرواز دیدهبان
#پرواز_دیدهبان
#هر_روز_با_شهدا
#خاطرات
#یاران_همدل
http://eitaa.com/yaranhamdel