eitaa logo
کانال یاران همدل
93 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
14.2هزار ویدیو
111 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال یاران همدل
🔰 بازخوانی اسناد لانه جاسوسی به مناسبت ۱۳ آبان (۴) 🔴وابستگی دولت موقت به آمریکا؛ به روایت اسناد 🔹«
🔰 بازخوانی اسناد لانه جاسوسی به مناسبت ۱۳ آبان (۵) 🔴بی‌آبرویی مطلق آمریکا ۱۰ خرداد ۱۳۵۸ 🔹ما [آمریکایی‌ها نزد ایرانیان] اغلب ضعیف به نظر می‌رسیم نه تنها از نظر بیش‌تر ایرانیان بلکه همچنین از نظر بسیاری از آمریکاییان. تحمل فوق‌العاده خویشتندارانه (!!!) ما نتیجه‌اش این است که ما چنین به نظر می‌رسیم که به اوضاع حاکم تن در داده و توهین‌ها و تحقیرها را می‌پذیریم. 🔸من گمان نمی‌کنم اظهارات وزارت ما آنقدر حاکی از پستی و حقارت باشد... عدم توانایی در پاسخگویی به این توهین‌ها و توهین‌های دیگر از قبیل تقاضا برای اینکه کاتلر سفیر، ورود خود را به ایران به تأخیر بیندازد به عنوان نشانه‌های ضعف تلقی شده است و نه تحمل و شکیبایی. این توهین در پاسخ به توهین مجلس سنای آمریکا علیه ایران بوده است. 🔹عده‌ای از اشخاص طرف تماس با مأمورین سفارت این مسئله را پیش کشیده‌اند که آیا حکومت ایالات متحده برای ارزش‌هایی که قائل است قد علم خواهد کرد یا خیر... آبرو یکی از جنبه‌های مهم زندگی سیاسی ایرانی است و اوضاع و احوال دو هفته گذشته مجموعا آبروی حکومت آمریکا را به حداقل رسانده است. » (اسناد لانه جاسوسی ج۲ ص ۲۱۱) http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 آنچه که برای آن به کانال دعوت شدید 👇 ۱)خاطرات علم در خصوص شاه و حجاب ۲)چگونه نظام پس از شهادت شهید بهشتی، قدرتمندانه به مسیر خود ادامه داد ۳)علی کریمی با خواهر خود چه کرد ۴)صفر تا صد ماجرای طبری ۵)نظر رهبر در خصوص حیا و حجاب ۶)توصیه هایی که رهبر انقلاب ۲۰ سال پیش در خصوص حجاب داشتند و عملی نشد ۷)پشت پرده نامه رهبر به روحانی ۸)صحبت های کاملا هریس در خصوص کاهش جمعیت جهان و قدرت گرفتن آمریکا ۹)خطری که بیخ گوش ماست ۱۰)ترور رهبر انقلاب در سال ۶۰ ۱۱)قسمت اول مستند پایان مدارا (نقش هاشمی رفسنجانی در فتنه٨٨ چه بود؟) ۱۲)قسمت دوم مستند پایان مدارا ۱۳)قسمت سوم مستند پایان مدارا ۱۴)مستند چکونگی آزاد سازی بوکمال ۱۵)محاکمه رحیم پور یا حسن روحانی!!! ۱۶)جنون جنسی چشم و دل سیرها ۱۷)بحث داغ آخوند با زن فمنیست در پارک ۱۸)مناظره داغ زاکانی و تاجزاده ۱۹)آینده جهان چه خواهد شد ۲۰)گرای نظامی اطلاعاتی وحشتناک، توسط هاشمی رفسنجانی در جنگ ۲۱)طراح عملیات طوفان الاقصی چه کسی است، مرموزترین فرمانده حماس چه کسی است http://eitaa.com/yaranhamdel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ننگ ابدی ر‌و‌ برای خودت خریدی خائن! 📌واکنش تند افسر سابق ارتش شاهنشاهی به رضا پهلوی در جریان حمایتش از تجاوز اسرائیل به ایران http://eitaa.com/yaranhamdel
