eitaa logo
کانال یاران همدل
94 دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
13.7هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 هجوم انقلابی نماها اشخاصی هستند که به فرموده علیه‌السلام «اَتْباعُ کُلِّ ناعِقٍ یَمیلونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ...» هستند و به دنبال هر صدائی می‌روند و با هر بادی به همان طرف که میل باد است حرکت می‌کنند و فقط برای خوشایند این و آن سخن می‌گویند.( ) این روزها و در ایامی که نامزد جریان پیروز شده، حضور برخی از انقلابی نماهای دو آتشه ای هستیم که از ادای هر نمایش ، و هیاهویی برای فرصت طلبی و فتح کرسی های قدرت کوتاهی نمی کنند و در حال تعویض پیراهن و تیپ و شمایل برای جابجایی در کسوت جدید هستند. . مهم است که بدانیم در پیچ مهم و تاریخی انقلاب با صراحت باید از های قالتاق که به سرعت موجب انحراف از معیار ، ناامیدی و شکست جریان انقلابی می شوند جلوگیری کرد که وقت بسیار تنگ است. انقلابی نماهای های فرصت طلب و پشت کیبرد یک علامت واضح دارند و آن اینکه در معرکه میدانی همیشه غائب بوده و هستند و حاضر به هزینه دادن در صحنه رویارویی نیستند و فقط نمای جذابی دارند. تردیدی نیست که نیاز جدی به باز تعریف فرد انقلابی و مولفه های انقلابی گری داریم چون تعداد انقلابی های مصلحتی که مشغول برنامه دادن و کارشناسی موقعیت هستند افزون از آنچه هست که فکر می کنید. به قول رسانه ،باید تفهیم کرد که انقلابی‌گری یک «بود» است، یک الگوی «زیست» است، یک «گفتمان» است؛ طبعاً «نمود» هم دارد. اما انقلابی‌نمایی سراسر «نمود» است، سراسر پرفورمنس است و سراسر نمایشگری است. - انقلابی‌گری یعنی بی وقفه دنبال اصلاح امور بودن، دنبال افزایش کارآمدی، اعتبار و محبوبیت نظام بودن و انقلابی‌نمایی پروژه‌ای برای باجگیری، امتیازگیری و حفظ موقعیت خود و رفقا است. - انقلابی خود را وقف اقدام و عمل و خدمت بر اساس آرمان‌ها و ارزش‌ها می‌کند اما انقلابی‌نما معرکه‌گیری می‌کند برای جلب توجه، برای آنکه همه‌ در خدمت او باشند، برای آنکه «همه‌ی هزینه‌ ها» برای او بشود. - انقلابی یک «صفت» است که در کنار «حرفه»های گوناگون می‌نشیند: کارگر انقلابی، معلم انقلابی، پزشک انقلابی، استاد انقلابی. اما انقلابی‌نمایی خودش یک «حرفه» است، یک شغل تمام‌وقت است، به تعبیر شاعر : هر که را شغلی است در عالم شغل بعضی ها مسلمانی است بسیج شوید و دو چهره های حزب باد را رسوا و طرد کنید که اگر بر مسند امور بنشینند به زودی شاهد شکست آرمان ها و آرزوهایمان برای بازگشت امید و شادی به مردم و پیروزی جبهه حق علیه باطل خواهیم بود. ✍احمد نامداری http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت شانزدهم 💠 قدمی عقب رفتم و تیزی نگاه هیزش داشت جانم را می‌گرفت که صدای بسمه
🔰 دمشق شهرِ عشق 🎬قسمت هفدهم 💠 گنبد روشن در تاریکی چشمانم می‌درخشید و از زیر روبنده از چشمان بسمه شرارت می‌بارید که با صدایی آهسته خبر داد :«ما تنها نیستیم، برادرامون اینجان!» و خط نگاهش را کشید تا آن سوی خیابان که چند مرد نگاه‌مان می‌کردند و من تازه فهمیدم ابوجعده نه فقط به هوای من که به قصد همراه‌مان آمده است. بسمه روبنده‌اش را پایین کشید و رو به من تذکر داد :«تو هم بردار، اینطوری ممکنه شک کنن و نذارن وارد حرم بشیم!» با دستی که به لرزه افتاده بود، روبنده را بالا زدم، چشمانم بی‌اختیار به سمت حرم پرید و بسمه خبر نداشت خیالم زیر و رو شده که با سنگینی صدایش روی سرم خراب شد :«کل داریا همین چند تا خونواده‌ایه که امشب اینجا جمع شدن! فقط کافیه همین چند نفر رو بفرستیم جهنم!» 