طرحی برای فردا ۱۳ آبان.mp3
17.45M
🔰 صوت 🔹 لانه جاسوسی آمریکا ؛اسناد از یاد رفته (تخم گذاری شیطان در لانه های تازه) دانشگاه صنعتی شریف، روز مبارزه با استکبار، ۱۳ آبان ۱۳۹۸ 📅 پخش: ۱۴۰۱/۰۸/۱۳ http://eitaa.com/yaranhamdel
Mostafa-07-(manahej.ir).mp3
25.51M
🔰 قسمت هفتم پادپخش مصطفی 🎧 تاریخ تحلیلی زندگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) 🎙 عطا یاوری 🔻 این قسمت: ماجرای بعثت پیامبر 🔹 حالات پیامبر قبل از بعثت 🔹 معنای بعثت 🔹نزول اولین آیات قرآن 🔹 نقد یک گزارش ساختگی از حال پیامبر بعد از نزول وحی 🔹 سه سال دعوت پنهانی 🔹 اولین افرادی که مسلمان شدند 🔹 اولین گروه‌هایی که جذب اسلام شدند قسمت قبل 👈 اینجا http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 انتشار و افشای اسناد جاسوسی آمریکا، توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) 🗂️رهبر معظم انقلاب: «جوانان ع
🔰 انتشار و افشای اسناد جاسوسی آمریکا، توسط دانشجویان پیرو خط امام(ره) 🗂️رهبر معظم انقلاب: «جوانان عزیز اسناد لانه جاسوسی آمریکا را بگیرید و بخوانید؛ درس آموز است.» ☑️امام خمینی(ره) پس از ۱۳ آبان ۱۳۵۸؛ که لانۀ جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام تسخیر شد، این اقدام را «انقلاب دوم» نامگذاری کردند و رهبر معظم انقلاب نیز بارها به مسئولین مربوطه یادآوری فرموده‌اند که اسناد این لانهٔ جاسوسی بایستی در مدارس و دانشگاهها تدریس شود تا آیندگان بدانند که آمریکا در ایران چه مقاصدی را دنبال می‌کرد. http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاکهای نرم کوشک 📝زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی 🎬قسمت ۱۵ 📌بخش اول ″حکم اعدام″ عبدالحسین هر
🔰 خاکهای نرم کوشک 📝زندگینامه شهید عبدالحسین برونسی 🎬قسمت ۱۶ ″حکم اعدام″ 📌بخش دوم خداحافظی کرد و رفت. مردم ریخته بودند توی حرم امام رضا(ع) و ضد ریژم شعار میدادند. تا ظهر خبرهای بدی رسید می گفتند: «مأمورهای وحشی شاه، قصابی راه انداختن! حتی تو حرم هم تیراندازی کردن. خیلی‌ها شهید شدن و خیلی‌ها رو هم گرفتن» حالا، هم حرص و جوش او را میزدم و هم، حرص و جوش کتاب و نوارها را. یکی دو روز گذشت و ازش خبری نشد. بیشتر از این نمیشد معطل بمانم. دست به کار شدم. رساله حضرت امام را بردم خانه برادرش او یکی از موزائیکهای تو حیاط را در آورد و زیرش را خالی کرد رساله را گذاشت آنجا و روش را پوشاند و مثل اولش کرد. برگشتم خانه مانده بودم نوارها و کتابها را چکار کنم. یاد یکی از همسایه‌ها افتادم، پسرش پیش عبدالحسین شاگردی میکرد، با خودم گفتم: توکل بر خدا می‌برمشون همون جا ان‌شاالله که قبول می