💠 باورم نمی‌شد برای آدم‌کشی به حرم آمده و در دلش از قتل عام این قند آب می‌شد که نیشخندی نشانم داد و ذوق کرد :«همه این برادرها اسلحه دارن، فقط کافیه ما حرم رو به‌هم بریزیم، دیگه بقیه‌اش با ایناس!» نگاهم در حدقه چشمانم از می‌لرزید و می‌دیدم وحشیانه به سمت حرم قُشون‌کشی کرده‌اند که قلبم از تپش افتاد. ابوجعده کمی عقب‌تر آماده ایستاده و با نگاهش همه را می‌پایید که بسمه دوباره دستم را به سمت حرم کشید و زیر لب رجز می‌خواند :«امشب انتقام فرحان رو می‌گیرم!» 💠 دلم در سینه دست و پا می‌زد و او می‌خواست شیرم کند که برایم اراجیف می‌بافت :«سه سال پیش شوهرم تو تیکه تیکه شد تا چندتا رافضی رو به جهنم بفرسته، امشب با خون این مرتدها انتقامش رو می‌گیرم! تو هم امشب می‌تونی انتقام رفتن شوهرت رو بگیری!» از حرف‌هایش می‌فهمیدم شوهرش در عملیات کشته شده و می‌ترسیدم برای انتحاری دیگری مرا طعمه کرده باشد که مقابل حرم قدم‌هایم به زمین قفل شد و او به سرعت به سمتم چرخید :«چته؟ دوباره ترسیدی؟» 💠 دلی که سال‌ها کافر شده بود حالا برای حرم می‌تپید، تنم از ترس تصمیم بسمه می‌لرزید و او کمر به قتل شیعیان حاضر در حرم بسته بود که با نگاهش به چشمانم فرو رفت و فرمان داد :«فقط کافیه چارتا پاره بشه تا تحریک‌شون کنیم به سمت مون حمله کنن، اونوقت مردها از بیرون وارد میشن و همه‌شون رو میفرستن به درک!» چشمانش شبیه دو چاه از آتش شعله می‌کشید و نافرمانی نگاهم را می‌دید که کمی به سمت ابوجعده چرخید و بی‌رحمانه کرد :«می‌خوای برگرد خونه! همین امشب دستور ذبح شوهرت تو راه رو میده و عقدت می‌کنه!» 💠 نغمه از حرم به گوشم می‌رسید و چشمان ابوجعده دست از سرِ صورتم بر نمی‌داشت که مظلومانه زمزمه کردم :«باشه...» و به اندازه همین یک کلمه نفسم یاری کرد و بسمه همین طعمه برایش کافی بود که دوباره دستم را سمت حرم کشید. باورم نمی‌شد به پیشواز کشتن اینهمه انسان، یاد باشد که مرتب لبانش می‌جنبید و می‌خواند. پس از سال‌ها جدایی از عشق و عقیده کودکی و نوجوانی‌ام اینبار نه به نیت زیارت که به قصد جنایت می‌خواستم وارد حرم دختر (علیه‌السلام) شوم که قدم‌هایم می‌لرزید. 💠 عده‌ای زن و کودک در حرم نشسته بودند، صدای از سمت مردان به گوشم می‌رسید و عطر خنک و خوش رایحه حرم مستم کرده بود که نعره بسمه پرده پریشانی‌ام را پاره کرد. پرچم عزای (علیه‌السلام) را با یک دست از دیوار پایین کشید و بی‌شرمانه صدایش را بلند کرد :«جمع کنید این بساط و شرک رو!» صدای مداح کمی آهسته‌تر شد، زن‌ها همه به سمت بسمه چرخیدند و من متحیر مانده بودم که به طرف قفسه ادعیه هلم داد و وحشیانه جیغ کشید :«شماها به جای قرآن مفاتیح می‌خونید! این کتابا همه شرکه!» 💠 می‌فهمیدم اسم رمز عملیات را می‌گوید که با آتش نگاهش دستور می‌داد تا مفاتیحی را پاره کنم و من با این ادعیه قد کشیده بودم که تمام تنم می‌لرزید و زن‌ها همه مبهوتم شده بودند. با قدم‌هایی که در زمین فرو می‌رفت به سمتم آمد و ظاهراً من باید این معرکه می‌شدم که مفاتیحی را در دستم کوبید و با همان صدای زنانه عربده کشید :«این نسخه‌های کفر و شرک رو بسوزونید!» 💠 دیگر صدای ساکت شده بود، جمعیت زنان به سمت‌مان آمدند و بسمه فهمیده بود نمی‌تواند این جسد متحرک را طعمه تحریک کند که در شلوغی جمعیت با قدرت به پهلویم کوبید، طوری‌که ناله‌ام در حرم پیچید و با پهلوی دیگر به زمین خوردم. روی فرش سبز حرم از درد پهلو به خودم می‌پیچیدم و صدای بسمه را می‌شنیدم که با ضجه ظاهرسازی می‌کرد :«مسلمونا به دادم برسید! این کافرها خواهرم رو کشتن!» و بلافاصله صدای ، خلوت صحن و حرم را شکست... ادامه دارد... http://eitaa.com/yaranhamdel