کنه. به خلاف انتظارم با روی باز استقبال کردند هر چه بود گرفتند و گفتند: ما اینا رو قایم میکنیم، خاطرت جمع باشه. هفت هشت روزی گذشت باز هم خبری نشد. تو این مدت تک و توکی از آن به اصطلاح شاه دوستها، حسابی اذیتمان میکردند و زجر میدادند، بعضی وقتها میآمدند و باخاطر جمعی می‌گفتند: اعدامش کردن جنازه‌اش رو هم دیگه نمی‌بینید مگه کسی میتونه با شاه در بیفته؟! بالاخره روز دهم یکی آمد در خانه گفت: اوستا عبدالحسین زنده است. باور کردنش مشکل بود با شک و دو دلی پرسیدم: کجاست؟ گفت: تو زندان وکیل آباده.¹ اگه میخوای آزاد بشه یا باید صد هزار تومان پول ببری یا یک سند خونه. چهره‌ام گرفته‌تر شد. نه آن قدر پول داشتیم و نه خانه سند داشت. مرد رفت من ماندم و هزار جور فکر وخیال خدا خدا میکردم راهی پیدا بشود با خودم می‌گفتم: پیش کی برم که این قدر پول به من بده یا یک سند خونه؟ رو هر کی انگشت میگذاشتم آخرش فکرم میخورد به بن بست. تازه اگر کسی هم راضی می شد به اینکار، مشکل بود بیاید زندان، تله بودن، گیر افتادن و هزار فکر دیگر نمی‌گذاشت. تو این مخمصه یکدفعه در زدند چادرم را سر کشیدم روم را محکم گرفتم و رفتم دم در، مرد غریبه‌ای بود. خودش را کشاند کنار و دستپاچه گفت: سلام. آهسته جوابش را دادم گفت: ببخشین خانم، من غیاثی هستم اوستا عبدالحسین تو خونه ما کار می کردن. نفس راحتی کشیدم، ادامه داد: می‌خواستم ببینم برای چی این چند روزه نیومدن سر کار؟ بغض گلوم را گرفت از زور ناراحتی میخواست گریه‌ام بگیرد جریان را دست و پا شکسته براش تعریف کردم. گفت: شما هیچ ناراحت نباشین، خونه من سند داره، خودم امروز میرم به امید خدا آزادش می کنم. خداحافظی کرد و زود رفت. از خوشحالی زیاد کم مانده بود سکته کنم. دعا میکردم هر چه زودتر، صحیح و سالم برگردد. نزدیک ظهر بود سر و صدایی تو کوچه بلند شد دختر کوچکم را بغل کردم و سریع رفتم بیرون، بقال سرکوچه یک جعبه شیرینی دستش گرفته بود با خنده و خوشحالی داشت بین این و آن تقسیم میکرد، رفتم جلوتر، لابلای جمعیت چشمم افتاد به عبدالحسین بر جا خشکم زد چند لحظه مات و مبهوت مانده بودم این همون عبدالحسین چند روز پیشه! قیافه‌اش خیلی مسن‌تر از قبل نشان میداد، صورتش شکسته شده بود و دهانش انگار کوچکتر شده بود. همسایه‌ها پشت سر هم صلوات میفرستادند و خوشحالی میکردند او ولی گرفته بود و لام تا کام حرف نمیزد. از بین مردم آهسته آهسته آمد و یک راست رفت خانه، پشت سرش رفتم تو، گفت: در رو ببند. در را بستم آمدم روبرویش ایستادم، گویی به اندازه چند سال پیر شده بود دهانش را باز کرد که حرف بزند، دیدم دندانهایش نیست! گفت چیه؟ خوشحال شدین که شیرینی میدین؟ گفتم: من شیرینی نگرفتم آهی از ته دل کشید گفت: ای کاش شهید میشدم! گفت و رفت توی اتاق چند تا از فامیلها هم آمده بودند با آنها فقط سلام و علیکی کرد و رفت حمام.... آن روز تا شب هر چی پرسیدم چه بلایی سرت آوردن چیزی نگفت. کم‌کم حالش بهتر شد. شب باز رفقای طلبه‌اش آمدند آن طرف پرده، با هم نشستند به صحبت، لابلای حرفهاش اسم یک سروان را برد و گفت: اسلحه رو گذاشت پشت گردنم دست و پام رو هم بسته بودن یکی شون اومد جلوم همه‌اش سیلی میزد و می‌گفت پدر سوخته بگو اونایی که باهات بودن کجا هستن؟ می‌گفتم: کسی با من نبوده، رو کرد به همون سروان و گفت نگاه کن پدر سوخته این همه کتک میخوره رنگش هم عوض نمیشه. آخرش هم کفرش در آمد. شروع کرد به مشت زدن یعنی میزد به قصد اینکه دندون هام رو بشکنه. عبدالحسین می‌خندید و از وحشی‌گری ساواک حرف می‌زد. من آرام گریه میکردم، تمام دندانهاش را شکسته بودند.² ادامه دارد... راوی: همسر شهید پاورقی: ۱- زندانی در حومه شهر که معروف است به زندان بالا ۲- به همین خاطر او مجبور شد که دندان مصنوعی بگذارد http://eitaa.com/yaranhamdel
کانال یاران همدل
🔰 خاطرات شهداء🌷 ″التماس شفاعت...″ 🌷حضرت آقا آمده بودند کرمان. مثل همیشه یکی از برنامه‌هایشان دیدار
🔰 خاطرات شهداء🌷 ″مراقب دستت هستی...؟!″ 🌷یک روز در فرودگاه، شهید حاج احمد کاظمی را دیدم. ایشان بعد از احوالپرسی از من پرسیدند: حاج مرتضی دستت چطور است؟ مواظبش هستی؟ گفتم: بله یک دست مصنوعی گذاشته‌ام که به عصب‌های قطع شده دستم آسیبی نرسد و زیاد درد نکند. حاج احمد گفتند: خدا پدرت را بیامرزد این را نمی‌گويم. می‌گويم مواظبش هستی که با ماشینی، درجه‌اى، پست و مقامی تعویضش نکنی؟ سرم را به پایین انداختم و سکوت کردم. 🌷ایشان ادامه دادند: اگر یک سکه بهار آزادی در جیبت باشد و هنگام رانندگی یک مرتبه به یادت بیفتد سریعاً دستت را از فرمان بر نمی‌داری و روی جیبت نمی‌گذارى که ببینی سکه سر جایش هست یا نه؟!! آیا این دستی که در راه خدا داده‌ای ارزشش به اندازه یک سکه نیست که هر شب ببینی دستت را داری، دستت چطور است؟ سر جایش هست یا با چیزی عوضش کرده‌ای؟ پس مواظب باش با چیزی عوضش نکنی. 🌹خاطره‌ای به یاد سردار شهید فرمانده حاج احمد کاظمی راوى: آزاده سرافراز و جانباز قطع دست راست حاج مرتضی حاج باقری http://eitaa.com/yaranhamdel
🔰 یکی از حسرت های روز قیامت؛ در آیه ۲۸ سوره مبارکه فرقان این چنین آمده است 👇 وای بر من، کاش فلان (شخص گمراه) را دوست خود انتخاب نکرده بودم! 🔺 حواستون باشه چه کسی رو به عنوان رفیق خودتون انتخاب می‌کنین✌️ پ‌ن: یادتان باشد دوست و رفیق آنی نیست که در خیابان و یا مجلسی پیداش می‌کنی. حتی به کسانی که در انتخابات به آنها رأی می‌دهی دوستان تو می‌شوند. پس مراقب باش به چه کسانی رأی می‌دهی، زیرا که این دوستان آبروی تو هستند در پیشگاه خدا، ائمه اطهار(ع) و ملت!!! از ما گفتن‼️ http://eitaa.com/yaranhamdel